سه شنبه 4 دي 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

1400-07-27-حجت الاسلام رفیعی


«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ».

قبل از آن که ادامه ی بحث جلسه گذشته را داشته باشیم باز راجع به بانوان که جزو صحابیات پیغمبر هستند، یک نکته ای را می خواهم راجع به پیامبر اکرم عرض کنم. این ایام به هر حال ایام منسوب به ایشان است. کتابی است به نام «سیره پیامبر اکرم به روایت امام رضا». این یک جلد است. حالا دوستان هم در کانال ها قرار دهند. نوشته ی آقای محمد حکیمی است، برادر آقای محمدرضا حکیمی. که ایشان روحانی هستند.

یک اشاره ای بکنم به این کتاب که امام رضا علیه السلام می فرمایند جدم امام حسین از پدرشان امیرالمومنین پرسیدند پیامبر اکرم چگونه بود، یعنی پیامبر را برای من توصیف کنید. بینندگان عزیز می دادند که ما افرادی در گذشته به نام «وَصافُ النَبی» داشتیم، یعنی کسانی که می توانستند پیغمبر را برای شما توصیف کنند. آن هایی که با پیامبر مانوس بودند و کنار پیامبر بودند. هیچ کسی به اندازه ی امیرالمومنین نمی توانست توصیف پیامبر را بکند.

چون امیرالمومنین فقط در دوران اسلام با پیامبر نبوده است. 10 سال قبل از بعثت هم بچه بوده و در خانه پیامبر بزرگ شده بود. لذا کاملاً می داند پیامبر در خانه، بیرون، خوابش، بیداری اش، همه را می داند. خود پیامبر هم فرموده است. فرمود کسی به اندازه تو من را نشناخت. این روایت که در جلد 16 بحار است و مرحوم شیخ صدوق هم در کتاب عیون آورده است. منتها جناب آقای حکیمی این روایت را شرح کردند. در این روایت امام حسین به پدرشان امیرالمومنین می گویند که به پنج سوال من راجع به پیامبر پاسخ دهید. می گوید: «سَأَلتُ» از پدرم پرسیدم، «أَن مَدخَلِه» اول این که پیغمبر در خانه چگونه بود. دوم: «أَن مَخرَجِه» بیرون با مردم چگونه بود. سوم: «أَن جُلَساتی» با رفقایش چگونه بود. چهارم: «أَن مَجلِسِه» مجالسی که می گرفت و دور هم می گرفت چگونه بود. پنجم: «أن سُکوتِه» وقتی سکوت می کردند این سکوت چه پیامی داشت. خیلی زیباست.

یعنی در واقع پنج محور حساس را سوال کرده است. از خانه اش، بیرون خانه اش، دوستان، مجالس و از سکوتش. روایت طولانی است. حضرت آن جا مفصل توضیح می دهد. مثلاً می فرماید که حسین جان رسول خدا «إذا آباء إلی مَنزِلِه» وقتی وارد خانه می شد وقتش را به سه بخش تنظیم می کرد. یک جز برای خدا، یک جز برای خانواده، یک جز برای خودش. یعنی برنامه ریز داشت. «جُزءً لِله، جُزءً لاَهلِ، جُزءً لِنَفسِه». یا راجع به بیرون از منزل می فرمایند جد شما خوش خلق بود، خوش برخورد بود، نرم خو بود. «یَسألُ النّاس أَما فِي النّاس» از مردم می پرسید مشکلات شما چیست. خیلی حرف مهمی است. خوب دخترت شوهر کرد، پسرت زن گرفت، مشکل مسکن ات حل شد. مشکلات مردم را سوال می کرد. روایت زیبایی است. من دلم می خواست یک وقتی در همین برنامه یا جای دیگر مفصل این روایت به عنوان چند برنامه توضیح داده شود.


شریعتی: چقدر خوب. حالا ان شاءالله فرصت شد حتماً این کار را بکنیم.
حجت الاسلام رفیعی: خیلی روایت زیبایی است. همه هم پای معصومین است؛ امام رضا از امام حسین، امام حسین از امیرالمومنین، آن هم درباره ی پیامبر اکرم. البته حضرت امیر در نهج البلاغه بارها به مدح پیامبر پرداخته است. در آن جا می گوید من عبدی از عبید پیامبر هستم. اصلاً خطبه ی مستقل راجع به پیامبر اکرم دارد. اما این روایت خیلی نرم است، خیلی شیرین و همه فهم است. یعنی خیلی راحت حضرت می گوید سکوت که می کرد تفکر می کرد، مجلس هایش مجلس حیا بود، مجلس حلم و بردباری بود. با رفقایش خوش برخورد بود. در واقع حضرت آمدند اخلاق عمومی پیغمبر را برای مردم مطرح کردند. حالا این کتاب را شما معرفی بفرمایید.

البته این بحثی هم که مال مدتی است شروع کردیم یک جوری بحث پیامبر شناسی است. بالاخره چقدر پای پیامبر بودند، چه کارهایی کردند. اما چون به بحث بانوان رسیدیم دو خانم را من امروز مورد بحث قرار می دهم که هر دو اسم شان صفیه است. البته همین جا عرض کنم گاهی سوال می کنند آیا راجع به بانوان هم کتابی نوشته شده است.

مرحوم آقای محلاتی کتابی دارند به نام کتاب «رَیاحینُ الشَریعَة». اسمش عربی است ولی کتابش فارسی است. ایشان این کتابش شرح حال خانم ها و بانوان است. البته کتاب های دیگری هم به صورت موردی در بازار آمده راجع به مادران ائمه یا همین شخصیت هایی که اشاره کردم. بحث ما راجع به بانوان از شخصیت جناب صفیه شروع می کنیم. دو صفیه است: یکی صفیه در واقع عمه پیامبر گرامی اسلام، و یک صفیه هم همسر پیامبر است.

حالا همسر را اجازه دهید بعداً مورد بحث قرار می دهیم. البته حتماً صفیه نام های دیگری هم در تاریخ است منتها امروز بحث ما راجع به این دو شخصیت است. صفیه دختر عبدالمطلب است و ایشان شخصیتی است که به هر حال خیلی به پیامبر محبت داشت، ارادت داشت، پیامبر هم ایشان را دوست داشت، عمه ی ایشان است، محرم پیامبر است و شخصیت شجاعی هم بوده است. من در شجاعتش اجازه می خواهم این جمله را عرض کنم که وقتی جنگ احزاب در گرفت که مشرکین حمله کردند به مدینه، ایشان و زن های دیگری که در مدینه بودند پیامبر را در قلعه ای قرار داد. فرمودند در این قلعه باشند که دشمن به این ها متعرض نشوند، حفاظت شوند. مسلمان ها هم رفتند دور کنار خندق که آن داستان جنگ خندق است.

آقایی است به نام حسان بن ثابت که نامش را شنیده اید. همان کسی که در ماجرای غدیر شعر به نفع پیامبر سرود اما بعدها هم خودش پای غدیر نایستاد. بسیار جوان و ترسو بوده است به همین جهت هم در جنگ احزاب نیامد، به کمک رزمنده ها نیامد. رفت در این قلعه ای که خانم ها بودند مخفی شد. آن جا جای مرد نبود. صفیه می گوید من فهمیدم ولی نیامده بود برای این که کسی را اذیت کند یا مثلاً کسی را نگاه کند. نه، از ترس آمده بود در یکی از این اتاق های قلعه مخفی شده بود.

عمه ی پیامبر می گوید من یک روز متوجه شدم که یکی از این یهودی ها، چون یهودی ها در مدینه بودند و پیامبر هم با این ها شرط کرده بود که مبادا با مشرکین هم دست بشوید. یهودی ها از مدینه دفاع نکردند ولی نباید علیه مدینه با پیامبر هم تلاشی می کردند. دیدم این بالای پشت بام قلعه آمده است. ما هم همه زن بودیم. آمدم دم اتاق حسان، گفتم بلند شو تو که می ترسیدی حالا دشمن بالاسرت آمده است. این ها هم یک مشت زن بودند.

گفت من از ترس جنگ آمدم این جا مخفی شدم که نجنگم، تو به من می گویی برو. من از این جا بیرون نمی آیم. می گوید خودم آمدم به پشت بام، یک چوبی برداشتم و زد این یهودی را کشت. این شجاعت ایشان است. آمد پایین گفت حسان او را کشتم. بیا برو بالا لباسش را بگرد، غنیمت اش را بردار. گفت ببین من نه لباسش را می خواهم و نه غنیمتش را می خواهم. با من کاری نداشته باش. حسان چنین آدمی بود. ولی ببینید این زن چقدر شجاع بود.

باز در جنگ احد پیامبر گاهی بعضی از خانم ها را همراه خودش می آورد برای این که این ها کار به هر حال پرستاری انجام می دادند. گاهی حتی حضرت بعضی از همسرانش را هم در جنگ ها با خودش می آورد. نقل شده است که در جنگ احد صفیه وقتی دید اوضاع به هم ریخت و این جا دارند دشمنان تلاش می کنند و دارند پیامبر را ترور می کنند و پیامبر پیشانی اش شکسته است، نیزه ای برداشت و حمله کرد. حمله کرد به طرف مشرکین که حضرت دیگر ایشان را برگرداند. می خواهم بگویم چنین زن شیر دلی و مرد صفتی بوده است با این که جهاد برای خانم ها واجب نیست.

و عمده ی داستانی که از ایشان نقل شده است آمدنش به کنار بدن حمزه ی سیدالشهدا سلام الله علیها است. ایشان عرض کردیم خواهر حمزه است، خواهر ابوطالب است، خواهر عبدالله پدر پیامبر است. لذا عمه ی امیرالمومنین هم است، عمه ی رسول خداست، دختر عبدالمطلب است. ایشان در واقع همان کسی است که می دانید مادر زبیر هم است. وقتی بدن حمزه روی زمین افتاد که به نظرم یک جلسه هم ما راجع به حمزه بحث کردیم، 15 شوال عرض کردیم. این به سر زنان از راه دور آمد. خواهرش بود. پیامبر به زبیر گفت که برو نگذار مادرت بیاید و این جنازه را ببیند ولی آمد.

آمد پیامبر هم عبا انداخت روی بدن حمزه و پوشاند که نبیند و او شروع به گریه کردن کرد. صفیه گریه می کرد، پیامبر گریه می کرد. هر دو گریه می کردند. اما وجود مقدس نبی مکرم اسلام توصیه به صبر کرد. گفت باشد یا رسول الله، چون شما فرمودید بردباری می کنم در شهادت بردارم حمزه سیدالشهدا. همین جا یاد و خاطره ی همه ی شهدا را گرامی می داریم و دعا می کنیم ان شاءالله خدا به همه ی مادران و خواهران شهید صبر و اجر بدهد.

ایشان چند نکته ی دیگر هم در زندگی اش قابل توجه است. یک نکته این است که وجود مقدس پیامبر گرامی اسلام وقتی خداوند این دو نوه ی عزیزشان امام حسن و امام حسین را به ایشان داد بعضی نقل ها دارد که امام حسین علیه السلام را صفیه نزد پیامبر آورد. وقتی به دنیا آمد صفیه کنار حضرت زهرا سلام الله علیها بود. پیامبر هم خیلی دلش می خواست این آقازاده را ببیند. فرمود عمه جان بچه را بیاورد. گفت یارسول الله اجازه دهید پاکیزه اش کنیم. فرمود خدا او را پاکیزه قرار داده است. او را لای یک پارچه ای بپیچ و بیاور. که می گوید دیدم پیغمبر خیلی اشتیاق دارد. لذا فوراً بچه را لای پارچه ای پیچیدم و آوردم و پیامبر خیلی خوشحال شد. ایشان این بچه را آورده است.

حالا نمی دانم هدیه ای هم از پیامبر دریافت کرده است یا نه. یک نکته ای که در زندگی جناب صفیه که ما حالا سر قبرشان هم رفتیم در قبرستان بقیع است. می دانید صفیه در سال 20 هجری از دنیا رفته است که در سن 73 سالگی بودند. جالب است بدانید که اسماء بِنتِ عُمیس که هفته ی قبل صحبت کردیم ایشان صفیه را غسل داد و کفن کرد. تشییع شد و در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد. در قبرستان بقیع یک قسمتی هست عمه های پیامبر هستند.

می گویند سه تا از عمه های پیامبر آن جا هستند. آن نکته ای که می خواهم عرض کنم خدمت بینندگان عزیز و این نکته ، نکته ی کلیدی است این است که رسول خدا روزهای آخر عمرشان که در بستر افتاده بودند خوب حضرت زهرا آمدند، حضرت امیر آمدند، همین صفیه می آمد، بستگانشان می آمدند. یکی از روزها حضرت رو کرد به این دو تا یعنی جناب صفیه و فاطمه زهرا دخترشان. فرمودند: «یافاطِمَه بِنتَ رَسولِ الله» فاطمه جان دختر من، «وَ یا صَفیَه عَمَتَ رَسولِ الله» صفیه شما که عمه من هستید، «إعمَلا عِندَ الله» برای خدا تلاش کنید، زحمت بکشید.

بدانید که «لا اُغني اَنکُما مِنهُما شَیئا» فکر نکنید دختر من و عمه ی من هستید برای شما کافی است. این هم نشان دهنده اهمیت عمل است. «لَیسَ لِلاِنسانِ إلَّا ما سَعی». عرض کردم حالا من خودم هم راجع به پیامبر و حالات رحلت ایشان زیاد صحبت کردم منتها این جمله را تازه دیدم که حضرت فرمودند فاطمه جان دختر پیامبر، جناب صفیه عمه ی پیامبر. یعنی وقتی شما دو تا را دارم این گونه می گویم بقیه هم تکلیفشان روشن است. من بدون عمل برای شما کاری انجام نمی دهم. نروید بگویید من دختر پیغمبر هستم، عمه ی پیغمبر هستم، گل بهشت هستم. همان جمله ای که ائمه ما فراوان فرمودند که ما خودمان هم اگر به جایی رسیدیم از راه بندگی خداست، از راه اطاعت خداست.


شریعتی: فرموده بودند که من دستتان را می گیرم، شفاعت تان می کنم، منتها شما هم با طول رکوع و سجودتان من را یاری کنید.
حجت الاسلام رفیعی: بله. شفاعت این نیست که منهای عمل باشد. به قول حاج آقای قرائتی که حالا از برنامه هایشان خیلی استفاده می کنیم، از شما هم ممنون هستیم. گرچه سن یک قدری بالا رفته است اما همچنان مطالبشان نو و قابل استفاده است. فرمودند برقی که قطع است تقویت نمی تواند روشنش کند. برقی که ضعیف است تقویت می تواند آن را قوی کند. وقتی کارخانه ی برق قطع باشد شما 50 تا تقویت هم بگذارید برق نمی آید. بله، یک وقت مثلاً 180 است شما 4 تا قاطی می کنید، 220 می شود. به آن حد استاندارد می رسانید.

طبیعتاً این که گفتند شفاعت برای اهل کبائر از امت من است. حالا چون شما اشاره کردید من عرض می کنم. بله اگر کسی دروغی، غیبتی، گناهی کند. اما مشرک شفاعت شاملش نمی شود. منکر شفاعت است. کسی می گوید این شفاعت چیست. چون قبول نداری شامل ات نمی شود.

و گاهی دیدید که ائمه ما مثل امام صادق علیه السلام به صراحت فرمودند شفاعت ما به کسی که نماز را سبک بشمارد نمی رسد. به هر حال این جمله پیامبر به صفیه قابل توجه است، و جالب است که حضرت فاطمه را هم فرمودند. با این که می دانید حضرت فاطمه زهرا معصوم هستند. این راجع به جناب صفیه که عمه ی پیامبر، مادر زبیر و از شخصیت هایی که مهاجر الی الله است. به مدینه هجرت کرده است، در نبرد کنار پیامبر بوده است و روایاتی هم از ایشان نقل شده است که در واقع به گونه ای محدثه است.


اما صفیه دیگری داریم که ایشان همسر پیامبر است. این را اجازه می خواهم در این برنامه بحث کنم که دو صفیه را با هم اشتباه نگیریم. چون گاهی اوقات این دو را با هم خلط می کنند. پیامبر گرامی اسلام بارها گفتیم در 25 سالگی با خدیجه کبری ازدواج کردند، تا 50 سالگی هم با خدیجه زندگی کردند. هیچ همسر دیگری «لا حُرَّ وَ لا اَمَة» اختیار نفرمودند. آن زمان ازدواج دو جور بوده است: یکی آزاد که عقد می کردند، یکی کنیزهایی که نوعی از همسرداری خرید کنیز بوده است. همان خدایی که زن را به شما محرم کرده است همان خدا هم اجازه داده است با کنیز همسر بشود با خرید او. البته امروز دیگر این قصه نیست و اسلام به تدریج این برده داری را ریشه کن کرد.

این را بارها گفتیم. معمول آن زمان بوده و در جنگ ها این اتفاق می افتاده است. بعد از رحلت حضرت خدیجه حضرت ازدواج هایی داشتند که هر کدام از این ها روی مصالحی بوده که در جای خودش باید بحث شود. و الا صحبت تعهد نبود. 50 سال سنشان بود، با خدیجه کبری چندین سال ازدواج کرده بودند. مثلاً ام سلمه همسرش شهید شده است حضرت با ایشان ازدواج کردند و همسرهای دیگر که در تاریخ داستان هایشان آمده است. یهودیان خیبر از آخرین گروه یهودیانی بودند که مسلمانان را با آن ها خانه می ساختند، اذیت می کردند. یهودی ها خیلی خیانت می کردند.

مثلاً یهود بنی نظیر خیانت کردند. پیغمبر این ها را از مدینه بیرون کرد. اصلاً سوره ی حشر راجع به این ها است. یهودی های بنی قریضه که در جنگ احزاب خیانت کردند. الان به شما اشاره کردم داستان حسان را که این ها چگونه خیانت کردند. این گروه دیگر آخرین گروه هستند که جنگ خیبر در گرفت. آقایی به نام حیی بن اخطب، پدر این صفیه است. که حالا یک داستان دارد، من داستانش را بگویم.


شریعتی: نامش خیلی آشنا است.
حجت الاسلام رفیعی: بله، معروف است. از یهودیان بزرگ حجاز است. صفیه می گوید من در خانه دختر بودم و به هر حال پدرم خیلی من را دوست داشت. هر وقت از سفر می آمد اول می آمد پیش من، وقتی می خواست برود آخر می آمد، سوغات می آورد. یک سفری به مدینه رفت و آمد، نه تنها سوغات نیاورد حال من را هم نپرسید. به اتاق رفت و در را بست. دیدم خیلی ناراحت است. گفتم چه شده است. رفتم پشت در ایستادم دیدم دارند با هم صحبت می کنند. فهمیدم پدرم و عمویم رفتند مدینه راجع به پیغمبر آخر الزمان تحقیق کنند. بالاخره داشتند با هم صحبت می کردند عمویم به پدرم گفت نظرت چیست؟

گفت: «هُوَ هُوَ» خودش است. این همان آقایی است که ما به مردم وعده دادیم، در کتاب های ما آمده است و بارها به پیغمبر گفتیم این پیغمبر می آید. عمویم گفت پس الان وقتش است دیگر، به مردم بگوییم. گفت ابدا، من اجازه نمی دهم نبوت از آل اسحاق بیرون بیاید برود در آل اسماعیل. آل اسحاق پیامبران یهود بودند. صفیه همین جا فهمید پیامبر حق است. این جرقه را می خواهم بگویم. این جور جا است که آدم باید مکتب را بر نسب مقدم کند.

لذا از همان جا شل شد در باورهای خودش. حق را فهمید. می دانید که ایشان از نسل حضرت هارون است، یعنی جدش حضرت هارون است. و عمویش حضرت موسی می شود. لذا من اعتقادم این است که این تحول این جا پیدا شد. فهمید پدرش ناحق است. لذا پدرش که در جنگ کشته شد و بعد ایشان به مدینه آمد در واقع همسر پیامبر گرامی اسلام شد. خودش هم خیلی تمایل داشت. شاید یک وجه هم این بود که بعضی از این یهودیان به این جهت شاید به اسلام گرایش پیدا کردند. پیامبر هم ایشان را خیلی دوست داشت. دو سه نکته در زندگی صفیه است که من این نکات را اشاره کنم. نکته ی اول طعنه ای که بعضی از زن های مدینه به ایشان می زدند.

به او می گفتند یهودی زاده. چون پدرش یهودی بود، کشته هم شده بود. همین جا این را بگویم. مواظب زبان هایمان باشیم. پیغمبر اکرم گفت این دفعه اگر به تو گفتند بگو من هارون زاده هستم، یعنی فرزند هارون هستم. بگو جدم هارون است، عمویم موسی است، شوهرم محمد (ص) است.


شریعتی: «اللهُمَّ صَلَّ عَلَی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم».
حجت الاسلام رفیعی: این هم نکته ای است. الان هم داریم. خیلی دختر خانم ها به ما نامه می نویسند یا تذکر می دهند که مثلاً فرض کنید که یک دختر خانمی برادرش دچار یک انحراف فکری شده است، حتی اعدام شده یا زندان رفته است. یا دچار اعتیاد شده است، یا در باند سارقی بوده، یا در باند قاچاقی بوده است. اما این دختر خانم مومن، متدین، ناراحت که چرا این برادر قاچاقچی شد، چرا این برادر سارق شد، چرا این برادر ضد انقلاب شد، چرا معتاد شد. گاهی ازدواج و زندگی با این را افراد گره می زنند به آن برادر. این درست نیست. حتی پدر؛ یک دختر با کمالِ خوبِ متدین، حالا یک پدری در این خانواده به دلایلی از یک جایی لطمه خورد است. این حرف دارد. این ازدواج حرف دارد.

یعنی چون پدرش فلانی است، پیامبر نگاه به این داستان نکردند. من اعتقادم این است که یکی از وجوه این ازدواج هم همین بود که ببینید می شود صفیه ای زن پیامبر بشود با این که پدرش به دست مسلمان ها در جنگ ها کشته شده است. این هم توجه شود که نجابت خود فرد را ببینیم. بله، خانواده خیلی مهم است اما این عیب نیست. ما در زندگی صدر اسلام و قبل اسلام، حتی مثلاً ائمه، انبیا. حالا اگر حضرت نوح یک دختری داشت باید به پای پسرش بگذارید که «إنَّه ُلَیسَ مِن اَهلِک»؟ نه، این اتفاق نباید بیفتد.


شریعتی: حالا اگر به هر دلیلی این وصلت انجام شد حواسمان به طعنه های بعد هم باشد.
حجت الاسلام رفیعی: این ها زخم زبان می زدند و پیامبر روی نقطه مثبت رفت که بگو شوهرم رسول خدا است.
شریعتی: خوبی ها را ببین، نقاط قوت را ببین.
حجت الاسلام رفیعی: من برداشتم این است که صفیه با این کارش یک احیای شخصیتی شد. به همین جهت هم وجود مقدس پیامبر گرامی اسلام در حجة الوداع ایشان را با خودش برد و سفر حج هم حضور داشت. دو سه نکته ی دیگر است که من اشاره کنم و بعد ادامه بحث را در خدمت شما باشیم. خودش می گوید من در سال 7 هجری که جنگ خیبر است و پدرم بود. ایشان همسر هم داشتند، دختر نبودند. همسرش هم در همین جنگ کشته شده است.

گفت خواب دیدم که یک نوری، خورشیدی از آسمان به خانه من آمد و اطراف من قرار گرفت. آمدم برای همسرم نقل کردم. او هم به صورت من سیلی زد. گفت چیست، یعنی می خواهی بگویی این پیامبر است. چون آن موقع پیامبر مطرح بود. گفت یعنی می خواهی بگویی این پیامبر که می گوید من نبی هستم و اسلام را آورده است. می گوید من دیگر هیچ چیزی نگفتم. لذا همان قصه را از پدرش دیده بود که گفت حق است و هم این خواب را دیده بود. اصلاً من باورم این است که یک اشتیاقی به زندگی با پیامبر داشت. خیلی هم برای پیغمبر متاثر شد.

وقتی حضرت رحلت کرد خیلی برای ایشان گریه کرد. این در تاریخ است. یک نکته ی دیگر بگویم و سراغ بحث قرآن برویم. خیلی به حضرت زهرا علاقه داشتند. آن داستان را هم که گفتم پیغمبر اشاره کردند. لذا نوشتند که یک گوشواره ای خرید و به حضرت زهرا هدیه داد. از آن اموالی که در اختیار خودش بود یک گوشواره ای خرید و به حضرت زهرا سلام الله علیها هدیه داد. این هم راجع به علاقه شان به خاندان اهل عصمت و طهارت بود. حالا بعضی نکات دیگر هم است که ان شاءالله بعداً اشاره می کنیم.


در این آیاتی که روایت شد در آغاز این صفحه اشاره ای می کند خدا به این که ما انبیای بنی اسرائیل را پیشوا قرار دادیم. «وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا» پس معلوم می شود که ما قرار دادیم در واقع امامت یک مقامی است که خدا قرار می دهد. لذا به حضرت ابراهیم هم «إنّی جاعِلُکَ لِلناسِ اماما» گفت. این دو از یک صیغه است، از یک ریشه است. این آیه ای که الان خوانده شد در مورد ائمه هم تطبیق داده شده است که امام، امام است. فرمود این انبیا بنی اسرائیل چند ویژگی دارند: «يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا» مردم را به امر ما دعوت می کنند نه امر خودشان. این خیلی مهم است که ما در مورد ائمه هم داریم که «إلَی الله تَدعون» شما مردم را به خدا دعوت می کنید.

دوم: «وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ» ما کار خیر را به این ها وحی کردیم، یعنی در ذاتشان قرار دادیم. دست به خیر بودند، کارهای خیر می کردند، بار از روی دوش مردم برمی داشتند، گره گشایی می کردند. که در زیارت جامعه هم راجع به اهل بیت داریم: «سَجیَتُکُم الکَرَم، عادَتُکُمُ الاِحسان». ویژگی سوم این انبیا بنی اسرائیل: «وَإِقَامَ الصَّلَاةِ» نماز را برپا می داشتند، «وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ» زکات می دادند و پنجم «وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ» عبد ما بودند، بنده ی خدا بودند. در واقع این پنج ویژگی که در این آیه شریفه اشاره شده است این ها ویژگی های امام است منتها راجع به ویژگی های بنی اسرائیل یعنی انبیای بنی اسرائیل این آیه گزارش می دهد.

به جناب صفیه برگردیم. دو نکته ی دیگر می گویم، اگر فرصت بود یکی دیگر از شخصیت ها را هم اشاره می کنیم. نکته ی اول این است که در ارتباط با حضرت پیامبر گرامی اسلام و صفیه که عرض کردم سال هفتم بود که حضرت با ایشان ازدواج کرد. رسول خدا 10 روز آخر ماه مبارک رمضان را در مسجدشان اعتکاف می کردند. حالا این اعتکاف هم متاسفانه در کشور ما جا نیفتاده است. البته بعضاً انجام می دهند ولی جزو اعتکاف ماه رجب نیست در صورتی که این سنت رسول گرامی اسلام است.

من یادم است یک وقتی استانی در مسجد جامع منبر می رفتم امام جمعه آن شهر که از علما هم بود ایشان 10 روز آخر را در همان مسجد جامع اعتکاف می کرد. بعد من به ایشان می گفتم که شما مجبوری منبر ما را هم گوش بدهی چون هر کاری کنی می شنوی، در مسجد هستی. تمام 10 روز را یادم است که ایشان اعتکاف می کردند. پیامبر در مسجد خودشان معتکف می شدند و طبیعتاً برای ایشان گاهی غذا می آوردند، افطار و سحر می آوردند. از مسجد بیرون نمی آمد.

یکی از این ایام صفیه غذا آورد. نشست یک مقدار با پیغمبر صحبت کرد. من یادم است آن آقای بزرگوار که اشاره کردم کلاس های درس اش را هم در آن جا تشکیل می داد. یعنی دانشجوها به آن جا می آمدند. کفایه می گفت و می رفتند. صفیه آمد نشست و با پیغمبر صحبت کرد. یک قدری حرف زدند، بالاخره همسرش است. بلند شد برود پیامبر گفت صبر کن من دنبالت بیایم. گفت آقا می روم. فرمود نه. یک مقداری آمدند دیدند چند نفری ایستاده اند. گفتند ببینید، ایشان همسر من است. چون جدید ازدواج کرده بودند. این ها گفتند یا رسول الله ما به شما گمان بد نمی بریم.

بینندگان دقت کنید این که می گوییم از موضوع تهمت باید گریخت. ما به مردم می گوییم شما وظیفه دارید سوءظن نورزید اما خود من هم موظفم بالاخره زمینه ی ظن را فراهم نکنم. این جمله پیامبر که در آن صحنه فرمود این را می خواهم به عنوان درس عرض کنم. فرمود بله، من قبول دارم، شما من را قبول دارید. اما «إنَّ الشَیطانَ یَجري مِن ابنِ آدَم مَجری الدَّم» شیطان مثل خون در رگهای آدم جاری می شود. یعنی ممکن است به ذهنتان بزند. حتی جلوی این تردید را هم باید گرفته شود.


شریعتی: نمی خواهم حتی از دلتان رد بشود.
حجت الاسلام رفیعی: نمی خواهم از دلتان عبور کند که این خانم که بود که پیامبر با او بود. حالا شما خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل. نکته ی دیگری که راجع به صفیه نقل شده است این است که در بیماری رحلت گرامی اسلام کنار ایشان آمد. حضرت خیلی اذیت می شدند. عرض کرد یا رسول الله ای کاش تمام این دردهای شما بر من فرو می ریخت و من درد می کشیدم اما درد کشیدن شما را نمی دیدم. عجیب است یک کسی که در خاندان یهودی بزرگ شده است، پدر یهودی، همسر یهودی، خودش یهودی، با این روحیات و این همه هم حساسیت روی او است اما چگونه می آید.

«إنَّ الله لایُغَیرُ ما بِقَومِ حَتّی یَغَیِّرُ ما بِاَنفُسِهِم». ایشان بستگان یهودی هم داشت. بعضی هایشان هم مسلمان شدند. ولی یک هدایایی را یک وقت می داد. ظاهراً وضعش بد نبوده است. یک اموالی به او رسیده بود. این ها را روزهای شنبه که یهودی ها تعطیل هستند می داد و می گفت ببرید به این فقرای یهودی بدهید. شروع کردن برایش زدن. گفتند یارسول الله این مسلمان نیست، شما رفتید یک زن یهودی گرفتید. حضرت فرمود ساکت باشید، این چه حرفی است که می زنید. گفتند آقا این هنوز قائل به جایگاه روز شنبه است. برای این که شنبه ها می رود انفاق می کند.

حضرت از ایشان پرسیدند. فرمود یارسول الله، من جمعه را عید می دانم، منتها این ها چون در این روز بالاخره روز تعطیلی شان است و غذا می خواهند من این هدیه ها را در این روز می برم به این ها می دهم نه این که من برگشته باشم. حضرت گفتند می دانستم، می خواستم پاسخی برای این ها داشته باشم. این هم واقعاً عجیب است این روحیه خدمت رسانی به کسانی که قبلاً با آن ها زندگی می کرد و الان هم یهودی هستند. در دین ما می دانید خدمت به فقرا ملیت ندارد، ما کلی عرض می کنیم. من بنا داشتم ام ایمن را هم وارد بشویم. نمی دانم چقدر فرصت داریم. می توانیم یک اشاره بکنیم؟

 ام ایمن هم یک شخصیتی است که حالا سه تا از خانم ها را ورود کرده باشیم. صفیه عمه ی پیامبر، صفیه همسر پیامبر و دختر حیی بن اخطب اشاره کردیم. اما یکی از زن های باکرامت و با شخصیت که در خانه حضرت زهرا سلام الله علیها بوده، مدافع فدک بوده و حتی آمده شهادت داده جناب ام ایمن است. این بانوی بزرگوار بانوی ولایی است، معتقد به ولایت است و علاقمند است. رسول خدا می فرمود گاهی من بعد از آمنه مادرم ایشان را مثل مادر خودم می دانم. چنین جایگاهی نسبت به پیامبر گرامی اسلام داشتند. سال ها در خدمت خاندان امیرالمومنین و حضرت زهرا سلام الله علیها بوده است. روایاتی از ایشان نقل شده است. ام ایمن که ایشان مادر اسامه است.

 که حالا داستان های تاریخی دارد که ان شاءالله اجازه بفرمایید در یک برنامه ی دیگری صبحت کنیم. فکر می کنم ما یکی دو تا برنامه ی دیگر هم باید راجع به خانم ها هنوز صحبت کنیم.

این دعای امام زمان را عرض می کنیم. «اللّهُمَّ ارزُقنا تِوفیقَ الطّاعَةِ، وَ بُعدَ المَعصِیَةِ، وَ صِدقَ النِّیَّةِ، وَ عِرفانَ الحُرمَةِ، وَ أَکرِمنا بِالهُدی وَالاِستِقامَةِ، وَ سَدِّد أَلسِنَتَها یِالصَّوابِ وَ الحِکمَةِ». خدایا در ظهور آقایمان تعجیل بفرما. بیماران مان را، جانبازانمان را، بیماران کرونایی را، هم صبر و هم صحت عنایت بفرما. چون صبر هم مهم است. گاهی صحت ممکن است طول بکشد. خداوندا اموات، گذشتگان، گذشتگان این عزیزان بیننده ما، مخصوصاً عزیزانی که خیلی غریب در این کرونا از دنیا رفتند، امام عزیز، شهید سلیمانی، روح شان را بهره مند از رحمت واسعه بگردان. کشورها، امنیت ما، تمامیت ارضی ما، رهبر عظیم الشان ما محافظت بنما. خدایا باران رحمتت را هم بر این مردم نازل کن. این خشکسالی را از این کشور ریشه کن کن. والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته.

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

 شماره نوبت استخاره: 09102506002

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

پاسخگویی سوالات شرعی: 09102506002

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group