1400-08-04-حجت الاسلام رفیعی
موضوع برنامه: شناخت شخصیت خالد بن ولید و بُسر بن اَرطات
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ»
من معتقدم که گاهی چهره هایی که حالا همه هم نمره سلمان و اباذر را که ندارند، گاهی نمره ی پایین تری دارند یا حتی منفی هستند. این ها هم باید بیان بشوند. من یک نکته ای عرض کنم. دیروز بعد از ظهر یک فرصتی شد من خدمت حضرت آیت الله نوری همدانی رسیدم، ایشان هم محبت کردند بیش از نیم ساعت با ایشان صحبت داشتیم. ایشان یک جمله ای فرمودند. با این که بحث ما راجع به یک موضوع دیگری بود. فرمودند که شما خطبه 147 نهج البلاغه را دیده اید؟ گفتم که بله، قبلاً دیدم. ایشان نهج البلاغه را باز کردند و فرمودند این جمله امیرالمومنین «وَاَعلَمُوا أنَّکُم لَن تَعرِفُوا رُشد حَتِّی تَعرِفُوا الَّذي تَرَکَه» شما رشد را نمی شناسید مگر قیم بشناسید، آدم خوب را نمی شناسید مگر آدم بد هم بشناسید، نور را نمی شناسید مگر ظلمت را هم بشناسید.
بعد ادامه هم همین است که ایشان هم خواندند: «وَ لَن تَأخُذُوا بِمیثاقِ الکِتابِ حَتّی تَعرِفوا الَّذي نَقَضَهُ» آن هایی که به قرآن پایبند هستند را نمی شناسید مگر آن هایی که به قرآن پایبند نیستند بشناسید. همین طور است دیگر، ما الان این نور را می شناسیم چون ظلمت را می شناسیم یا اگر خشکی را می شناسیم چون آب را می شناسیم. چیزهای متضاد است. ایشان تعبیرشان این بود. فرمودند که یک مسلمان باید به تاریخ محیط باشد، کاملاً از تاریخ اطلاع داشته باشد، حتی این کسانی که کارهای منفی در تاریخ کردند جنایت کردند با هم بشناسند. این نکته بسیار مهمی است.
امروز شما می دانید. عمده ی شبهاتی که در فضاهای مجازی مطرح است جنبه تاریخی دارد. یعنی طرف نمی گوید: «الیَوم اَکمَلتُ لَکُم دینَکُم» آیه را قبول ندارم، نه. می گوید آن تاریخی که راجع به این داستان است من قبول ندارم. یا فرض می کنیم که خیلی از اتفاقاتی که الان در جهان اسلام دارد می افتد. یک نکته مهم تر این که مشابه سازی هم می شود. یعنی شما مثلاً می بینید امروز یک اتفاقی که می افتد شبیه این در گذشته پیش آمده است آن وقت می توانید برای امروز یک درس های جدیدی را بگیرید. با این نگاهی که گفتم من امروز به دو شخصیت می پردازم که این ها شخصیت های مثبتی چندان در تاریخ اسلام نیستند.
عرض کردم این هایی که دور پیامبر بودند خودِ خدا در قرآن می گوید. فرمود: «مِن اَهلِ المَدینَة مَرَدُوا عَلَی النِفاق» بعضی از این کسانی که دور تو هستند منافق هستند. عبدالله بن عبید جزو منافقین بود، افراد دیگر بودند. خود پیامبر فرمود. روایت در منابع معتبری آمده است از جمله سخاری که من می بینم فردای قیامت بعضی از اصحاب من به سمت دوزخ می روند و من سوال می کنم که این ها کجا می روند، پاسخ می آید که این ها بعد از تو از مسیر تو برگشتند. «ارتَرَدُوا» در مسیر تو باقی نماندند.
فلذا در برنامه قبل هم من این را اشاره کردم که در آن اصحابی که با پیامبر بودند، پیامبر را دیدند، از پیامبر دفاع کردند، مثال هم زدیم و خیلی ها را این روزها بحث کردیم، این ها مورد احترام همه ی مسلمان ها باید باشند. یکی از این افرادی که خیلی شخصیت جنجالی است، هم از زندگی اش فیلم ساخته شده است البته در ایران نه، جای دیگر ساختند، هم الان در سوریه یک مسجد بسیار عظیمی هم به نامش است و هم قبرش در آن جا است، جناب خالد بن ولید است.
ایشان پدرش که از مشرکین سر سخت است، از کسانی است که با پیامبر مبارزه کرد، پیامبر را ساحر خواند، خدای تبارک و تعالی در قرآن برایش مرگ گفته است. خودش من قبل از اسلام او را دارم بحث می کنم. یک سابقه ی مبارزاتی با پیامبر دارد و مسلمان ها در پرونده اش. اولاً فوق العاده شجاع بوده، بیمناک بوده، جسور بوده و خیلی بی مهابا می جنگیده است. ایشان از کسانی است که در بدر و احد و خندق با پیغمبر جنگیده است.
از جمله همان کسی است که احد آن تنگه را دور زد. یک عده ای را آن جا نگه داشت و گفت مواظب باشید، اگر این جا خالی شد. همین جا حمله کرد و منجر به شهادت حضرت همزه سیدالشهدا و این ها شد. طبیعتاً در پرونده او این نکته آمده است که در شب هجرت که شب اول ربیع بوده، خیلی هم از آن عبور نکردیم، آن شبی که چهل نفر خانه پیامبر را محاصره کردند که حضرت را به قتل برسانند یک نفر از آن همین خالد بن ولید بود. که حتی وقتی در خانه آمدند و دیدند حضرت امیر است ضرب و شتم هم کردند، یعنی به درگیری هم کشید منتها حالا حضرت را نکشتند چون با پیغمبر کار داشتند.
شریعتی: لیلة المَبیت.
حجت الاسلام رفیعی: لَیلَة المبیت که آیه 208 سوره بقره نازل شد که: «وَمِنَ النَّاس مَن یَشري ابتِغاءَ مَرضاتِ الله» که تا آخر آیه که این آیه راجع به حضرت امیر است. مرحوم علامه امینی و بعضی از بزرگان از ده ها منابع اهل سنت، منابع شیعی که همه دارند، نقل کردند که این درباره ی امیرالمومنین آن شب نازل شده است. جانش را فروخت، «یَشری» شرا کرد.
به هر حال ایشان آن شب در آن جمع باز بوده و درگیر شده است. باز خیلی سال های بعد، سال ششم، وقتی رسول خدا می دانید که یک وقتی پیغمبر تصمیم گرفته که به عمره بیاید، بعد از شش سال دوری از مکه 1400 نفر از اصحابش را آورد مُحرِم کرد. قصد جنگ هم نداشتند. بالاخره این جا خانه زندگی این ها بوده، اموالشان این جا بوده است، 28 سال پیغمبر در این مکه در خانه خدیجه کبری زندگی کرده است، 53 سال از عمرش را در مکه بوده است. آمد و ایشان آمد راه را بست، نگذاشت، گفت ما اجازه ورود به شما نمی دهیم. حضرت هم به هر حال قبول کرد و منجر به صلح حدیبیه شد. این هم در واقع از نکاتی است که در زندگی جناب خالد بن ولید آمده است.
قاعدتاً ظاهراً بین صلح حدیبیه و فتح مکه، بین ششم و هشتم، مسلمان شده است. ما هم می دانید دیگر، اصلی در اسلام داریم که اگر کسی واقعاً آمد مسلمان شد دیگر گذشته اش را به رخش نمی کشند. «الاِسلام یَدُبُ» می پوشاند، جبران می کند. فلذا الان هم که عرض کردم به عنوان یک تاریخ نقل کردم. البته حالا قبل از این که ادامه بحث را بگویم، خیلی فرق است با کسی که سال اول بعثت آمده مسلمان شده است. شما نمی توانید رتبه را یکسان کنید.
شریعتی: «السابِقُونَ اولئِکَ المُقَرَّبُون».
حجت الاسلام رفیعی: بله. غیر از این که این است خود خدا هم در قرآن می گوید، صریح قرآن است. می گوید پیغمبر، آن کسانی که قبل از فتح انفاق و جهاد کردند با آن هایی که بعد از فتح انفاق و جهاد کردند مساوی نیستند. خود من و شما، خود نظام، خود کشورمان، آن کسی که 59 به جبهه رفته است با آن کسی که 61 آمده یکی است؟
شریعتی: نه.
حجت الاسلام رفیعی: خیلی فرق می کند. من یادم است که بعضی عزیزان، آن ها هم دستشان درد نکند ولی وقتی قطع نامه امضا شد و این منافقین در ایران ریختند و تا نزدیک های کرمانشاه آمدند یادم است راه افتادند و جبهه ها خیلی شلوغ شد. آن هم خیر بود، بالاخره دشمن را راندند، ولی این با آن کسی که روز اول به جبهه آمده است، از شهریور یا مهر 59 یکی نیست. او آمده تا آخر مانده است. لذا الان هم که سوابق را حساب می کنند 8 سال را با 1 سال یکی نمی گذارند. آن کسی که در احد با پیامبر جنگیده است با آن کسی که در احد از پیامبر دفاع کرده است یکی نیست. شما مثلاً همزه یک شخصیت ویژه ای است و همچنین افرادی که نام بردیم. این سابقه است ولی حالا می گویید برگشت و اسلام آورد.
پیغمبر گرامی اسلام هم دعو او این نبود که گذشته کسی را به رخش بکشد. کما این که ابوسفیان هم من اعتقادم این است به ظاهر مسلمان شد، چون بعدها نشان داد، در برخوردهایش نشان داد. اما این آدم و این شخصیت به هر حال زندگی عجیبی دارد. مثلاً تا سال 21 هجری زنده بوده است. یعنی 20 سال بعد از پیغمبر، 2-3 سال هم که زنده بود اواخر عمر پیامبر، سال هفتم اگر مسلمان شده باشد 24 سال. آدم جسوری بوده، شجاعی بوده، پر جنگی بوده، در جنگ ها خیلی شرکت کرده است، اصلاً کل عمرش در جنگ بوده حالا چه جنگ با پیغمبر چه جنگ کنار پیغمبر. خودش می گوید من در 100 جنگ و غزوه شرکت کردم. حالا یک سری از نبردهایش هم برای بعد از پیامبر است. ولی یک ویژگی های این گونه دارد.
از جمله چیزهایی که در پرونده این آدم قابل تامل است گرچه در سریالی که ساخته شده است، کتاب هایی که نوشتند، خیلی ها سعی کردند ای چهره را چهره ی مثبتی جلوه بدهد و تطهیر کنند از این اشتباهات، ولی ما هستم و تاریخ. تاریخ را هم خوشبختانه غالب کتب تاریخی را دانشمندان اهل سنت نوشتند؛ مثل الکاتب یا تاریخ طبری.
یا حتی شیعه هم نوشته باشند مورخ ناقل است، ممکن است مذهبش تاثیر بگذارد و جانب داری کند ولی غالباً نمی تواند چشمش را روی مسائل تاریخی بنندد. بعد از مسلمان شدن به ایشان پیامبر یک ماموریتی دارد، گفت حالا شما برو یک کاری هم انجام بده. و آن این بود که افراد را می فرستادند که بروند دعوت به اسلام کند. حالا آدمی که این سابقه ها را دارد حالا مسلمان شده مبلغ هم شده است. ممکن است بهتر بتواند.
این هم خودش یک درسی است، بالاخره بعضی از این ها این طور بودند. یعنی بعضی از این هایی که سابقه شان خوب نبوده بعد که مسلمان شدند جبران کردند. ایشان را فرستاد که برو قبیله بین جزیمه را به اسلام دعوت کن. حالا این با این ها از قبل یک مشکلی داشت، با این ها خوب نبود، یک کدورتی داشت. این ها عموی این را کشته بودند. فلذا با عده ای، ظاهراً با 350 نفر حرکت کرد آمد و به این ها اسلام را عرضه کرد. گفتند باشد، ما مسلمان می شویم. گفت سلاح تان را زمین بگذارید. متاسفانه این ها را قتل عام کرد، همه را کشت و از گردن زد. بعضی خواستند این را تصحیح کنند می گویند نه، آن ها مثلاً اظهار اسلام نکرده بودند یا شمشیر کشیده بودند. ولی در تاریخ دارد.
عزیزانی که عرایض من را گوش می دهند خودتان هم مراجعه کنید، کتاب های تاریخی را ببینید. من که نمی خواهم این جا خلاف تاریخ حرف بزنم. الکامل را ببینید، تاریخ های دیگر را ببینید. آن جا دارد که اسلحه را زمین گذاشتند. حالا درست است هنوز مسلمان نشده بودند، اگر مسلمان شده بودند که جرم خیلی بالا بود، ولی به هر حال حمله کرد و عده ای از این ها را کشت. بالاخره برگشت. رسول خدا خیلی ناراحت شد. این جمله را فرمود: «اللّهُمَّ إنِّي اَبرَءُ» خدایا من بری هستم از این کاری که «مِمِّا صَنَعَ خالِدُ بنِ وَلید». «اللّهُمَّ إنِّي اَبرَءُ اِلَیک مِمِّا صَنَعَ خالِدُ بنِ وَلید». بعد دیگر رسول خدا امیرالمومنین را خواستند و فرمودند که شما باید بروید این را جمع کنید. حضرت امیر (ع) آمدند.
حتی اگر شما بخواهید این را یک خطا را توجیه کنید که قابل توجیه نیست، پیامبر حالا با این داستان چه کند. به هر حال این ها هم جای بحث است. به هر حال با احتمال این که شاید دقت نشده است و توجه نشده است. بالاخره حضرت این کار را تایید نکردند. این یک چیز منفی در پرونده خالد بن ولید است. «إنِّي اَبرَءُ» من براعت می جویم. یک پول زیادی حضرت امیر با خودش آورد و دیه تک تک این ها را پرداخت کرد. همه را پرداخت، همه را راضی کرد. به تعبیر خودمان از آن ها اعتذاری خواست، دلجویی کردند.
اتفاقاً دارد که یک پولی زیاد آمد. حضرت فرمودند که پیغمبر به من اجازه می دهد من این را هم به شما بدهم. آن را هم به این ها داد و برگشت. این یکی از نکاتی است که به هر حال در پرونده خالد بن ولید آمده است، در قصه بنی جُزَیمِه یا جَزیمِه. حالا من تلفظ این را فرصت نکردم که نگاه کنم. نکته دیگری که باز این را هم خیلی سعی کردند توجیه کنند این است. که ایشان می دانید بعد از پیامبر گرامی اسلام محکم از سقیفه دفاع کرد، به میدان آمد و امیرالمومنین علیه السلام را، البته این به نظر من است، هیچ ارادتی به حضرت امیر نداشت و حتی بعضی جاها در مقابل حضرت امیر موضع هم دارد.
بعد از پیامبر از کسانی است که راحت آمد بحث سقیفه را پیش آورد. شما آیا می توانید این را مثلاً با بریدِ اسلَمی که یک بار شرح حالش را گفتیم، آن طور آمد دفاع کرد یکی بگیرید؟ آیا می توانید آن را با جناب مغداد که آن طور ایستاد و از امیرالمومنین دفاع کرد یکی بگیرید؟ نه تنها موضع نگرفته بلکه کاملاً هم حمایت کرده است. خلیفه اول مامورینی داشت که این ها زکات جمع می کردند. عزیزان بیننده می دانید که زکات واجب است و گرفتنی هم هست، قرآن هم می گوید زکات را بگیرید. اصلاً در قدیم مامور جمع آوری زکات داشتیم.
شریعتی: مثل مامورهای مالیات.
حجت الاسلام رفیعی: بله. الان هم البته یک مقدار حاج آقای قرائتی زحمت کشیدند در کشور احیا کردند. به هر حال قبیله ای بود که معروف به مالک بن نویره است. ایشان رئیس آن قبیله بود. به ایشان ماموریت دادند که برود و زکات این قبیله را بگیرد. آمد. این ها مسلمان شده بودند. آمد گفت که زکات را بدهید. آن چیزی که در تاریخ آمده است، طبق چیزی که در کتاب های تاریخی نقل شده است گفتند که ما نماز می خوانیم ولی زکات نه. گفت نمی شود، نماز و زکات با هم است، «یُقیمُونَ الصَّلاة وَ یَؤتونَ الزَکات». گفتند می آییم گفتگو می کنیم. ما را به مدینه ببرید.
ما را نزد جناب خلیفه ببرید، خودمان با خلیفه صحبت می کنیم. ببینیم شاید به ما ببخشد، شاید کوتاه بیاید. گفت نمی شود. به لشکریانش گفت این ها را به بند بکشید. این ها را قتل عام کرد. و مالک بن نویره را کشت. نماز می خواند، گوینده «لا الِهَ الَّا الله» بود، ولی مالک بن نویره را کشت. و بعد هم به مدینه آمد. خیلی دارد که اطرافیان ناراحت شدند از جمله کسانی که شدیداً، اصلاً به خلیفه اول فریاد زدند که این باید قصاص بشود. خود خلیفه دوم است، این را تاریخ نقل کرده است. گفت این نباید این کار را می کرده است، باید برخورد شود. خلیفه اول نپذیرفت. گفت که خطا بوده، اشتباه بوده است.
سهوی که نبود، گفت اجتهاد کرده است. چنین قصه هایی دارد، این ها قابل توجیه نیست؛ هم آن قبیله قبلی که عرض کردم در زمان پیغمبر و هم این داستان مالک بن نویره. البته در تاریخ طبیعتاً باید همه ی جوانب کار را ببینیم و نقل کنیم، نکته ای که نکته ی مثبتی در زندگی خالد بن ولید دیده شده است این است.
رسول خدا یکی از جنگ هایی که نه خودشان حضور داشتند و نه امیرالمومنین بودند، می دانید که تقریباً در اکثر جنگ ها حضرت امیر بوده است. ولی بعضی جنگ ها را حضرت امیر نبوده است ولی پیامبر بوده است؛ مثل تبوک که جای پیامبر در مدینه ماند. «أَنتَ مِنّي بِمَنزِلَةِ هارُون مِن مُوسی».در موته پیامبر سه فرمانده تعیین کرد و خودش و حضرت امیر نرفتند که جناب جعفر بن ابی طالب بود، زید بن حارثه بود، عبدالله بن روا بود. هر سه فرمانده در موته شهید شدند و می رفت که آن باقی مانمده لشکر اسلام هم قتل عام بشود. خالد بن ولید فرد چهارم نبود چون تعیین نکرده بودند ولی ایشان فرماندهی را پذیرفت و این لشکر را سالم از راه بیابان به مدینه برگرداند. حضرت تشکر کردند. ولی نمی دانم، من قضاوت را به خود مردم واگذار می کنم. بالاخره این سابقه حدود نزدیک 18-19 سال قبل از اسلام، مبارزه با اسلام است.
پدرش که عرض کردم از دشمنان سرسخت بوده است، خودش این سابقه ها را در بدر و احد و این ها دارد، که حالا گفتیم با توجه به اسلام نادیده می گیریم. در سال 21 در سوریه امروز از دنیا رفت. عزیزان در شبکه های مجازی و اینترنت بزنند یک مسجدی است که خیلی مسجد باشکوهی است. 9 گنبد دارد، گنبدهای کنار هم دارد و خیلی شیک است. قبر او در آن جا هست. این راجع به خالد بن ولید بود. من اگر بخواهم یک ارزیابی داشته باشم به نظرم می رسد که حالا این گونه این ارزیابی را خدمت شما بگویم. ما در رابطه ما مسائل مربوط به وظیفه ای که در قبال دین داریم موظف به تعهد و تخصص هستیم. ببینید اگر کسی آمد و فقط یک شجاع شد بدون تقوا، خالد بن ولید می شود. اگر شد یک تقوای بدون شجاعت، مثل جناب ربیع می شود که امام حسین را به شهادت رساندند ولی ایشان در غار مشغول عبادت بود. ما در اسلام شجاع با تقوا می خواهیم. ببینید اویس، هم شجاع است و هم با تقوا است.
در رأس خود امیرالمومنین در شجاعت شیر ربانیست. همان که ابن ولید را زمین می زند، حالا این نقل شده است من کاری به سندش ندارم. وقتی آب دهان می اندازد بلند می شود که خلاصه با اخلاص دشمن را به قتل برساند. همین آدم هم از اشک یتیم متأثر می شود، زانو می زند، به فقرا می زند. عرض کردم، من الان موته را برای شما گفتم.
شریعتی: یعنی باید معیار داشته باشی که بتوانی درست و به جا تشخیص بدهی.
حجت الاسلام رفیعی: این خیلی مهم است. یعنی شما در یک جایی به گونه ای عمل کنی که گفتند برو کلاه بیار سر بیاوری، یک جایی هم این طور. لذا این موضوع برای من در زندگی خالد بن ولید قابل توجیه نیست. حالا یک نکات دیگری هم بود که من عرض نکردم. ولی برداشت من این است که ایشان نه تنها ارادتی به امیرالمومنین نداشت بلکه با حضرت امیر خوب نبود. حتی یک مواردی هم در زندگی شان نقل شده است که من دیگر از این عبور می کنم. ولی این دو حادثه این شخصیت را منفی جلوه می دهد.
شریعتی: این دو کاری که کرده است، این دو قتل عام، چقدر چهره ی اسلام را مخدوش کرد.
حجت الاسلام رفیعی: لطمه می زند. همین کارهایی که الان مثلاً داعشی ها دارند می کنند یا همین بمب گذاری هایی که در افعانستان می شود، چند نفر کشته شده است بعد نام «لا الهَ الَّا الله» هم می گوید. این لطمه می زند و باید توجه بشود. این راجع به این شخصیت بود. شخصیت دومی که حالا می خواهید یک مقدار بگوییم.
این ها را عرض کردم، از باب کلام امیرالمومنین در نهج البلاغه که فرمودند شما رشد را نمی شناسید تا نقطه مقابلش را هم بشناسید. بعضی از این ها حالا ممکن است کم هم مطرح شده باشد ولی یکی از این ها را من دیشب مطالعه می کردم که الان دارم برای شما می گویم. خیلی تاسف خوردم که شما گفتید چهره ی اسلام را مخدوش می کنند. آقایی به نام بُسر است، بُسر بن اَرطات. عجیب است، چقدر این لطمه زده است. حالا چرا من جزو صحابه می آورم؟ خیلی جزو صحابه هم نیست. این سال نهم به دنیا آمده است، یعنی یک سال قبل از مرگ پیامبر. در زمان پیامبر به دنیا آمده است.
پیغمبر را دیده است یا لااقل پیغمبر را درک کرده است. اما چرا این زندگی ایشان را من آوردم؟ چون یک جنایت کار است، یک آدمی است که واقعاً شدید به چهره ی اسلام لطمه زده است، همین که شما فرمودید. اگر این قصه داعشی نبود باور کردن این ها برایش سخت بود که این آدم که حالا عرض خواهم کرد که طبیعتاً بعد از آن که به هر حال پیامبر گرامی اسلام از دنیا رفتند و قصه خلیفه اول و دوم را کار ندارم. از یاران سرسخت معاویه است که در صفین با امیرالمومنین (ع) جنگیده است و کسی است که معاویه به او ماموریت داد. می دانید که امیرالمومنین به خلافت رسیده است، کشور دست امیرالمومنین است؛ مکه، مدینه، یمن. بله، شام دست معاویه است و آقا هم به او گفته است کنار بیا. نه تنها کنار نمی رود و ایستاده است، بلکه می خواهد آن خلافت را از حضرت امیر بگیرد و به شهرهایی که زیر نظر حضرت امیر است تعرض پیدا کند.
کتاب الغارات را اگر عزیزان ببینند این حمله هایی که به شهرهای زیر نظر امیرالمومنین شد که در بعضی از خطبه های نهج البلاغه هم هست که من الان اشاره می کنم. به این آدم ماموریت داد، گفت شما به مدینه، مکه، یمن، می روی و چند شهر دیگر. فرماندارهایی که حضرت علی گذاشته است بیرون می کنی و مردم را جمع می کنی، اگر با ما اظهار دوستی کردند که هیچ، وگرنه از گردن می زنی. 30 هزار آدم را قتل عام کرده است. در مدینه حمام خون راه انداخت. این غیر از آن قصه یزید است، این قصه مدینه است. خانه انصاری را آتش زد، خانه ای که پیامبر در آن زندگی می کرد. اصحاب پیامبر را قتل عام کرد.
شریعتی: این غیر از واقعه حَرّه است.
حجت الاسلام رفیعی: بله. اصلاً به آن ربط ندارد. آن سال 62-63 است، خیلی قبل از این است. شبیه واقعه حرّه است. بعد به مکه آمده است، بعد به یمن آمده است. جنایاتی کرده است که وقتی خبر این جنایات به امیرالمومنین رسید. من خواهش می کنم دوستان این خطبه 25 نهج البلاغه را ببینند. حضرت امیرالمومنین فرمودند که خدایا، من را از این ها بگیر. مخصوصاً حضرت از این فرماندهانی که رها کرده بودند ناراحت بودند، نایستاده بودند که دفاع کنند. خدایا «فَاَبدِلنی بِهِم خَیراً مِنهُم» یک بهتری به من نصیب کن، من بمیرم حداقل نزد پیامبر باشم، نباشم که این ها را ببینم. و یک شری به این ها نصیب کن، این ها لیاقت حکومت علوی را ندارند. بعد در آن خطبه می گوید خدایا، این ها من را ملول کردند، من را ناراحت کردند، دیگر نمی توانم این ها را تحمل کنم، ای کاش شما را نمی شناختم. خطبه 25 است، خواهش می کنم دوستان یک ملاحظه ای بفرمایند.
شریعتی: گلایه ها و دردهای حضرت امیر است.
حجت الاسلام رفیعی: بله. این ها را دوستان در تاریخ ببینند. این آدم یکی از کارهایش این است. وقتی به یک منطقه ای وارد شد دو تا از بچه های عبدالله بن عباس را دستگیر کرد؛ بچه، بچه ی 7-8 ساله. مادرشان هم همراهشان بود. گفت عبیدالله بن عباس کجاست؟ گفت نمی دانم. عبیدالله بن عباس پسر عباس، عموی پیامبر است. یک جلسه هم ان شاءالله در مورد حضرت عباس، عموی پیامبر، صحبت خواهم کرد. این ها دو نفر هستند، عبدالله بن عباس، عبیدالله بن عباس. جفت این بچه ها را جلوی مادرشان سر برید. من دیشب وقتی این را می خواندم واقعاً گریه ام گرفت. گفتم ببین چقدر یک آدم قساوت دارد. آن قدر مادرش التماس کرد، گفت کاری با این ها نداشته باش. مادر دیوانه شد، مادر بعد از این جنایت مجنون شد، سر به بیابان گذاشت. طبیعی است. بچه شما یک خار به پایش می رود، یک آمپول می زند، ناراحت هستید. دو تا بچه جلوی مادر کشتند.
شریعتی: این چه کاره بود؟
حجت الاسلام رفیعی: این بُسر فرمانده معاویه است. جزو نیروهای معاویه است، جزو حقوق بگیران او است. وقتی خبر این اتفاق به امیرالمومنین رسید آقا جاریه نامی را فرستاد که بروید این را دستگیر کنید. منتها فرار کرد. فراد کرد و به شام آمد. آقا او را نفرین کرد، گفت خدایا عقل این را از او بگیر. او در آخر عمرش دیوانه شد. می گویند شمشیر برمی داشت در خانه، برای او شمشیر چوبی درست کرده بودند که نتواند کسی را بکشد، به در و دیوار و خودش می زد و با دیوانگی به درک واصل شد.
شریعتی: چه داغ هایی به دل مردم گذاشت.
حجت الاسلام رفیعی: 30 هزار آدم شوخی نیست، خیلی است، جمعیت یک شهر است.
شریعتی: حالا مثلاً وقتی یک بمبی، نارنجکی، چیزی، چند هزار نفر می میرند. فکر کنید 30 هزار نفر آدم را تک تک بخواهی بکشی. چقدر جنایت بزرگی است.
حجت الاسلام رفیعی: حمام خون راه می افتد. جنایت آن هم چه آدم هایی، گوینده «لا الهَ الَّا الله». این که شما فرمودید چهره ی اسلام را لطمه می زند حرف درستی است. حالا یک وقتی این ها فیلم بشود، سریال بشود. البته خیلی دلخراش است. امیرالمومنین با چه کسانی مواجه است، با چه آدم هایی. آن وقت چه کسی در تاریخ از معاویه دفاع می کند. این آدم قابل دفاع است؟ این معاویه می تواند خال المسلمین باشد؟ یک نمونه کارش بود، حالا قتل مالک اشتر بماند، شهادت محمد بن ابی بکر در مصر بماند، کشتن امر بن حمق بمان، کشتن حجر بن عدی در عدرا دمشق که 7 نفر از یارانش و پسرش که این ها را گردن زدند بماند. اصلاً شما به این می گویید مسلمان؟! به چه دلیلی دفاع می کنید؟ معاویه قابل دفاع نیست. شما ببینید، این نوع تعاملی که یک نیروی او داشت. من که نمی گویم، شما بروید تاریخ را باز کنید. بُسر، شاید شما هم برای اولین بار این اسم را از بنده شنیدید.
حجت الاسلام رفیعی: کمتر به او پرداخته بودند. بُسر بن ارطات را شما در فضای مجازی هم بزنید کافی است. الحمدلله الان کارها خیلی سخت نیست. ببینید این آدم مامور معاویه است در قتل عام مسلمانان مکه و مدینه، آن هم چه شهری، شهر النبی شهر پیامبر.
شریعتی: و همین تفکر حرمله تربیت می کند.
حجت الاسلام رفیعی: احسنت. که دیگر گلوی شش ماه برایش تفاوتی ندارد با قلب امام حسین. بله این تفکر است. واقعاً این «اَحقاداً بَدریَةً وَ خِیبَریَةً وَ حُنَینیهِ» است. این آدم البته آدم جنایت کاری بوده است، خودش هم ابایی ندارد. ولی بیاید به یک تفکری مثل داعش تبدیل بشود، آدم هایی که دارند بمب گذاری می کند و آن چنان شستشوی مغزی به طرف بدهند که حاظر باشد یک مسجدی را منفجر کنند مردم به هوا بروند که چه.
شریعتی: که مدرسه دخترانه را بزنند.
حجت الاسلام رفیعی: که چه، یعنی چه توجیهی دارد. انفجار مدرسه دخترانه، دختران مظلوم، چه توجیهی دارد. جالب است وقتی این بُسر جنایت می کرد امیرالمومنین یک آقایی را به نام جاریه با یک لشکری فرستاد و فرمود بروید جلوی جنایت این را بگیرید. وقتی می رفتند آقا فرمود مواظب زن ها باشید، مواظب بچه ها باشید، یک وقت شما این کار را تکرار نکنید. شما جنگ های حضرت امیر را ببینید. من یک وقتی در حالات شهید بابایی اگر اشتباه نکنم می خواندم. ماموریت داشتند که یک پلی را در بغداد با این هواپیما بزنند، دیدند که چند نفری دارند عبور می کنند. رفت دور زد که این ها رد بشوند و بعد پل را بزند.
شریعتی: جنگ هم اخلاق دارد.
حجت الاسلام رفیعی: بله، اخلاق دارد، معنویت دارد. اصلاً جنگ برای اخلاق است. در جنگ جمل وقتی حضرت امیر می جنگید یک کسی آمد گفت توحید چیست. ابن عباس گفت شما هم وقت گیر آوردید که توحید چیست. آقا فرمودند ما برای همین می جنگیم، آن چیزی که این می پرسد ما برای همین می جنگیم. آقا برایش توضیح داد
شریعتی: آب را اگر آن ها بستند ما نمی بندیم.
حجت الاسلام رفیعی: بله. این تفاوتی است که باید بین این قصه ها دیده بشود. شما می دانید هم در صفین، هم درجمل، هم کربلا اباعبدالله، شروع کننده جنگ نبودند. حتی در صفین به آقا اعتراض کردند. گفتند آقا شروع کنید. فرمودند بگذارید خطبه بخوانیم، صحبت کنیم، شاید یکی از این ها هدایت بشود. تو می آیی آن جا می گویی من را ببرید پیش خلیفه خودم توضیح بدهم، می گوید نه خیر. قتل عام می کند. می گوید من را ببرید خودم توضیح می دهم، شاید کنار آمدیم. این نشان دهنده این است که اگر شجاعت بدون تقوا باشد بی باکی می شود، جسور بودن می شود.
آخرین آیه این صفحه مربوط به بحث ما است. «وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ» بپرهیزید از سخن زور. که حالا بعضی ها معنا کردند لغو، بیهوده، لهو، یا آن چه که باعث حرام است. به هر حال قرآن کریم می فرماید از آن چه که حق نیست و باطل است در زندگی بپرهیزیم. ما امروز این دو شخصیتی که بحث کردیم، مخصوصاً شخصیت دوم که خیلی چهره ی منفی و جنایت کاری داشت جناب بُسر. یک جمله ای از امیرالمومنین راجع به بسر است که من بگویم و بحث را جمع کنم.
وقتی به آقا خبر دادند که این جنایات را کرده است، اصحاب پیغمبر را به شهادت رسانده است، بچه های عبید الله بن عباس را، که من یک وقتی دیدم عبیدالله بن عباس پیش معاویه آمد و گفت تو مقصر هستی، تو دستور دادی. گفت من نگفته بودم که بکشند. گفته بود پس اگر نگفتی با او برخورد کن، چرا عزل نمی کنی، چرا او را برنمی داری، دراین کار تو مقصر هستی. امیرالمومنین یک جمله ی زیبایی فرمود. گفتند آقا بسر فرار کرده است. فرمود: «باءَ دینَهُ بِدُنیا» دینش را به دنیا فروخته است. همه ی حرف در همین است. یعنی اگر کسی دینش را به دنیا فروخت این گونه می شود. طبیعتاً شما هر کجا یک چیز اصلی و واقعی داشته باشید چیز قلابی هم در کنارش پیدا می کنید. معنای این جمله این نیست که این ها مسلمان هستند. نه، این ها مسلمان نیستند.
اسلام به ذات خود ندارد عیبی
هر عیب که هست از مسلمانی ماست
این اسلام نیست و همین باعث شده است که بعضی از مستشرقین، یعنی چهره های غیر مسلمان غربی، وقتی آمدند از این منظر اسلام را نگاه کردند با اسلام بد شدند. این خیلی مهم است.
شریعتی: و شاید هم یک جریان هدفمندی که بیاید اسلام را از ریشه قطع کند.
حجت الاسلام رفیعی: بله. وقتی هانری کوربن ایران آمدند با علامه طباطبایی دیدار کرد، کوربن هم فوت کرد، مرحوم طباطبایی فرمود که ایشان به من گفتند که من می خواهم اسلام را از طریق اهل بیت بشناسم نه از... . شما اسلام را از طریق این آقا می توانی بشناسی؟
شریعتی: این که اسلام نیست.
حجت الاسلام رفیعی: شما اسلام را از طریق خالد بن ولید می توانید بشناسید؟! این اصلاً اسلام نیست. این چه اسلامی است که آن جنایت را انجام می دهد. فلذا این است که گاهی لطمه می زند. آن پیامبر با آن رأفت، با آن رحمت، «عزیزٌ عَلَیکُم»، «رَئوفٌ»، حالا یک آدم های این طوری هستند. فلذا آن جمله رسول خدا خیلی مهم است؛ «اللّهُمَّ إنِّي اَبرَءُ اِلَیک مِمِّا صَنَعَ خالِدُ بنِ وَلید» خدایا اصلاً این ها از من نیستند. آن کسی که از پیغمبر است «سَلمانُ مِنَّا اَهلَ البَیت» است، آن که از پیغمبر است «عَلیٌ مِنّي وَ أَنَا مِن عَلی» است. فلذا بینندگان عزیز این را دقت کنند همواره در همه جا این گونه است، در خودِ انقلاب ما. شما در انقلاب اگر بخواهید انقلاب را معنا کنید با چه کسی معنا می کنید؟ با امام، با مرحوم آیت الله سعیدی، آیت الله غفاری، شهدایی که تقدیم شده است، با شهید بابایی، با شهید صیاد شیرازی. این ها نماد هستند.