1400-08-11-حجت الاسلام رفیعی
ما بحثی را راجع به اصحاب پیامبر شروع کردیم. همان جلسات اول هم عرض کردیم، رتبه اصحاب با هم مساوی نیست. همه جا هم همین طور است. در یک کلاس هم رتبه دانش آموزان با هم مساوی نیست. الان یاران انقلاب، یاران حضرت امام، مگر رتبه هایشان با هم یکی است. یکی شهید سلیمانی عزیز است، یکی رتبه پایین تری دارد. هر کسی بالاخره جایگاهی دارد. در میان اصحاب پیامبر برخی از این ها از بستگان پیامبر هم هستند. یکی از آن شخصیت هایی که خیلی کم به او پرداخته شده است عموی پیامبر جناب عباس بن عبدالمطب است. پیامبر می دانید 6 عمو داشت. عبدالله که پدر خودش است.
اما عموهایی که ایشان دارد معروفش جناب عباس است، جناب همزه سیدالشهدا است، ابولهب که قرآن هم نفرینش کرده است و وضعیتش روشن است، جناب عباس که یکی دیگر از آن عموها است، حارث و زبیر. چند تا هم عمه دارد. جناب عبدالمطلب حدود 10 اولاد داشته است. اما جناب عباس ظاهراً کوچک ترین پسرش است چون خیلی با پیغمبر اختلاف سنی ندارد با این که پیامبر نوه است، پسر عبدالله است، اما ایشان سه سال به تولد پیامبر به دنیا آمده است.
یعنی پیامبر سالی که به دنیا آمدند که عام الفیل است، سه سال قبل از عام الفیل. لذا هم بازی پیامبر بوده است، هم محله، هم بازی، رفیق، دوست، حتی گفتند برادر رضاعی است. حالا سنشان نمی خورده ولی همان دایه ای که پیامبر را شیر داده است جناب عباس را هم او شیر داده است. ایشان می دانید خاندانشان دو مسئولیت مهمی در مکه داشتند که هر دو همین الان هم جزء مسئولیت های کلیدی است. یکی سقایت یعنی آب دادن به حاجیان در واقع تصدی گری زمزم که این حاجی هایی که می آمدند یک کسی مسئول این زمزم بود که به حاجی ها آب بدهد.
یکی هم عمارت مسجد الحرام و کلید داری. عمارت به این معنا بود که مدیریت می کردند. امروز می گویند تولیت. این دو پست بعد از این که مدتی در اختیار پیامبر گرامی اسلام و پدران بود در اختیار عباس هم قرار گرفته است. لذا این عنوان سقایت و عمارت مسجد الحرام برای ایشان است که قرآن هم دارد که «أجَعَلتُم سِقایَةً الحاجِّ وَ عِمَارَةَ المَسجِدِ الحَرامِ کَمَن آمَنَ بِاللهِ» سقایت خیلی مهم است، عمارت هم خیلی مهم است، اما با آن کسی که اولین بار ایمان آورد یعنی امیرالمومنین قبل مقایسه نیست. عباس قبل از اسلام را دارم عرض می کنم، درباره اش نوشتند: «کانَ اَجودَ قُرِیش کَفوًا» یکی از سخاوت ترین افراد قریش بود. «وَ اؤصَلَها رَحِمً» یکی از کسانی که خیلی به رحم و فامیلش اهمیت می داد.
قبل از ورود به بحث یک داستانی می گویم که یک مقدار این بعدش روشن بشود. البته عرض کردم مثلاً ممکن است در رتبه بندی همزه، ابوطالب، این ها بالاتر هستند، ویژگی هایی که دارند در ضمن بحث هم روشن می شود ولی می دانید ما برای عباس احترام قائل هستیم، حتی بقیع هم که می رویم در آن کتابچه هایی که داریم زیارت نامه حضرت عباس است. جالب هم است، کنیه اش ابوالفضل است. حالا حضرت اباالفضل را بگوییم چون بعداً بوده است. ام الفضل همسرش است، اباالفضل هم خودش است، کنیه اش است. اسمش هم عباس است. زیارت می کنیم، سلام می دهیم.
الان کلمات رسول خدا را درباره عباس برای شما می خوانم که بدانید ما برای ایشان احترام قائل هستیم. البته عرض کردم، رتبه های افراد با هم متفاوت است. آن چیزی که می خواستم شاهد بیاورم برای این باسخاوت بودنش و رسیدگی به فامیل این است. در عرب گاهی افرادی مهمانی می کردند. خیلی از این مهمانی ها گاهی از روی چشم و هم چشمی بود. شتر قربانی می کردند کباب می کردند که بگویند فلانی سفره انداخت. یکی از این ها آقایی به نام عبدالله بن جدعان بود. این یک خانه بزرگی داشت، خیلی قربانی کرد و مهمانی بسیار مفصلی گرفت. می دانید عرب قبل از اسلام ویژگی های مثبتی داشتند که یکی همین سخاوت بوده است. مهمانی مفصلی گرفت و چند نفر را مامور کرد. گفت به کوچه می روید مردم را می گیرید و به خانه من می آورید. مثل این که در اربعین در عراق این کار را می کنند بعضی از مهمان ها را می آورند. گفت کسی نماند.
از جمله آمد یکی از این ها دید پیامبر دارد رد می شود. هنوز پیامبر نبود، محمد بن عبدالله بود. دست ایشان را گرفت. کجا؟ مهمانی. گفت من کار دارم، نمی شود. گفت عمویتان هم هست، ابوطالب. خلاصه آورد. پیغمبر وقتی وارد شد دید چه سفره ای افتاده است. حضرت یک لحظه در فکر رفتند، ناراحت شدند. گفتند چه شده است؟ گفت دلم می خواست من هم چنین پذیرایی از مردم بکنم، یک ضیافتی هم من ترتیب بدهم.
ابوطالب شنید. می گوید وقتی بیرون آمدیم گفتم که برادرزاده، این کار را انجام می دهیم. شما دوست دارید به اسم شما این کار را انجام می دهیم. می گوید آمدم پیش برادرم عباس. گفتم پسر عبدالله، یادگار برادرمان، یتیم عبدالله، دلش می خواهد یک مهمانی ترتیب بدهد در مکه و آن وسع مالی. حالا من نمی دانم این قبل از ازدواج با حضرت خدیجه بوده است، یا بعدش بوده است. این ها را ندیدم. آن چه که تاریخ نشان می دهد حضرت این وسع را نداشته است. گفت برادر، یعنی عباس به ابوطالب گفت، تمام این مهمانی خرجش با من ولی به اسم محمد.
سفره ای انداخت و به پیامبر گفت لباس های فاخر بپوشید، بهترین لباس، شیک ترین لباس، و شما دم در میزبان باش. که پیغمبر هیچ وقت این از ذهنش نمی رفت. خیلی مهم است. در شرایط فعلی جامعه ما، حالا پیغمبر که گل سر سبد عالم هستی است. ولی گاهی اتفاق می افتد. مثلاً شما برادری دارید از دست می رود، فرض کنید بچه هایی دارد. دلش می خواهد زن و بچه اش را یک مسافرتی ببرد، دلش می خواهد یک کاری انجام دهد.
افراد می توانند این کار را انجام دهند به اسم او تمام کنند و منتی هم نباشد. این معلوم می شود آدم، نمی دانم چه تعبیری به کار ببرم، با کلاسی بوده است، عباس آدم با سخاوتی بوده است، جَنَم لازم را در این قصه داشت. این راجع به این نکته بود. نکته دیگر که راجع به جناب عباس مطرح است ایشان یک شخصیتی است که راجع به او اختلاف نظر است. از جمله این که چه زمانی مسلمان شده است. از تاریخ استفاده می شود با این که در مکه بوده، البته می دانید جناب حمزه زود مسلمان شده است، ابوطالب که از همان اول مسلمان بود و اسلامش را مخفی می کرده است. ولی پیامبر را اذیت و آزاری نداده است. مسلمان نشده است آن اوایل ولی کاری هم به کار پیامبر که کار شکنی کند نبود.
نه تنها این نبوده بلکه حمایت هم می کرده است، بلکه دوست دار پیامبر هم بوده است. و حتی یک عده ای از مردم مدینه به مکه آمدند گفتند ما می خواهیم پیغمبر را ببینیم، در ایام حج بود. عباس گفت من ترتیبش را می دهم. این معلوم می شود که در عمق دلش اسلام بوده است. گفت صبر کنید حج خلوت بشود، مسافرها بروند، یک شب من ترتیب ملاقات را می دهم. یک گردنه ای بود که در عرب عقبه می گویند. این ترتیب ملاقات مردم مدینه را با پیامبر در آن جا داد که می گویند پیمان عقبه دوم. عقبه اول برای قبلش بود. و آن جا این ها مسلمان شدند و به پیامبر گرامی اسلام آوردند. اما نکته اصلی در زندگی حضرت عباس زمان اسلامش است. جنگ بدر می دانید اولین جنگی است که مشرکین با پیامبر کردند.
فرمانده هم خود ابوسفیان و خود ابوجهل بود که ابوجهل در این جنگ کشته شد. وقتی لشکر آماده شد، حدود هزار نفر گفتند به مدینه برویم و مسئله اسلام را تمام کنیم. ابوجهل وقتی لشکر را حرکت داد از مکه به سمت مدینه، یک وقتی گفت بایستید. بنی هاشم کجا هستند، عباس، عقیل، طالب. این ها اگر نباشند که ما می رویم آن جا، این ها ممکن است در مکه برایمان دردسر ایجاد کنند. ما به جنگ برادرزاده شان رفتیم. باید بروید این ها را بیاورید. عباس و عقیل و چند نفر از این ها، 9 نفر بودند، این ها را به زور آورد. لذا خیلی ها معتقدند این ها در جنگ بدر به زور آورده شدند. ولی علی ای حال جنگ خاتمه یافت، پیامبر هم به اصحابش گفت اگر در جنگ به بنی هاشم رسیدید این ها را نکشید، این ها جنگ با من نمی آیند. عباس که نمی آید با پیغمبر بجنگد، این ها را آوردند.
بالاخره این ها در جنگ بدر اسیر شدند. عباس اسیر شد. آن موقع رسم بود اسیرها را می بستند. 70 اسیر یک جایی جای می دادند. عباس نزدیک به حدود 40 سنش بود، بیشتر، 50 بود چون بزرگ تر از پیامبر بود. مسن بود. ناله می کرد. پیغمبر آن طرف بود گفت تا صبح خوابم نبرد ولی نمی خواستم کاری انجام دهم. فقط سفارش کردیم با این ها مدارا کنید که با همه مدارا کنید، نه فقط با عباس. فردا صبح که شد رسم بود می گفتند آن هایی که اسیر می شوند یا باید فدیه بدهند، یا اسیر جایشان باشد. الان هم در دنیا این گونه است، مبادله می کنند. حضرت فرمود هر کدامتان پیغام بدهید به مردم مکه، به خانواده هایتان، که برایتان یک چیزی بیاورند که آزادتان کنند. عباس گفت یارسول الله، شما که می دانید من ندارم، از کجا بیاورم.
حضرت فرمودند عموجان، می دانم که داری. تو از خانه که بیرون آمدی این مبلغ را به ام فضل یعنی همسرت دادی، گفتی اگر آمد و من در جنگ اسیر شدم این را برای آزادی من بده. گفت آقا، مثل این که شما نفر سوم در آن جا بودی. که بعضی ها می گویند همین انگیزه مسلمان شدن او شد و بعد از بدر مسلمان شد. بعضی هم معتقدند حتی قبلش مسلمان بوده ولی بدر به زور آورده شده است. این کار هم پیغمبر کرد که بگوید من فرقی نمی گذارم.
ولی به نظر می رسد بعد از بدر اسلام آورده باشد. پول را آوردند و پول هم زیاد بود. چون زیاد بود گفت حالا که این طور است این دو نفر دیگر را هم آزاد کنید، عقیل و یک نفر دیگر. سه نفر آزاد شدند. من یک آیه ای برای شما از قرآن بخوانم جالب است. سوره انفال، آیه 70. این آیه آن جا نازل شد. پیغمبر اکرم دید که این عمو بالاخره یک پولی که ذخیره کرده بود داد و دستش خالی شد، ولی نمی خواست فرق بگذارد. البته اگر اشاره هم می کرد مردم قبول می کردند. می توانست بگوید عموی من را آزاد کنید ولی نمی خواست تبعیض قائل شود. خیلی جالب است، شاید دوستان به این آیه دقت نکرده باشند.
من این آیه را می خوانم که ببینید در این داستانی که عباس پول داد و آزاد شد و پیامبر هم یک مقداری به هر حال ناراحت شد و یا لااقل در فکر رفت این آیه نازل شد. می فرماید: «یَا أَیُّهَا النَّبِيُّ» پیغمبر، «قُل لِمَن فِي أَیدِیکُم مِنَ الأَسرَی» به این اسیرانی که در مقابل شما هستند و الان پول دادند و آزاد شدند بگو، «إن یَعلَمِ اللهُ فِي قُلُوبِکُم خَیرًا»اگر واقعاً دلتان صاف باشد و خیری در شما باشد و خلاصه با خدا باشید، «یؤتِکُم خَیرًا مِمَّا أُخِذَ مِنکُم» بیش از این پول گیرتان می آید، این پولی که الان دارید اولاً کمک به اسلام می شود، جبران می شود، «وَ یَغفِر لَکُم» آمرزیده هم می شوید، «وَ اللهُ غَفُورٌ رَحیِمٌ». دو وعده خدا به این هایی داد که این پول را داده بودند از جمله عباس. گذشت.
یک وقتی یک پول زیادی به پیغمبر رسید از بحرین. می گویند یک پارچه ای پیامبر پهن کرده بود و این پول ها وسط این یک کوه شده بود. حضرت فرمود که مسلمان ها بیایند به هر کدام یک مشت، دو مشت، سه مشت، حالا پیغمبر است و عادل ترین فرد است و تقسیم می کند. عباس رسید. آقا فرمود پیراهنت را بگیر. حضرت ریختند و فرمودند این هم آن آیه که خدا فرمود. گفت یارسول الله، نصف آن آیه درباره ی من اتفاق افتاد. چون خدا گفت پولی که می دهیم جای آن جبران می کنیم، بعد گفت «وَ یَغفِر لَکُم» ان شاءالله آن نصف بقیه هم شامل من بشود من آمرزیده بشوم. این هم جالب بود. سوره انفال آیه 70 که ای پیغمبر به این ها بگو اگر پول دادید «یؤتِکُم خَیرًا مِمَّا أُخِذَ مِنکُم» آن چیزی که از شما گرفته شده بهترش را به شما می دهیم. چقدر خوب است که انسان فرصت کند آیات قرآن را با نگاه تاریخی ببینید. یعنی درباره ی چه نازل شده است.
شریعتی: شان نزولش چیست.
حجت الاسلام رفیعی: بله. اعلام قرآن، شخصیت های قرآن. مثلاً این آیه را نمی گوید راجع به چه کسی است ولی وقتی آدم بررسی می کند می بیند راجع به جناب عباس، عموی پیامبر، این داستان آمده است. نکته دیگری که من باید راجع به جناب عباس عموی پیامبر عرض کنم این نکاتی است که از نبی مکرم اسلام راجع به ایشان رسیده است. چند حدیث از پیغمبر خدا که بدانید این شخصیت بالاخره چه جایگاهی دارد. یکی از روایاتی که آمده است جابر بن عبدالله انصاری می گوید عباس اولاً خیلی خوش هیکل بود. قد بلند، خوش هیکل، خوش سیما، خیلی خوش چهره بوده است. بنی هاشم است دیگر.
شریعتی: مثل حضرت عباس خودمان.
حجت الاسلام رفیعی: بله. این هم یک شباهت دیگر شد. شما امروز خیلی به حضرت اباالفضل گره خوردید. خوش هیکل و بلند بالا بوده است. پیش پیغمبر آمد، یک لباس شیکی هم پوشیده بود. حضرت فرمود: «یا عَم، إنَّکَ أنتَ الجَمیل» عمو خیلی خوش تیپ هستی، تیپ زدی. عباس گفت: «مَا الجَمالُ بِالرَجُل یا رَسُولَ الله» بله، اما جمال واقعی برای انسان چیست. این هم می رساند که آدم با درایتی بوده است. یا رسول الله این که جمال چهره است، اما جمال واقعی مرد با چه چیزی زیبا می شود. فرمود: «بِصَوابِ القُولِ بِالحَقّ» این که آدم همیشه قول حق، حق بگوید، عموجان این جمال واقعی است.
شریعتی: قشنگی آدم ها به حرف حقشان است.
حجت الاسلام رفیعی: احسنت. می دانید ما یک جمال داریم یک کمال داریم. کمال از جمال مهم تر است. گفت: «فَمَا الکَمال» حالا که جمال را گفتید کمال را هم بگویید. حضرت فرمود: «تَقوَی الله وَ حُسنِ الخُلق» کمال در دو چیز است: یکی تقوای الهی و یکی هم خوش اخلاقی. این روایت از نبی مکرم اسلام جالب بود. حالا اگر عزیزان آدرسی هم بخواهند این را استقابه دارد و همچنین سیره ابن حشام. روایت دوم: امیرالمومنین (ع) نقل می کند رسول خدا فرمود من را درباره ی عمویم عباس حفظ کنید. یعنی حرمت ایشان را نگه دارید. «فَإنَّهُ بَقیَةُ آبائِی» این یادگار پدران من است. ابوطالب رفته بود، ابولهب به درک واصل شده بود.
شریعتی: جناب عبدالله هم که رفته بود.
حجت الاسلام رفیعی: عبدالله که قبل از تولد رفته بود. حمزه شهید شده بود. راجع به امام حسین دارد که حضرت زینب شب عاشورا می گویند این یادگار گذشتگان من است. حضرت فرمودند ایشان بقیه آباء من است. این روایت هم خیلی عجیب است که عبدالله بن عباس می گوید پیغمبر فرمودند: «مَن آزَ العَّباس فَقَد آزاني» آزار عباس آزار من است. باز در یک روایت دیگر فرمودند: «خَیرُ اِخواني عَلی بنُ اَبي طالِب» بهترین برادران من علی (ع) است، «وَ خَیرُ اَعمامي هَمزِه اَبو العَباس» بهترین عموهای من همزه و عباس و ابوطالب هم در یک نقلی دارد.
شریعتی: عموی امیرالمومنین هم می شده است.
حجت الاسلام رفیعی: بله دیگر. برادر ابوطالب است. همه ی عموهای پیغمبر عموهای امیرالمومنین هم بودند، غیر از ابوطالب و عبدالله. این دو فقط جابجا می شوند. یک وقتی شنیدند که یک کسی دارد به عباس و علی (ع) جسارت می کند. فرمود: «اؤصیکُم بِهذینِ خَیرا» درباره این دو به شما سفارش خیر می کنم. «لا یَکُفُّ عَنهُما اَحَدٌ، وَ لَا یَحفِظُهما لي إلا اَعطاهُ الله نُوراً» هر کسی این ها را مواظبت کند، نگذارد به این ها لطمه و جسارتی وارد بشود این حرمت من را نگه داشته است. البته یک روایت مذمت نمی گویم ولی مدح هم نیست. دارد که یک وقتی پیغمبر گرامی اسلام به عباس فرمودند عموجان، از ذریه تو به ذریه من لطمه می رسد. ذم او نیست. من به شما بگویم فرزندان شما فردا فرزندان من را اذیت می کنند، می گویید حاج آقا من که با شما کاری ندارم، بچه هایم هستند.
شریعتی: و تا وقتی هستم حواسم جمع است.
حجت الاسلام رفیعی: خودم حواسم جمع است. و این اتفاق هم افتاد. ابن عباس هستند، این ها فرزندان این عباس هستند. البته همه شان این گونه نبودند. ابن عباس می دانید که از یاران حضرت امیر است و حضرت امیر را عزاداری کرده است، از حضرت امیر علم قرآن یاد گرفته است، مفسر قرآن بوده است. این هم نکته ای که در این جا بایستی من روی آن تاکید کنم. اما نکته دیگری که راجع به جناب عباس، عموی پیامبر گرامی اسلام، باید به آن توجه بشود. ایشان در بدر که مسلمان شد گفت یارسول الله اجازه دهید من هم هجرت کنم، به مدینه بیایم. طبیعتاً اگر هجرت می کرد و مدینه می آمد در جنگ احد و خندق و این ها می توانست کنار پیامبر باشد. حضرت فرمودند عموجان، تو در مکه بمان، به نفع ماست. فلذا این یکی از کسانی بود که در مکه دائماً برای پیامبر اتفاقات را گزارش می داد. یک مسلمان در مکه، آن موقع مکه مسلمان نداشته است. پیامبر مدینه بودند.
شریعتی: آن جا یک پایگاهی بود.
حجت الاسلام رفیعی: احسنتم. یک پایگاهی در مکه بوده و در قصه فتح مکه و این ها هم خیلی دخیل بود و کمک کرد. این جا ماند در شهر مکه. منتها می دانید نخستین جنگی که بعد از فتح مکه اتفاق افتاد جنگ حنین است. پیامبر هم در این جنگ از مردم مکه هم کمک گرفت چون مسلمان شده بودند. حتی ابوسفیان در این جنگ در رکاب پیغمبر بوده است. این جا یک لحظه اوضاع جنگ به هم ریخت که عباس عموی پیغمبر می گوید من نگاه کردم دیدم فقط 7-8 نفر خودمان هستیم. همه فرار کردند. من بودم و علی بن ابی طالب و چند نفر دیگر. پیغمبر فرمود عموجان، برو مردم را برگردان.
می گوید آمدم وسط میدان گفتم که برگردید، اصحاب پیامبر، اصحاب رسول الله. دیدم نه، کسی برنمی گردد. پیغمبر فرمود این که من می گویم بگو. بگو: «یا اَصحابَ ثَمَرَ» ثَمَرَ آن درختی که زیرش رضوان قرار گرفته بود. «یا اَصحابَ صُورَتِ الثُقَرَ». این گونه بگو. این ها تحریک شدند و برگشتند. عباس می گوید من رفتم و آن ها برگشتند و از پیغمبر اسلام دفاع کردند و جنگ حنین به خیر گذشت. و الا آیه قرآن است: «وَ یَومَ حُنَینٍ إِذ أَعجَبَتکُم کَثرَتُکُم» یعنی کثرت جمعیت داشت این ها با به غرور می گرفت و نزدیک بود این ها شکست بخورند. یکی دیگر از نکاتی که در زندگی جناب عباس قابل تامل است. ایشان بعد از رحلت پیامبر گرامی اسلام خدمت حضرت امیر رسیدند که من با شما بیعت می کنم. حاضر نشد در آن جریان ها شرکت کند.
با این که می دانید، یک فرد مورد توجهی است. مخصوصاً خلیفه اول و دوم خیلی تلاش کردند این را بکشند. وزنه بوده است. نه این که حالا مثل بقیه شمشیر بکشد، بایستد، فریاد بزند، دفاع کند از جریان غدیر. ولی حاضر نشد. فلذا در دفن پیامبر بود، کنار حضرت امیر بود، خودش بود، بچه هایش بودند. فضل بن عباس، عبدالله بن عباس که سن کمی داشت. ایشان چند تا پسر داشتند.
شریعتی: عبیدالله هم داشتند.
حجت الاسلام رفیعی: بله. عبیدالله بن عباس هفته گذشته اشاره کردیم. عبیدالله بن عباس هم آدم بدی نبوده ولی به امام حسن پشت کرد و رفت به معاویه پیوست. با این که بچه هایش را هم معاویه کشته بود. جلسه گذشته عرض کردیم.
شریعتی: چشمک های دنیا است.
حجت الاسلام رفیعی: آقای شریعتی اول عرایضم گفتم، ما نمی توانیم به همه نمره صد بدهیم. مثلاً ابن عباس خیلی خدمات دارد، حتی تا آخر عمرش با نام امیرالمومنین. اما کربلا نیامده است، یعنی حضور پیدا نکرده است با این که به امام حسین سفارش کرده است آقا یمن بروید، آقا به او نامه نوشته است.
شریعتی: خیرخواهی کرده است.
حجت الاسلام رفیعی: ولی نیامده است. ما که نمی توانیم ابن عباس را مثلاً بیاییم با فرض کنید فلان آقایی که در کربلا به شهادت رسیده است یکی حساب کنیم. ولی از آن طرف هم نمی توانیم تنقیس کنیم. فضل بن عباس پسر دیگر ایشان است. فضل بن عباس می گویند چهره اش با پیغمبر مو نمی زده است. کاملاً شبیه پیغمبر بود. یک داستانی هم دارد. یک وقتی پیغمبر اکرم سوار مرکب بودند. امیرالمومنین در نهج البلاغه خطبه 160 می گوید پیغمبر اکرم با دست خودش کفشش را وصله می زد، لباسش را وصله می زد، سوار بر مرکب می شد و یکی را هم پشت سرش سوار می کرد. فضل بن عباس را گاهی پیغمبر پشت خودش سوار می کرد. جوان بود. یک روز یک خانمی در مسیر آمده بود جلو ایستاده بود از پیغمبر سوال می کرد. این فضل بن عباس هم نوجوان بود و داشت این خانم را نگاه می کرد. پیغمبر جواب این سوال را می داد دستش را این طوری کرد صورتش را این طرف برگرداند گفت آن سمت را نگاه کن.
شریعتی: چشم هایت را درویش کن.
حجت الاسلام رفیعی: «قُل لِلمُومِنین یَغُضوا مِن اَبصارِهِم».
شریعتی: تاریخ هم خیلی شیرین است.
حجت الاسلام رفیعی: خیلی باید خواند. یعنی باید وارد شد، مطالعه کرد.
شریعتی: با نگاه های مختلف می شود تاریخ را خواند.
حجت الاسلام رفیعی: امروز تاریخ، چون خودم این مجموعه تاریخی جامعة المصطفی را دارم. تاریخ امروز تحلیلی اش خوب است. یعنی شما نقل کنید. مثلاً آقای دکتر آیتی بود، خدا رحمتش کند، آقای مطهری هم خیلی از ایشان تعریف کردند. یک کتاب عاشورا دارند راجع به امام حسین است.
شریعتی: تاریخ عاشورا.
حجت الاسلام رفیعی: یک کتاب هم راجع به پیامبر دارد. تحلیلی که شما بیایی جنبه های مختلف را بگویی و این نگاه را داشته باشی. کلاً تاریخ زیباست. این را می خواستم عرض کنم که ایشان از امیرالمومنین حمایت کرد. دفن پیغمبر بود، بعدش هم بود. در دوران خلفا هم به هر حال حضور داشته و بوده است. قصه شهادت حضرت زهرا (س) هم درِ خانه آمد. آمد گفت من یک ملاقاتی با صدیقه طاهره داشته باشم. در همین ایام بود. حضرت امیر فرمودند که حال فاطمه مساعد نیست، از عمویشان عذرخواهی کردند. گفتند پس سلام من را به او برسان و ما را بی خبر نگذارید وقتی حضرت زهرا از دنیا رفت.
این را هم در قصه حضرت زهرا دارد که آمد یک تفقدی کند و یک احوالپرسی از حضرت زهرا (س) داشته باشد. نکته دیگری که در زندگی ایشان عرض کنم و بعد بحث را راجع به این شخصیت جمع کنم. ایشان یک منزلی داشت که وصل به مسجد بود. هم منزل ایشان وصل بود هم منزل خیلی ها. پیامبر گرامی اسلام روزی که این مسجد را بنا کرد 2500 متر آن موقع خیلی بود.
شریعتی: الان هم خیلی است.
حجت الاسلام رفیعی: الان برای مسجد النبی خیلی نیست. آن ستون های قدیم را که دیده اید. همان جا قبر پیغمبر است. الان فکر کنم چندین برابر شده است. زمان خلیفه دوم جا کم آمد و تصمیم گرفتند که توسعه بدهند، از جمله خانه عباس عموی پیامبر. خلیفه دوم ایشان را خواست گفت هر جوری بخواهی خانه ات را بده، هر کجای مدینه می خواهی به تو خانه می دهیم. می خواهی پولش را می دهیم. هر چند برابر که بگویی می دهیم. گفت هیچ کدام. گفتند چه؟ گفت برای خدا می دهم. خانه اش را برای مسجد النبی فعلی که الان توسعه پیدا کرده داد.
شریعتی: و چه باقیات الصالحاتی هم برایش شد.
حجت الاسلام رفیعی: بله. باقیات الصالحاتی برای عباس، عموی پیغمبر گرامی اسلام شد. حالا نکات دیگری هم هست که اجازه بدهید بعد از قرآن ان شاءالله محضرتان عرض می کنم.
این آیاتی که خوانده شد سوره مومنون بود. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ/ قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ». روایتی داریم از نبی مکرم اسلام فرمود ده آیه بر من نازل شده است، «مَن اَقامَهُنَ» هر کس این ها را در زندگی اش پیاده کند «وَجَبَت لَهُ الجَنَّة» بهشت بر او واجب است. آن ده آیه منظور همین ده آیه است. باز یک نقل دیگری داریم که از همسر پیامبر سوال کردند اخلاق پیامبر چگونه بود. گفت ده آیه اول سوره مومنون. البته داریم «خُلِقَ القُرآن». این ده آیه می دانید که خدای تبارک و تعالی می فرماید: «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ». فلاح یعنی رستگاری. مومن واقعی رستگار است. حالا مومن واقعی کیست؟
شروعش به این صفات 7-8 گانه ای است که هست. «الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ» در نمازش خشوع باشد. «وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ» اهل لغو و بیهودگی نباشد. «وَالَّذِينَ هُمْ لِلزَّكَاةِ فَاعِلُونَ» زکات مالش را که واجب هم است بپردازد. «وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ» محافظ قوای جنسی اش باشد، ولنگاری نداشته باشد، پاکدامن باشد. «وَالَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ» هم امانتدار باشد هم وفای به عهد و پیمان داشته باشد. جالب است با این که اول فرمود: «الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ» در نمازشان خشوع باشد، دوباره آخرش هم فرمود: «وَالَّذِينَ هُمْ عَلَىٰ صَلَوَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ» کسانی که بر نمازشان محافظت می کنند. ظاهراً اولی به قلب برمی گردد، یعنی توجه دارند، این به اوقات نماز برمی گردد. نمی گذارند قضا بشود و از دست برود. آن جا می گوید: «الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ»، این جا می فرماید: «وَالَّذِينَ هُمْ عَلَىٰ صَلَوَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ». بعد این که عرض کردم هر که این ها را پیاده کند خود بهشت است خدا در قرآن هم می گوید: «أُولَٰئِكَ هُمُ الْوَارِثُونَ/ الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ» اگر کسی این ویژگی ها را داشته باشد وارث فردوس است. می دانید که فردوس بهترین جای بهشت است. می گوید: «لِکُلِّ شَیءٍ سَیِّد» هر کجا یک سیدی دارد، هر مجلسی یک بالایی دارد. «سَیِّدُ الجَنَة» فردوسش است.
راجع به عباس، عموی پیامبر صحبت می کردیم. چند نکته دیگر بگویم. شخصیت موجهی بعد از پیامبر بوده است به همین جهت در سال 17 هجری، زمان خلیفه دوم، وقتی در مدینه خشکسالی شد که ان شاءالله خداوند خشکسالی را هم از کشور ما رفع کند. همین که الان دارم عرض می کنم بینندگان عزیز می توانیم از این یک نکته ای هم استفاده کنیم. حالا عرض می کنم. پیش خلیفه دوم آمدند و گفتند خشکسالی شده است. گفت باید دعا کنیم، نماز بخوانیم.
درِ خانه عباس بروید و او را واسطه کنید چون او منصوب به رسول خدا است. در خانه ایشان آمدند گفتند که جناب عباس ما می خواهیم تو را واسطه قرار دهیم. در دعا گفتند: «اللّهُمَّ إنَّا تَوَجهنا إلَیک بِعَمِّ نَبیِّنا عَبّاس» خدایا ما به تو متوجه می شویم به واسطه عباس عموی پیغمبر. این را منابع مختلفی نوشتند. گفت باشد. آمد و یک دعای قشنگی کرد و باران هم آمد. حالا همین را بگویم. ما هم یک مقدار بیشتر برای باران دعا کنیم. اولاً قرآن می گوید زیاد استغفار کنید، باران می آید. شاید من هم نتوانم حکمش را بگویم، یعنی نتوانیم توجیه کنیم.
البته توجیه اش هم روشن است چون استغفار آدم را پاک می کند، خدا به انسان محبت می کند و باران می بارد. من قبول دارم شرایط اقلیمی الان مناسب نیست ولی بدون تردید دعا موثر است. شما می دانید چند دعای باران در نهج البلاغه داریم. شاید یک بار هم نخواندیم. دعای باران در نهج البلاغه داریم. من خواهش می کنم از بزرگان، علما، شخصیت ها. چطور عباس عموی پیغمبر آمد دعا کرد، مسلم دعای یک بزرگی با دعای یک بنده فرق می کند. یک عالمی، یک بزرگی، شخصیتی.
ما چه طور در قصه کرونا رهبر عظیم الشان انقلاب فرمودند دعای هفتم صحیفه سجادیه را بخوانید. من خواهشم این است. به هر حال در صدا و سیما این برنامه از شبکه سه پخش می شود خواهشم از دوستان و همکاران جناب عالی در شبکه سه، دو، یک، فرقی نمی کند. یک دعای باران پخش کنند. ما دعای باران در نهج البلاغه داریم، دعای باران در صحیفه سجادیه هم داریم. یک بخشی از دعای باران صحیفه سجادیه را گاهی پخش کنند. مثلاً قبل از اذان، موقع اذان مغرب موقع اجابت دعا است. دعای باران حضرت امیر در نهج البلاغه کوتاه است. چند شب این را پخش کنند. خطر جدی است، مشکل بی آبی جدی است. من زاهدان بودم، خیلی اوضاع کشاورزی خراب است.
شریعتی: استان اصفهان هم همین جور است.
حجت الاسلام رفیعی: من این را به عزیزان توجه می دهم، خواهشم این است. چطور الان شما دعای عظم البلا می گذارید، توجه پیدا می کنید. یکی از این دعاهای باران اگر عزیزان خواستند من هم حاضرم در این زمینه کمک کنم که یکی را معرفی کنم. یا دعای نهج البلاغه یا صحیفه سجادیه، یک بخشی را پخش کنند. آقایان علما در شهرها نماز باران بخوانند. این مطلب درستی نیست که بگوییم اگر نماز باران خواندیم و باران نیامد این آقایانی که نماز خواندند اشکال به کارشان است. نه، مثل خیلی دعاهای دیگر است.
لذا روایت را تکرار کنید، باز هم بخوانید. حتماً نماز باران خوانده شود، دعای باران خوانده شود. ان شاءالله خدا لطف کند. خدایا الان هم لابد چند صد هزار پای تلویزیون است، همه ی این ها آمین بگویند. خدایا باران رحمتت را بر این مردم نازل کن، خدایا این خشکسالی را از این کشور ریشه کن کن. خلاصه عباس نماز خواند و باران خوبی هم آمد. شاعر هم بوده است. یک شعر راجع به پیامبر خوانده است، دو بیتش را می خوانم. این در منابع ما آمده است، در منابع تاریخی هم آمده است. به پیغمبر گفت:
«وَ اَنتَ لَمّا وُلِدتَ اَشرَقَتِ الاَرض»
«وَضاءَت بِنُورِکَ الأُفُق»
پیغمبر تو وقتی متولد شدی زمین نورانی شد و افق نور باران شد.
«فَنَحنُ في ذِلکَ الضیاء»
«وَ في النور وَ سُبُل الرِشاد نَختَرِقُ»
ما هم در پرتو نور تو به یک جایی رسیدیم، ما هم در پرتو نور تو هدایت شدیم.
این دو بیت از شعرهایش است که خواندم. ایشان زمان خلیفه سوم از دنیا رفت. نوشتند مدینه چنین تشییع جنازه ای به خودش ندیده بود. جمعیتی بیرون آمد. حتی نوشتند این کفن یک بار پاره شد. یعنی از بس جمعیت به طرف این جنازه آمده بود.
در نهایت این هم از افتخارات این شخصیت است که علی (ع) در مراسم تدفینشان شرکت کردند. عمویشان است. ایشان شرکت کردند و بچه هایش و افراد دیگری که در مدینه بودند. بدنشان در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد. اتفاقاً این قبر هم مانده است. بعدها قبرهای چهار امام ما هم همین جا کنار این ها قرار گرفت. عباس عموی پیغمبر، فاطمه بنت اسد و بعد چهار امام. البته چند تا دیگر از دختران و عمه ها هم هستند ولی آن جایی که چهار امام است. این هم یک لطف خداست که کجا قرار گرفته است، چهار امام، حجت خدا، نور الله.
شریعتی: مادر امیرالمومنین.
حجت الاسلام رفیعی: مادر امیرالمومنین. این ها در کنار هم قرار گرفتند. و ایشان عرض کردم، هفت تا پسر دارد؛ فضل بن عباس، عبیدالله بن عباس. هفت پسر دارد که بعضی هایشان هم زندگی شان در تاریخ آمده است. فرصت می شد آدم تک تک این ها را بحث می کرد. خلاصه در این جلسه آخری که ما خدمت شما هستیم. جای بحث های تاریخی مخصوصاً راجع به صحابه، صحابه که می گویم یعنی هم پیامبر هم ائمه، در برنامه ها خالی است. خواهش من این است که حتماً در آینده هم این برنامه ادامه پیدا کند، واقعاً حیف است. عرضم این است که ما از طریق این ها بهتر آن امام را می توانیم بشناسیم. چرا؟ چون وقتی شرح حال امام را مطرح می کنیم که لازم و ضروری هم هست، ممکن است که بگویند امام است، معصوم است، حجت خداست، علم غیب دارد، علم لدنی دارد. ولی وقتی شما می آیید مثلاً شخصیت اویس را می گویید، شخصیت هاشم مرقال را می گویید.
شریعتی: احساس قرابت و همزاد پنداری.
حجت الاسلام رفیعی: مثل خودمان بوده، یک آدم معمولی بوده است، ولی به جایی رسیده است که به این مرحله رسیده است. امیدواریم خداوند ما را پیروان خوبی برای اهل بیت، نبی مکرم اسلام، قرار بدهد.