1401-08-16-حجت الاسلام رفیعی
همان طور که فرمودید خطر بیماری های روان و روح و بیماریهای اخلاقی به مراتب از بیماریهای جسمانی بیشتر است به دلیل اینکه بیماریهای جسمی به خود فرد لطمه میزند. حالا ممکن است که آن دوران بیماری یک سختیهایی هم برای افراد داشته باشد اما بیمار روحی این طور نیست و گاهی دست به جنایت و آدمکشی میزند، موجب حوادث زیادی در جامعه میشود.
ما به همین مناسب در این برنامه دعای هشتم صحیفه سجادیه را داریم مورد بحث قرار میدهیم که امام سجاد چهل و چهار بیماری را شمرده است و با یک کلمه گویا به علت و ریشه بیماری هم اشاره دارد و بعد میفرماید که چه چیز آن بیماری خطرناک است. دو تا را بحث کردیم. «اللهم انی اعوذبک من هیجان الحرص» نگفته است من الحرص، هیجان حرص گفته است که اگر حرص طوفانی شد و بروز کرد خطرناک است.
دوم فرمودند که «ثوره الغضب» برافروخته شدن غضب. شاید شما یک غضبی هم داشته باشید ولی کنترل میکنید. الان از یک جریانی خیلی ناراحت هستید ولی در خود میریزید. اما ثوره وقتی این فورا کرد این موجب خطر است. هر واژهای یک پیشوند دارد و هر پیشوند یک دنیا حرف است. سوم این است «و الغلبه الحسد» حسد وقتی بر انسان غالب شود و حاکم شود. نبی مکرم اسلام فرمودند که سه چیز است که هیچ کسی از آن رهایی ندارد.
یعنی طبیعتاً در شما میآید. «ثلاثه لا ینجوا منها احد» پس تکلیف را روشن کرد. سه چیز است که به طور طبیعی ممکن است که در هر کسی وجود داشته باشد، بدگمانی، «الظن» من از شما یک رفتاری میبینم ممکن است که در ذهن من یک چیزی بیاید و دیدم که آقای شریعتی خانه این بنده خدا رفت و این هم آدم درستی نیست. حالا ذهن من میآید که برای چه رفت. دوم ـ «الطیره» فال بد. اتفاق افتاده است که برای انسان یک اتفاقی میافتد. تسبیح او پاره میشود و پای او به یک جایی گیر میکند و سوم «الحسد» بالاخره شما با یک رفیقی با هم بالا آمدید دبیرستان و کنکور و فلان و او یک مرتبه یک رشته بسیار عالی قبول شده است و شما نشدید. هر دو همه کارهای استخدامی خود را کردید و او جذب شد و شما را حذف کردند. به طور طبیعی در ذهن شما یک حسادتی در واقع میآید.
شما نسبت به این سه تا، سه تا راهحل هم دارید. وقتی بدگمانی پیش میآید ترتیب اثر ندهید یعنی به خود بگویید که نه انشاءالله او رفت که او را هدایت کند. اگر ترتیب اثر ندادی ولو هنوز هم در ذهن تو هست مانعی ندارد. در مورد فال بد فرمود که اعتنا نکن. کار خود را شما انجام بده. الان عطسه کردم و این تسبیح پاره شد اعتنا نکن ولو به ذهن تو یک چیزی خطور کند. در مورد حسد هم حضرت فرمودند که وقتی این حسد پیش میآید ابراز نکن.
این بروز ندادن، خود یک ... در دل بماند اشکال است ولی حرام نیست. من بدگمان هستم به شما ولی چیزی نمیگویم و حسادت نسبت به شما هستم ولی چیزی نمیگویم. بله آن هم باید درمان شود. این کلمه پنج مرتبه در قرآن آمده است کلمه حسد.
یکی از آن این آیه شریفه است در سوره نساء آیه پنجاه و چهار که میفرماید که خدا به بعضیها چیزهایی داده است حالا یک وقت ذاتی است مثل سیادت، فرزند امام بودن و امامزاده بودن که بالاخره یک امتیاز ذاتی است و دست او هم نبوده است که سید شده است. میفرماید آیا شما حسادت میورزید؟ بالاخره خدا این را به ایشان داده است و خدیجه کبری همسر پیامبر شده است.
حضرت زهرا همسر امیرالمؤمنین شده است و مادر یازده تا امام شده است لذا امام صادق فرمود که مصداق این آیه ما هستیم که «نحن محسودون» بعضیها به ما حسادت میورزند. علم غیب دارد، کرامت دارد، خدا داده است. بالاخره درست است که او یک ظرفیتی داشته است و یک پتانسیلی داشته است ولی یک کسی بیاید به امیرالمؤمنین حسادت کند که چرا ایشان امام شده است اولاً که حکمت دارد و حساب شده است. امامت انتصابی است و در او یک ظرفیتهایی بوده است که خدا این را داده است و لذا کاملاً دانشمندان یهود به پیامبر حسادت میکردند.
بعضیها گفتند که منظور از این آیه همین است رسماً یکی از آنها به نام یهیی بن اختر که از رؤسای یهود است با برادر خود ابی یاسر داشتند گفتگو میکردند که برادر او به او گفت که این علامتهایی که در کتاب ما آمده است که کاملا بر این آقا منطبق است، این همان پیغمبر آخر الزمان است، گفت که من میدانم ولی من نمیگذارم که پیامبری از نسل ما بیرون برود و به نسل ایشان برود چون اینها فرزندان اسحاق هستند. این اوج حسادت است که میدانم حق است ولی نمیگذارم. آیه دیگر در سوره مبارکه بقره آیه صد و نه است که «ود کثیر من اهل الکتاب» ای پیامبر خیلی از اهل کتاب دوست دارند که شما از دین خود برگردید و دین آنها را بپذیرید.
بعد تعبیر این هست که اینها از روی حسادت چون میبینند که اسلام دارد اوج میگیرد. یکی هم در آیه شریفه «من شر حاسد اذا حسد» این در آیات قرآن که اشاره شده است و در روایات هم فراوان به این موضوع پرداخته شده است مثلاً «اقل الناس لذه الحسود» حسود کمترین لذت را در زندگی خود میبرد. خود او هم اذیت میشود. «الحسد یذیب الجسد» جسد انسان را ذوب میکند.
یا در روایت داریم که میفرماید «یکفیک من الحاسد» یعنی در بدبختی آدم حسود همین قدر بس که ایام سرور خود را غم میکند. همه در این عروسی خوشحال هستند و او به این عروس حسادت میکند و لذا غصه میخورد. همه در این مراسم خوشحال هستند و این ناراحت است که چرا این مراسم را برای او نگرفتند این جور موارد طبیعتاً آثاری است که اشاره شده است.
من در دو، سه محور مسئله را بحث میکنم. بچهها هم گاهی حسود هستند و یک چیزهایی را احساس میکنند که چرا این چیز را او دارد و من ندارم و چرا این جمله را به او گفتی و به من نگفتی.حسادت یک صفتی است در علم روانشناسی باید بیشتر مورد توجه قرار بگیرد یک صفتی است که از برتری دیگران در انسان ایجاد میشود یعنی یک برتری که شما در یک کسی میبینید مخصوصاً اگر رده شما مساوی باشد. یک وقتی است که دو تا دختر خانم هستند هر دو همسن و سال و او ازدواج کرده است و این ازدواج نکرده است، میگوید که الحمدلله دوست من ازدواج کرد و من هم ازدواج میکنم. این حسادت نیست و این غبطه است. ایشان امسال دانشگاه قبول شده است و من هم سال بعد قبول میشوم یا صلاح من نبوده است که در این رشته بروم و من در یک رشته دیگر خدمت می کنم. این حسادت نیست.
حسادت این است که شما زوال آن نعمت را از او بخواهی یعنی این ازدواج به هم بخورد و یا یک اتفاقی برای اینها بیفتد این شادی از اینها گرفته شود. یعنی من ندارم او هم نداشته باشد. حدود چهارده نشانه برای آدمهای حسود است که حسود چه طوری حسادت را بروز میدهد و جالب است که گاهی هم زیر بار نمیرود و میگوید که این طور نیست ولی نه اگر ریشهیابی شود که این مصادیقی که من عرض میکنم عملاً اینها خود یک نوع حسادت نهفته است. حسادت نهفته است که باید با آن مبارزه شود.
علائم و نشانههای حسادت
یک ـ غیبت در خفا. شما نیستی و من شروع میکنم که پشت سر شما صحبت کردن. خود غیبت یکی از ریشههای آن حسادت است.
دو ـ تملق در حضور. الان که در پیش شما هستم اصلا این حرفها را نمیزنم. چه طور شد صد و هشتاد درجه که اطرافیان میفهمند که چه صفحهای پشت سر ایشان گذاشته بود اما الان که در روی او آمده است، این نفاق است. این همان حسادتی است که در روایت هم داریم که وقتی حضور ندارد تغتاب ولی وقتی در حضور است یتملق.
سه ـ خیلی بد است بعضیها که شادی در گرفتاری. یعنی متوجه میشود که این آقایی که من به او حسادت میکردم یک تصادفی کرد و یک اتفاقی برای او افتاد و در دل خود قنج میزند و ممکن است که بروزی ندهم ولی شاد میشود. عجب این ترم افتاد الحمدلله. میخواست برود دانشگاه و تصادف کرد و نتوانست هزینه را نداشت بپردازید و یک جوری در آن هدف ازدواج اختلاف پیدا کردند، کار آنها به دادگاه کشیده است کیف میکند و این ناشی از این حس حسادت است، شادی در گرفتاری.
چهار ـ غم در موفقیت. عجب ترم اول او با بیست نمره او پاس شد و امتیاز فلان جا را آورد و پایاننامه خود را هم نوشت و او هی احساس میکند ... عجیب است که حضرت امیر هم دارد که میفرماید که حسد تو صفتی هستی که یکی از خوبیهای تو این است که اول به خود حاسد ضرر میزنی. یعنی قبل از اینکه شما لطمه ببینی اول خود من دارم داغون میشوم. اول این تیغ به خود من میخورد.
من یک داستانی بگویم که انس بن مالک یکی از اصحاب پیامبر است که میگوید که من خدمت حضرت نشسته بودم و بقیه هم نشسته بودند. رسول خدا میدانید که نوع بیان او بیانی بوده است که به اشکال مختلف جاذبه در آن سخن ایجاد میکرد و گاهی اوقات میگفت که بگویم که فردای قیامت چه کسی به من نزدیک است، اینها را سؤالی مطرح میکرد. گاهی تعجبی ایجاد میکرد. حضرت یک دفعه فرمود که میدانید که اولین کسی که از این در الان وارد میشود اهل بهشت است. ورودی که الان از این در میآید همه چشمها هم رفت به سمت در. دیدند یک آقایی انس بن مالک وارد شد که پیرمرد هم بود و وضو گرفته بود و همه او را دیدند. فردا باز پیامبر همین جمله را فرمود و همین آقا آمد. روز سوم که پیغمبر همین جمله را فرمود و همین آقا آمد. پیامبر است و علم الغیب دارد و درست در زمانی که او میآمد این حرف را میزد.
یک آقایی به نام عبدالله ابن عمر و عاص آمد که پسر عمر و عاص است که البته این مثل پدر خود نبوده است و حتی با پدر خود گاهی مخالفت میکرد. ایشان میگوید که تحریک شدم که ببینم چرا او اهل بهشت است. دنبال او راه افتادم و در خانه آمدم و دیدم که یک خیمهای دارد. سلام کردم و گفتم که بابای من، من را از خانه بیرون کرد و گفته است که دو، سه روز حق نداری پای خود را در این خانه بگذاری. این را راست نمیگفت و میخواست ببیند چه خبر است.
انس بن مالک گفت که بفرمایید مهمان حبیب خدا است. در زندگی او وارد شدم و دیدم که زندگی سادهای دارد. یک نخلی کنار خیمه او بود که خرمای آن را استفاده میکرد و یک بزی هم داشت که از شیر آن میدوشید. آن شب برای من یک قدری خرما و شیر آورد و خود او هم چیزی نخورد ولی حواس من به این بود که ببینم این حکمت بهشتی بودن او چه هست؟ من شب برای نماز بلند شدم و دیدم که او خواب است.
یعنی این نیست که به اهل نماز شب و استحباب بدهند، فقط دیدم که در رختخواب که میغلطت یک ذکری میگوید. مثلاً از این پهلو به آن پهلو که می شود لا اله الا الله الحمدلله میگوید اما همیشه روزه باشد، عبادت کند، نیست. بالاخره زمان سپری شد و گفتم ببخشید که ما راست آن را به شما نگفتیم و قصه این است که رسول خدا سه روز فرمود که کسی که از این در وارد شود اهل بهشت است و هر سه روز هم شما آمدید حکمت آن چه هست. گفت زودتر میگفتی. گفت من سه تا ویژگی دارم.
یک ـ اگر همه دنیا از من گرفته شود، همه دنیای او همین خیمه و بز بود، ناراحت نمیشوم و اگر همه دنیا به من روی بیاورد خود را نمیبازم. پس اولی این است که وابستگی به دنیا نداریم.
دو ـ الان که اینجا خدمت شما نشستم آقای عبدالله بن حمراز از احدی در دل من کینه نیست کینه مؤمن و کینه همسایه و رفیق نیست. کافر و دشمن چیز دیگری است.
سه ـ به هیچ کسی حسادت نورزیدم که بگویم که من خیمه دارم و او خانه دارد و من یک بز دارم و او صد تا گوسفند دارد. این رمز موفقیت است.
خیلی صفت بدی است که این صفت در تاریخ آدمکشی کرده است. داستان هابیل و قابیل. یک وقتی امام کاظم (ع) یک برادرزادهای به نام محمد بن اسماعیل دارد که میدانید که اسماعیل پسر امام صادق است محمد بن اسماعیل هم پسر برادر امام کاظم میشود. امام کاظم عموی ایشان است که این فرقه اسماعیلیه و اسماعیل و فرزندان او را امام میدانند. ایشان خدمت امام کاظم آمد با علی بن جعفر معروف که او هم باز یک برادر یعنی فرزند امام صادق است و برادر امام کاظم است. علی بن جعفر برادر با محمد بن اسماعیل برادر زاده، در واقع محمد بن اسماعیل با عموی خود آمد.
عرض سلام و ارادتی که داشت به بغداد میرفت که گفت عمو جان یک نصیحتی به من کنید به امام کاظم گفت. آقا فرمودند که در خون من مشارکت نکنید. در قتل من ... خیلی حرف است. آقا من در قتل شما ... فرمود که همین که به شما میگویم. آقا یک پولی هم به او داد ظاهراً سیصد دینار هم به او داد. همین طور که میرفت آقا به اطرافیان فرمود که این پیش هارون الرشید می رود و در قتل من شریک میشود. حسادت. بلند شد پیش هارون الرشید آمد و همین کار را هم کرد. با اینکه آقا به او گفته بود. گفت که مگر میشود یک مملکت دو تا حاکم داشته باشد. تو در بغداد حاکم هستی و عموی من در مدینه، برو ببین چه رفت و آمدی دارد و چه مراجعاتی دارد. حس حسادت موجب شد که هارون الرشید امام کاظم را زندانی کند و بعد هم به شهادت برساند. این حس حسادت است که اصلاً فامیل نمیشناسد، برادر نمیشناسد. برادران یوسف روی حسادت این کار را کردند.
لذا حسود علائمی دارد و غیبت در خفا میکند. تعریف در حضور میکند، شاد در گرفتاری است و غمناک در موفقیت است. ویژگی دیگری که حسود دارد تعریف با نقطه ضعف است. میگوید که آقای شریعتی خیلی خوب است و اجرای او خوب است اما ... این اما مهم است. نمیدانید چه اخلاقی دارد و نمیدانید با خانواده خود چه رفتاری دارد. این تعریفها با اما است. ویژگی بعدی ـ میگوید که ما تا به حال با پدر و مادر خود دعوا نکردیم و بدی نکردیم اما ایشان یعنی آن حسادت را ابراز میکند با برائت خود. ویژگی دیگر ـ شماتت در مصیبت است. تصادف کرده است، میگوید که صد بار به او گفتم که ماشین نخر. حالا این حسادت روی ماشین خریدن او است.
یا ازدواجی کرده است و دعوایی بین آنها پیش میآید حالا کار به طلاق میکشد که میگوید که از اول گفتم که این زن را نگیر. معروف است که حضرت ایوب وقتی بعد از هفت سال بیماری شفا گرفت و به او گفتند که کدام مصیبت بر تو سختتر بود، دام تو از دست رفت، زراعت تو از دست رفت، همسر تو از دست رفت، این همه سختی، گفت شماتت مردم. شماتت خیلی شکننده است. ویژگی دیگر سخنچینی است.
حسود منتظر است که یک چیزی را کسب کند و برود یک جای دیگر منتقل کند. ویژگی دیگر و بروز دیگر حسادت، محرومیت از تجربه شما است. این خیی ابن اخربی که این حرف را میزند از اسلام محروم میشود. این محمد بن اسماعیل که این حرف را میزند از فیض امام محروم می شود. این برادران یوسف که این کار را میکنند از برادر محروم میشوند. یعنی یک حسود طبیعتاً میگوید که بمیرم و نبینم. من اگر داشتم میمردم و گفتم که ایشان به تو دارو بدهد خوب میشوی، من پیش او نمیروم و اگر هم بدهد نمیخورم. حاضر است بمیرد ولی ... بعضیها گفتند که سنگ از آسمان بیاید من از بین بروم اما ولایت حضرت امیر را نبینم.
در بحث راهکارها یک نکاتی دارم که انشاءالله عرض میکنم. ویژگی دیگر عدم تبریک در موفقیتها است. همه در این گروه تبریک گفتند که این آقا ازدواج کرده است ولی او سکوت میکند. همه تبریک گفتند که در دانشگاه قبول شده است ولی او هیچی نمیگوید و سکوت میکند. همه دارند طیب الله میگویند ولی او ... من یک وقتی یک جایی بودم که یک آقایی گفت که این ضاد از اینجا مخرج ادا میشود. شما گفتی که ... بحث من و منبر من و روضه من همه بحث این ضاد بود. نشان میدهد خود را. «کفار حسدا» قرآن در یک جایی میفرماید. ویژگی دیگری که در مسائل آمده است این فقدان ارتباط است یعنی ارتباطگیری با آن کسی که به او حسادت دارد. بین آنها کم میشود.
ویژگی دیگری که باز یعنی صفت دیگری که باز خود را نشان میدهد انکار فضائل است. فکر نکنم، میگویند، ما که چیزی ندیدیم. همه مطب رفتند و همه پای سخنرانی او رفتند، انکار فضائل و خصوصیت دیگری که در واقع ذکر شده است شایعه سازی که همه اینها میتواند از شکم حسادت به اشکال مختلف خود را نشان بدهد. این بحث اولی که من محضر شما عرض کردم.
یک نکته دومی بگویم که حداقل حسادت سه دسته آثار دارد. روانی، رفتاری، اجتماعی. آثار روانی همان است که در بحث هم ضمناً اشاره کردم و آن غمی که دارد و آن حزنی که برای انسان میآورد و آن به هم ریختگی و آشفتگی که این اثر روانی این مرض است و یک آثار رفتاری است کم محلی میکند و در گروه پیام نمیگذارد و تبریک نمیگوید در رفتارها. یک آثار اجتماعی هم دارد محرومیت، فاصلهها زیاد میشود. من دختر از فلان جا بگیرم. این دختر خوب است، یک مشکلی با بابای او دارد و یک مشکلی با مامان او دارد، دختر خوب ولی قربانی این حسادتی که طرف به پدر یا مادر او دارد موجب میشود که فاصله بیفتد. ارتباطها و ازدواجها و رفت و آمدها کم شود و این در واقع آثار حسادت است و این بروزی که در واقع در زندگی ما نشانهها، نشانهشناسی که من اشاره کردم.
راهکار ـ این هست که یک ـ داشتههای خود را ببینیم و مقایسه نکنیم. بالاخره شما در پست مجری بودن خود آدم موفقی هستید و بنده در پست آخوند بودن خود. معنا ندارد که من به اجرای شما حسادت کنم و شما به منبر بنده و یا به کلاس بنده. حوزه کار شما منبر است و حوزه کار او اجرا است. حوزه کار او پزشکی است و حوزه کار او تدریس است، اینها را با هم خلط نکنیم. نکته دوم که این خیلی مهم است باورهای خود را قوی کنیم. در میان این همه آدم خدا به ایشان مرجعیت داد و خدا به ایشان میگوید که این طور نباشد که خدا از فضل خود داده است و این همه عالم در مکه بوده است و رسول خدا میان اینها منتخب شده است و این همه خانم بوده است و خدیجه کبری همسر پیامبر شده است.
هجده تا فرزند موسی بن جعفر داشته است و امام رضا اولادی که امام هست شده است. این یک عنایتی بوده است و یک حسابی بوده است. خداوند تبارک و تعالی که اگر کسی خدا را حکیم بداند و خدا را علیم بداند خدا را عادل بداند، بعضیها به من میگوید که خدا ما را حضرت علی خلق کرده بود، حضرت علی میشدیم. اول که قابل مقایسه نیست و این مقایسهها غلط است و هر کسی در شرایط خود. حاج آقای قرائتی یک جایی سخنرانی داشتند یک کسی بلند شد و قد کوتاهی داشت و شاید چهره خیلی پر جاذبهای هم نداشت و گفت که من اعتراض دارم به عدالت خدا. گفت چرا بعضیها قد بلند هستند و زیبا هستند ولی قد من خیلی بلند نیست و چهره زیبایی ندارم. توانمندیهایی دارم.
ایشان گفت که فکر کردم و گفتم که لیمو شیرین با لیمو ترش چه فرقی دارد؟ گفت یعنی چی؟ گفتم که لیمو ترش نمیتواند خود را با لیمو شیرین بسنجد و بگوید که من کوچک هستم و تو بزرگ هستی و من ترش هستم و تو شیرین هستی. این شیرینی به درد یک جایی میخورد و این ترش هم به درد یک جایی میخورد. همان لیمو شیرین را شما پاره کنی سر دو دقیقه تلخ میشود اما لیمو ترش تلخ نمیشود. همان لیمو ترش به درد یک جایی میخورد که لیمو شیرین نمیخورد. شما در آش میریزید و در غذا میریزید، بالاخره آن یک کاربردی دارد و این هم یک کاربردی دارد. کاربرد است. بعد ایشان میگفت که شما توانمند دیگری نداری و همه مشکل روی قد شما است و همه مشکل روی چهره شما هست؟
لذا باید این نکات توجه شود که حسادت اولاً توجه به توانمندیهای خود ما است و ثانیاً مقایسه نکنیم و نکته سوم که بسیار مهم و کلیدی است همان که اشاره کردم باور به اینکه آن خالقی که «انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شئوب و قبائل لتعارفوا» چرا جون رنگین پوست است و حبیب ابن مظاهر سفید پوست است، او یک توانمندی دارد و یک جایگاهی دارد و یک ویژگی دارد. این خیلی در واقع لطمه میزند و عرض کردم مقایسه باعث درس عیبی ندارد و من بگویم که شما یک آدم موفقی هستی و خوب درس میدهی و من هم خوب درس بخوانم و شما یک راننده خوبی هستی چون احتیاط میکنی و من هم باید احتیاط کنم.
این یک سخنرانی خوبی است و من هم بروم اصول سخنرانی را یاد بگیرم و سخنران خوبی شوم. آقایان در علم روانشناسی یک عبارتی دارند که میگویند که مقایسه کاهنده و یا مقایسه افزاینده. مقایسه کاهنده این است که شما در ویژگیهایی که داری به پایین دست خود نگاه کنی این خوب است اما افزاینده شما یک ثروتی دارید و هی به بالاتر نگاه کنید غصه میخورید. در یک امور مقایسه کاهنده خوب است و در یک جاهایی مقایسه افزاینده خوب است. در علم افزاینده و در تقوا به بالادست نگاه کن اما در لباس و در ثروت و در توانمندیهای چهرهای ...
من دو تا کتاب معرفی میکنم. خدا رحمت کند مرحوم آیت الله صدر، سید رضا صدر که ایشان برادر امام موسی صدر است که پدر ایشان آیت الله صدر الدین صدر که در حرم قم که این سه تا قبری که در حرم است از سابق سنگ مرمر است و بالا آمده است یکی مرحوم آقا شیخ عبدالکریم حائری است، یکی مرحوم آیت الله محمد تقی خوانساری است. یکی آیت الله سید صدرالدین صدر است. ایشان فرزند او است و امام موسی صدر هم فرزند دیگر ایشان بود که ایشان یک کتابی به نام حسد دارد. خیلی کتاب خوبی است. این کتاب را دفتر تبلیغات چاپ کرده است و خوب به ریشهها و عوامل و آن چیزی که پیرامون این ...
حسد آتش سرد است. واقعاً این طوری است. آتش است ولی حرارت ندارد با همان سرما میسوزاند. شما در زمستان دیدید که سرما گاهی پوست را میسوزاند یعنی کاملاً سرما. سوز سرما. حسد یک سوزی دارد آن وقت باید اطرافیان هم حواس آنها جمع باشد مثلاً یک پدر وقتی یک بچه را توجه میکند و یکی را بیتوجهی میکند خود او آتش حسادت را ایجاد میکند. انسان باید توجه داشته باشد که همه داشتههای خود را رو نکند. من وقتی میبینم که فلان ماشین شما و فلان خانه شما هی میبینم که چه داعیهای است که شما همه داشتههای خود را پیش من رو کنید؟ گاهی ممکن است که یک مواردی که انسان بپوشاند و همه را نگوید که باعث حس حسادت در بقیه نشود. نکته بسیار مهم دیگری که هست توجه به این است که انسان فکر خود را معطوف به این امور نکند.
یعنی شما هی فکر خود را معطوف میکنید هی مینشینید در خانه به این مسائل فکر میکنید و خود همین آتش سرد حسادت را در انسان ایجاد میکند. آقای دکتر پسندیده که رضایت از زندگی است. هم خلاصه چاپ شده است پالتویی و هم مفصل. یعنی در دو بخش چاپ شده است. ما چه کنیم که رضایت از زندگی داشته باشیم. یکی از عوامل رضایت از زندگی همین حسد نداشتن است. وقتی شما نداشتی همواره از زندگی خود راضی هستی اما وقتی حسد هست به آن نمیرسی و به زندگی خود هم راضی نیستی. یعنی شما چلو کباب میخوری و من نان و پنیر، من هی این را میخورم و نگاه به شما میکنم، نه از این لذت میبرم و نه آن گیر من میآید. این مشکل کار من است.
مرحوم آقا شیخ عباس قمی یک کتابی دارد به نام منازل الاخره کتاب خوبی است. ایشان آنجا یک داستانی نقل میکند، میگوید فضیل معروف شاگردی داشت که گفتند که در حال احتضار است خود را به بالای سر او رساند و شروع کرد به سوره یاسین را خواندن. چشم خود را باز کرد و گفت قرآن نخوان بدم میآید. عجب. میگوید از شاگردان برتر او هم بود. بعد گفت که لا اله الا الله بگو. گفت نمیگویم. بلند شد آمد. شب او را خواب دید. از دنیا رفته بود، گفت فلانی نه تو قرآن را پذیرفتی و نه لا اله الا الله را پذیرفتی. مشکل تو چه بود؟ گفت من سه تا عیب داشتم. یکی خیلی حسود بودم، دو ـ سخنچین بودم و نمامی میکردم. از این میگرفتم و به آن میرساندم و سوم سالی یک قدح شراب میخوردم. بالاخره این سه گناه باعث شد که بیایمان از دنیا بروم. این است که قرآن کریم «ام یحسدون الناس علی ما اتاهم الله من فضله» این دارد جواب میدهد و میگوید که خدا از روی فضل خود به او داده است و تو هم بگو که به من هم بده و بگو خدایا به این دادی به من هم بده. یا دائم الفضل علی البریه.
راهکار برخورد با حسادت چند چیز است. یکی دعا است. من ارجاع به این دعای بیست و دو صحیفه سجادیه، ما در این کتابی که قبلاً مورد بحث قرار دادیم اینها را آوردیم «اللهم صل علی محمد و آله و ارزقنی سلامه صدر من الحسد» امام سجاد به من میگوید که خدایا به من سلامت صدر از حسد بده. حتی لا احسد من احد خلقک علی شی من فضلک» خدایا به من یک توفیقی بده که من به احدی در زیر این آسمان به آن فضائلی که تو به او دادی حسد نورزم. راحتتر آن «قول اعوذ برب الفلق» را زیاد بخوانیم. این یک نکته اساسی.
نکته دوم اندیشه در تأثیر حسد. حالا من به شما حسادت ورزیدم. «الحسود ابدا علیل» خود من علیل میشوم. گفت یکی گفت که گوش تو را میگیرم دور کوهها میچرخم، گفت خود تو هم باید دنبال من بچرخی و خسته میشوی. من با این صفت دارم خود داغون میشوم. امیرالمؤمنین فرمود که «العجب من الغفله الحساد الاسلامه الاجساد» من تعجب میکنم که حسادت یک نابودی فرسایشی است و حسادت یک در واقع بردگی شیطان است. انسان را مرکب میکند و اگر انسان به این بیندیشد طبیعتاً از حسادت پرهیز میکند. حسادت مانع رشد است و حسادت ریشه کینه است و حسادت محبت را از بین میببرد. وقت و نیرو را هدر میدهد. چه قدر باید خود را صرف این قصه کنی؟ راهکار دیگر برخورد منفی است یعنی چی؟ یعنی من به شما حسودی میکنم و علی رغم میل خود از شما تعریف کنم. پشت سرم تعریف کنند.
امام سجاد دارد در دعای مکارم الاخلاق است که خدایا آنکه از من غیبت کرده را توفیق بده که من از او تعریف کنم. او که به من حسادت ورزیده است من مدح او را بکنم. این همان است که خدا به پیغمبر هم در قرآن میفرماید که «ادفع بالتی هی احسن» شما موفقیت پیدا کردید من دارم آتش میگیرم ولی اولین تبریک را من برای شما میفرستم و اولین لوح تقدیر را من برای شما میفرستم. این دارم یعنی روی خود کار میکنم. یک ـ دعا. دو ـ اندیشه اینکه این حسد چه میکند. خود من را علیل میکند و جسم من را از بین میبرد و سوم این مقابلهای که در واقع با آن جنبه منفی صورت میگیرد. آیه را من نوشتم، «لا تستوی الحسنه و لا السیئه ادفع بالتی هی احسن»
منتهی یک نکته دیگر را هم عرض کنم که روایتی از وجود مقدس امیرالمؤمنین (ع) اگر اشتباه نکنم که این در محجه البیضا است که «استعینوا علی قضاء حوائجکم بالکتمان فان لکل ذی نعمه محسود» فرمود که شما هر کاری کنید کسی که چیزی دارد حسادت برای او پیدا میشود. هر ذی نعمتی محسود است. هر نعمتی که شما دارید مورد حسادت قرار میگیرد. مورد حسادت قرار گرفتن یک سری حاسد میخواهد که طبیعی است که همه مردم را که نمیشود اصلاح کرد. پس شما بیا نگذار آن نعمت منتشر شود و کتمان کن. نشان نده.
من آدمهایی را میشناسم که الان اگر اسم ببرم ممکن است که نیت آنها خراب شود. حاج آقای حسینی قمی یک وقتی به من فرمودند که افرادی را میشناسم که از این طریق با ایشان در ارتباط هستم. میآید غدیر پول به من میدهد و میگوید که پنج هزار تا یا ده هزار تا غذا بدهید اما اسم من را نیاورید. این خود همین است کتمان کرده است. مردم که میدانند مال من نیست، مال چه کسی است؟ یک خیّری است و هیچ وقت به او حسادت نمیورزند. گاهی از اوقات می شود که انسان به این شکل عمل کند یعنی آن داشتههایی که دارد، ده تا یخچال برای عروس دادم ... از کجا آورده است و چه طور بوده است که دیگر ریشه آن خیر قطع شود. گاهی میشود به این شکل زمینه آن را از بین برد.