1401-09-14-حجت الاسلام رفیعی
کتاب شفای بیماریهای اخلاقی و شفابخشی قرآنی. این کتاب به دعای هشتم صحیفه سجادیه میپردازد و این دعا چهل و چهار بیماری اخلاقی است که ما هفت را گفتیم. این هفت تا حسد بوده است و غضب بوده است و حرص بوده است و موارد دیگری که عزیزان دنبال کردند و خیلی هم ساده است که الان در کتاب یا فضای مجازی بزنند که دعای هشتم صحیفه سجادیه. این طور شروع میشود که «اللهم انی اعوذبک من هیجان الحرص و ثوره الغضب و غلبه الحسد» هشتمین گناهی یعنی هشتمین بیماری اخلاقی که امام سجاد از آن به خدا پناه برده است همیت است یعنی تعصب و اصرار ورزی بیخود بر یک چیز نادرست است که این را همیت میگویند.
همیت از لغت همیّ کسی که تب دارد که همّا است یعنی حرارت و آدم یک حرارتی و یک تندی در زندگی خود داشته باشد. ما یک وقتی از حق دفاع میکنیم که اسم آن تعصب نیست و اسم آن استقامت است و شما از اعتقادات خود دفاع میکنی و از امیرالمؤمنین دفاع میکنی و از کشور خود دفاع میکنی و از دین خود و حب وطن نشانه ایمان خود دفاع میکنی و از خانواده خود دفاع میکنی و حتی از زبان خود که حق ندارد کسی به این زبان توهین کند و از صفات مثبت و غیرت و صداقت خود که سر من برود دروغ نمیگویم و سر من برود حاضر نیستم که خیانت کنم.
وقتی مرحوم مدرس روی اعتقادات خود ایستاد و در واقع آن حکومت رضاشاه و اگر شهید سلیمانی روی اعتقادات خود ایستاد و در مقابل داعش ایستاد این تعصب نیست و اگر تعصب است تعصب مثبت است و اینکه امیرالمؤمنین میفرماید که «فان کان لابد من العصبیه» اگر قرار است که شما یک جا هم تعصب بورزید خوب است که تعصب شما روی مکارم اخلاق باشد. من تعصب دارم که ... مثل این افرادی که وسواس دارند که میگوییم وسواس بد است اما اگر وسواس هم دارید در غیبت داشته باشید و نکند این غیبت است پس نمیگویم، نگو که نکند که نجس است پس میشورم.
یک بار هم شده است که بگویید این غیبت است پس نمیگویم. نکند این حق الناس است پس مرتکب نمیشود. این آیه در سوره فتح است که آیه بیست و شش است که بعد از صلح حدیبیه که دیگر اسلام آشکار شده بود و حرفهای پیامبر معلوم بود حقانیت او معلوم بود اما مشرکین بعضی ها باز هم اسلام نمیآوردند.
قرآن کریم میفرماید که «اذ جعل الذین کفروا فی قلوبهم الهمه همیه الجاهلیه» این همیت جاهلیت یعنی تعصب جاهلیت. بابای ما کافر بوده است ما هم هستیم. ما اجازه نمیدهیم که نبوت از اسحاق بیرون بیاید و در آل اسماعیل برود چون پیامبر ما از آل اسماعیل است. این جور تعصبها که در واقع امیرالمؤمنین یک خطبهای در نهج البلاغه دارند که خطبه قاصعه است که خطبه صد و نود و دو نهج البلاغه است و آنجا میگوید میدانید چه کسانی از شیطان حمایت میکنند «ابناء الهمیه» اصحاب و فرزندان تعصب. خود شیطان هم امام المتعصبین است که این را امیرالمؤمنین میگوید که چون تعصب در خلقت او است. گفت که آدم از خاک است و من از آتش است و من از او بهتر هستم لذا جانبداری غیر منطقی که خوارج هم همین طور بودند. جانبداری خشک و تحجر که ریشه این تعصب طبیعتا جهل و نادانی است و ریشه آن شخصیتزدگی است.
من اجازه میخواهم برای این که بحث منظم شود سه، چهار تا از علامتهای انسانهای متعصب را برای بینندگان عزیز عرض کنم که از کجا بفهمیم که تعصب داریم. در مباحث اخلاقی و کشور و غیرت اینکه تعصب منفی نیست. روایاتی داریم که اگر این کار را انجام بدهی این تعصب است. من چند تا را میگویم.
یک ـ وجود مقدس امام سجاد (ع) فرمودند که «من العصبیه ان یعین قومه علی الظلم» ما میبینیم که اطرافیان ما دارند به یک چیزی ظلم می کنند اما چون بستگان ما هستند ما به اینها بر آن ظلم کمک میکنیم. می دانیم که کار ایشان غلط است. مثلا یک جنگی در گرفته است و امیرالمؤمنین در جمل و یا صفین که من میدانم که علی حق است منتهی همه بستگان من در سپاه معاویه هستند پس من اینجا از قبیله خود دفاع میکنم و این خیلی بد است و نمونههایی در تاریخ داریم که در جنگ کربلا برادری در سپاه دشمن بود به نام علی بن غرزه و برادر او در سپاه امام حسین بود که عمر بن غرزه و او آمد و العمر را صدا زد که در سپاه ابن زیاد ببرد. گفت بیا پیش ما برویم. گفت من حسین را رها نمیکنم. این شکستن تعصب است. یعنی برادر خود را که دارد ظالم را یاری میکند چون برادر او است با او همراه نمیشود.
حضله غسیل الملائکه که در جنگ احد شهید شد و بابای او در سپاه مشرکین بود و گفت باشد من از او جدا می شوم. اگر کسی ملاک او حق شد چون بابای من در سپاه دشمن هست من به آنجا میروم این طور نباشد. مثالهایی در تاریخ داریم که وجود مقدس علی بن موسی الرضا (ع) برادری به نام زید دارد که به حرف امام رضا گوش نمی داد و از پیش خود رفت خانههای بنی عباس را به آتش کشید و خلاصه شورشی و اغتشاشی به پا کرد و او را گرفتند و او را خدمت امام رضا آوردند و آقا فرمود که این کارها چه هست که میکنی؟ بعد فرمود که اگر این کارها را بکنی برادری بین من و تو تمام است و دیگر تو برادر من نیستی.
این خیلی مهم است. در جنگ صفین یکی از اصحاب امیرالمؤمنین که به نام عدی که ایشان داشت میرفت که پسری به نام زید دارد که ایشان خود او چند تا شهید در راه اسلام دارد. پسری دارد به نام زید که زید بن عدی است که این زید در سپاه امیرالمؤمنین بود و دید که دایی او در جنگ کشته شده است وقتی جنازه او را دید. یک مرتبه ناراحت شد. دایی او در سپاه معاویه بود. یک مرتبه برگشت و شروع کرد به توهین کردن و به معاویه پیوست. این تعصب است چون دایی خود را در اینجا دیدم دنبال آن سپاه میروم. دنبال آن عصبه و ریشههای فامیلی هستی.
اینجا بود که پدر ایشان وسط میدان ایستاد و گفت که این پسر من نیست. مگر پسر نوح جدا نشد قرآن به او میگوید که «انه لیس من اهلک». یک نشانه تعصب این است که انسان یک جایی تشخیص میدهد که برادر او و پدر او و بستگان او دارند ظلم میکنند توجیه کند چون داداش او است و چون فامیل او است و چون پدر او است. یاری کردن ظالم با این انگیزه که چون از بستگان من است و من دیگر نباید ... اشتباه کرده است و خطا کرده است شما انصاف داشته باش.
نکته دوم ـ در روایات تأکیده شده است که در روایت است که یکی از نشانههای انسان متعصب این است که امام سجاد فرمود که «العصبیه التی یعصم علیها صاحبها» تعصبی که حرام است و جایز نیست بدترین قوم خود را بهترین بداند. این چون برای ما است این آدم خوبی است. بدترین قوم را بهترین بداند. ابولهب آدم علیه السلامی نیست و با پیامبر مبارزه کرده است و خدا به راحتی میگوید که «تبت یدی ابی لهب و تب» پیامبر هم از او برائت میکند. یک نشانه تعصب این است که بد قوم خود را خوب بداند. بدیهای قوم خود را خوبی بداند. این قبلی میگفتیم که می داند که ظلم است و دفاع میکند و اینجا میگوید که بدی نیست و بگوید کار درستی است.
نشانه دیگر تعصب خود برتربینی است. قرآن میفرماید که یهودیها میگفتند نصاریها چیز نیستند و نصاری میگفتند یهودیها چیزی نیستند. همان کاری که شیطان کرد تکبر، خود محوری و خود برتربینی.
نشانه دیگر تعصب این است که انسان در اثر تعصب خود اقدام به بر هم ریختن و یا ایجاد بینظمی و یا ایجاد یک جنگ و درگیری کند. من حاضر هستم که اینها را به هم بریزم و دعوا کند به خاطر آن تعصبی که من دارم.
یک داستانی عرض کنم که مدینه وقتی توسط پیامبر فتح شد یعنی فتح با قرآن هم شد و نه فتح جنگی. پیامبر که طبیعی وارد مدینه شد. حضرت سه تا کار مهم در مدینه کرد اول اینکه قانون اساسی نوشت و دومی مسجد که ساخت و سوم اختلاف ها را کم کرد بین اوس و خزرج و مهاجر و انصار که اوس و خزرج با هم دعواهای چند ده ساله داشتند. حضرت این ها را با هم رفیق کرد و دوست کرد. یک روزی یک پیرمردی به نام شاسب ابن قیس از یهود نگاه کرد که اوسیها نشستند و خزرجیها هم نشستند، اینها همیشه با هم میجنگیدند و دعوا میکردند و درگیر بودند.
گفت من یک جوری باید اینها به جان هم بیندازم چون یهودی بود و روی تعصب یهودیت خود نمیتوانست اتحاد مسلمانها را ببیند. یک جوانی را تحریک کرد و گفت برو بین اینها بنشین و فقط به خزرجیها بگو که یادتان رفته است که اوسیها فلانی را از شما کشتند و بعد برو پیش اوسی بنشین و بگو یادتان رفته است که خزرجیها چه کسانی از شما را کشتند. به یادشان بیاور. خون عموی تو چه میشد و خون بابای تو چه میشود. یک کمی که گفت اینها آمادگی هم داشتند آتش شروع شد و شمشیر را به دست گرفتند و سمت یک منطقه رفتند که با هم بجنگند. حالا پیغمبر خبردار شد و حضرت خود را به سرعت رساند و گفت که باریک الله به همان تعصبهای جاهلی برگشتید. حضرت آرام کردند و نگذاشت.
نشانه دیگر تعصب این است که انسان متعصب حاضر است که ضربه ببیند اما زیر بار حق نرود. این هم خیلی بد است. در بعضی از حوادث تاریخی چه قدر آدمها کشته شدند آدمهای به نام برای این که زیر بار ولایت امیرالمؤمنین نروند. خود او و فرزند او از دست رفته است و کلی آدم را به کشتن داده است. نعمان بن حارث یکی از این ها است که پیش پیغمبر آمد و گفت شما علی بن ابیطالب را جانشین خود انتخاب کردید من قبول ندارم. «سئل سائل بعذاب واقع» عذاب بیاید من بمیرم اما انتخاب علی را نبینم.
نشانه دیگر تعصب این است که تقلید کورکورانه کنیم. افرادی که تعصب دارند گاهی در زندگی خود میگوییم که برو تحقیق کن، میگوید که نه این رسم بین ما بوده است و نسل در نسل ما با این رسم بزرگ شده است و ما الان در بعضی از شهرها و مناطق گرفتار بعضی از رسوم غلط هستیم که به خاطر تعصب طرف حاضر نیست که این را کنار بگذارد یا ترک کند. من دو تا روایت بخوانم. «لیس منا من دعا الی العصبیه» رسول خدا فرمود که هر کسی به تعصب دعوت کند از ما نیست. تعصب جاهلی. یعنی دفاع غیر منطقی از ضد ارزشها. «لیس منا من قاتل علی العصبیه» از ما نیست کسی که به انگیزه عصبیت بجنگد. همین جنگی که خود ما داشتیم و عزیزان ما جانباز شدند و شهید شدند و سخن صدام ملعون چه بود، میخواهم خوزستان را جدا کنم و می خواهم حوادث تاریخ را تکرار کنم. «لیس منا من مات علی العصبیه» از ما نیست کسی از عصبیت از دنیا برود. این یک روایت بود.
روایت دوم «من کان فی قلبه» کسی که در قلب خود ذرهای از عصبیت باشد «بعث الله یوم القیامه مع الاعراب جاهلیه» او با همان جاهلیت قبل از اسلام محشور میشود. آن جاهایی که مسئله ناحق است و تشخیص می دهیم که مسئله غلط است و این رسم غلط است اصرارهای نابهجا است که استقامت بر حق خوب است «فاستقم کما امرت» این استقامت است. من حاضر نیستم که لقمه حرام بخورم اگر چه من را قطعه قطعه کنند. این خوب است و حاضر نیستم که خیانت کنم و حاضر نیستم که دروغ بگویم اینها خوب است. از کشور خود دفاع میکنم و از پرچم خود دفاع میکنم و از وطن خود دفاع میکنم از تیمی که داریم دفاع میکنم اینها چیزهای بدی نیست اما تعصب منفی این است که یک سری مسائل ضد ارزش که پدران ما یک رسم غلطی داشتند و با هم قهر بودند ما هم با هم قهر باشیم و چون دو تا عمو با هم قهر بودند ما هم با هم قهر باشیم. یا در بین ما فلان اختلاف بوده است که همین را ادامه بدهیم یا حق را کتمان کنیم مثل یهود که حق را کتمان کردند.
یک داستانی بگویم که امیرالمؤمنین یک خواهری به نام ام هانی دارد. این ها چهار تا برادر هستند و یک خواهر. همه هم شجاع بودند. این ام هانی شوهری دارد به نام هبیره که پسر او هم از مریدان امیرالمؤمنین هست که خیلی دایی خود را دوست داشته است. منتهی هبیره در مکه مشرک بود. وقتی پیامبر اکرم مکه را فتح کرد و حضرت فرمود که شمشیر نزنید و من شما را میبخشم و حتی ابوسفیان را هم بخشید. به پیغمبر خبر دادند که بعضی از مشرکین از جمله خود هبیره در خانه ام هانی خواهر امیرالمؤمنین مخفی شدند. حضرت، امیرالمؤمنین را فرستاد که برو اینها را از مخفیگاه آنها بیرون بیاور. حالا یکی از این ها شوهر خواهر ایشان است. امیرالمؤمنین کلاهخود گذاشت که شناخته نشود و صورت خود را هم بست و در خانه خواهر خود آمد و ام هانی گفت که اجازه نمیدهم که کسی وارد این خانه شود. حضرت امیر گفت برو کنار. من باید وارد شوم.
تعصب نیست خواهر من است باشد، خانه خواهر من است باشد، پیغمبر به من مأموریتی داده است که باید درست انجام بدهم. حضرت دید کنار نمیرود کلاهخود خود را برداشت و برادر خود را شناخت و در آغوش گرفت. حضرت به خواهر خود گفت که پیغمبر من را فرستاده است، گفت خب به پیش پیغمبر برویم و وقتی هر دو پیش پیغمبر آمدند داستان را نقل کردند پیامبر یک لبخندی زد که چه طور این برادر و خواهر با هم مقابل شدند و امیرالمؤمنین مصر بر فرمان رسول خدا است. پیغمبر فرمودند که هر کسی که در پناه ام هانی است من او را بخشیدم.
امیرالمؤمنین حاضر نشد که به خاطر اینکه خواهر من است من را از این مأموریت معاف کنید نگفت. این نکته مهمی است پس فرزند انسان عزیز است و پدر انسان عزیز است و همسر انسان عزیز است اما بنا نیست که انسان گاهی به خاطر ارزشهایی که دارد و به خاطر بعضی از ضد ارزشها این تعصب موجب شود که این حقوق نادیده گرفته شود. مثال آن خود آسیه زن فرعون است زن فرعون است ولی از حضرت موسی دفاع میکند. چون کار فرعون منفی است و چون همسر من است من از کار منفی او دفاع کنم، نه. این چیزی است که امام سجاد از آن به خدا پناه بردند.
شریعتی: نکته به نظر من این من است که خیلی پررنگ است که اگر بر من خود اصرار نداشته باشیم این تعصب هم خیلی حل میشود.
حجت الاسلام رفیعی: حتی خود شیطان که شش هزار سال عبادت دارد و معاد را قبول دارد و خدا را قبول دارد این منیت و کبر منشأ هر چیزی میتوانند بشود از جمله تعصب.
شریعتی: صفحه صد و چهل و چهار را امروز با هم تلاوت میکنیم. آیات صد و بیست و پنج تا صد و سی سوره مبارکه انعام.
صفحه144قرآن کریم
شریعتی: سلام به شیرازیها عزیز و سلام به شاهچراغ و سلام به شهدای اخیر حادثه شاهچراغ که همه با امیرالمؤمنان محشور باشند.
حجت الاسلام رفیعی: همین آیه اولی که در این سوره بود پاسخ سؤال ما است که چه کنیم که تعصب نداشته باشیم «فمن یرد الله ان یهدیه یشرح صدره للاسلام» شرح صدر و دریادلی و تحمل بالا و لجاجت نداشتند و تنگ نبودن و به این معنا که ظرفیت انسان بالا باشد و اگر یک بچهای هم یک حرفی زد بپذیریم و برعکس هم همین طور است. پذیرش بعضیها از حرفها نسبت به افراد است چون یک بچهای یک حرفی زده است قبول نمیکند و چون همسر او یک حرفی زده است قبول نمیکند اما حرف درستی است. این شرح صدر خیلی نکته مهمی است که خدا به پیامبر هم میگوید که «الم نشرح لک صدرک» حضرت موسی هم این را از خدا خواست که «رب اشرح لی صدری» اگر انسان شرح صدر داشت و دریادل بود تحمل او و آستانه او بالا بود و لجوج نبود جمود نداشت و تحجر نداشت طبعا حرف را نقادی میکند و اگر منطبق بر حق بود میپذیرد.
دعای حضرت موسی را میگویم که «رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی» خدایا به همه ما شرح صدر و آسانی در امور و کارها عنایت بفرما. مشکلات کشور ما را مرتفع بفرما و امنیت ما را و سلامت ما را و رهبر عظیم الشأن ما را محافظت بفرما و دعای اصلی که «اللهم عجل لولیک الفرج و عافیه و النصر و اجعلنا من انصاره و اعوانه و محبیه و مستشهدین بین یده»