1401-11-17-حجت الاسلام رفیعی
بسم الله الرّحمن الرّحیم،
عرض سلام، ادب و احترام دارم محضر جناب عالی و دوستان عزیز بینندهمان و عرض تسلیت فرا رسیدن در واقع نیمه ماه رجب که سالروز وفات حضرت زینب کبری(س)، عقیله بنی هاشم است. البته خود این ایام هم موضوعیت داشت دیگر، ایام اعتکاف و ایامالبیض و به هر حال خوشا به حال آنهایی که توفیق پیدا کردند، مخصوصاً شنیدیم که تعداد زیادی جوان در بین این عزیزانی که توفیق اعتکاف پیدا کردند، هستند و بودند. انشاءالله خداوند از همهشان قبول کند
حضرت زینب(س) بخش عمدهای از تاریخ کربلا است و همچنین تاریخ قبل از او راجع به حضرت زهرا(س)، پدرشان امیرالمؤمنین، به دلیل اینکه ایشان محضر هفت معصوم را درک کرده یعنی پنج تن علیهم السلام، رسول خدا، امیرالمؤمنین، حضرت زهرا، امام حسن، امام حسین و امام سجاد و امام باقر که امام باقر در کودکی در کربلا بودند. و عرض میکنم که طبیعتاً یک زندگی پر فراز و نشیبی هم دارد و سخت. البته خیلی از زوایای زندگی ایشان هم منعکس نشده، مخصوصاً دوران زندگی در واقع بیست ساله ایشان، بعد از امیرالمؤمنین، یعنی آن دورانی که با امام حسن و امام حسین بودند،
طبیعتاً در این بیست سال بعد از امیرالمؤمنین، خب ایشان زندگی میکنند، فرزندان دارند، همسر دارند. اینکه در این سالها در مدینه، چون ایشان بعد از شهادت امیرالمؤمنین برگشتند به مدینه، واقعاً چه میکردند، چه کسانی به ایشان مراجعه میکردند، اینها هیچ در تاریخ منعکس نشده و دورانی که با پدرشان امیرالمؤمنین بودند، اینها هم همینطور و آن دوران بیست و پنج سال خانهنشینی امیرالمؤمنین، خب حضرت زینب(س) حدود پنجاه و پنج، پنجاه و شش سال عمر بابرکتشان است، خب پنج، شش سال اولش که خب به اصطلاح با پیامبر بودند و با مادرشان. بعد از شهادت حضرت زهرا(س) ایشان یک دوران حدود تقریباً سی سال با پدرشان هستند و بعد با برادرشان امام حسن و امام حسین. طبعاً باید نکات زیبایی در زندگیشان باشد که اینها خیلیشان به ما منعکس نشده است. گوشه وکنار گاهی یک چیزهایی نقل شده، ما بیشتر این بانوی بزرگوار را در حوادث کربلا میشناسیم.
من اجازه میخواهم به ده ویژگی این بانوی بزرگوار اشاره کنم تبرکاً، البته معنای این ده تا این نیست که منحصراً همین است. اتفاقاً صاحب کتاب خصائص الزینبیه که از اسمش هم پیداست که به ویژگیهای حضرت زینب پرداخته، ایشان خیلی موارد را آورده است یعنی موارد فراوانی را در آنجا ذکر میکند، منتها من این ده تا را به صورت گزینشی عرض میکنم. هدف من هم دو چیز است: یکی شناختن این بانوی بزرگوار و دوم درس گرفتن، این خیلی مهم است.
حضرت زینب هم در شرایط سختی بودن دیگر. نیاز داریم، مخصوصاً هم آقایان و هم خانمها و به ویژه خانمهای جوان و این ویژگی به نوعی برای ما امید میآورد، به نوعی یأس را در زندگی ما کمرنگ میکند و از بین میبرد. به عبارت دیگر ذکر این ویژگیها یک تحولی در زندگی ما ایجاد میکند.
ویژگی نخست: خدامحوری. خب اگر کسی زندگیاش برای خدا بود، هم مصیبتها برایش آسان میشود، هم نگاهش به حوادث عوض میشود، هم صبر میآید، تحمل میآید. ببینید اینکه خداوند تبارک و تعالی میفرماید پیغمبر به مردم بگو همه حرفهای من در یک کلمه است:« قُل إنَّما أعِظُکُم بِواحِدَةٍ أن تَقُوموا لِلًّهِ مَثنَی وَ فُرَادَی» برای خدا قیام کنید، یا خود پیغمبر گرامی اسلام میفرمایند:« أُمِرتُ لِأَعبُدَلله» به من فرمان داده شده من خدا را بندگی کنم. اگر انسان اعتقادش این شد که ما خالقی داریم، خالق هم به احوال ما آشنا است، علیم است، حکیم است، طبیعتاً در این پازل و در این چینش زتدگی، یک اتفاقاتی پیش میآید، خوشیهایی پیش میآید، ناخوشیهایی پیش میآید.
اما اگر محور زندگی شد اتکا به خدا،« أُفَوِّضُ أمری إلی اللهِ إنَّ اللهَ بَصیِرٌ بِالعِبادِ» این خیلی حرف در آن است یعنی من چرا کارم را به خدا واگذار میکنم؟ چون خدا بصیر است به عباد، یعنی من به اصطلاح با یک خدایی سر و کار دارم که حواسش به من است. خب این، شما ببینید در زندگی زینب کبری خیلی تجلی دارد، مثلاً همین که قتلگاه میآید، اول حرفی که میزند، اللّهمَّ تَقََبَّل مِنَّا، ببین سخن از خداست. وقتی مقابل یزید قرار میگیرد، اللّهُمَّ خُذ بِحَقَّنا، ببینید سخن از اللّهُمَّ خدایا خودت حق ما را از اینها بگیر، یا خود امام سجاد(ع) نقل میکند من دیدم عمه جانم در طول سفر مخصوصاً شب یازدهم که شب بسیار حساسی بوده به هیچ وجه آن مناجاتش آن نمازش حتی نماز شبش فراموش نشد و ترک نشد. آیات قرآنی که در کوفه میخواند، که استناد میکند به آن نقش الهی در این حوادث، خب این نخستین خصوصیت این بانوی بزرگوار.
ویژگی دوم عقلانیت است. در زندگی ما، ما یک احساس داریم یک عقل، هر دو هم جایگاه خودش را دارد، شما یک عزیزی را از دست دادید، برایش گریه میکنید، اشک میریزید، شعر میخوانید، اینها احساس شماست. اما عقلانیت به شما حکم میکند که مثلاً خودتان را اذیت نکنید، اطرافیان را اذیت نکنید، این بدن به خاک سپرده بشود، اگر قرار است یک وظیفهای انجام شود آن وظیفه صورت بگیرد، این را میگوییم عقلانیت. عقلانیت به عبارت دیگر ما در روایات هم داریم«مَن کَانَ عاقِلاً فَلَهُ الدّین، هر کس عقل دارد، دین هم دارد». باز در آیات قرآن چهل و نه مرتبه کلمه عقل، البته فعلش آمده است نه خود عقل، یعقِلون، تَعقِلون. زینب کبری(س) داغ دیده، آن هم داغ شش برادر، داغ حالا فرزند، داغ عزیز برادر، اما عقلانیت به ایشان میگوید که شما در کوفه باید خطبه بخوانید. اینها را میگذارد کنار، میایستد خطبه میخواند.
عقلانیت به ایشان میگوید که شما باید صبح یازدهم یا بعد از عصر یازدهم اینها را سوار کنی و از این سرزمین حرکت بدهی. تک تک اینها را سوار میکند، حرکت میکند، عزم سفر میکند. اینها خیلی نکات مهمی است. شب عاشورا باید اینطور برخورد کنی، اگر وارد مجلس یزید میشوی، بله خب شما یک زنی، برادرت عزیز است برایت ، سر بریدهاش را در مقابل دشمن میبینی، ناراحتی، اما خرد به شما حکم میکند اول به او اعتراض کنی راجع به تشکیل این جلسه، ترتیب این جلسه، نوع این جلسه، یعنی به عبارت دیگر وظیفه فراموش نمیشود.
این هم در واقع یکی از این نکات که عقیله بنی هاشم، چه نام قشنگی هم، صفت قشنگی هم انتخاب شده در واقع، این برای این میگویم که گاهی در زندگی ما یک حوادثی پیش میآید، من مدتی پیش یک خانمی آمده بودند پیش من که در یک حادثهای، شاید یک بار دیگر هم اشاره کردم، همسرشان را از دست داده بودند، خب خیلی به هم ریخته بودند، من هم به ایشان گفتم که من نمیخواهم به شما امید کاذب بدهم، سخت است، شما دو سال است ازدواج کردید، شوهر جوان خیلی هم دوستش داشتید، چون اطرافیانش آمدند پیش من گفتند این زندگی را برای خودش و برای ما سخت کرده و نمیگذارد ما زندگی کنیم واقعاً. ببین معنایش این نیست که شما زندگی نکنی. حضرت امیر هم شبی که حضرت زهرا را به خاک سپرد مگر نگفت:« نَفسي علَی زَفَراتِها، ای کاش من هم جان میدادم کنار قبر شما»، مگر نگفت:« میترسم عمرم طولانی شود، أبکی مَخافهَ أن تَطولَ حَیاتی»، اما به هیچ وجه فرزندداری و نقش و کارهایی که بیرون داشت تعطیل نکرد. یعنی خود سیدالساجدین با همه مصائبی که حالا به هر حال امام است دیگر، میداند مصیبت امام یعنی چه، اما خطبه شامش ترک نشد، آن حرفهایی که باید بزند، کارهایی که باید انجام دهد...
ویژگی سوم در زندگی ایشان شجاعت است. خب شجاعت یک صفتی است که فقط به جنگ نیست، انسانهای شجاع، ما در طول تاریخ زنانی داریم شجاع، شمشیر هم دست نگرفته اما برش داشته کلامش، برخوردش. حالا اسامیشان در کتابهای تاریخی آمده، کتابهایی که راجع به خانمها نوشته شده است.
اخیراً به یک مناسبتی من داشتم شرح حال به اصطلاح قاجاریه را میخواندم، برخورد کردم با اعتمادالسلطنه، دیدم ایشان یک کتابی دارد به نام خیراتٌ حسان و در این خیراتٌ حسان، شرح حال صدها و دهها خانم را آورده است. از یکی از دوستانم پرسیدم گفتند بله این کتاب در واقع مختصر است ولی میدانید که ایشان قلم، خیلی داشته یعنی اهل نویسندگی بوده، و کتاب المآثر و الآثار دارد، زندگینامه علما را هم نوسته حتی. یکی از کتابهایی که اگر اشتباه نکنم گفتهاند قریب به هشتصد تا از خانمهای تاریخ را ایشان در واقع شرح حالشان را جمعآوری کرده است.
مرحوم ذبیحالله محلاتی کتاب ریاحین الشّریعه را نوشته شرح حال خانمهای تاریخ را آورده است، الان دانشنامه زن مسلمان دارد تدوین میشود. خب زنها نقش زیادی در تاریخ داشتند. حالا خیلیشان اصلاً نامشان در تاریخ برده نمیشود، به عنوان مثال در زمان امیرالمؤمنین غیر از حالا زنان خاندان عصمت و طهارت عرض میکنم، زنهایی از اصحاب مثلاً عمرو بن حمق از اصحاب امیرالمؤمنین خانمی دارد به نام آمنه، به حدی شجاع، قوی. وقتی سر همسرش را برایش فرستادند در زندان، سر عمرو بن حمق، گفت من برای تو گریه نمیکنم، گریه من برای این است که چرا تو رفتی و من ماندم، چرا من شهید نشدم. یک همچنین شخصیت هایی.
حالا زینب کبری(س) واقعاً ویژگی شجاعت در زندگیشان قابل تأمل است که آن دکتر عایشه بنت الشاطی نویسنده مصری که غالباً هم در حوزه تفسیر کارکرده است، کتابی دارد راجع به حضرت زینب میگوید زینب بطله کربلا، زینب قهرمان کربلا. اگر کسی بخواهد شجاعت ایشان را بحث کند که حالا من این نکته را بگویم، قبل از اینکه این شجاعت را بگویم، من برداشتم این است، حالا اگر نکتهای است دوستان تذکر میدهند، استفاده میکنیم، آن خطبه شجاعانه حضرت زینب در کوفه راه را برای شجاعتهای دیگر باز کرد یعنی بعد از آن خطبهای که ایشان خواند بعد عبدالله بن عفیف جرأت کرد، نابینا بود، بلند شد در مجلس ابن زیاد به او اعتراض کرد.
آنجا گفت به اصطلاح به ابن زیاد رو کرد که تو دروغگویی، پدرت دروغگو بود که البته بعد این عبدالله بن عفیف هم به شهادت رسید. سلیمان بن صرد خزاعی جرأت پیدا کرد بلند شود، دیگر کوفه روی آرامش را ندید. شما نگاه کنید بعد از در واقع این قصههایی که برای کربلا پیش آمد، این مسیر را زینب کبری باز کرد که حتی نقل شده که وقتی ایشان آن خطبه را شروع کرد در دروازه کوفه خواندن، یک آقایی وسط جمعیت بلند شد گفت کهولْکْم خیر الکهول، پیرمردهای شما بهترین پیرمردها هستند، جوانهای شما بهترین جوانها هستند، مردان شما، رجالکْم خیرٌ رجال و شروع کردن به لعنت کردن ابن زیاد. حالا من چند تا از نمونههای شجاعت ایشان را بگویم، فقط این را دقت کنند بینندگان، حالا این یک زن است در مقابل هیئت حاکمه، در مقابل فرعون زمان خودش.
موسی ایست در مقابل فرعون، حالا، حرفها را شما نگاه کنید، مثلاً در مقابل عرض میکنم ابن زیاد وقتی ایستاد یکی از حرفهایی که زد این بود که رو کرد به آن نانجیب و گفت هر تلاشی میخواهی انجام بده به خدا قسم یاد ما را از دلها بیرون نخواهی برد،« کِد کَیدَک وَاسعَ سَعیَک» تا آنجا که میگوید« فَوَالله لا تَمحوا ذِکرَنا»، یا در مقابل یزید آن عبارتی که« فَمَهلاً مَهلا أنَسیتَ قَولَ الله تَعالی»، ساکت باش، نشنیدی این آیه را« وَ لاتَحسَبَنَّ الَّذینَ کَفَروا...» تا آخر آیه که این آیه را امام حسین هم در شب عاشورا خواندند. باز آن جمله دیگر« أمِنَ العَدل یَابنَ الطُّلَقاء» آیا این عدالت است، زنهای تو پشت پرده باشند ناموس پیامبر در مقابل نامحرمان، یا آن عبارتی که« حَسبُکَ بِاللهِ حاکِماً وَ بِمُحمَّدٍ صلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ خَصیماً وَ بِجَبرئیل ظَهیراً» تو فکر کردی ما کسی را نداریم، خدا حاکم است، پیامبر پشتیبان ماست و مخاصمه خواهد کرد با شما، جبرئیل همراه ماست، و آن جمله بسیار بلند که من تو را کوچک میبینم« أستَصغِرُ قَدرَک »، چه کسی میتواند چنین حرفی بزند، یک زن شجاع با این عظمت، این شجاعت دختر امیرالمؤمنین است. بعضیها وقتی ایشان آن خطبه را شروع کردند گفتند گویا امیرالمؤمنین زنده شده و مشغول خطبهخوانی است.
ویژگی دیگر این بانوی بزرگوار ایثار و فداکاریست. ایثار را از مادرش یاد گرفته، مادری که« یُطعِمونَ الطَّعامَ عَلیَ حُبِّه مِسکیناً وَ یَتیماً وَ أسیراً» نان به یتیم و مسکین و اسیر داده با آب افطار کرده، مادری که شب لباس عروسی داده، از این مادر یاد گرفته که مهمان آمده خودشان گرسنه خوابیدند و گفتند ما مهمان را ترجیح میدهیم و رسول خدا این آیه را خواند« یُؤثِرونَ عَلی أنفُسِهِم وَ لَو کانَ بِهِم خَصاصَه»، لذا شما ملاحظه بفرمایید این بانویی که هم داغ برادر دیده هم فرزند برادر اما فرزندانش هم در کربلا بودند دو تا گفتند فرزند خودشان بوده بعضی گفتند یکیشان را تقدیم کرده و من هم جایی ندیدم آمده باشد مطرح کرده باشد اینها را، چرا، علی اکبر را مطرح کرده، علی اصغر را مطرح کرده و در این مسیر شام که یک غذای مختصری برای اینها میآوردند، امام سجاد میگوید عمه جانم این غذاها را به بچهها میداد، اینها سیر بشوند و خودش گرسنه میماند، این ایثار است. بله یک وقت میگویی این اضافه است میدهم این انفاق است، احسان است.
ویژگی پنجم صبر است، صبر خیلی صفت مهمی است منتها صبر داریم تا صبر، یک وقت یک کسی برای یک بیماری صبر میکند، یک وقت یک کسی برای نداری صبر میکند، اینها هم صبر است، یک وقت یک کسی برای یک فقدانی صبر میکند، پدر پیری داشته از دست رفته مادری داشته، یک وقت یک کسی صبرش بر جمع بین همه اینهاست؛ فقر، خیمه آتش زدن، امام سجاد در حال بیماری، اسارت، داغ شش ماهه، برادر، همه اینها با هم جمع شود و لذا این چیزیست که نه تنها شما صبور باشید بلکه دیگران را هم آرام کنید، این طور است دیگر، وقتی امام سجاد، امام است حجت خداست، مقام امام که میدانید هیچ کس با امام مقایسه نمیشود، وقتی میبیند که ایشان دارد نگاه میکند به این بدنها و جان دارد میدهد، واقعاً داشت غالب تهی میکرد، او میداند بدن امام روی زمین یعنی چه، حجت خدا، آمد جلو « مالَي أراکَ تَجودُ بِنَفسِکَ» عزیز برادرم چه شده دارید غالب تهی میکنید، آرام کرد واقعاً و لذا اینکه در بعضی از شعرها از جمله شعرهای مرحوم غروی اصفهانی رضوان الله تعالی علیه آمده که ایشان شریکهالشهداست، با همه شهدای کربلا واقعاً شریک است.
این در واقع صبوری و بردباری که شما خودت را هم نبازی یعنی شما مثلاً فرض کنید بیایید در مجلس دشمن و ببینید سر برادرت در مقابل دشمن است آن هم با آن جسارتی که او دارد میکند یا بیایی کوفه ببینی سر بالای نیزه است یا در مسیر، اما تو آن صبرت منجر به آن انجام وظیفهات شود.
صبار باید باشی واقعاً و لذا این صبوری، من همیشه هم به دوستان و رفقایی که گاهی حادثه میبیند میگویم ببینید شما باید زینب کبری را الگو قرار بدهید، میگوید او که زینب بود، آقا این چه حرفی است، بله قبول داریم دختر علی است اما در عین حال شما که به اندازه او این مصیبت را نداری، اصلاً قابل مقایسه نیست.
مخصوصاً امام مجتبی و آن قصههایی که پیش آمد، اوج مظلومیت و معصومیتشان پیش آمد، خود همان بیست و پنج سال، خیلی سخت است دیگر، پدرت یک حقی از او گرفته شود یک غدیری فراموش شود و شما در واقع بخواهی این را تحمل کنی به خاطر حفظ اسلام. این هم ویژگی پنجمی که در زندگی این بانوی بزرگواربود.
خصوصیت ششم، بلاغت و فصاحت، خیلی حرف ندارد اما همین حرفهایی که دارد شما اگر بروید همین خطبه را ببینید، خطبه شام، حالا غیر از این ما کمتر داریم از ایشان، خطبه کوفه را باز میکنم، عذر میخواهم، البته من یک توضیحی عرض کنم، امیرالمؤمنین(ع) به حسب مشهور دو تا دختر دارند از حضرت زهرا(س)، چون این را خیلیها از ما میپرسند من یک توضیحی عرض کنم. یک دختر ایشان زینب کبری است مسلم، همین شخصیتی که ما داریم راجع به او صحبت میکنیم، دختر دیگر امیرالمؤمنین ام کلثوم است که ام کلثوم کوچکتر از حضرت زینب است. همانطور که بین امام حسن و امام حسین گاهی این در واقع خَلت پیش آمده، مثلاًیک جمله ای را به امام حسن نسبت دادند به امام حسین هم نسبت دادند.
من فراوان شنیدم در روایات، مثلاً گفته میشود که کسی یک گلی هدیه کرد به امام حسن، آقا هم او را آزاد کرد، همین برای امام حسین هم نقل شده است. این متوجه میشود انسان که نقلهای تاریخی خب خیلی تشابه پیدا کرده است. در مورد این دو بزرگوار هم این اتفاق افتاده است، اتفاقاً حضرت ام کلثوم هم در باب الصغیر در دمشق قبر دارند. کتابهای فراوانی هم راجع به ام کلثوم نوشته شده است، حالا من در پرانتز اجازه بدهید جند جمله بگویم، راجع به این موضوع صحبت کنم، این دختر امیرالمؤمنین که دختر کوچکتر امیرالمؤمنین از حضرت زهرا(س) است، چند تا نکته در تاریخ برایشان آمده، یکی همان داستان شب نوزدهم که آن شب امیرالمؤمنین مهمان منزل ام کلثوم بود و آن دختر گفت بابا چرا این حرفها را میزنی میگوید پدرم نگاه به آسمان کرد، إنّا لله وَ إنّا إلَیهِ راجِعون، و بعد پدرم فرمودند که این شیر را بردار، این قصهای که غالباً شب نوزدهم در مراسمها مطرح میشود.
نکته دوم راجع به امکلثوم، رد پاهای ایشان را دارم میگویم در تاریخ، آنجایی است که وقتی حضرت امیرالمؤمنین ضربت خورد و ایشان را آوردند منزل، روبرو شد با ابن ملجم امکلثوم، گفت نانجیب، حالا به تعبیر من، پدرم خوب میشود، یک همچنین تعبیری حالا، او هم گفت نه خیالت راحت باشد این ضربهای که من زدم پدرت دیگر برنمی گردد، این شمشیر را هزار درهم خریدم و به بدترین سم هم مسمومش کردم، شمشیر هم اثر نکند سم اثر میکند که حضرت گریه کرد. این هم نقل شده است. داستان دیگری که راجع به ایشان نقل شده، ام کلثوم علیها السلام، خطبه ایشان در کوفه است، غیر از خطبه زینب است.
این هم باز از این بزرگوار نقل شده است و قصه دیگری که با این قصه میشود چهارتا، من تعمداً این را مطرح کردم چون من زیاد دیدم در پیامهایی که به ما میدهند میگویند شما راجع به حضرت ام کلثوم اصلاً صحبت نمیکنید. قصه دیگری که از ایشان نقل شده داستان ورود به مدینه است، که وقتی اهل بیت وارد مدینه شدند، بعد از کربلا، خب هرکسی یک چیزی میگفت، بشیر آن شعر را خواند یا اهل یثرب و اینها... دختر امیرالمؤمنین ام کلثوم آمد کنار قبر پیامبر، این را گفت، گفت:« مَدینه جَدّنا لا تَقبَلینا فَبِالحَسَراتِ وَ الأحزانِ جِئنا» مدینه ما را به خود راه نده، ما با کوهی از اندوه آمدیم و بزرگترین اندوه ما این است که« خَرَجنا مِنکَ بِالأهلینَ جَمعاً» ما با مردانمان رفتیم « رَجَعنا لا رِجالَ وَ لا بَنینا».
این ام کلثوم آنچه که مشهور است چهار ماه بعد از کربلا از دنیا رفت، اتفاقاً تاریخ وفاتش را هم بیست و نه جمادی الثانی در تقویم شیعه نوشتند، یعنی یک روز قبل از ماه رجب، وحالا حضرت زینب که پانزدهم هست، پانزده روز قبل از این و ندیدم خیلی مراسمی برنامهای برای ایشان گرفته بشود ثبت شده است. البته نکته اساسی را عرض میکنم، به آن نمیپردازم چون صحبتهای من در فضای مجازی راجع به این موضوع است، میتوانند دوستان مراجعه کنند، به آن نمیپردازم چون وقتی هم نیست ولی راجع به شخصیت امکلثوم(ع) چند مطلب مطرح است: یک، بعضی به طور کلی وجود ایشان را انکار میکردند گفتند همه اینهایی که برای ام کلثوم گفته شده برای حضرت زینب بوده است. بنده این را عذر میخواهم قبول ندارم، احترام هم میگذارم به صاحبان این نظریه، اتفاقاً کتاب هم نوشته شده، ام کلثوم بین الوهم والحقیقه، کتاب نوشته شده، بله بعضیها که قائل آن هم زیاد نیست البته، ولی قائل به این هستند نه بنده معتقدم امیرالمؤمنین دختر چهارم، فرزند چهارمی از حضرت زهرا(س) دارند. ایشان در واقع چهار سالشان بوده که مادر به شهادت رسیده و ایشان کربلا بوده همراه زینب کبری و چهار ماه بعد از کربلا از دنیا رفتند، چهار ماه و خردهای که زمانش را هم عرض کردم.
نکته بسیار جنجالی دیگری که به این شخصیت مطرح است بحث ازدواج ایشان است که خب حسابی در شبکههای ماهوارهای و فیلمها و اینها خیلی رویش مانور داده میشود، خیلی هم کتاب نوشته شده، فراوان راجع به موضوع ازدواج ایشان کتاب نوشته شده از جمله یکی از فضلای حوزه کتابی دارند. من این را بعد شما میتوانید در کانال هم بگذارید به نام غریب آشنا ام کلثوم علیها سلام، بسیار کتاب تحقیقی و خوبی است نویسندهاش جناب آقای علی اکبر مهدیپور، میشناسید شما ایشان را؟ غالباً کتابهای حوزه مهدویت را ایشان مینویسد. این کتاب فارسی را من عرض کردم و الّا عربی الا ماشاءالله کتاب نوشته شده الا ماشاءالله. جناب آقای سید علی شهرستانی در مشهد کتاب مفصلی دارند، ازدواج ام کلثوم فراوان نوشته شده است، بحث به هر حال بسیار جنجالی ایست.
آنچه که ما معتقدیم این است که آنچه شیخ مفید مطرح کردند ایشان با پسر برادرشان، یعنی با پسر جعفر بن ابی طالب ازدواج کردند، عون بن جعفر که وقتی خاستگاری دیگری از ام کلثوم صورت گرفت، حضرت امیر فرمودند:« إنّی أعددتُها لِابنِ أخی جَعفَر»،بله ببخشید من این بچه را برای پسر عمویش، برادر زاده خودم در نظر گرفتهام. و این را هم بدانید که شوهر ایشان در کربلا شهید شدند، عون بن جعفر جزء شهدای کربلا هستند. نسبتهای دیگری در این ازدواج در منابع اهل سنت فراوان، در منابع شیعه هم دو تا روایت در کافی داده شده که نقد شده، مورد بحث قرار گرفته و روایتی نیست که بشود به آنها اعتماد کرد. این شخصیت بزرگوار همسر در واقع عون بن جعفر برادر زاده امیرالمؤمنین هستند، در کربلا همراه امام حسین بودند و همسرشان هم به شهادت رسیده، درود خدا بر ایشان چون کم از ایشان نام برده میشود.
شریعتی: جزء چهرههای محجور تاریخ هستند.
حجت الاسلام رفیعی: بله من با اجازه خواهر بزرگوارش حضرت زینب(س) در پرانتز یک چند دقیقهای هم راجع به ایشان صحبت کردم. راجع به این موضوع آخری که عرض کردم اگر بینندگان عزیز به اصطلاح توضیح بیشتری میخواهند، هم عرایض من و هم فرمایشات سایر بزرگان در فضای مجازی است. کافی است بزنند ام کلثوم قشنگ مطالعه کنند. حضرت آیت الله سبحانی در این رابطه نوشته دارند، عرض میکنم که بسیاری از بزرگان از شیخ مفید و دیگران این بحث را مورد توجه قرار دادند، شخصیتی است به اصطلاح همان طور که فرمودید مظلوم، تأثیرگذار مثل خواهرش حضرت زینب.
امام حسین وقتی روز عاشورا آمدند برای خداحافظی، صدا زدند رباب را، یا زینب، یا امکلثوم. این ام کلثوم همان ام کلثوم است دختر امیرالمؤمنین(ع). حالا راجع به نحوه وفاتشان و محل قبرشان نه من دیگر حالا نمیخواهم ورود پیدا کنم. اصل شخصیت ایشان یک شخصیت در واقع این گونه است که حالا اگر دوستان حوصله کارهای تحقیقی و مفصلتر را دارند علامه جعفر مرتضی رضوان الله تعالی علیه، بله ایشان مفصل این شخصیت را مورد بررسی قرار دادند که میتوانند ببینند. خب حالا ما حاشیه رفتیم چند تا صفت را گفته بودیم؟
صفت ششم را داشتم میگفتم، بلاغت و فصاحت. آن صحبت و آن کلماتی که از ایشان، بله دیگر یک وقتی رهبر انقلاب هم این را اشاره کردند، فرمودند ایشان این جمله را در مقابل چه کسی دارد میگوید، در مقابل فرعون، کِد کَیدَک، این خیلی حرف است. ببین، جو را ببینید دیگر، این جمله در مقابل یزید دارد مطرح میشود.
در آن فضای رسانهای و با آن قصه که آن هم با چه تعبیری« فَوَالله لا تَمحوا ذِکرَنا»، نمیتوانی یاد ما از بین ببری، یاد ما را در دلها در واقع به فراموشی بکشانی و همینطور هم شد.
ویژگی بعدی این بانوی بزرگوار عفاف و حجاب است، اصلاً من روی بحث حجاب و عفاف نمیخواهم یک بحث در واقع قرآنی و حدیثی و حتی این که قانونی که آقا باید این طور برخورد بشود نشود اینها جای خودش، من دارم از حضرت زینب میگویم، زینبی که بینندگان عزیز ما...
دختران جوانی که علاقهمند به حضرت زینب هستند. چرا؟ دلیلش اربعین است که میآید به کربلا، دلیلش روضههایی است که شرکت میکنند، دلیلش حضور در مجالسی است که برای حضرت زینب تشکیل میشود. خب این بانو واقعاً چگونه بوده، دغدغهاش چه بوده، شما ملاحظه میفرمایید همسایه امیرالمؤمنین میگوید من نمیدانستم که علی یک همچنین دختری دارد، این قدر رفت و آمدش را در بیرون کم میبیند.
خب حالا ممکن است بگوییم که شرایط آن زمان این بوده، عیبی ندارد. همین زینب بالأخره خطبه هم خوانده، سخنرانی هم کرده ولی وقتی کنار قبر پیامبر میآید کاملاً باحجاب باعفاف در میان محرم ها، وقتی هم که وارد مجلس یزید میشود، دغدغهاش این است که چرا ایشان را آوردند در مقابل در واقع نامحرمان. من اعتقادم این است، دلیل هم دارم برایش ولی الان وقت برنامه شما فرصتش ارضا نمیکند توضیح بدهم، حجاب از این خانواده روز عاشورا گرفته نشده، بله حمله شده، کشیدند از سر، اما اینها چند تا پوشش داشتند، یعنی این لباس رویی را اگر کشیدند دوم بوده، روسری بوده، لباسهای متعددی بوده لذا عقیده من این است این هم که حالا در بعضی از زیارات میآید« ناشِراتِ الشُّعورِ، لاطِماتُ الوُجوه» اینها کنایه است.
ما خودمان هم در فارسیمان میگوییم، میگوییم زنها مویهکنان، به سر زنان و اینها به هر حال توصیفاتی است که به کار برده شده است. یک داستانی است که حالا من یک وقتی این داستان را شاید گفتم نمیدانم، ولی اگر گفتم هم به تکرارش میارزد. یک کتابی دارد این آقای مرحوم آقای محمدی اشتهاردی، خدا رحمتشان کند، شما ایشان را میشناختید، خیلی کتاب دارد من در شهرشان هم یک سخنرانی برای ایشان رفتم و واقعاً من خودم استفاده کردم.
آثار مؤثر و روان، بیش از شاید دهها کتاب، مثلاً شما الان ممکن است داستانهای کافی را سختتان باشد چند جلد کتاب را بگردی پیدا کنی، این در دو جلد خلاصه کرده با قلم روان، یک همچنین هنری دارد، داستانهای مثلاً فرض کنید نهجالبلاغه، جاهای دیگر، ایشان یک کتابی دارد به نام حضرت زینب(س) خیلی خواندنی است، خیلی زیباست، این را ایشان نقل میکند، میگوید از یکی از علما و بزرگان ما، نشسته بودند شب برای حضرت زینب شعر میگفتند شعر عربی. در اشعارشان این را گفتند:« حاسِره الوَجه بِغَیرِ بُرقَعٍ لاسَتَرَ غَیرَ ساعِدٍ وَ أزرُعی» یعنی روز عاشورا از صورت زینب حجاب را کشیدند حضرت این دست و بازویش را میگذاشت روی صورتش که نامحرم نبیندش. حاسره با ح جیمی و سین، اگر دیده باشید در حرمهای عراق نوشتند ممنوع ورود الحاسرات، یعنی ورود بدحجاب. حاسِره الوَجه یعنی این چهره حضرت زینب روز عاشورا پیدا شد به غیر بُرقَعٍ.
لاسَتَرَ غَیرَ ساعِدٍ وَ أزرُعی، البته او نگذاشت، بازو و دستش را میگرفت جلوی صورتش. تَوَدَّ أنَّ جِسمِها مَقبور وَ لا یَراها الشّامَتِ الکَفور، آرزو میکرد زمین قبرش بشود ولی نامحرم چهرهاش را نبیند. خانمهای عزیز، گرامی، جوانهای عزیز، دختران جوان، بانوانی که شما باعث افتخار این کشورید و دشمن دارد بیانصافی میکند ما را نسبت میدهد به نادیده گرفتن حقوق زن. همین امسال من گوش کردم این کنکوری که برگزار شد گفتند شصت درصد خانم ها، چهل درصد آقایان. سی، سی و پنج درصد اعضای هیئت علمی دانشگاهها خانمها هستند، پزشکی و جاهای دیگر را هم میبینید. واقعاً آنهاییکه این نسبت را میدهند بیانصافی میکنند. خودشان را تبدیل کردند به کالا، آن وقت در این کشوری که هیئت علمی، پزشک ، مبلغها و خانمهای مبلغ،در مراکز علمی، در دانشگاهها این همه خانمها حضور دارند، اینها میگویند حقوق زن نادیده گرفته میشود. حالا، آزادی یک زن در پرتو عفتفش است، در پرتو برای خود بودن است، در پرتو این است که ملعبه دیگران نشود، کالا دست شما نشود.
این شعر را که گفت:« حاسِره الوَجه بِغَیرِ بُرقَعٍ لاسَتَرَ غَیرَ ساعِدٍ وَ أزرُعی تَوَدَّ أنَّ جِسمِها مَقبور»، آرزو کرد بدنش در خاک برود ولی نامحرم او را نبیند. گریه امانش نداد. کتاب را بست و دفتر را بست و خوابید. میگوید صبح که از خواب بلند شدم دیدم یک شعر زیر این شعرها اضافه شده است، من نگفته بودم این شعر را. آن شعر چه بود؟ آن شعر این بود:« وَ هیَ بأستارٍ مِنَ الأنواری تَحجُبُها مِن أعیُنِ النُّظاری»، غصه نخور خدا پرده نور روی چهره زینب انداخت نامحرم او را ندید. که حالا عقیده من این است ولی در عین حال هفتمین ویژگی ایشان عفاف است. وقتی وارد مجلس دشمن میشود دغدغهاش ، نه ایشان، دختر بچهای که حتماً هم بالغ نبوده چون نوشتند دختر بچه بوده، وقتی حضرت بالای سرش میآید در شب یازدهم، تا چشمها را باز میکند، فکر میکند دشمن است بعد که میبیند عمه است خودش را میاندازد در بغل عمه، خب عمه بابایم کجاست، عمه غذایم کجاست، نه،« أ خِرقه عِندَکَ أستُرُ بُها رأسی» عمه یک تکه پارچه داری من سرم را با آن بپوشانم؟ خیلی حرف است اینها حرفهای ناب کربلاست. ما فرهنگمان این است، هم فرهنگ دینیمان و هم فرهنگ ایرانیمان. شما برگردید به گذشته ایران قبل از اسلام، ببینید زنان ما در زمان باستان هم با عفاف بودند با حجاب بودند با پوشش بودند.
ویژگی هشتم این بانوی بزرگوار مدیریت است،
در شرایط فقدان امکانات، مدیریت بحران یک وقت نه، همه ماشینی چیزی به شما میدهند بسیج میشوند، این زلزلهزدهها را شما کارشان را انجام بدهید، نه مدیریت در حالت فقدان امکانات. آن طور آرامش امام سجاد، آن طور آرام کردن زنان شهدا و بچهها و مادران شهدا، حرکت دادن قافله و همین طور بروید تا آخر تا رسانده مقابل قبر پیغمبر، تا کنار قبر رسول الله که آنجا دیگر مأموریت تمام شده، إنّی ناعیه الأخی الحُسَین. این هشتم.
ویژگی نهم (عالمه غیر معلمه) که دیگر من نمیگویم، اما معصوم برایش گفت، آموزگاری و عالمهای، دانشمندی که نیاز به آموزگار و تعلیم نداشته است. این میدانید که مال انبیاست.علمی که اعطا شده است. آیه قرآن است دیگر راجع به پیامبر« عَلَّمَکَ ما لَم تَکُن تَعلَم» پیغمبر خدا به تو آموخت آنچه را که تو نمیدانستی.
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد
پیامبر که در رأس است« لا یُقاس بِه أحد»، ائمه علیهم السلام در رأسند، خود امام حسین(ع) رأس است. اما عزیزان اگر یک آدم معمولی گفته بود، میگفتیم این حرف را نزن، این چه حرفی است میگویی، امام گفته، امام سجاد روی تعارف این حرف را نزده است، ایشان عالمه، فهیم، آگاهی است که نیاز به آگاه کنندهای برایش نبوده و از این استفاده میشود آن علم الهی و آن علم لدنی.
و ویژگی دهم صفت رضا، رضا، تسلیم. آقا من خودم را با این حرکت تطبیق میکنم، نمیخواهم آن حرکت خودش را با من تطبیق کند.
تسلیم و رضا نگر که آن دخت بتول در مقتل کشتگان چو بنمود نزول
شکرانه سرود که ای خداوند جلیل قربانی ما به پیشگاه تو قبول
بله ناراحتند، وارد کربلا شد، به امام حسین عرض کرد که اینجا کجاست چرا دلم غم گرفت. شب عاشورا اشک ریخت برادر دعا کن زمین قبر من بشود اما نشنوم تو نیستی. این چه حرفی است میزنی، این چه شعری است میخوانی« یا دَهر اُفّ لَکَ من خَلیل»، بله بالای قتلگاه هم آمد بالای بلندی « أما فیکُم مُسلِم»، حتی مقابل دشمن هم رفت « أ یُقتَلُ أبو عَبدِالله وَ أنتَ تَنظُرُ إلیه»، گفت امام حسین را دارند میکشند، تو نگاه میکنی؟ بلکه یک وجدانی را بیدار کند. تلاش کرد اما وقتی اتفاقات پیش آمد، خودش را با اتفاقات کاملاً همراه کرد. این مهمترین شاخصه است. این ده ویژگی که من از این بانوی بزرگوار به اختصار عرض کردم.