1401-12-08حجت الاسلام رفیعی -پناه بردن به خداوند از طمع در جایگاهی که حق ما نیست (شرح دعای هشتم صحیفهی سجادیه)
بسم الله الرحمن الرّحیم
حجت الاسلام رفیعی: بله ما از این ۴۴ آسیب و نقطه ضعف و بیماری اخلاقی که امام سجاد کارشناسانه امام است دیگر حجت خداست دراین دعا پناه بردند به خدا، ۲۲ مورد را عرض کردیم چیزهای مختلفی هم بود دیگر شهوت، حرص، غضب، اکنون بیست و سومین مورد را عرض میکنیم میفرماید: (أو نَرومَ ما لَیسَ لَنا بِحَقٍّ) چهقدر زیباست خدایا پناه میبرم به تو از اینکه درخواست کنم چیزی را که حق من نیست آقا هر کسی هر چیزی که حقش است باید بر قوارهی اوست باید دنبالش باشد لذا فرض میکنیم حالا نَروم جالب است به معنای نُرید است به فارسی عرض میکنم یعنی نیتش راهم نکنم در ذهنم هم نیاید که مثلاً این جایگاه مجریگری برای آقای شریعتی است بگویم کاش من جای ایشان بودم در صورتی که این کار از من نمیآید در دلم هم در واقع این به اصطلاح درخواست قرار گرفتن در جایی که حق من نیست من چند مثال بزنم یک مقدار سادهتر بحث را بیان کنیم مثلاً جایگاه امامت (عَلیٌ مَعَ الحَق و الحَقُّ معَ العَلي) حالا این جایگاه، که جایگاه ادارهی دین و دنیا است نه فقط ادارهی دین شما فرض کنید که کسی را بیاید به او بگویند امیرالمومنین که آدم گاهی شرمنده میشود که مثلاً در روایات میبیند که فرض میکنید که به عبدالملک میگویند امیرمومنین، تو بیای در یک جایگاهی قرار بگیری که آن جایگاه تو نیست.
میگویند که از مأمون یک وقتی یک کسی سوال کرد که معروف است میگویند مامون شیعه بوده ولی من قبول ندارم برای اینکه شیعه امام نمیکشد ولی خب ظاهراً مثلاً ترجیح میداد امیرالمومنین را و اظهار میکردند امام رضا میدان داد گفتند تو از کجا این ارتباط را با این خانواده پیدا کردی؟ گفت: از پدرم هارون. گفت: چطور؟ گفت: پدرم هارون آمد مکه، از مکه که آمد مدینه اجازهی ملاقات عمومیداد میآمدند افراد مختلف پدرم به همهی آنها پول میداد به آنها هدیهای میداد و اینها، یک روز گفتند که امروز موسی بن جعفر علیه السلام چون امام مدینه بود و یا حالا احتمالاً خودشان آمدند یا رفتند دنبالشان وارد میشود پدرم گفت: موسی بن جعفر اجازه بدهید سواره بیاید
پیاده نشود. گفت: با همان بیاید داخل؟ بله سواره بیاید. تا وارد شد پدرم به من و برادرم امین گفت بدوید و بروید رکابش را بگیرید و با احترام پیادهاش کنید ما رفتیم و ایشان را پیاده کردیم و با احترام و عزت، پدرم سوال کرد آقا چند نفر تحت پوشش ما شما هستند کمکشان میکنید؟ آقا فرمودند: ۵۰۰ خانواده. گفت: یعنی بستگان؟ فرمودند: نه فقرای مدینه و افراد مختلفی را. خیلی پدرم تکریم کرد و به هر حال هدیه داد و با احترام دنبال این آقا آمد و رفت و تمام شد. گفتیم: بابا این همه آدم آمدند و رفتند بعضی از آنها از سادات بودند چهطوراین آقا را این همه تحویل گرفتید؟ گفت: این آقا جایگاهش اینجا است.
من درست نیست اینجا نشستم او باید حاکم بر مردم باشد این جایگاه، جایگاه او است. گفتم خب پدر چرا این جایگاه را به او نمیدهی؟ گفت: پسرم اگر تو هم که پسر من هستی با من در بیفتی در مورد این جایگاه تو را هم میکشم. همین کار را هم کرد دیگر.
این میشود کسی که در جایی نشسته که حق او نیست. در جنگ جمل میدانید خیلی آدم کشته شد در هر حال دو جریان اسلامی به جان هم افتادند دو طرف هم صحابهی پیامبر حضور داشتند امیرالمومنین نمیخواست این جنگ اتفاق بیفتد خیلی هم تلاش کرد به خاطر همین فرستاد دنبال جناب زبیر، گفت: بگویید بیاید، زبیر آمد و اتفاقاً غرق در سلاح آمد. حضرت هم هیچ سلاحی بر نداشت عادی عادی، یعنی بدان برای جنگ نیامدم حضرت فرمود: زبیر میدانید چه کار دارید میکنید؟ این جمعیتی که شما جمع کردید در مقابل من؟ گفت: (أطلُبُ ما تَطلَب) آن مقامی که شما پیدا کردی من آن را می خواهم یعنی خلافت.
حضرت فرمودند شما میدانید که من دنبال این نبودم گرچه علی امام بر حق است از همان اول، ولی مردمی جمع شدند بعد از قضایای که پیش آمد من را انتخاب کردند بعد حضرت یک چیزی به او گفت، گفت: جناب زبیر یادت است یکبار پیامبر من و تو را با هم دید و از تو سوال کرد علی را دوست داری؟ گفتی علی جان من است. گفت: بله. گفت: یادت هست پیامبر به تو چه گفت؟ گفت: نه! پیغمبر به تو فرمود یک روزی با او میجنگی و آن روز تو بر حق نیستی. تاملی کرد و گفت: تو راست میگویی.
شمشیر را غلاف کرد و برگشت. پسرش گفت: پدر شیر رفتی و روباه برگشتی؟ گفت چه شده؟ گفت: علی علیه السلام امیرالمومنین یک چیزی را یادم آورد که پشیمان شدم بجنگم. من میخواهم برگردم پسرش عبدالله بن زبیر گفت: میخواهی برگردی این همه آدم ما اینجا جمع کردیم تو میخواهی برگردی؟ نمیگویند زبیر ترسید؟ نمیگویند زبیر درجا زد؟ خب یک مقدار تأمل کرد و یک مرتبه زد به قلب سپاه امیرالمومنین، حضرت فرمود: کاری با او نداشته باشید این نمیخواهد بجنگد. بعدهم از میدان فرار کرد رفت نایستاد البته کشته شد. وقتی شمشیر را پیش حضرت درآور ناراحت شد این شمشیر خیلی از پیامبر از چهرهی پیامبر ناراحتی را گرفته است.
نجنگید رفت حالا شاید باید میایستاد و صحبت میکرد من کاری ندارم. من حرفم این است (أو نَرومَ ما لَیسَ لَنا بِحَقٍّ) یکی از چیزهایی که خدایا پناه میبرم به تو، من در جایگاهی قرار بگیرم که حق من نیست این یک مثال است. مثال دوم آقا یکی در جایگاه مثلاً نمایندگی مجلس نیست خودش میداند نمیتواند اداره کند در جایگاه مسئولیت مثلاً یک قوّهای نیست، در جایگاه مرجعیت نیست، خودش سابقهی علمیاش را میداند این همه شخصیتهای بزرگ اگر آمد این را پذیرفت پس در جایی قرار گرفته است که حقش نیست خیلی مثال دارد حالا من یکی یکی ملموس میروم جلو تا مثالهایش روشن شود مثال سادهتر آقا فرض میکنیم که شما در یک روستاها این چیزها زیاد است زمین است دیگر خب مثلاً شما هزار متر زمین داری هزار متر هم بغلی دارد یک متر شما میآیدد به زمین بغلی چه کاری انجام دادی؟ چیزی را گرفته که حقت نیست.
یک نوع غصب است. پس مجموعاً در مواردی که افراد... آقا در صف نانوایی ۵۰ نفر ایستادند شما همه را نادیده بگیری و به جلو بروی از چیزی گرفته که حقت نیست مثالهای ملموسترش در خانواده آقا این تقاضایی که شما از همسر دارید مثلاً امیرالمومنین به حضرت زهرا فرمود: کار خانه با شما، کار بیرون با من. شما توقع دارید خانمت هم نانوایی برود هم بقالی برود هم کار خانه کند هم غذا درست کند برخی از این امور کار ایشان نیست اینها همه میشود خیلی گسترده است یعنی ما اگر مصادیق این را بخواهیم در جامعه مثلاً فرض کنیم حالا کنکور یکی دو سالی است این موضوع مطرح بود مثل اینکه امسال کمتر شد شما با تقلب قبول شوی و دانشجوی پزشکی می شوید چه کردید؟چهقدرحق النّاس است، حق کسی که درس خوانده است در کنکور..
و چند نفر (أو نَرومَ ما لَیسَ لَنا بِحَقٍّ) فدای امام سجاد بشوم چهقدر عبارت قشنگی را و تعبیر بلندی را آقا این بانک دارد وام می دهد مثلاً ۱۰۰ نفر هم در نوبت هستند خب شما بیایید با یک آشنایی با یک پارتی از بانک یا الان اخیراً شنیدم موضوع خودرو واگذار شده است به افرادی...
شما آقایی که این کار را انجام میدهد من نمیدانم چه کسی است نمیدانید مردم دیگر در نوبت ایستادهاند؟ آقا حج الان مردم چند سال است نوبت هستند؟ یکی بیاید این را دور بزند این پروسه را وارد شود آن پیرمردی که از دنیا میرود آقا ما قیامت داریم، ما قبر داریم، جواب داریم، شما آمدی با یک آشنایی رفتی نوبتت را جلو انداختی این آقایی که از دنیا میرود حجّش عقب میافتد! آقایی که شما خودت را در استخدام جلو میاندازی اتفاق افتاده همهی امتیازها برای این طرف است ایشان آمده است مثلاً آشنایی داشته استخدام میشود آزمون دانشگاه الان ۵ نفر دکترا میخواهند مثلاً برای این رشته عضو هیئت علمی مصاحبه میگیرند اما چون شما برای دانشگاه خودمان هستی شاگرد خود من بودی...
چه کسی میخواهد اینها را جواب بدهد اصلاً در آن برکت میماند؟ در آن رزق دیگر برکت میماند؟ شما که با تقلب، شما که با پارتی، شما که در جایگاهی نشسته ای که جایگاه شما نبود...
ببینید آقا من یک چند مثال ملموسی را از مسائل دینی یادداشت کردم. میگوید شما آمدی مسجد دیدی یک نفر یک شالی گذاشته سجاده گذاشته است حق تقدم با اوست اگر این شال را برداشتی و شما نشستی شما به همین اندازه غصب کردید این یک مثال.
خدمت رسول خدا یک کسی نشسته بود از انصار سوال کرد ایشان که سوال کرد یک کسی از سقیف هم آمد سوال کرد عجله داشت حضرت فرمودند که ایشان قبل از شما سوال کردند اجازه بدهید من سوال ایشان را پاسخ بدهم بعد سوال شما را جواب میدهم این خیلی مهم است خیلی مهم است شنیدم البته فرصت نکردم پیش از جلسه نگاه کنم که یک وقتی امام حسن و امام حسین علیه السلام ظاهراً امام حسن اول تقاضایی از پیامبر کردن حالا آب بوده یا چیز دیگری، بعد هم امام حسین آمدند پیامبر فرمودند که ایشان زودتر گفته این خیلی مهم است چیزهای کوچکی است ساده است اما من یادم نمیرود یک وقتی رفته بودیم یک جایی حالا یک جلسهای منزل یکی از آقایان ما خیلی زود رفتیم من فرزندم آن موقع پنج شش سالش بود من هم قرار بود سخنران جلسه باشم طبیعتاً ایشان را هم بردم آن بالا جا بود نشسته بود شلوغ شد آمدند و آمدند و آمدند یک آقایی که حالا یک جایگاهی هم دارد مثلاً وارد شد خودش آمد این بچه را بلند کرد رفت پایین نشست جای او چقدر به این بچه برمیخورد چقدر شخصیت او کوبیده میشود این نُه صبح آمده شما ده صبح آمدهاید. رسول خدا فرمود وارد جلسه میشوید هر کجا، جا بود همانجا بنشینید.
چه منظرهی بدی! چه منظرهی بدی از نگاه دیگران! این دو بحث است من بچهام یاد بدهم به بزرگتر احترام کن یک بحث دیگری است شما زودتر در اتوبوس آمدی و مترو آمدی نشستی روی صندلی پیرمردی میآید پیرزنی میآید بلند میشوی خدا حفظ کند حاج آقای قرائتی عزیزمان را، آمدند دانشگاه سمنان من مسئول نهاد دانشگاه بودم ایشان را دعوت کردیم و سخنرانی کردند خسته هم شدند چون طول کشید بچهها سوال و اینها و ظهر شد و نماز جماعت و رفتیم سلف به اصطلاح ناهار حالا فارسی بگوییم آنجایی که غذا میخورند غذاخوری...
غذاخوری دانشگاه صف طولانی بود شاید ۵۰ نفر در صف ایشان رفت در انتهای صف ایستاد یکی یکی آمدن جلو و غذا را گرفتند رفتیم سر میز نشستیم ایشان یک شوخی کرد فرمودند من وظیفهام بود بروم در انتهای این سفر بایستم ولی اگر یک دانشجویی از آن جلو به من میگفت آقا بفرمایید شما چون برای ما درس گفتید البته او هم باید از همه اجازه میگرفت البته جای خودش را می توانست بدهد یعنی میخواهم عرض کنم میخواهم دو بحث است...
اشاره کردم که فرافکنی نشود ولی کلیت آن شما ببینید اولویتها گفتم در مسجد یک، در پرسش و پاسخ حضرت فرمود اول این انصاری سوال کرده است من جواب بدهم و بعد جواب این آقای سقیف را بدهم. آقا شما میخواهید صدقه بدهید میگوید شما صدقه نیست (لا صَدَقَةَ) صدقه نیست در حالی که رحم شما محتاج است آقا میگردد مثلاً فرض کن یک آقایی در راه دور، خوب است خالهاش نیاز دارد پس این حق تقدم دارد.
(أفضَلُ الصَّدَقَة ) روایت داریم برترین صدقه خواهرت و برادرت است اینها نکاتی است که هست. مثال دیگر واجب و مستحب بنده نمازم دارد از دست میرود میخواهم مثلاً یک کار مستحب انجام بدهم تقدم دارد، در رانندگی الا ماشاالله الا ماشاالله این رعایت در واقع قصه باید بشود. در مهریه در ارث بله بعضیها مراعات نمیکنند اما شما ببینید حق شما در ارث چهقدر است در مهریه چهقدر است. بعضیها نادیده میگیرند.
هر کسی در میزان حق خودش اگر آقا شما حقت مثلاً این است اینقدر وسیله است اینقدر حقوق است مخصوصاً در اداراتمان، سهم خواهیهای غلط امام میخواهد بگوید درست نیست از یک در واقع من رفتم در مثال از یک منظر دیگری وارد شویم امام میخواهد بفرماید کسی که میداند این جایگاه، جایگاه او نیست نباید این جایگاه را بپذیرد فردا صبح به بنده میگویند شما بیا بشوید مثلاً رئیس فلان قوه، رئیس فلان بیمارستان، من تخصصی ندارم نباید بپذیرم یا من میدانم از نظر علمی صلاحیت نمایندگی در فلان مجلس را ندارم نباید خودم را مطرح کنم اصلاً نباید کاندیدا بشوم نامزد کنم نباید جلو بروم بنده میدانم توان حل این مشکل را ندارم.
میگویند مرحوم حاج شیخ عباس قمی منبر بود در مسجد گوهرشاد دید ملا عباس تربتی نشسته است آمد پایین گفت آقا شما بهتر از من منبر میروی او را فرستاد بالا نشست پای منبرش، من حالا اجازه بفرمایید این عبارت را با چند روایات توضیح بدهم یک اگر جایی احساس کردیم حق با ما است محکم باستیم اما اگر جایی احساس کردیم حق با ما نیست دفاع نکنیم نمونهاش آقازادهای که میلادش نزدیک است حضرت علی اکبر علیه السّلام وسلامه وقتی که در مسیر شنیدید دیگر در مسیر کربلا پدرشان گفتند انا لله و انا الیه راجعون گفت: بابا جان چه شد؟ فرمودند شنیدم هاتفی میگوید این کاروان میرود و مرگ هم به استقبالش میرود گفت: (ألَسنا عَلَی الحَق) ما حق هستیم یا باطل این را به من بگو؟ فرمود بله ما حق هستیم گفت: (إذاً لا نبالي أوقعنا على الموت) بابا اگر ما حق هستیم مرگ بیاید چه مشکلی دارد؟
باکی نیست ببینید اگر شما تشخیص دادید این موضع، موضع حق است ( لا تَستَوحِشوا في طریقِ الهُدی لَقلّةِ أهلهِ) همه خلاف آن را میگویند شما کار خودت را انجام بده اما امان از آنجایی که انسان میداند حق نیست این جایگاه، جایگاه او نیست و خودش را در آن معرض قرار میدهد آقا شما نباید نامزد مجلس بشوید نباید نامزد مثلاً این پست بشوی شما میدانی توان ادارهی این را نداری. یک وقتی یک آقای بود فوت هم کرد در قم خدا رحمتش کند من به او گفتم که شما چرا مسئولیت قبول نمیکنی به او پیشنهاد هم شده بود، گفت: آقا من خانهام را نمیتوانم اداره کنم من چهطوری آن... این خیلی مهم است. خود کمبینی نیست. من این روایت حضرت امیر علیه السلام را بخوانم خیلی زیباست مخصوصاً حالا دوستانمان حالا این برنامه یک ساعتی پخش میشود که مسئولین هم گوش بدهند مخصوصاً در این شرایطی که در این شرایطی که جامعه دچار تشنج و التهاب
به هم ریختگی اقتصادی و التهاب شده واقعاً بخشی از آن التهاب است بخشی جنگ اقتصادی است و بخشی از ضعف مدیریت است خیلی روایت جالبی است فرمود امیرالمومنین: (یُسْتَدَلُّ عَلَی اِدبارِ الدُّوَلِ بِاَربَعٍ) چهار چیز حکومتها را لطمه میزند زمین میزند
یک: (تَضییعِ الاُصولِ) ببینید در ادارهی کشور یک اصولی وجود دارد اگر یک حاکم، رئیس جمهور، رئیس قوهی قضائیه، رئیس قوهی مقننه، مجلس کسانی که اداره میکنند کشور را این اصول را نادیده بگیرند
و دو: (وَ التَّمَسُّکِ بِالفُرُوعِ ) بچسبند به مسائل فرعی، حاشیه بحث کنند روی حاشیه که اسم این خیابان را مثلاً چه بگذاریم؟ آقا این که کار شما نیست که، کلی گیر داشته باشند سر اینکه مثلاً فلان کار جزئی... آقا تَضییعُ الاصول، یک شهردار در یک شهر باید مسائل اساسی شهر را حل کند ترافیک را، جایی مثلاً نیاز به پل است، نیاز به بازسازی است اما اگر این آمد درگیر شد در یک مراسمی که دو روز دیگر میخواهد برگزار شود سخنران که باشد مجری که باشد... آقا کاری ندارند یک مسلمان می گذارند اجرامیکند تضییع اصول و تمسک به فروع.
سوم و چهارم: (تقدیمِ الاَراذِلِ وَ تَاخیرِ الاَفاضِلِ) آدمهای ناتوان را در پستی قرار دادن و آدمهای فاضل و کاردان را کنار زدن. که متأسفانه آنکه حالا من در ذهنم است در این چهل سال پس از انقلاب چهل و چند سال هر دولتی که عوض میشود آن توانمندیهای دولت قبل را نادیده میگیرد. در صورتی که میشود بگوییم آقا شما هشت سال این کار را انجام دادید پنج سال این کار را انجام دادید شما تجربیاتتان را بدهید...
شما را واسطه کنیم میگذاریم کنار طرف را دیگر اصلاً نگاه هم نمیکنیم و این خوب نیست این نکتهای که هست راجع به هر حال این موضوع. نکتهی دیگری که باید روی آن توجه شود حالا باز در همین بحثی که انسان جایگاهی را قبول کند که حق او نیست داستان جالبی است خدمت بینندگان عزیز عرض کنم این در خصال مرحوم شیخ صدوق است میدانید که بعد از یکی از حاکمان بنی امیه عمربن عبد العزیز حالا چه شد است که ایشان را گذاشتند سر کار البته اموی است، ایشان هم اموی است و سلیمان بن عبدالملک صلاح دید که این یک مدتی اداره کند کشور را، دو سال ایشان قدرت دستش بود سالمتر از بقیه بود این عمربن عبد الملک، کتابهایی هم از ایشان نوشته شده است.99 تا 101 ایشان بر اریکهی قدرت بوده یکی از کارهایی که کرد سبّ به حضرت امیر را برداشت میدانی داد به شیعیان از جمله آمد برود حج رفت مدینه دیدن امام باقر (ع) احترام کرد آقا را و گفت آقا میشود یک حدیثی برای من نقل کنید؟ به چه کسی؟ به امام باقر (ع) خیلی قشنگ است امام باقر (ع) فرمودند: جدم رسول خدا فرمودند: حالا خود این هم یک نکتهای است که بیش از صد سال فاصله میگوید جدم رسول خدا هر کسی این حرف را بزند میگوییم سند هر کسی بگوید، صد سال چه کسی از چه کسی؟!
بله ولی ایشان مستقیم وصل میکنند. لذا وقتی امام صادق (ع) امام باقر شهید شدند یک کسی به امام صادق گفت که ما کسی را از دست دادیم که راحت میگفت قال رسول الله. امام صادق فرمودند: من هم میگویم بلکه میگویم قال الله. ما اگر گفتیم قال الله یعنی چه؟ چه داری میگویی فکر کردی چه فرقی میکند؟
دنبال سند میگردی؟ امام عسگری 250 سال فاصله هم بگوید قال رسول الله سخن پیغمبر است این هم از افتخارات است چون معصوم هستند. فرمود جدم رسول خدا میفرمود: (ثَلاثُ خِصالٍ مَنْ كُنَّ فيهِ فَقَدِ اسْتَـكْمَلَ خِصالَ الاْيمانِ) حالا چه کسی دارد گوش میدهد؟ خلیفه اموی عمربن عبد العزیز، سه ویژگی است در هر که این سه باشد ایمانش کامل است حالا ترجمهاش را عرض میکنم
یک: کسی که وقتی خوش است ا(لَّذى إذا رَضىَلَمْ) وقتی در حال خوشی و رضایت است کار باطل و لغو انجام ندهد نگوید سر حال هستیم الان نه،
دو: وَ إذا غَضِبَ وقتی عصبانی میشود (لَم يُخرِجْهُ مِنَ الحَقِّ) از حق گفتن خارج نشود بابا عصبانی شدی بخدا سی سال است این رفیقت است هر چه از دهانت در میآید به او نگو. بیست سال است داری با این زن زندگی میکنی ببین پدرت است نگو چیزی به من ندادی تو من را بیچاره کردی زن برایت گرفت خونه برایت گرفت کار برایت کرد... عصبانی است دیگر حواسش نیست عصبانیت موجب نشود از حق گویی خارج شوی حال خوش هم باعث نشود باطل بگویی،
سه: (و لَو) وقتی قدرت پیدا میکنی چیزی که برای تو نیست به دست نیاوری. یعنی الان قدرت دست شماست میتوانی چیزی که برای شما نیست را از دیگری بگیری ولی نکنی، غضب باعث نشود ناحق بگویی، رضایت باعث نشود باطل بگویی، قدرت باعث نشود حق دیگران را بخوری. تا این حرف را زد عمربن عبد العزیز به فکر رفت گفت: آقا فدک برای شما بوده ما گرفتیم فدک برای شما بوده است یک قلم و کاغذ بیاورید فکتب برد فدک. بله ای نتیجهی حدیث، حالا بارکلا باز هم بالاخره...
شریعتی: یک جاهایی انصاف داشته است.
حجت الاسلام رفیعی: عرض کردم ایشان اموی است ولی خدماتی دارد از جمله اینکه فکتب بردّ فدک. حالا بعداً گرفتند البته ولی خب، ایشان برگرداند گفت من این کار را در واقع... وقتی که...
وقتی که امام رضا را به ایران آوردند خب امام رضا بیست سال از مأمون بزرگتر است مأمون خلافت را به ایشان پیشنهاد داد آقا فرمود که اگر مال تو است حق تو است حق نداری به دیگری بدهی اگر از اول مال ما بوده حق نداشتی بگیری. چهطور الان شما بعد 200 سال یادتان افتاده که امامت، ادارهی جامعه حق ما است؟ پدرت هارون الرشید بعد قبلش هادی، مهدی، منصور، ابوالعباس صفوان، اینها بنی عباس هستند دیگر و قبلش بنی امیه بود حالا تو... یابن رسول الله خلافت حق شماست. حق ما است چرا گرفتید از اول؟ اگر مال تو است حق نداری به دیگری بدهی اگر حق ما بوده برای چه از ما گرفتی؟این است که باید خیلی توجه بشود روی آن نکته و آن چیزی که عرض کردم که حالا مثال خیلی دارد خیلی، این بحث خیلی قشنگی است معروف است...
که در یک کلمه در یک کلمه چیزی که حق ما نیست نگیریم جایگاهی که از ما نمیآید ننشینیم مسئولیتی که توان ادارهاش را نداریم نپذیریم نپذیریم بگوییم آقا من نمیتوانم شفاف باشیم با مردم من الان هم گاهی دیشب در حرم قم عرض کردم که مسئولین محترم برگردند همهشان فرقی نمیکند به نطقهای انتخاباتیشان، به گفتگوهایی که با مردم کردند به وعدههایی که دادند العیاذ و بالله انشاالله اینطور نیست اگر دروغ گفتند خب حرام است اگر راست گفتند و مانع پیش آمده این مانع را به مردم بگویند یعنی بنده گفتم آقا من نمیگذارم این اتفاق بیفتد و حتی نقد کردم قبلیها را یک دو سه چهار، اما عین آن اتفاق در دوران خودم اتفاق افتاد پس حالا بنشینیم انصاف داشته باشیم که امیرالمومنین میفرماید اگر انصاف در جامعه باشد زندگی لذت بخش است منصف باشیم خوشبختانه جناب آقای شریعتی آنقدر مردم ما خوب هستند من خجالت میکشم...
بالاخره مردم ما را میبینند دیگر اظهار محبت میکند آنقدر مردم خوب هستند که آدم خجالت میکشد ببینید چه اتفاقی در کشور میافتد که یک صبح تا عصر یک مرتبه قدرت مالی مردم کاهش پیدا میکند قدرت خرید مردم کاهش پیدا میکند بعید است اتفاق خارجی به این سرعت باشد یک جایی ضعف است یک نقص است و من این را خواهشم این است از مسئولین محترم چون مردم از ما توقع دارند ما خودمان هم گرفتار این داستان هستیم یک توجهی به این نکته داشته باشند گزارشگر نباشند که اینقدر رفت بالا اینقدر اومد پایین، این کم شد این زیاد شد، آقا اینها را خودمان هم بلد هستیم. راهکار چیست؟ مشکل چیست؟ این باید اساسی بررسی شود.
مقام معظم رهبری مکرر فرمودند و روشن هم هست یکی از اعتبارهای مهم هر کشوری اهمیت به پول ملی آن کشور است نگذاریم این لطمه بخورد بد است یک در واقع... در شیراز بودم راجع به امید صحبت میکردم عوامل امید را گفتم یک دو سه چهار، عوامل امید یکی بلند شد گفت آقا یکی از عواملی که امید را کاهش میدهد آشفتگی اقتصادی است من واقعاً نمیدانم من میتوانم زمینی که خریدم با همین پولی که حساب کردم بعد از عید هم بسازم آیا میتوانم اگر تالاری رزرو کردم برای بچهام مثلاً برای آخر اسفند میتوانم با همین میزان برایش عروسی بگیرم؟
خیلی بد است یعنی ما کشورهای اطرافمان خیلی اوضاع به اصطلاح ظاهریشان شاید ازما خرابتر است ولی این ارزش را حفظ کردند چه دستی در کار است که به این سهولت این لطمه به اعتماد میزند؟ به به اقتصاد میزند؟ بعد جالب است مردم هم اعتماد نمیکنند چرا؟ چون میگویند این میآید میآید روی این پایه میایستد و ایستاده است وقتی میایستد پس میگوید بگذار بروم در خانه ریال نداشته باشم در خانه... و این است که شما به جان هر کشوری اینطوری بیفتید به جان به اصطلاح سرمایهها و ارزش کشور دچار لطمه میشود من آدم اقتصادی نیستم وارد هم نیستم ولی به هر حال...
عذر می خواهم حالا مادر بزرگ ما فوت کردند خدا رحمتشان کند اما او هم این تشخیص را میداد که این بیثباتی به ضرر همه است و این یک آبشخوری دارد این آبشخور بخشی از آن خارجی است ولی بخشی از آن داخلی است.
چرا ضعف داخل است؟ چون یک صبح تا عصر اتفاقی نیفتاده یک صبح تا از اتفاقی نیفتاده که این اینقدر بالا و پایین شود خوب من اجازه بفرمایید یک روایت دیگر هم راجع به این موضوع چون بحث قشنگی است امیرالمومنین علی علیه السلام فرمود ثلاثون فیه النجاة، سه چیز در آن نجات است همه گوش بدهیم این را، همه عمل کنیم، همه توجه کنیم، واقعا اگر اینها رعایت شود به هر حال خیلی از مشکلات حل میشود سه چیز است که در آن نجات است ثلاثون فیه النجاة، کاش که همین را زیرنویس هم بکنند.
بله در کانال بگذارند لزوم الحق همیشه با حق ملتزم باشید در اعتقادات حق چیست؟ خدا، قران، (هو الذی أرسَلَ رسولَه بِالهُدی و دین الحق) حق چیست؟ (الحق مع علی و علی مع الحق) حق با امیرالمومنین است (الحق مع علی و علی مع الحق) این یک. الان در قصه های اخیری که ما داریم حالا من یک دفاعی هم اینجا بکنم انصافاً آدم میفهمد جناب آقای شریعتی اینهایی که آن طرف نشستند دارند و الان دارند تحریک میکنند دشمن را به تحریم، به بههمریختگی اقتصادی، یک وقتهایی...
حق نیستند بینندگان عزیز ببینید مردم ما در راهپیمایی من دیدم یک آقایی وقتی مصاحبه میکرد با مردم میگفت آقا خیلی گران شده است ماشین برای چه آمدی؟ گفت من برای دفاع از نظام آمدهام من چه کار به ماشین دارم؟ بله ماشین گران است من اعتراض دارم گوشت گران است اعتراض دارم اما من به خاطر گوشت و ماشین نظام را بزنم زمین نظامی که دویست و چند هزار شهید پای آن قربانی شده است؟ آقا حق شما ببینید حضرت امام با نیت خالصشان این انقلاب را رهبری کردند شهید سلیمانی انجام دادند همهی عزیزانی که پای گیرندهها نشستهاند خیلی از آنها خانوادهی شهدا هستند اصل این نظام را دوست دارند اما از نابسامانیها ناراحت هستند پس بدانید آن آدمی که آنجا نشسته است و دارد تحریک میکند دارد فریاد میزند همهی شبکهها را پر میکند او میخواهد سر به تن مسلمانان این کشور نباشد دلش به حال این کشور نسوخته است پس ما از نظام دفاع میکنیم و نقدمان را هم میکنیم سه چیز در آن نجات است یکی لزوم حق، دوم فرمود تجلّب الباطل میدانید که انسان اگر تشخیص داد چیزی باطل است از آن دوری کند و سوم این خیلی مهم است رُکوبُ الجِد، رکوب مرکب نمیگویند سوار شدن یعنی چه انسان در امور با جدیت حرکت کند شوخی نگیرد سرسری نگیرد مسائل را بعضی از شوخی گرفتنها آنوقت منجر به یک فاجعه میشود که دیگر نمیشود آن را جمع کرد پس این هم راجع به این موضوع.
چهقدر این عبارت بلند است (أو نَرومَ ما لَیسَ لَنا بِحَقٍّ) ما قصد نکنیم به سمت چیزی نرویم که حق ما نیست حتی در مورد تقاضاهایمان از خدا چیزی هم که میخواهیم.
مجموعاً انسان باید توجه به حالا در موضوع ازدواج و اینها هم من این را میگویم (أو نَرومَ ما لَیسَ لَنا بِحَقٍّ) نمیخواهم بگویم آرزو بد است ولی خب بنده میبینم با این تیپم با این دارندگی با این وضعیتم شغلم خب طبعاً آن گزینهای که من برای ازدواج انتخاب کردم همتای من نیست آقا کارگر میخواست با گوهرشاد ازدواج کند معروف دیگر؟
این باید توجه به این نکته شود که آقا بالاخره وقتی که... ببینید وقتی که ما یک چیزی که حقمان نیست را درخواست میکنیم موقعی که آن نمیشود دچار افسردگی میشویم این یک. دو: وقتی ما همیشه دور میزنیم حق را،و از رانت میگویند هر چه میگویند اسمش را؟
سهمخواهی، احسنت حال شما کمک کنید فردا بعداً بیست و سی برای ما چیزی درست نکند بگوید شما واژهی لاتین به کار بردید سهمخواهی زیاد میشود خب میروم این اداره این سهم را به من میدهند میزوم آن اداره آن سهم را به من میدهند. میروم ادارهی سوم کسی نمیدهد میگویم وا محمدا چه اتفاقی افتاده است؟ آقا آن دو جا اشتباه کردند این دارد درست میگوید...
نه این دارد درست عمل میکند. بله درهواپیما نشستم آقای شریعتی خب حتماً جنابعالی هم مورد این محبت واقع شدید دوست دارند دیگر دوستان میآیند مثلاً گاهی می آیند تشریف بیارید جلو و یا مثلاً... خب آمد به من گفت بیا مثلاً آن جلو که صندلیهایش گرانتر هم هست و اینها خلاصه گفتم نه من همینجا مینشینم نشستیم بعد از چند دقیقهای نمیدانم شما هم این را برخورد کردید یا نه؟ چایی میآورد مثلاً اضافه، هر بار این اتفاق افتاده من این را دیدم چهار تا میآورد.
بغلی و به همه میدهد این کار خوبی است حالا مثلاً پشت سر دیگر توقع نمیکند میگوید خب به ما چهارتا داد به ایشان هم داد.
نکتهی دوم اتفاقاً یکی از آنهایی که به من علاقه دارد من مشهد بودم کجا بودم پرواز داشتیم و بعد به هر حال یک چیز سادهای توزیع میکردند ولی بوی غذا میآمد معلوم بود برای خلبان و خودشان بود. آمد گفت: حاج آقا این غذا هست الان هم گرم است آمادهست ولی شرمنده ما اگر این را برای شما بیاوریم الان در همهی هواپیما، گفتم من هم توقعی ندارم شاید هم کسی چیزی نگوید شاید هم توجه باشد ولی در عین حال اینها ریزهای بزرگ است.
خدا حفظ کند آیت الله مظاهری را استاد من بوده ایشان ما درس اخلاق ایشان را رفتیم به طلبهها میگفت از کوچکهای بزرگ بپرهیز. شاید خیلی کوچک است به چشم نیاید آن آقا لطفدارد در فرودگاه به شما میگوید بیا از این گیت برو اینجا هم پنج نفر ایستادهاند از آنجا خب شما میروید پشت سر اینها میروید اما آن نگاهها را دیگر دنبال خودت نداری. فرصت تمام شده مثل اینکه؟
حجت الاسلام رفیعی: نه من فقط این روایت را هم بخوانم که فرمودند: (إصبِر علی مِرارةِ الحق) ممکن است تلخ باشد بعضی جاها بر تلخی پزیرش حق پافشاری کن و (إیّاک أن تَنخَدِع لِحَلاوةِ الباطِل) گول به شیرینی باطل نخور.
من یک جایی در قم ادارهای هست من هم در آنجا به هر حال خدمت دوستان هستم یک مجتمع آموزشی است مجتمع تاریخ جامعة المصطفی یک سی چهل تا هم دوستان هستند ما هم خب خدمتشان هستیم خیلی شهرستانها که برای سخنرانی قول نمیدهیم خدا میداند برای همین است.
گرفتار همین اداره هستم منبر کار اصلی من نیست یک معاونی دارند من خیلی دوستش دارم هر سال تقریباً گاهی هم دو بار در سال میآید در اتاق میگوید حاج آقا اگر کسی بهتر از من هم هست بگویید بیاید اگر هم قرار است من باشم که من در خدمت شما هستم ولی اگر میخواهید بگویید نه فقط یک ساعت زودتر بگو من فرصت کنم...
با توجه به اینکه فرصت کم است من فقط آیهی 56 سورهی هود، حضرت هود خب خیلی زحمت کشید همهی انبیا زحمت کشیدند ولی او را اذیت میکردند بعضیها او را مثلاً فرض کنید تعریض میزدند آسیب میزدند این جملهی حضرت هود را من خواهش میکنم دوستان یاد بگیریم در زندگی بگوییم اصلاً این خودش آرامبخش است گفت هر کاری میخواهید بکنید (إِنِّي تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّي وَرَبِّكُمْ) این جمله را همواره بگوییم (إِنِّي تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّي وَرَبِّكُمْ) حالا ربکم را هم نگفتیم (تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّي) بعد این را میگفت (مَا مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِنَاصِيَتِهَا) همهی جنبندگانی که در عالم هستند مهارشان دست خداست. (إِنَّ رَبِّي عَلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ)خدای تبارک و تعالی در صراط مستقیم است این دوست عزیزمان که دو سه روز قبل فوت کرد از همین هنرپیشههای تلویزیون...
من از ایشان سؤال کردم شما از چه کسی تقلید میکنید؟ یکی از مراجع عظام را نام بردند دیدم آقای مقیدی هم هست در مسئلهی تقلید و مسائل و اینها، خب در آن سفر ایشان صحبت شد و داشتند گله میکردند از بعضی از این تهیه کنندهها و کارگردانها که به هر حال به حساب آشناییت فیلم را واگذار میکنند چه میکنند و همین صحبتهای اینچنینی و مسائلی که همیشه هست. خب اگر من به ایشان میگفتم شما چند روز دیگر مثلاً در یک حادثهای نیستی اصلاً باور میکرد؟ چه کسی فکر میکرد خیلی ساده مثلاً در اثر حادثهای به هر حال از دنیا رفتند میخواهم عرض کنم که اینطور است انسان اگر ما یک مقداری توجه به معاد و قیامت و اینها را جدی بگیریم و توجه عرض میکنم که به مسائل مربوط به این حرص و ولع در ما کمتر خواهد شد امیدواریم که خدا به همهی ما توفیق بدهد و این تعبیر (تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّي) را همیشه در زندگیمان داشته باشیم انشاالله.