شنبه 3 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

حجت الاسلام والمسلمين رنجبر – دریافتی از زیارت جامعه کبیره
برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: دریافتی از زیارت جامعه کبیره
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين رنجبر
تاريخ پخش: 06-04-95

بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین


حاج آقا رنجبر: انشاءالله خدا توفیق معرفت و شناخت امیرمؤمنان را عنایت کند. گفت: اگر خلق عالم علی را می‌شناختند، دوستش می‌داشتند و اگر خلق عالم علی را دوست می‌داشتند، جهنم آفریده نمی‌شد. انشاءالله حضور همه ما در بهشت عشق علی مستدام باشد. در خدمت جناب رنجبر هستیم و غزلی که قرار است امروز از حضرت حافظ بشنویم.
گر از این منزل غربت به سوی خانه روم *** دگر آنجا که روم، عاقل و فرزانه روم
زین سفر گر به سلامت به وطن باز رسم *** نذر کردم که هم از راه به میخانه روم
تا بگویم که چه کشتم شد از این سیر و سلوک *** به در صومعه با بربط و پیمانه روم
آشنایان ره عشق گرم خون بخورند *** ناکسم گر به شکایت سوی بیگانه روم
بعد از این دست من و زلف چو زنجیر نگار *** چند و چند از پی کام دل دیوانه روم
گر ببینم خم ابروی چو محرابش باز *** سجده شکر کنم، از پی شکرانه روم
خرم آن دم که چو حافظ به تولای وزیر *** سر خوش از میکده با دوست به کاشانه روم
حاج آقای رنجبر: مرداب بالاخره دیر یا زود گندآب محل تجمع حشرات می‌شود. کمی بعدتر هم خشک می‌شود. و انگار نه انگار که چیزی بوده است. اما رودها اینطور نیستند. رودها جاری هستند. مواج هستند. خروشان هستند. امتداد دارند. همینطور پیش می‌روند. از این نقطه به بعد هم دیگر دیده نمی شوند. شما یک رود را نگاه کن تا یک نقطه‌ای می‌بینی. از یک نقطه به بعد را نمی‌بینی. نه اینکه نیست، هست. نه اینکه جاری نیست، هست. ما نمی‌بینیم و برای ما غیب است. انسان هم مثل رود جاری است. یعنی امتداد دارد. از یک نقطه به بعد را دیگر ما نمی‌بینیم. که اسمش نقطه مرگ است. از آنجا به بعد نه اینکه نیست، هست ما نمی‌بینیم. زندگی جریان دارد، ادامه و تداوم دارد. این یعنی مرگ، مرگ نیست. همانطوری که زندگی هم این که ما می‌دانیم نیست. ما نه زندگی را فهمیدیم. نه مرگ را فهمیدیم. چیزی که اسمش زندگی گذاشتیم، مرگ است. چیزی که اسمش را مرگ گذاشتیم، زندگی است. ما به چه چیزی زندگی می‌گوییم؟ به خوردن، به خوابیدن، این را که کرم‌ها هم دارند. کرم ها می‌خورند، کرم‌ها می‌خوابند، کرم‌ها هم حرکت می‌کنند. از این طرف به آن طرف می‌روند. در هم می‌لولند. اگر زندگی این است که نیاز به انبیاء نداشت. نیاز به کتاب‌های آسمانی نداشت. نیاز به قرآن نداشت. مگر کرم‌ها قرآن دارند. یا مگر برای کرم‌ها قرآن نازل شد؟ اینکه قرآن نازل شده، خودش می‌گوید: من نازل شدم تا شما را حیات ببخشم. زندگی ببخشم. یعنی این زندگی نیست که شما دارید، این مردگی است. شما که زنده نیستید، شما مرده‌اید. انبیاء آمدند شما را زنده کنند. تمام تلاش و تقلای حافظ همین است که نگاه ما را نسبت به زندگی و مرگ عوض کند.
شریعتی: با مرگ زندگی کن و با زندگی بمیر!
حاج آقای رنجبر: این نگاه وقتی عوض می‌شود که انسان عوض شود. انسان وقتی عوض می‌شود که این نگاه عوض شود. عوض شدن نگاه یعنی انسان از حالت شخصیت به حالت ذات بیاید. ما در معاملات خودمان می‌گوییم. در دعواها به خصوص می‌گوییم: یک کاری نکن آن روی من بالا بیاید. یعنی ما مثل سکه هستیم. دو رو داریم. یک رو همین است که می‌بینید. لطیف، نرم، آرام و ملایم است. یک روی دیگر هم داریم. آن رو خشن و خشک است. دقیقاً مثل این قالی‌ها است. شما قالی ابریشم را ببینید چقدر نرم است. لطیف است، خوش رنگ و نگار است. ولی آن رویش اینطور نیست. خشک و خشن است. ما مثل فرش‌ها هستیم، بخاطر همین زیر دست و پا می‌افتیم. ولی اولیای خدا مثل دریا هستند. دریا این رویش خیلی قشنگ است. موج‌ها، جزر و مد، بالا و پایین، اما آن رویش که ته آن است خیلی زیباتر است. همه مروارید‌ها آنجاست. مرجان‌ها آنجاست. دریا را وارونه کنی، آن طرفش خیلی از طرف دیگرش زیباتر و قیمتی‌تر است. اولیای خدا مثل دریا هستند. مولوی یک تعبیری دارد در باب شمس تبریزی. می‌گوید:
شمس تبریزی که پشتش سوی ماست *** صد هزاران آفرین بر هوش باد
می‌گوید: تازه اینکه شما می‌بینید پشتش است. روبرویش آن رو است که خیلی تماشایی است. پس ما می‌گوییم: این رو، آن رو. اصطلاح دیگرش این است که شخصیت و ذات. شخصیت همین روی آدم است که نشان می‌دهد. ذات روی دیگر آدم است. چطور این بچه‌ها صورتک می‌زنند. صورتک مثال شخصیت را دارد. صورت مثال ذات را دارد. صورتک یک چهره دروغین است. این بچه که چهره‌اش اینطور نیست. شخصیت هم یک چهره دروغین انسان است. یعنی یک نقاب است. ما مقیم نقاب هستیم. مقیم شخصیت هستیم. با شخصیت‌مان در کوچه و بازار می‌آییم. مردم با شخصیت ما آشنا هستند. نه با ذات ما.
شریعتی: شخصیت بیانگر ذات و درون ما نیست؟
حاج آقای رنجبر: بازی می‌کنیم. رول است. ذات ما چیز دیگری است. شخصیت ما یک چیز دیگر است. مولوی می‌گوید: ظاهرش بایزید است. باطنش با یزید است. یعنی شخصیت و ذات گاهی اینقدر فاصله دارد و متفاوت است. این است که قرآن می‌گوید: «عَلَيْكُمْ‏ أَنْفُسَكُم‏» (مائده/105) خودت باش. رول بازی نکن. نقاب نزن. گریم نکن. گریم برای بازیگرها است. گریم هم دوام ندارد. هم خودشان خسته می‌شوند و هم خودش از بین می‌رود. خودت باش و آن ذات الهی خودت را با خودت داشته باش.
حافظ هم همین را می‌گوید. می‌گوید: چه خوب می‌شد من از این منزل، منزل غیر از خانه است. خانه جایگاه اصلی شماست. منزل جایی است که شما فرود آمدی. چند صبایی، چند ساعتی، کاروانسراها منزل بود. شخصیت منزل ماست. ما در آن فرود می‌آییم. خانه ما نیست. خانه ما ذات ماست. چرا خانه از همه‌جا برای ما بهتر است؟ می‌گوییم: هیچ کجا خانه آدم نمی‌شود؟ چون شما وقتی در خانه می‌روی، خودت هستی. شخصیت شما نیست. ذات شما هست. یک کاریکاتور دیده بودم طرف وارد خانه شده بود، کتش را آویزان کرده بود. شلوارش را آویزان کرده بود، ماسک هم آویزان کرده بود. ماسک شخصیتش را، وقتی می‌خواست برود، کتش را می‌پوشید، شلوارش را می‌پوشید، نقابش را هم می‌زد. انسان وقتی خودش باشد راحت است. چرا ما در زندگی راحت نیستیم. چون خودمان نیستیم. شخصیت هستیم. چرا این حاشیه‌ها خیلی تماشایی است؟ چون خودشان هستند. شما فوتبال را ببینید. حاشیه را که نشان می‌دهد جذاب می‌شود. مجلس را نگاه کن، حاشیه‌هایش جذاب‌تر است. شخصیت نیست ذات است. خودش است! قرآن می‌گوید: خودت باش هرچه هستی، نشان بده. اگر خراب باشی درست می‌شود. این نصیحتت می‌کند، او تلنگر می‌زند. اصلاح می‌شوی، درست می‌شوی. رول بازی نکن و خودت باش. حافظ به این شخصیت می‌گوید: منزل غربت! جای دیگر می‌گوید: منزل ویران! می‌گوید: این منزل غریبی است برای ما. غریبه است. ما در این منزل بیگانه هستیم. مثل کسی که از شهر خودش به شهر دیگری رفته است. غریبه است. «گر از این منزل غربت به سوی خانه روم» خانه همان ذات است. یعنی هجرت کنم. مهاجرت کنم. از این شخصیت و چهره دروغین به آن حقیقت و ذات الهی خدا که نفخه الهی است، «نَفَخْتُ‏ فِيهِ مِنْ رُوحِي‏» (حجر/29) به آن برگردم. «دیگر آنجا که روم عاقل و فرزانه روم» آنجاست که من عاقل هستم. آدم‌هایی که نقش بازی می‌کنند عاقل نیستند. اینها فرزانه نیستند. فرزانگی وقتی است که خودت باشی. عاقل کسی است که خودش باشد و رول بازی نکند.
اینهایی که ما می‌گوییم، کلام حافظ مصداق بردار است. یک مصداقش همین دنیاست. خود این دنیا منزل ویران است. یک منزل ماست و خانه ما نیست. قرآن می‌گوید: «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَة» (قصص/83) خانه آنجاست، اینجا منزل است. منزل غربت هم هست. در دعا هم داریم «اللهم فارحم فی هذه الدنیا غربتی» حافظ گوشه چشمی هم به این روایت دارد. لذا می‌گوید: منزل غربت! لذا دنیا فقط همین نیست که ما در آن زندگی می‌کنیم. هرکسی برای خودش یک دنیایی دارد. شخصیت هم برای خودش یک دنیا است. یک عالمی است. فلانی برای خودش یک عالمی دارد. عالمی دارد، یعنی شخصیتی دارد. یک محدوده‌ای دارد. نوع نگاهی دارد. «گر از این منزل غربت» یک مصداقش هم همین شخصیت است.
گر از این منزل غربت به سوی خانه روم *** دگر آنجا که روم، عاقل و فرزانه روم
«زین سفر گر به سلامت به وطن باز رسم» اگر از این سفر و سیر و سلوک، این سیر و سلوک را معنا می‌کند. چون سیر و سلوکی که عرفا می‌گویند، یعنی سیر از شخصیت به ذات الهی است. یعنی بازیگر نباشیم. از شخصیت به فطرت، به ذات، به آن حقیقت. به آنچه که بودی. از اینکه هستی به آنچه بودی. این سیر و سلوک است. هدف عرفا از سیر و سلوک همین است. به آن ذات و نفخه الهی است. البته اگر شیطان بگذارد! «گر به سلامت به وطن باز رسم» وطن اصلی من همان است. من همانجا بودم. «نذر کردم که هم از راه به میخانه روم» نذر کردم قبل از آنکه خانه بروم یک سری هم به میخانه بزنم. چرا؟ چون من چوب بی‌معرفتی‌هایم را خوردم که دچار شخصیت شدم. گرفتار گریم شدم. من اگر معرفت داشتم، به چهره‌های دروغین تن نمی‌دادم. لذا می‌گوید: قبل از اینکه برگردم می‌روم یک خرده معرفت کسب کنم که دیگر هوای برگشت به شخصیت به سر من نزند.
تا بگویم که چه کشفم شد از این سیر و سلوک *** به در صومعه با بربط و پیمانه روم
بعد از اینکه از میخانه بیرون آمدم، باز هم نمی‌روم. یک سری به صومعه می‌زنم. صومعه به معنی معبد است. جایی که عبادت می‌کنند. می‌گوید: یک سری هم می‌روم به آنها می‌زنم. به آن بیچاره‌هایی که دچار شخصیت شدند. و بخاطر آن شخصیت‌های دروغین دچار ریا و تظاهر شدند. می‌روم به آنها می‌گویم: راه را اشتباه رفتید. خودتان باشید. اگر خودتان باشید خیلی چیزها برای شما کشف می‌شود. پرده‌ها کنار می‌رود. این شخصیت یک حجاب است. یکجا می‌گوید: حافظ تو خودت از میان برخیز! خودت یک شخصیت است. شخصیت دروغینی که برای خودت درست کردی حجاب است. این باید کنار برود. یک دانه چرا جوانه می‌زند؟ چون این پوسته کنار می‌رود. این پوست شکافته می‌شود. هر دانه‌ای که زیر خاک جوانه می‌زد از پوست درمی‌آید. پوست را کنار می‌زند.
تا بگویم که چه کشفم شد از این سیر و سلوک *** به در صومعه با بربط و پیمانه روم
بربط نماد همان شادی است. پیمانه نماد سرمستی است. با همین شادی و نشاطی که دارم می‌روم. یعنی با تمام وجودم فریاد می‌کنم این راهی که می‌روید اشتباه است. شما ذره‌ای نشاط ندارید. ذره‌ای شادی و طرب و فرح ندارید. ببینید چقدر افسرده هستید. می‌دانید ریشه‌اش کجاست؟ ریشه‌اش در شخصیت است. در همین چهره‌های دروغینی که برای خودتان ساختید. اساساً آدمی که خودش معطر است دوست دارد دیگران هم معطر باشند. حافظ چون خودش عطر و بویی پیدا کرده، دوست دارد دیگران هم به این عطر و بو دست پیدا کنند.
آشنایان ره عشق گرم خون بخورند *** ناکسم گر به شکایت سوی بیگانه روم
می‌گوید: درست است من در صومعه می‌روم و به اینها می‌گویم. ولی اینها آدم‌هایی نیستند که گوششان بدهکار این حرف‌ها باشد. برای من رنج‌ها و مرارت‌ها جور خواهد کرد. چون اساساً راه عشق راهی است که بی‌رنج نیست. بی‌جور نیست. بی‌جفا نیست. به قول مرحوم الهی قمشه‌ای:
در راه طلب، پای فلک آبله دارد *** این وادی عشق است و دو صد مرحله دارد
«درد و غم و رنج است و بلا زاد ره عشق» توشه‌ی راه عشق رنج است. بلا و غم و غصه است. مگر می‌شود انسان در این راه قدم بردارد و دچار غم‌ها و غصه‌ها و رنج‌ها نشود؟ «هر مرحله صد گمشده این قافله دارد» و جالب است که بیشترین رنج‌ها را انسان از کسانی می‌بیند که اینها دعوی آشنایی راه عشق را دارند. خودشان را آشنایان ره عشق می‌بینند. امیرالمؤمنین بیشترین جفا را از چه کسانی دید؟ از کفار دید یا مسلمان ها؟ از همین کسانی که خودشان را آشنای این راه می‌دیدند. آشنایان ره عشق در حقیقت ناآشنایان ره عشق هستند. این کسانی که خودشان را آشنا می‌بینند. «آشنایان ره عشق گرم خون بخورند» اگر خونم را بریزند، خونم را در شیشه کنند، خونم را سر بکشند. «ناکسم گر به شکایت سوی بیگانه روم» من اگر شکایتی داشته باشم به خدا شکایت می‌کنم. شکایت را پیش هیچکس نخواهیم برد.
دیگر آنکه چرا گلایه نداریم؟ شکایت نداریم؟ چون «إِنَّ اللَّهَ يُدافِعُ‏ عَنِ الَّذِينَ آمَنُوا» (حج/38) خدا از اهل ایمان دفاع می‌کند. لازم نیست شما دفاع کنید، او دفاع می‌کند. شما دفاع کنی خراب می‌کند. یک جایی می‌زنی که نباید بزنی. یک جاهایی انسان باید به خدا واگذار کند.
کار خود گر به خدا باز گذاری حافظ *** ای بسا عشق که با بخت خداداد کنی
گاهی وقت‌ها انسان بایستی مسائل را به خدا واگذار کند. خودش کنار برود و پای خدا را وسط بکشد. چون وقتی شما آمدی، خدا می‌گوید: هیچی به هیچی! نا مردی است، برای چه من وسط بیایم؟ یک چیزی گفت و تو هم جوابش را دادی. ولی اگر شما سکوت کردی، جواب ندادی، می‌گوید: من ولی هستم. ولی یعنی سرپرست تو هستم. وقتی تو کنار رفتی، ولی شما وسط می‌آید. آنوقت ولی می‌آید که علیم است. حکیم است. می‌داند کجا دست بگذارد که فریاد تو بلند شود. ولی ما بلد نیستیم نمی‌دانیم چه کار کنیم. می‌آییم یک ضربه بزنیم، بدتر طرف بالا می‌رود.
گاهی وقت‌ها دیدید آمدیم با یک شایعه و حرفی یک کسی را تخریب کنیم، نه تنها تخریب نشده بله آباد هم شده است. چون بلد نیستیم. او بلد است. او می‌گوید: من علیم است. آگاه هستم. دانا هستم.
بعد از این دست من و زلف چو زنجیر نگار *** چند و چند است پی کام دل دیوانه روم
دیگر بس است. دنبال دل خودم راه نمی‌افتم. دل من دائم می‌گفت: این شخصیت را برای خودت درست کن. آن چهره را برای خودت درست کن. با این چهره بروی بیشتر می‌گیرد. صلاح و مصلحت تو در این است که اینطوری نقش بازی کنی. یک مدتی دنبال دل دیوانه خودم راه افتادم، ولی دیگر امکان ندارد. «بعد از این دست من و زلف چو زنجیر نگار» زلف وقتی به خداوند نسبت داده می‌شود، همان معنای جمال و زیبایی را دارد، چون زلف مایه جمال و زیبایی است. زلف الهی که مثل زنجیر است. اگر انسان با اوصاف و صفات الهی آشنا باشد، زنجیره او می‌شود. گرفتار او می‌شود. در دام و سلسله او قرار می‌گیرد. «چند و چند است پی کام دل دیوانه روم» در روایت هم داریم: دنبال دلتان راه نیافتید. شما را به سمت هر بدبختی و فلاکت و دشواری رهنمون خواهد شد.
گر ببینم خم ابروی چو محرابش باز *** سجده شکر کنم وز پی شکرانه روم
من اگر خم ابرو، خم را عرض کردم، آنچه ابرو را زیبا کرده همین خمیدگی‌اش است. ابرو اگر راست بودی، کج بودی. چون کج است زیباست. لذا وقتی به حق نسبت داده می‌شود به معنای همان جمال است. خمیدگی‌اش هم مثل محراب است. چون آدم وقتی محراب را می‌بیند، به یاد نماز می‌افتد و نماز هم سجده‌ای دارد، می‌گوید: وقتی آن جمال را می‌بینم من هم سجده می‌کنم و به خاک می‌افتم و سجده شکر می‌کنم. «وز پی شکرانه روم» شکر هم شکرانه می‌خواهد. دست به جیب می‌شوم. فقط نماز نیست. خم و راست شدن نیست.
خرم آن دم که چو حافظ به تولای وزیر *** سرخوش از میکده با دوست به کاشانه روم
در قرآن داریم که موسی از خدا خواست «وَ اجْعَلْ لِي وَزِيراً مِنْ أَهْلِي‏» (طه/29) حالا که قرار است من سراغ فرعون بروم، بدون کمک کار نمی‌شود. یک وزیری برای من بفرست. موسی است مگر می شود از خدا چیزی را بخواهد و خدا اجابت نکند؟ خدا هرچه خواسته، موسی گفته: چشم! طبیعی است که موسی هم هرچه بخواهد، خدا می‌گوید: چشم! لذا بالافاصله خدا گفت: چشم! «وَ جَعَلْنا مَعَهُ أَخاهُ هارُونَ وَزِيراً» (فرقان/35) گفتیم: این شما و این هم هارون. هارون وزیر شما باشد. پیامبر(ص) یک تعبیری درباره امیرالمؤمنین دارد. فرمود: «انت منّى بمنزلة هارون‏ من موسى» (تفسیر المیزان) تو برای من مثل هارون برای موسی هستی. چطور هارون برای موسی وزیر بود؟ تو هم برای من وزیر هستی. در یک جایی هم دارد: «أَنْتَ‏ أَخِي‏ وَ وَصِيِّي‏» (بحارالانوار/ج99/ص106) تو وزیر من هستی. در غدیر خم هم فرمود: «من کنت مولاه و فهذا علی مولاه» هرکس من ولی او هستم، بر او ولایت دارم. او هم نسبت به ما ولایتی دارد. تولایی دارد، دوستی دارد. بسم الله! این علی ولی اوست. سرپرست اوست. زمامدار اوست. باید به او تولی داشته باشند. نسبت به او ولایت و محبت و دوستی داشته باشند. حافظ می‌گوید:
می‌دانید من چه روزی از این عالم به آن عالم که کاشانه اصلی من است، موطن اصلی من است، خانه اصلی من است، کی می‌توانم خرم و شاد بروم؟ «خرم آن دم که چون حافظ به تولای وزیر» خرم آن روزی است که با ولایت امیرالمؤمنین، به تولای این وزیر، وزیر پیامبر من از این عالم پر بکشم. آنوقت است که «سرخوش از میکده با دوست به کاشانه روم» آنوقت است که سرخوش و سرمست با این دوست و ولی دست در دست او به کاشانه خودم که جنت الهی است راه پیدا می‌کنم. گفت: «علی قسیم النار و الجنه» (صحیفه الرضا/ص56) او است که می‌تواند دست شما را در دست بهشت بگذارد و شما را به آن جایگاه ببرد.
شریعتی: انشاءالله دلهای ما مملؤ از محبت امیرالمؤمنین باشد. امروز صفحه 258 را با هم تلاوت می‌کنیم. چقدر خوب است در ایام شهادت حضرت علی(ع) ثواب تلاوت این آیات را به روح بلند و آسمانی و ملکوتی آن حضرت هدیه کنیم و انشاءالله از ثواب و برکاتش همه ما بهره‌مند شویم. آیات 19 تا 24 سوره ابراهیم برای شما تلاوت می‌شود.
«أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ خَلَقَ‏ السَّماواتِ‏ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَ يَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِيدٍ «19»وَ ما ذلِكَ عَلَى اللَّهِ بِعَزِيزٍ «20» وَ بَرَزُوا لِلَّهِ جَمِيعاً فَقالَ الضُّعَفاءُ لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا مِنْ عَذابِ اللَّهِ مِنْ شَيْ‏ءٍ قالُوا لَوْ هَدانَا اللَّهُ لَهَدَيْناكُمْ سَواءٌ عَلَيْنا أَ جَزِعْنا أَمْ صَبَرْنا ما لَنا مِنْ مَحِيصٍ «21» وَ قالَ الشَّيْطانُ لَمَّا قُضِيَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ وَ ما كانَ لِي عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِي فَلا تَلُومُونِي وَ لُومُوا أَنْفُسَكُمْ ما أَنَا بِمُصْرِخِكُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِيَّ إِنِّي كَفَرْتُ بِما أَشْرَكْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمِينَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ «22» وَ أُدْخِلَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ تَحِيَّتُهُمْ فِيها سَلامٌ «23» أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ «24»
ترجمه: آيا نديدى كه خداوند آسمان‏ها و زمين را به حقّ آفريد؟ اگر بخواهد شما را مى‏برد و آفريده‏اى جديد (به جاى شما) مى‏آورد. و اين تبديل و جابه جايى، براى خداوند سخت نيست. و (در قيامت، مردم) همگى در پيشگاه خدا ظاهر شوند. پس ضعيفان به مستكبران گويند: ما (در دنيا) پيرو شما بوديم، پس آيا (امروز) مى‏توانيد چيزى از عذاب خدا را از ما بازداريد؟ (آن‏ها در پاسخ) گويند: اگر خداوند ما را (به رهايى از عذاب) هدايت كرد، قطعا ما شما را هدايت مى‏كنيم بر ما يكسان است كه فرياد و ناله بزنيم يا صبر كنيم (و ضجّه‏اى نزنيم) براى ما هيچ راه نجاتى نيست. و (چون كار كيفر و پاداش به اتمام رسد) شيطان (از روى ملامت به دوزخيان) گويد: همانا خداوند به شما وعده داد، وعده راست و من به شما وعده دادم، ولى با شما تخلّف كردم، من بر شما تسلّطى نداشتم، جز آن كه شما را دعوت كردم و شما (به ميل خود) استجابت كرديد. پس مرا ملامت و نكوهش نكنيد و خود را سرزنش كنيد. (در اين روز) نه من مى‏توانم فريادرس شما باشم و نه شما فريادرس من. من از اين‏كه مرا پيش از اين شريك خدا قرار داده بوديد، بيزارم. قطعاً براى ستمگران عذاب دردناكى است. و كسانى‏كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده‏اند، به باغ‏هايى كه از زير درختانش نهرها جارى است داخل شوند آنان با اذن پرودگارشان براى هميشه در آن خواهند بود و تحيّت آنان به يكديگر سلام است. آيا نديدى كه خداوند چگونه مثل زده؟ كلمة طيّبه (سخن وايمان) پاك همانند درختى پاك است كه ريشه‏اش ثابت و شاخه‏اش در آسمان است.
شریعتی:
از قدیم و ندیم می‌گویند: دست بالای دست بسیار است
دست بالای دست‌ها اما، دست مشکل گشای کرار است
انشاءالله دستان مشکل گشای حضرت همه گره‌ها را باز بکند. اشاره قرآنی را حاج آقای رنجبر بفرمایند و انشاءالله از زیارت جامعه کبیره بشنویم.
حاج آقای رنجبر: یک باغبان به راحتی یک نهال را از ریشه، ریشه کن می‌کند و بیرون می‌کشد و یک گوشه پرت می‌کند و به راحتی یک نهال دیگری در جایش می‌کارد و بلد هم هست چطور بکارد و بلد هست چطور ریشه کن کند. خداوند باغبان این عالم است. عالم مثل یک باغ است و ما آدم‌ها نهال‌های این باغ هستیم. اگر تن به کارهایی بدهیم که مایه فسردگی و پژمردگی شود دیگر آن عطر و بو و طراوت و لطافت خودمان را از دست بدهیم، راحت ریشه کن می‌کند و به جای ما افراد دیگری خواهد کاشت. مثل همان باغبانی که می‌بیند گل شمعدونی دیگر رنگ و بویی ندارد، از ریشه درمی‌آورد و گل رز می‌کارد و چیز دیگری جایگزین آن می‌کند.
قرآن همین را می‌گوید: «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ خَلَقَ‏ السَّماواتِ‏ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ» خداست که این آسمان‌ها و زمین‌ها را پدید آورده است. آن هم به حق، به باطل نیست. هدفی دارد و بیهوده نیست. بیهوده سخت به این درازی نبود! «إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَ يَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِيدٍ» این را بدان اگر بخواهد شما را ریشه کن می‌کند. می‌برد! و به جای شما یک انسان‌های پاک و سلامتی می‌کارد.
شریعتی: وارد فضای نورانی زیارت جامعه کبیره شویم که فراز به فرازش در شأن اهل‌بیت و از جمله امیرمؤمنین(ع) است.
حاج آقای رنجبر: در یک بازار بعضی هستند که بازار را خوب گرم می کنند. از بس اینها خوش زبان هستند،خوش برخورد هستند. خوش جنس هستند. عرب‌ها به این جنس آدم‌ها می‌گویند: «اقام السوق» فلانی بازار را رونق بخشید. بازار را گرم کرد. قرآن هم از این واژه استفاده می‌کند، کسانی که بازار نماز را گرم می‌کنند و رونق می‌بخشند و این مطاع را پر مشتری می‌کنند، پرخریدار می‌کنند، می‌گوید: «يُقِيمُونَ‏ الصَّلاة» (بقره/3) اینها کسانی هستند که نماز را رونق می‌بخشند. به پا می‌دارند نه! رونق می‌بخشند. به پا داشتن هم همین رونق دادن است. بازار را سر پا کرد، رونق داد. اینها کسانی هستند که بازار نماز را گرم می‌کنند. بعضی اینطور هستند. بازار نماز را سرد می‌کنند. نمازخوان‌ است اما خلاف می‌کند و تخلف می‌کند، تقلب می‌کند. چند وقت پیش یک دختر خانمی به من می‌گفت: مادر من دروغ می‌گوید. نماز هم می‌خواند. من چطور اینها را با هم جمع کنم؟ این بازار نماز را سرد می‌کند. گرما را از آن می‌گیرد. رونق را می‌گیرد. ولی بعضی نه بازار نماز را گرم می‌کنند. اصلاً انسان با دیدن اینها هوس نماز خواندن به سرش می‌زند. از ویژگی‌های اهل بیت در زیارت جامعه همین است «اقمت الصلاه» شما کسانی بودید که بازار نماز را گرم کردید. نماز به دست شما متاع پر مشتری شد.
یعنی خواندن نماز باید مقدمه باشد. این حرکات و آداب باید مقدمه باشد. مثل اینکه دو قاشق ماست به یک سطل شیر می‌زنند. همه ماست می‌شود. دو رکعت نماز صبح باید از صبح تا ظهر شما را نماز کند. «فی صلاتهم دائمون» باید بکند. ولی برای ما اینطور نیست. دو قاشق ماست ترشیده است، یک عالمه شیر است. هم ماست خراب می‌شود و هم شیر ماست نمی‌شود. وقتی نماز می‌شود، وقتی آثار و تأثیرات خودش را پیدا می‌کند، که با شروط و آداب خودش باشد. در جای خودش باشد. یک گل سرخ، در باغچه خانه شما به عمل می‌آید، در قمصر هم به عمل می‌آید، کجا عطر و بویش بیشتر است؟ در قمصر، خاک آنجا، آب آنجا، هوای آنجا، فضای آنجا خیلی تأثیر می‌گذارد. مسجد برای نماز مثل قمصر برای گل است. لذا می‌گوید: نماز را در مسجد بخوان. نماز در مسجد یک عطر و بوی دیگری پیدا می‌کند. زمان خیلی تأثیر دارد. همانطور که مکان تأثیر دارد، زمان هم تأثیر دارد. گل چین‌ها اول صبح می‌روند گل می‌چینند. بپرسی، می‌گوید: اگر یک مقدار صبر کنی عطرش می‌پرد. عطرش در ابتدای شکفتگی خیلی بیشتر است. نماز اول وقت هم یک چنین وصفی دارد. اینکه می‌گوید: اول وقت، اول وقت خودت. تا وقتت کی باشد. یک کسی ممکن است وقتش چهار بعد از ظهر باشد. یکوقتی ممکن اولش باشد. هرکسی در اول وقت خودش، نماز خودش را در آن اول وقت باید اقامه کند. یعنی وقتی که با هیچ واجبی تعارض ندارد. آن می شود اول وقت. یک عطر و بوی دیگری خواهد داشت. مرحوم قاضی می‌گوید: هرکسی نمازش را اول وقت خواند، اگر به جایی نرسید، آب دهان به صورت من بیاندازد. یک چنین نمازش منظورش است. در مکان و زمان و طبق آداب خودش، آدم باید بداند در برابر چه کسی ایستاده است. کسی که همه چیزش در دست اوست. همه چیزش در اختیار اوست. گفت:
ای هفت گردون مست تو، ما مهره‌ای در دست تو
ای هست ما از هست تو، در صد هزاران مرحبا
یکبار به خودت تبارک الله گفتی؟ خیلی کم گفتی. چرا یکبار؟ «در صد هزاران مرحبا» آدم بداند در برابر یک چنین کسی به نماز ایستاده است. اگر کسی این را بفهمد نمازش، نماز می‌شود. نمازی که با حضور باشد. حافظ نمی‌گوید چه نمازی با حضور است. نسخه حضور را می‌پیچد. «حضوری گر همی خواهی از او غایب مشو حافظ» از صبح تا ظهر حواست به او باشد. مطابق رضای او رفتار کن. از او غایب نشو، ظهر که شد، او خودش حضور پیدا می‌کند. شما نمی‌خواهد احضارش کنی. ما وقتی به نماز می‌ایستیم، می‌خواهیم خدا را احضار کنیم. همش می‌خواهیم خدا را به ذهنمان بیاوریم. خدا باید خودش حضور پیدا کند. مگر می‌شود خورشید را در آسمان کشید؟ خورشید باید خودش بیاید. به وقتش هم می‌آید. خورشید را نمی‌شود احضار کرد. خدا هم اسم خودش را نور گذاشته است. «الله نور» یعنی من باید خودم حضور پیدا کنم. کسی نمی‌تواند مرا احضار کند.

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group