سه شنبه 4 دي 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: دریافتی از زیارت جامعه کبیره
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين رنجبر
تاريخ پخش: 10- 05-95

بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

حاج آقا رنجبر: بعضی‌ها آب شناس هستند. یعنی آب را خوب می‌شناسند. کتاب‌ها و مقاله‌ها در مورد آب نوشتند و خواندند. انواع آب و املاح آب و عناصر تشکیل دهنده آب را خوب می‌دانند. اما آب شناسی هیچ‌گاه مایه حیات و طراوت یک آب‌شناس نمی‌شود. ضمن اینکه آب را خوب می‌شناسد همین مایه حیاتش شود. همان مایه زندگی‌اش شود. همینطور بعضی‌ها آب فروش هستند. کارشان فروش آب است. کارخانه‌ آب معدنی دارد. بعضی‌ها هم در مغازه‌ها آب می‌فروشند. با آب‌فروشی هم کسی به حیات و طراوت و خرمی و شادابی نمی‌رسد. اگر حیاتی باشد، اگر طراوتی باشد، برای آب نوشان است. یعنی کسانی که آب را می‌نوشند و این آب در جانشان، در وجودشان جریان پیدا می‌کند. اینها هستند که با این آب زنده می‌شوند. طراوت پیدا می‌کنند و شاداب می‌شوند.
قرآن مثال آب را دارد. همانطور که ما آب‌شناس داریم، قرآن شناس هم داریم. بعضی هستند قرآن شناس هستند. واقعاً قرآن را خوب می‌شناسند. تاریخ قرآن، علوم قرآنی، تفسیر قرآن، شأن و نزول آیات، طبقات آیات را می‌شناسند. بعضی از مستشرقین هستند که قرآن پژوهان و قرآن شناسان خیلی قدری هستند. اما خودش مسلمان نیست، مسیحی است. همانطور که در خصوص اهل‌بیت هم همینطور است. بعضی‌ها امیرالمؤمنین را خوب می‌شناسند. خوب هم می‌شناسانند مثل جرج الداق مسیحی که بهترین کتاب را می‌نویسد. ولی خودش مسیحی است و مسلمان نیست. آب‌شناس خوبی است. امیرالمؤمنین آب حیات است، اینها حقیقتاً می‌شناسند ولی در حد فهم و ظرفیت خودش. پس قرآن شناسی هم مایه حیات و طراوت انسان نخواهد شد.
همینطور بعضی‌ها قرآن فروش هستند. کارشان فروش قرآن است. مغازه‌دار است. انواع قرآن‌ها را دارد، رحلی، جیبی، عثمان طه، با ترجمه و بدون ترجمه، قیمتی و نفیس، با قرآن فروشی هم کسی حیات طیبه پیدا نمی‌کند. حیات طیبه از آن کسانی است که قرآن نوش هستند یعنی آیات الهی با سلول‌ها و وجود و جانشان گره خورده است. در ذهن و زندگی‌شان جاری است. اینها هستند که با قرآن کریم به حیات طیبه می‌رسند و خرم و شاد هستند و به طهارت می‌رسند.
حافظ بی‌هیچ تردید قرآن نوش و قرآن نیوش است. مثل گیاهی که آب را نوشیده باشد کاملاً شاداب و باطراوت است. اما گیاهی که ننوشیده باشد اصلاً سر تا پای وجودش پژمرده و خشکیده است. حافظ هم دقیقاً از کلمات و غزلیاتش کاملاً پیداست که این مرد قرآن را حقیقتاً نوشیده است. چشیده و درک و دریافت کرده و به کار بسته است.
ما نگوییم بد و میل به نا حق نکنیم *** جامه کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم
این کلام، این سخن، این منطق و تفکر کسی می‌تواند باشد که قرآن را نوشیده باشد و این حقیقت قرآنی را درک کرده باشد که بد گفتن‌ها به دنبال خودش بد شنیدن دارد. بد گفتی، بد می‌شنوی. لذا می‌گوید: ما باور به این منطق داریم که اگر بدی بگوییم، بدی می‌شنویم. به خودمان برمی‌گردد. نه اینکه خدا برمی‌گرداند. اصلاً اقتضای بد این است که بازخوردش به انسان بد باشد.
خیلی‌ها خیام را پوچ انگار و پوچ‌گرا می‌دانند. منکر می‌دانند. می‌گویند: نه دوزخی، نه برزخی و نه قیامتی، هیچ چیز را باور ندارد. در حالی که خیام هم یکی مثل حافظ است. منتهی زبان و بیان خودش را دارد. یکجا می‌گوید:
من بد کنم و تو بد مکافات کنی *** پس فرق میان من و تو چیست بگو
می‌گویند: ببین، کاملاً دارد فریاد می‌کند که ما بدی می‌کنیم، خدا هم گفته: من مکافات می‌کنم. مکافات خدا آنطور که در آیات و روایاتش هست، شما یک غیبت می‌کنی، مدت‌ها عذاب می‌کشی. مکافات می‌کند و بد هم مکافات می‌کند. من که بدی می‌کنم، تو هم مکافات بدی می‌کنی، پس فرق من و تو چیست؟ می‌گویند: ببین کاملاً منکر است. می‌خواهد بگوید: اصلاً خدایی نیست. در حالی که او می‌خواهد بگوید: پای خدا را وسط نکش. اصلاً هر عملی اقتضای خودش را دارد. شما یک چوب را برابر خورشید بگیر. به محض اینکه برابر خورشید می‌ایستد، سایه می‌اندازد. این ایجاد سایه ربطی به خورشید ندارد. خورشید جز نور چیزی نیست. سایه در باب خورشید تصور ندارد. سایه برای چوب است که در برابر ایستاده است. عمل شما وقتی گردن کشی در برابر خدا باشد، یک سایه‌ای دارد. آن سایه همان گرفتاری‌هایش است. همین چوب شما در برابر خورشید در موقعیت‌های مختلف سایه‌های مختلفی دارد. اول صبح یک سایه به طول ده متر ایجاد می‌شود. سر ظهر بگیری یک متر می‌شود. کمتر و کمتر می‌شود. بستگی دارد یک عمل را چه کسی انجام بدهد. یکوقت من با این لباس دروغ می‌گویم. یکوقت شما با این لباس دروغ می‌گویی. هر دو دروغ است ولی چوبی که من می‌خورم به مراتب سنگین‌تر از چوبی است که شما می‌خوری. اندازه چوبش یکی است ولی موقعیتش فرق دارد. لذا می‌گوید: این اقتضای عمل خودت است، پای خدا را وسط نکش. تو خدا را نفهمیدی، تو خدا را نچشیدی، خدا چشمه رحمت و نور است. اگر هم می‌گوییم: خدا عذاب می‌کند چون این قانون را خداوند قانو‌ن‌گذاری کرده و به آن اعتبار می‌گوییم: خدا عذاب می‌کند. پس خود عمل هست که اقتضا می‌کند. این قانون است شما بدی می‌کنی، بدی می‌شنوی. بد گفتن بد شنیدن را به دنبال دارد. همانطور که خوبی گفتن، خوبی شنیدن را به دنبال دارد. همانطور که بدی کردن بدی دیدن به دنبال دارد. بدی کنی بدی می‌بینی. «وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ‏ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَه‏» (زلزله/8) یعنی بدی کنی، بدی می‌بینی. همانطور خوبی کنی، خوبی می‌بینی. یعنی تنها راه خوبی دیدن در عالم قرآن می‌گوید: خوبی کردن است. راه دوری نرو! اگر می‌خواهی خوبی ببینی باید خوبی کنی. اگر می‌خواهی در زندگی‌ات خیری ببینی، باید خیری از تو سر بزند.
شب است و تاریک است و شما چراغ قوه داری. چراغ قوه را در چشمت می‌‌اندازی، اگر در چشمت بیاندازی جایی را نمی‌بینی. چراغ قوه را روی زمین و دیوار می‌اندازی. روی سقف می‌اندازی، یک چیز دیگری باید روشن کنی تا چشمت روشن شود. باید روشن کنی تا روشن شوی. باید رشد بدهی تا رشد کنی. می‌گوید: تنها راه دیدن انجام دادن است. همینطور بدی کنی، بدی می‌بینی. راز بدی دیدن بدی کردن است. اگر یک بدی در زندگی‌ات می‌بینی و لمس می‌کنی، زمین و زمان را فحش نده، این ریشه در رفتارهای خودت دارد.
حافظ براین اساس می‌گوید: «ما نگوییم بد» ما بر همین اساس پشت سر کسی بد و بیراه نخواهیم گفت. «میل به ناحق نکنیم» نسبت به ناحق و باطل هم هیچ تمایلی و گرایشی پیدا نمی‌کنیم. چون می‌دانیم اگر به سمت باطل تمایل پیدا کردیم، خودمان باطل می‌شویم. «جامه کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم» سعدی می‌گوید: بچه بودم، متعدد بودم. یعنی اهل عبادت بودم. شب‌خیز بودم و اهل سحر بودم. یک شبی من بودم و پدرم بود و جمعی بودند و یک جایی بودیم. همه خواب بودند، جز من و پدرم. من و او قرآن می‌خواندیم و نماز می‌خواندیم. یکوقت نگاهی به آدم‌های اطرافم کردم و بعد هم رو به پدرم کردم. گفتم: ببین چطور خوابیدند. چرا بلند نمی‌شوند دو رکعت نماز بخوانند و دستی به آسمان بلند کنند، سری به سجده بگذارند؟ پدرم گفت: جان دلم، تو نیز اگر بخفتی بهتر از این بودی که در پوستین خلق افتی! ای کاش تو هم خواب بودی و بلند نمی‌شدی. این خواب خیلی بهتر است که انسان بلند شود و سر سجاده باشد و قرآن در دستش باشد، در پوستین دیگران بیافتد. پوستین، دلق، جامه کنایه از آبرو و اعتبار و منزلت دیگران است. جامه کس سیه کردن، یعنی دیگران را لکه‌دار کردن و آبروی دیگران را ریختن. می‌گوید: ما هیچگاه جامه کسی را سیاه نمی‌کنیم چون می‌دانیم خودمان سیاه می‌شویم. رنگرزها دست و لباسشان و سر و صورتشان سیاه است. چون دائم رنگ می‌کنند. انسان اگر سیاه کرد، خودش سیاه می‌شود. لذا می‌گوید: ما هیچگاه جامه کسی را سیاه نمی‌کنیم. «دلق خود ازرق نکنیم» ازرق به معنی کبود است. کبود یعنی رنگی که از سیاهی متمایل به سپیدی است. یکبار هم عرض کردم صوفیه دلق ازرق به تن می‌کردند، یعنی جامه کبود. این هم یک رمز بود. یعنی ما از ظلمت به نور می‌رسیم. به پاکی و طراوت و نور و روشنایی می‌رسیم. حافظ می‌گوید: ما هیچگاه جامه دیگران را سیاه نمی‌کنیم. از طرفی هم دلق خودمان را ازرق نمی‌کنیم. یعنی نمی‌گوییم: ما به سمت نور می‌رویم و دیگران به سمتی تاریکی می‌روند. دیگران را نفی نمی‌کنیم تا خودمان را اثبات کنیم. این منطق کسی است که قرآن را نوشیده باشد. چون قرآن می‌گوید: «فَلا تُزَكُّوا أَنْفُسَكُم‏» (نجم/32) خودتان را خوب نشمارید. خودتان را منزه و مبرّا تلقی نکنید.
رقم مغلطه بر دفتر دانش نزنیم *** سرّ حق بر ورق شعبده ملحق نکنیم
کسی که قرآن نوشیده باشد اینگونه حرف می‌زند. چون قرآن می‌گوید: «وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِل‏» (بقره/42) باطل را لباس حق نکنید. بعضی لباس باطل را بر تن حق می‌کنند. یعنی حق را باطل می‌کنند. شما حق می‌بینی دیگر حق نیست، باطل است. قرآن می‌گوید: حق را باطل نکنید. جامه حق را تن باطل نکن. رقم یعنی خط، مغلطه یعنی بطلان، می‌گوید: ما خط بطلان بر دفتر دانش که قرآن است و حق است و دفتر معرفت است، نزنیم. ما یک کاری نمی‌کنیم که دیگران بگویند: قرآن هم نتوانست نسخه شفابخشی برای این باشد. با رفتار خودمان قرآن را باطل نمی‌کنیم. «سرّ حق بر ورق شعبده ملحق نکنیم» اهل تصوف برای اینکه بتوانند یک جاذبه‌ای برای مردم عادی و عامی داشته باشند، اینها می‌روند شعبده بازی و تردستی یاد می‌گرفتند و بعد می‌آمدند به عنوان کشف کرامات به مردم نشان می‌دادند که مردم فکر کنند اینها معجزه و کشف و کراماتی است و دل به اینها ببندند. حافظ می‌گوید: ما این جنس آدم‌ها نیستیم. نمی‌آییم اسرار حق که همان کشف‌ها و شهودها باشد، بر ورق شعبده و بر دفتر شعبده ملحق نمی‌کنیم. یعنی چیزی که شعبده است را به عنوان کشف و کرامات بر دیگران غالب نمی‌کنیم.
عیب درویش و توانگر به کم و بیش بد است *** کار بد مصلحت آن است که مطلق نکنیم
مکانیک‌ها، در به در دنبال عیب موتور می‌گردند. خیلی از آدم‌ها با آدم‌ها مکانیکی رفتار می‌کنند. یعنی تا شما را می‌بیند، دنبال یک عیب و نقص و یک ایرادی می‌گردد. این می‌گردد تا نشر بدهد و رسوایت کند. حافظی که قرآن را نوشیده می گوید: ما هیچگاه از کسی عیب‌جویی نمی‌کنیم. عیب درویش‌ها و عیب یک آدم نادار را نمی‌گیریم. نمی‌گوییم: اینکه ندارد دندش نرم، بی‌عرضه بود. زحمت نکشید. تلاش نکرد، مفت خورد و خوابید و این نتیجه‌اش است. نه شاید هم هزاران راه رفته باشد و به جایی نرسیده باشد. چرا عیب‌جویی می‌کنید؟ عیب درویش را بخاطر درویشی‌اش نمی‌گیریم. همینطور عیب توانگرها را هم نمی‌گیریم. نمی‌گوییم: اینکه توانگر و داراست، زالو صفت است. مال مردم را برده و خورده و سر کشیده است. پول مردم در جیب اوست. ما هیچگاه این حرف‌ها را نمی‌زنیم چون نمی‌دانیم. از کجا آورده به ما ربطی ندارد. البته به خودش مربوط است. هرکسی از کجا آورده‌ام باید برایش مهم باشد. قرآن یک آیه دارد خیلی لطیف و دقیق و عمیق است. فرمود: «وَ الَّذِينَ كَفَرُوا يَتَمَتَّعُونَ‏ وَ يَأْكُلُونَ كَما تَأْكُلُ الْأَنْعامُ» (محمد/12) می‌گوید: کفار یکی از ویژگی‌هایشان این است که برخوردار می‌شوند و مثل حیوانات می‌خورند.
برای یک حیوان، برای یک الاغ، برای یک کلاغ، بز، موش و میش، شما یک عالمه یونجه و کاه و علوفه بریز. شروع به خوردن می‌کند و اصلاً برایش مهم نیست از کجا آمده است. برای کیست؟ راضی است یا ناراضی است؟ می‌خواهد باشد یا نباشد. اصلاً اهمیتی ندارد. تا آنجا که می‌تواند مصرف می‌کند. قرآن می‌گوید: از ویژگی‌های کفار این است. مثل یک حیوان هستند. از کجا آمده اصلاً برایش مهم نیست. این ثروت باشد، از هرکجا می‌خواهد باشد. این قدرت به دست من بیاید، از هر راه و طریقی باشد. این شهرت را به دست بیاورم، مهم نیست چطوری! حقوق دیگران و حدود دیگران در این مسیر پایمال می‌شود، پایمال نمی‌شود اهمیتی ندارد. ما به این جنس آدم‌ها مسلمان می‌گوییم. بالاخره نماز می‌خوانند. شهادتین می‌گویند. ولی قرآن می‌گوید: نگو مسلمان، این در نگاه من کافر است. ما می‌گوییم: انسان، قرآن می‌گوید: چرا می‌گویی انسان؟ من به این حیوان می‌گویم. «وَ الَّذِينَ كَفَرُوا يَتَمَتَّعُونَ‏ وَ يَأْكُلُونَ كَما تَأْكُلُ الْأَنْعامُ» چون برای او از کجا آورده مهم نیست. پس هرکسی باید با خوش بگوید: از کجا آمده؟ چرا این پول را به من دادند؟ چرا این جایگاه را به من دادند؟ چرا به فلانی ندادند؟ فلانی خیلی از من لایق‌تر است. البته یک سری وظیفه‌شان است که بگویند چه کسی چقدر از کجا آورده است و باید پاسخگو باشند. «کار بد مصلحت آن است» اصلاً صلاح در این است، نگو حکم و دستور خداست. همان احکام و دستورات دین هم براساس صلاح و مصلحت ماست. «کار بد مصلحت آن است که مطلق نکنیم» هرگز و هیچوقت نکنیم.
آسمان کشتی ارباب هنر می‌شکند *** تکیه آن به که بر این بحرِ مُعَلَّق نکنیم
چقدر زیبا هنر را معنا می‌کند. می‌گوید: وقتی فکر و اندیشه تو اینگونه شد. که تو گفتی: ما بد کسی را نمی‌گوییم. ما میل به ناحق نمی‌کنیم. عیب درویش و توانگر را نمی‌گیریم. ما جامه کسی را سیاه نمی‌کنیم. دلق خودمان را ازرق نمی‌کنیم، هنر واقعی همین است. هنر این نیست که کسی عکاس شود. نقاش شود، بالاترین هنر این است که نگاه و تفکر تو این باشد و اگر این هنر را داشتی ارباب هنر می‌شوی. تو اگر ارباب هنر شدی، برخلاف جماعت بسیاری از جامعه داری حرکت می‌کنی. ولی آسیب می‌بینی، چرا؟ چون طیف غالب جامعه اینطور که تو فکر می‌کنی، نمی‌کنند. آنها اتفاقاً دلق دیگران را سیاه می‌کنند. دلق خودشان را ازرق می‌کنند. پشت سر دیگران بد و بیراه می‌گویند و عیب جویی می‌کنند.
حافظ می‌گوید: اگر قرار شد یک چنین هنرهایی از خودت نشان بدهی. چون طیف غالبی این هنرها را ندارند، بی‌هنر از این باور هستند. اینها در سینه تو می‌ایستند و خُردت می‌کنند. «آسمان کشتی ارباب هنر می‌شکند» آسمان یعنی روزگار و مردم روزگار، اینطور بخواهی فکر کنی، جلوی تو می‌ایستند. نمی‌گذارند تو سالم و سلامت در بروی. شیاطین انس و جن هستند. «تکیه آن به که بر این بحر معلق نکنیم» آسمان را به یک دریا تشبیه می‌کند. همان دریایی که وارونه است و بالای سر ماست. فرض کنید یک کشتی در یک دریایی باشد که این دریا معلق باشد. معلوم است که این کشتی بیافتد از بین می‌رود. می‌گوید: مردم روزگار مثل بحر معلق هستند هیچوقت به اینها تکیه نکنی، خُرد می‌شوی. من در قرآن به تو گفتم: به من تکیه کن. به من توکل کن. آنوقت هیچکس نمی‌تواند تو را خُرد کند. هرکس تو را خُرد کند، خودش خُرد می‌شود.
شاه اگر جرعه رندان نه به حرمت نوشد *** التفاتش به می صاف مُروَّق نکنیم
نصیحت باید کم و کوتاه باشد. نصیحت اگر کم و کوتاه هم باشد، تلخ است. ولی همین نصیحت تلخ را وقتی آویزه گوشت کردی و عمل کردی مایه مستی و سرمستی و نشاط می‌شود. لذا حافظ نصیحت را به جرعه می تشبیه می‌کند. می‌گوید: پادشاه اگر جرعه‌های ما رندان را گوش کند. حرف‌ها و نصیحت‌هایی را که تلخ است، گوش کند. «شاه اگر جرعه رندان نه به حرمت نوشد» اگر به احترام ننوشد و گوش نکند «التفاتش به می صاف مُروّق نکنیم» یعنی او را متوجه معارف ناب و زلال الهی نمی‌کنیم. اگر گوش کند و این نصیحت‌ها را آویزه گوشش کند، معارف ناب را در اختیارش می‌گذاریم. ولی اگر گوش نکند خودش را محروم کرده است.
گر بدی گفت حسودی و رفیقی رنجید ***گو تو خوش باش که ما گوش به احمق نکنیم
سمباده را وقتی شما به یک فلز زنگار زده می‌زنی، آن فلز شفاف می‌شود. براق و نقره‌ای می‌شود. اما خود سمباده پوسیده می‌شود و خاصیتش را از دست می‌دهد. فرسوده می‌شود و دیگر ارزشی ندارد. حسد بعضی‌ها از ریشه حسدل گرفتند. حسدل در عربی یعنی سمباده. حسادت وقتی در وجود ما می‌آید، ما یک نقش سمباده‌ای پیدا می‌کنیم. وقتی به کسی حسادت می‌کنیم و بد و بیراه می‌گوییم، شما مثل فلز زنگار گرفته‌ای و من مثل سمباده هستم. با حرف‌هایی که من می‌زنم شما رونق پیدا می‌کنی و در چشم‌ها محبوب می‌شوی. عزیز می‌شوی. روایت داریم خداوند می‌گوید: هرکسی محسوس شد من دستش را می‌گیرم. حمایتش می‌کنم و او را برجسته می‌کنم. خاصیت حسادت این است که به زیان حاسد تمام می‌شود. این حسادت در همه هست. هیچکسی نیست که در او حسادت وجود نداشته باشد. اما همه آن را ابراز نمی‌کنند و مهم همین است که شما ابرازش نکنی. قرآن می‌گوید: « وَ مِنْ‏ شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَد» (علق/5) خدایا پناه می‌برم از شر حاسد. همه حاسد هستند. نه «اذا حسد» وقتی که آن حسد را ابراز کند. یعنی به زبان بیاورد غیبت می‌شود. غیبت که شد بعدش تهمت می‌آید و بعدش خیانت می‌آید. به زبان نیاور، چون اگر به زبان آمد بعدش به دست می‌آید، می‌گوید: ابراز نکن. خداوند یک ویژگی‌هایی در ما گذاشته است که اگر در ما باشد مایه رشد ماست. بیرون بیاید کار خراب می‌شود. مثل یک توپ است، توپ وقتی روی پا آمد باید دورش کنی. خیلی خوب است این توپ در اختیار شما باشد. ولی به شرطی که از خودت دورش کنی. حسادت یک ویژگی است که مایه حرکت شما می‌شود. من وقتی ببینم شما رشد کردی، دنبال یک رشدی می‌روم که عقب نیافتم. اگر حسادت را ابراز نکنیم هیچ آسیبی نمی‌بینیم. همه این حسادت را دارند ولی این حسادت به همه آسیب نمی‌زند. به کسی آسیب می‌زند که این حسادت را ابراز کند. در تفسیر این آیه شریفه داریم «اذا ابرزَ حسد» وقتی این را بروز می‌دهد. خداوند در ما جهالت را هم قرار داده است. ولی این جهالت دلیل رشد ما می‌شود. به شرطی که از خودمان دورش کنیم. صفاتی را خدا در ما قرار داده که مثل کیسه بوکس باید با این در بیافتیم.
حافظ می‌گوید: «گر بدی گفت حسودی» اگر یک آدم حسودی پشت سر شما بدی گفت. « گر بدی گفت حسوی و رفیقی رنجید» ناراحت شدم. «گو تو خوش باش» به رفیق بگو: اصلاً ناراحت نباش. «که ما گوش به احمق نکنیم» حسود احمق است، اگر احمق نبود با حسادت خودش را فرسوده نمی‌کرد. ناراحت نباش حرف او روی ما اثر ندارد. «گو تو خوش باش که ما گوش به احمق نکنیم» روایت هم داریم امیرالمؤمنین فرمود: آدم حسود نمی‌داند که دارد بر اندازه‌گیری‌های خدا خشم می‌گیرد. اگر خدا یک آبرویی به شما بدهد، با اندازه‌گیری‌های خودش داده است. من به آن اندازه‌گیری ایراد می‌گیرم. اعتراض به خداوند است. ما می‌گوییم: اگر کسی حسادت کرد اصلاً به هم نریز. رهایش کن و کاری نداشته باش. خود این حسادت این را از پا درمی‌آورد. مثل آتش است که وقتی هیزم داخلش نباشد، خودش خودش را می‌خورد و خاموش می‌کند.
حافظ از خصم خطا گفت نگیریم بر او *** ور به حق گفت جدل با سخن حق نکنیم
این هم آیه قرآن است. حرف خطایی زد، بر او خرده نخواهیم گرفت. اگر هم سخن به حق گفت و آنچه که می‌گوید در ما هست، باشد جدل نمی‌کنیم. یکوقت یک کسی می‌آید می‌گوید: این عطر بوی بدی می‌دهد. خوب حرف نامربوطی می‌زند. یکوقت می‌گوید: پیاز بوی بدی می‌دهد. حرف درستی می‌زند. تو یا عطر هستی یا پیاز هستی. اگر عطر هستی ناراحت نشو. اگر پیاز هستی، بوی ناخوش را از خودت دور کن.
شریعتی: امروز صفحه 293 قرآن کریم آیات پایانی سوره اسراء و آیات ابتدایی سوره کهف را در سمت خدا خواهید شنید.
«وَ بِالْحَقِ‏ أَنْزَلْناهُ‏ وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلَّا مُبَشِّراً وَ نَذِيراً «105» وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلى‏ مُكْثٍ وَ نَزَّلْناهُ تَنْزِيلًا «106» قُلْ آمِنُوا بِهِ أَوْ لا تُؤْمِنُوا إِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهِ إِذا يُتْلى‏ عَلَيْهِمْ يَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ سُجَّداً «107» وَ يَقُولُونَ سُبْحانَ رَبِّنا إِنْ كانَ وَعْدُ رَبِّنا لَمَفْعُولًا «108» وَ يَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ يَبْكُونَ وَ يَزِيدُهُمْ خُشُوعاً «109» قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَيًّا ما تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏ وَ لا تَجْهَرْ بِصَلاتِكَ وَ لا تُخافِتْ بِها وَ ابْتَغِ بَيْنَ ذلِكَ سَبِيلًا «110» وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِّ وَ كَبِّرْهُ تَكْبِيراً «111»
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَنْزَلَ عَلى‏ عَبْدِهِ الْكِتابَ وَ لَمْ يَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً «1» قَيِّماً لِيُنْذِرَ بَأْساً شَدِيداً مِنْ لَدُنْهُ وَ يُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً حَسَناً «2» ماكِثِينَ فِيهِ أَبَداً «3» وَ يُنْذِرَ الَّذِينَ قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً «4» ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَ لا لِآبائِهِمْ كَبُرَتْ كَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْواهِهِمْ إِنْ يَقُولُونَ إِلَّا كَذِباً «5»
ترجمه: و ما قرآن را به حقّ نازل كرديم و به حقّ نازل شد و ماتورا جز به عنوان بشارت دهنده و بيم‏رسان نفرستاديم. و قرآنى كه آن را بخش بخش كرديم تا آن را با تأنّى ودرنگ بر مردم بخوانى و آن را آنگونه كه بايد به تدريج نازل كرديم. بگو: به قرآن ايمان آوريد يا ايمان نياوريد (براى خداوند فرقى ندارد)، قطعاً آنان كه پيش از اين علم داده شده‏اند، هرگاه برآنان تلاوت مى‏شود، سجده‏كنان بر چانه‏ها به زمين مى‏افتند.ومى‏گويند: پروردگارمان منزّه است، همانا وعده پروردگار ما انجام‏شدنى است. و گريه‏كنان بر چانه‏ها (به سجده) مى‏افتند و همواره بر خشوعشان افزوده مى‏شود. بگو: نام اللّه را بخوانيد يا نام رحمان را، هر كدام را بخوانيد، پس بهترين نامها از آن اوست. ونمازت را خيلى بلند يا خيلى آهسته نخوان وميان اين دو، راهِ (معتدلى) را انتخاب كن. و بگو: ستايش از آنِ خداوندى است كه نه فرزندى براى خود گرفته است، و نه در حاكميّت، شريكى براى او بوده و نه هرگز به خاطر ذلّت و ضعف، ياورى گرفته است. و او را به طور شايسته، بزرگ بشمار.
به نام خداوند بخشنده‏ى مهربان. ستايش مخصوص خدايى است كه كتاب (آسمانى قرآن را) بر بنده‏ى خود نازل كرد و براى آن هيچ گونه انحرافى قرار نداد. (كتابى كه) استوار و نگهبانِ (كتاب‏هاى آسمانى ديگر) است، تا از عذاب شديدى كه از سوى اوست بترساند و به مؤمنانى كه كارهاى شايسته انجام مى‏دهند، بشارت دهد كه براى آنان پاداشى نيكوست. براى هميشه در آن (اجر الهى و بهشت) ماندگارند. و تا (كتاب الهى و پيامبر) به آنان كه گويند: خداوند براى خود فرزندى گرفته است، هشدار دهد. آنان و پدرانشان هيچ علمى به اين سخن (يا به خداوند) ندارند. اين كلمه‏اى كه از دهانشان بيرون مى‏آيد، تهمت بزرگى است و جز دروغ نمى‏گويند.
شریعتی: حاج آقای رنجبر اشاره قرآنی را بفرمایند و انشاءالله وارد فضای نورانی زیارت جامعه کبیره شویم.
حاج آقای رنجبر: هیچ اتفاقی، اتفاقی نیست. یعنی هر اتفاقی که شما می‌بینی ریشه در یک ارتباط و ارتباط‌هایی دارند. یک بذر وقتی با خاک مناسب و مساعد ارتباط برقرار می‌کند نهال و درخت می‌شود. به شکوفه می‌نشیند و ثمر می‌دهد. این اتفاقات ریشه در آن ارتباط دارد. امکان ندارد ارتباطی صورت نگیرد و اتفاقی صورت بپذیرد. ایمان مثل همان بذر است، به تنهایی هیچ اتفاقی نمی‌افتد. شما ایمان داشته باش، هرچه می‌خواهی باور داشته باش و دلت پاک باشد. فایده ندارد. این باید به عمل شما گره بخورد. با رفتار و کردار شما گره بخورد. آنوقت است که ثمر خواهد داد و ثمرش آن اجر و پاداش الهی است که در یک کلمه می‌گوید: «اجراً حسناً» کسانی که ایمان دارند، «یبشر المؤمنین» فقط ایمان داشته باشند، فقط آن بذر را بدون ارتباط داشته باشند. «الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ» به آنها بشارت بده که «أَنَّ لَهُمْ أَجْراً حَسَناً» یعنی اجر حسن فقط به باور نیست و دلت پاک باشد. باید در سطح رفتار و کردار شما بیاید.
بید را کسی سنگ نمی‌زند. چون ثمری ندارد. به نخل سنگ می‌زنند. چون ثمر دارد. انسان وقتی اهل امر به معروف و نهی از منکر می‌شود، بالاترین ثمرات را برخوردار می‌شود. امیرالمؤمنین تعبیر عجیبی دارد، می‌فرماید: تمام خوبی‌ها که بالاترین آن جهاد فی سبیل الله است، «مَا أَعْمَالُ الْبِرِّ كُلُّهَا وَ الْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ عِنْدَ الامْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيِ عَنْ الْمُنْكَرِ إِلا كَنَفْثَةٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍ»‏ (نهج‌البلاغه/حکمت 37) مثالش مثل چای داغی است که شما فوت می‌کنی، وقتی فوت می‌کنی یک نمه‌هایی از رطوبت در دهان تو همراه فوت بیرون می‌آید. این نمه و رطوبت ریز که قابل دیدن نیست نفسه می‌گویند. امیرالمؤمنین می‌گوید: تمام خوبی‌هایی که تا حالا انجام دادی،‏ نماز و روزه و حج و جهاد نسبت به امر به معروف و نهی از منکر مثل رطوبت دهان نسبت به دریای عمیق است. یعنی همین که شما به یک نفر بگویی: مراقب رفتارت باش، این چه پوششی است که تو داری؟ حالا یا با زبان خوش، یا با نوع نگاهت، یا با رفتارت، یا با قلمت، با هر توانی که داری، می‌گوید: این را در یک کفه بگذاری و تمام اعمالت را در یک کفه بگذاری، این مثل یک نم و رطوبت دهان است در مقابل یک دریای عمیق. کسی که اهل امر به معروف و نهی از منکر می‌شود، برخوردارترین است. اینجاست که می‌گوید: تو نخل شدی. وقتی نخل شدی سنگ می‌خوری. امر به معروف سنگ دارد و سنگ اندازی دارد. بهترین شیوه امر به معروف هم همین کاری است که منتقدین می‌کنند. همین کاری است که مشوقین می‌کنند. وقتی انتقاد در جامعه از روی انصاف و مروت صورت می‌گیرد این بالاترین امر به معروف است. چون افراد حواسشان را جمع می‌کنند. وقتی شما تشویق بجا و درست می‌کنی، این بالاترین امر به معروف است. خیلی می‌تواند تأثیرگذار باشد اگر پای خدا در میان باشد. آنوقت است که انسان نخل می‌شود.

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

 شماره نوبت استخاره: 09102506002

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

پاسخگویی سوالات شرعی: 09102506002

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group