برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: دریافتی از زیارت جامعه کبیره
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين رنجبر
تاريخ پخش: 24- 05-95
بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
شریعتی: اگر در این عالم یک نقطه امنی وجود داشته باشد، همینجاست.
خیمه در کوی رضا زن، که در این امن آباد *** کسی آواز پر پیر قضا نشناسد
اگر در این عالم نقطهای باشد که در آن نقطه انسان به یک شکوه و جاه و جمالی راه پیدا کند، اینجاست. خوشا به حال کسانی که خاکسار این آستان هستند. آنها هستند که بوی محبت الهی به مشامشان میرسد. وگرنه امکان ندارد، گفت:
تا ابد بوی محبت به مشامش نرسد *** هرکه خاک ره میخانه به رخساره نرفت
آرزو میکنیم خداوند انشاءالله هرساله این توفیق را نصیب ما و همه بکند. از علی بن موسی الرضا میخواهیم انشاءالله زیارتش را نصیب همه ما بکند.
شریعتی: امروز هم شرح غزل حافظ را خواهیم داشت.
ای آفتاب آینه دار جمال تو *** مشک سیاه مجمره گردان خال تو
صحن سرای دیده بجستم ولی چه سود *** کاین گوشه نیست درخور خیل خیال تو
در اوج ناز و نعمتی ای پادشاه حسن *** یا رب مباد تا به قیامت زوال تو
برخاست بوی گل ز در آشتی درآی *** ای نوبهار ما رخ فرخنده بال تو
تا آسمان ز حلقه به گوشان ما شود *** کو عشوهای ز ابروی همچون هلال تو
این نقطه سیاه که آمد مدار نور *** عکسیست در حدیقه بینش ز خال تو
حافظ در این کمند سر سرکشان بسیست *** سودای کج مپز که نباشد مجال تو
حاج آقای رنجبر: هستند زیر آسمان کسانی که دلیل ارتباط و اتصالی که به حق دارند و مظهر صفات حق شدند، حق خبیر است و از همه جا با خبر است. اینها انسانهای خبیری هستند. از خیلی چیزها خبر دارند. خدا رحمت کند یکی از اولیای خدا در همین صحن آزادی آرمیده و مدفون است. مرحوم شیخ جعفر مجتهدی از اولیای خدا بود. مدعی بود حافظ شیعه است. میگفت: اجازه ندارم بگویم کدام غزل در وصف چه چیزی است. اما بعدها انگشت تأکید گذاشت، من جمله همین غزل را. بدون تردید این غزل را حافظ در وصف وجود نازنین علی بن موسی الرضا گفته است.
در گذشته آینه داری و آینه گردانی یک رسم بود. یک حرفه و شغل بود. بیشتر هم غلامان به عهده داشتند. غلامان پادشاهان یک آینه دستشان بود و برابر پادشاه میگرفتند و پادشاه خودش را در آینه میدید. به اینها آینه دار یا آینه گردان میگفتند. السلطان علی بن موسی الرضا، این سلطان هم غلامانی دارد. میان غلامان او آینه گردانی هستند. آینه دارانی هستند که اینطور خدمت میکنند. یکی از این آینه دارها آفتاب است. میبینی خورشید روشن است. میدانی چرا روشن است؟ چون آینه وجود خودش را در برابر علی بن موسی الرضا گرفته است. این نور جمال علی بن موسی الرضا است که در آن انعکاس دارد و تابش پیدا کرده است. شمس الشموس یعنی خورشید خورشیدها، یعنی اگر خورشیدها نور و تابشی دارند، بالاخره یک چشمهای دارند. از آنجا اقتباس میکنند و این خورشید همه خورشیدهاست. من جمله این خورشیدی که بالای سر ماست. در حقیقت به آن فرازی اشاره میکند که یکوقتی هم شرحش کردیم. اصول الکرم، کرم یعنی خوبی، یعنی هر خوبی در عالم به ما میرسد از رهگذر همین نازنینان است.
از رهگذر خاک سر کوی شما بود *** هر نافه که در دست نسیم سحر افتاد
شما هر میوهای که از درخت میچینی، این میوه ریشه در ریشههایش دارد. اما ریشههایی که در دل خاک مدفون است و دیده نمیشود. ولی این میوهها ریشه در آنجا دارد. اهل بیت همان ریشهها هستند. هر موهبت و نعمتی که شما بدست میآورید و دریافت میکنید از یمن اینهاست. خود این آفتاب هم طبیعتاً همینطور است. بالاخره یک نعمتی دارد. به نام روشنایی و نور و ضیاء. این را از کجا آورده است؟ از این خورشید آورده است؟ هرکسی هرچه دارد، از این خورشید دارد. البته اگر محروم است، این محرومیت ریشه در خودش دارد. مثل کودکی که در زیر درخت سیب قرار دارد، این درخت شاخههایش غرق سیب است. اینکه این بچه قدش نمیرسد بردارد، مشکل خودش است. آن چیزی که قد ما را کوتاه میکند، دست ما را کوتاه میکند گناه است. معصیت است. این است که ما محروم هستیم. گناه مایه محرومیت است. یک برادری وجود نازنین علی بن موسی الرضا دارد. همانطور که در عالم طبیعت، شما دو زنبور میبینی، هردو می نشینند لب یک چشمه آب میخورند. ولی یکی از همان آب زهر میسازد. یکی از همان آب عسل میسازد. در عالم حقیقت هم همینطور است.
گاهی وقتها دو نفر برادر هستند. از یک پدر هستند. از یک مادر هستند. ولی یک کسی علی بن موسی الرضا شمس الشموس میشود. چشمه نور میشود. یکی هم زید برادر علی بن موسی الرضا میشود. که به او زید النار میگفتند. زیدی که آتش میبارد. یک وقتی مأمون همین زید را نزد امام رضا فرستاد. حضرت وقتی او را دید گفت: تو چه فکر میکنی؟ فکر میکنی چون فرزند موسی بن جعفر هستی، فرزند فاطمه زهرا هستی؟ هرکار دلت خواست انجام میدهی و به بهشت میروی. تو میدانی چطور فکر میکنی؟ اگر قرار باشد تو با این معاصی و گناهان به بهشت بروی، پدرت موسی بن جعفر هم با طاعات و عباداتش به بهشت برود، تو نزد خدا عزیزتر هستی. تو نزد خدا محبوبتر هستی. این یعنی گناه عزت میآورد. آیا واقعاً گناه عزت میآورد، اگر کسی تمرد خودت را بکند، نافرمانی خودت را بکند، نزد تو عزیز میشود یا منفور میشود؟ پس آنچه باعث محرومیت انسان میشود، همین گناهان و آلودگیهاست. کریم چیست؟ اینکه ما میگوییم: علی بن موسی الرضا کریم است، کریم چیست؟ اهل بیت خودشان را معرفی میکنند. میگوید: کریم کسی است که به شما خوبی میکند، ولی آن خوبی را نسبت به شما خدمت نمیداند، وظیفه میداند. بین خدمت و وظیفه خیلی فرق است. انسان وقتی خدمت دید، توقع خدمت متقابل دارد. انتظار دارد. واگر متقابلاً به او خدمت نکنیم، او خدمت نخواهد کرد. اما وقتی وظیفه میداند اصلاً کار ندارد شما خدمتی میکنی، نمیکنی. کریم انسانی است که خدمات را وظیفه خودش میداند. علی بن موسی الرضا کریم است، یعنی کسی که اصلاً هیچ توقعی از شما ندارد. هیچ چشم داشتی به شما ندارد. او کریم است. بیچشم داشت به شما محبت و لطف میکند. چرا وظیفه میداند؟ اگر ما همین یک نکته مهم را بدانیم ما هم کریم میشویم و با علی بن موسی الرضا یک سنخیتی پیدا میکنیم. اینها فهمیدند که وظیفه انسان در این عالم یک چیز بیشتر نیست، آن هم این است که خودش را سعادتمند کند. خودش را خوشبخت کند. و تنها راه خوشبخت شدن و سعادتمند شدن دیگران را خوشبخت کردن است.
خاک اگر بخواهد سبزهزار شود، اگر بخواهد مزرعه شود، اگر بخواهد یک باغ خوش و خرم شود یک راه بیشتر ندارد، آن هم این است که دانههایی که درونش نهفته است، خرم شود. سبز شود. اگر این دانهها سبز شدند، خودش سبزهزار میشود. اهل بیت به این نکته رسیدند، من اگر بخواهم سبز شوم. خرم شوم، باید دیگران را سبز و خرم کنم. پیامبر فرمود: «لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرا» (انعام/90) من هیچ توقع و مزد و پاداشی از شما ندارم. چون خوبیها را خدمت نمیدانم. خوبیها را وظیفه میدانم. قرآن از زبان امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا در ماجرای یتیم و اسیر و مسکین چه میگوید؟ «لا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً» (انسان/9) ما از شما هیچ مزد و پاداشی را طلب نمیکنیم. چون وظیفه خودش میداند.
دومین ویژگی انسان کریم این است که اهل بخشش است. دست گشاده است. مثل آسمان است. میبارد. مثل ابرها بارش دارد. خدا مرحوم شیخ رجبعلی خیاط را رحمت کند. در همین صحن انقلاب است و برابر پنجره فولاد است. یکوقتی یک جوانی داشت گریه میکرد، ناله میکرد. مرحوم شیخ به همراه خودش گفت: برو به او بگو: امام رضا به تو داد. آمد گفت: شیخ رجبعلی است. میگوید: امام رضا آنچه خواستی به تو داد. او هم تشکر کرد و رفت. بعد میگوید: به شیخ رجبعلی گفتم: ماجرا چه بود؟ چه میخواست؟ امام رضا به این چه داد؟ فرمود: این عاشق یک دخترخانمی است. آمده التماس کند و از امام رضا بخواهد این وصلت اتفاق بیافتد. امام رضا به من گفت: به او بگو برو. من به تو دادم! این ویژگی کریمان است. آنوقت مهم نیست، آنکسی که در این بارگاه میآید چه کسی هست؟ چه آیینی دارد؟چه مذهبی دارد؟ کافی است پناه بیاورد. در زیارت جامعه میخواندیم «کهف الوری» اینها کهف هستند. کهف غارهای عریض و طویلی است که در کوهها است. کهف نقطه امن یک صحرا است. دیگر امنتر از کهف شما ندارید. برای هیچکس هم نیست. بدون دربان است. هرکسی وارد آنجا شود، میتواند پناه بگیرید. اینها کهف هستند. مهم نیست شما شیعه باشی یا اهل سنت باشی.
یکوقت کسی در زمان متوکل به دنبالش بود. صد دینار نذر امام هادی کرد که متوکل با او کاری نداشته باشد. رفت خودش را معرفی کند. منتهی گفت: قبل از اینکه خودم را معرفی کنم محضر امام هادی میروم. او را از این ماجرا با خبر کنم. نصرانی بود. خدمت حضرت آمد عرض کرد: متوکل دنبال من است. من هم صد دینار نذر شما کردم. شما دعا کنید با من کاری نداشته باشد. حضرت فرمود: برو. او با شما کاری ندارد. رفت و با او کاری نداشت. بعد امام هادی به اصحابش فرمود: مردم فکر میکنند فقط باید شیعه باشند سراغ ما بیایند. اگر شیعه هم نباشند، به ما پناه بیاورند، ما به آنها پناه خواهیم داد. ویژگی انسانهای کریم این است که میبخشند. مثل باران هستند. باران مرزبندی و تقسیم ندارد. نمیگوید:مزرعه است میبارم. منتهی نکته زیبایش این است که اعطی قبل از سؤال است. کریم میبخشد قبل از اینکه شما درخواست کنی. همان صفت الهی است. «یا من یعطی من سئله و من لم یسأله» خدا هرکسی از او بخواهد به او میدهد. هرکسی هم نخواهد به او میدهد. این توحید مفضل را شما ببینید. خیلی کتاب لطیفی است.
یکجا امام صادق(ع) به مفضل میگوید: مرغان ماهی خوار را ببین. ساقهای پایشان خیلی بلند است. به همان تناسب گردنشان هم بلند است. چرا گردن اینقدر بلند است؟ بخاطر اینکه خدا ساق پای این را بزرگ کرده است. این وقتی در آب میرود از آن بالا که میخواهد برج مراقبت هست، یک ماهی را زیر نظر میگیرد، به محض اینکه زیر نظر گرفت، سریع میتواند شکارش کند. اگر گردنش کوتاه بود باید زانو میزد. به محض اینکه زانو میزد شکمش به آب میخورد و آب موج برمیداشت و صید فرار می کرد. میگوید: این مرغ از خدا نخواست من پایم دراز است، گردن مرا دراز کن. خدا نخواسته به او داد. امام صادق میگوید: بگذارید اطفال گریه کنند. چرا جلوی گریه اینها را میگیرید؟ اینها یک رطوبتهایی در مغزشان است که اگر بماند آسیبهای سختی به اینها میزند. این به وسیله گریه و اشک دفع میشود. کودک از خدا نخواست که یک رطوبتهایی در سر من هست، اینها را دفع کن وگرنه دچار آسیبهای سنگینی میشوم. اهل بیت مظهر خدا هستند. نخواسته اجابت میکنند.
شخصی به نام ریان بن صل اهل بغداد است. دو سه سالی که علی بن موسی الرضا در طوس بود. ظاهرا هر سال به زیارت ایشان میآمد. میگوید: سال آخری که به زیارت آمدم، روز آخری که رفتم با امام وداع کنم، همینطور که میرفتم با خودم گفتم: امروز که به محضر امام میرسم، از او خواهش کنم آن جامع بلندی که دارد و در آن قرائتها و نمازها داشته است، به من هدیه کند که وقتی من از دنیا میروم آن را با خودم دفن کنم. چند قدمی پیشتر رفت. گفت: یک حاجت دیگری هم از او میخواهم، دو تا دختر در بغداد دارم، از او میخواهم سی درهم به من کمک کند، من بروم دو انگشتری یا دو النگو بگیرم و به عنوان هدیه امام رضا به آنها سوغات بدهم. محضر امام آمد، همین که محضر امام رسید منقلب شد. یکوقت به خودش گفت: نکند این آخرین سال من و آخرین ملاقات من باشد. نکند دیگر توفیق زیارت علی بن موسی الرضا را نداشته باشم. اینقدر منقلب شد که دیگر حوائج خودش یادش رفت. بعد هم آمد با امام خداحافظی کرد. سر و صورت و دست امام را بوسید. از منزل امام بیرون رفت. وسط کوچه آمد. یکوقت خادم علی بن موسی الرضا صدایش کرد. برگشت، گفت: بیا امام با تو کار دارد. برمیگردد و میگوید: دیدم امام در آستانه در ایستاده است. به من گفت: ریان میخواهی به جامهای به تو بدهم که مدتها در این جامه عبادت کردم. این را وصیت کنی با خودت دفن کنند. گفتم: اتفاقاً من قبل از اینکه شرفیاب حضور شما شوم همین حاجت در ذهنم داشتم. فراموش کردم. حضرت جامه را به او داد. بعد فرمود: میخواهی چند درهمی به تو بدهم بروی بازار هرچه دوست داشتی دو تا انگشتری یا دو النگو برای دو دخترت بگیری و به عنوان هدیه از ناحیه من بدهی. گفتند: اتفاقاً این هم دومین حاجتی بود که در ذهنم بود. اعطی قبل از سؤال! کریم یعنی همین. به شما میبخشد. قبل از اینکه از او درخواست کنی. پس وقتی میگوییم: امام رضا کریم است، یعنی امام رضا کرامت، خوبی کردن به شما را اول وظیفه خودش میداند. دوم یعنی امام رضا معطی قبل از سؤال است. بخشنده است پیش از آنکه طلب کنی.
وقتی شما رنگ و بوی امام رضا را میگیری که این منطق و تفکر در شما ایجاد شود. چطور وقتی خوبی میکنی، خوب میشوی؟ خاک وقتی سبزهزار می شود که سبز کند. هرکس هر چیزی در این عالم دارد، معطی این نازنین و این نازنینان است.
حافظ میگوید: آفتاب هم یکی از این چیزهاست. آفتاب چه دارد؟ سراسر نور است. اگر نوری دارد، این نور و ضیاء خودش را از علی بن موسی الرضا دارد. آینه وجود خودش را برابر این وجود و جمال گرفته لذا سر تا پا رشد است. یعنی اگر رو به علی بن موسی الرضا کنی، نه اینکه روشن میشوی. چون برابر یک فانوس هم بایستی روشن میشوی. آفتاب میشوی! هم خودت روشن میشوی و هم دیگران. هرکس هر چیزی دارد از این رهگذر است.
ای آفتاب آینه دار جمال تو *** مشک سیاه مجمره گردان خال تو
مجمره همان منقل کوچک اسپند است. مجمره گردان کسی است که این منقل را دور مجلس میچرخاند. برای چه اسپند میریزند. برای اینکه زخم چشم را از کسی دور کنند. میگوید: این خال تو آنقد زیباست و تماشایی است که دنیایی از عطر و بو و رایحه خوش در عالم مجمره گردانی میکنند که چشم زخم از تو دور کند.
صحن و سرای دیده بشستم ولی چه سود *** کاین گوشه نیست درخور خیل خیال تو
«القلب حرم الله» قلب حرم خداست. مثل همه حرمها صحنهایی دارد. یک صحنش چشم، یک صحن زبان آدمی است. حالا حافظ به همین چشم میگوید: صحن. «صحن سرای دیده بشستم» یعنی فضای چشمم را شست و شو دادم با اشک. چرا؟ که یک روزی تو قدم بر چشمان من بگذاری. «کاین گوشه نیست در خور خیل خیال تو» این گوشه چشم من نه تنها لایق این نیست که تو پایت را آنجا بگذاری، حتی خیال این هم که تو پایت را آنجا بگذاری، لیاقت و شایستگی ندارد.
در اوج ناز و نعمتی ای پادشاه حسن *** یا رب مباد تا به قیامت زوال تو
تو پادشاه هستی. پادشاهی تو مثل پادشاهی خداوند است. مدام و برقرار است. هر صبح قبل از طلوع آفتاب، قبل غروب آفتاب نقاره زن ها نقاره میزنند. چون نقاره زنی در عهد قدیم یک سنت بود. در دربار سلاطین و پادشاهان میزدند. علی بن موسی الرضا هم پادشاه عالم و آدم است. به همین خاطر برایش نقاره میزنند. نقاره زنی هم خیلی زیباست. دقیقاً دست روی همین سلطان بودن علی بن موسی الرضا میگذارد. سر نواز در نقاره زنی کسی است که اول مینوازد. پس نواز کسانی هستند که جوابش را میدهند. سرنواز اول کاری که میکند کرنا را به سمت گنبد علی بن موسی الرضا میگیرد و میگوید: سلطان دنیا و عقبی علی بن موسی الرضا است. بعد آنها در جوابش میگویند: امام رضا، امام رضا! دوباره میآید همین کرنا را برابر گنبد میگیرد و میگوید: دوران دوران علی بن موسی الرضا است. بعد آنجاست که اینها آنقدر به شور میآیند که شروع میکنند با شتاب طبلها را کوبیدند. که اگر شادی در عالم باشد، وقتی است که سکه عالم به نام علی بن موسی الرضا است.
تا آسمان ز حلقه به گوشان ما شود *** کو عشوهای ز ابروی همچون هلال تو
اگر تو یک نگاهی به ما کنی، با ابرویت یک اشاره به ما کنی، میدانی چه اتفاقی میافتد؟ آسمان با همه عظمتش، با خورشیدها و ماههایش، حلقه به گوش ما خواهد شد. غلام حلقه به گوش ما خواهد شد. شاهکارش این بیت است.
این نقطه سیاه که آمد مدار نور *** عکسیست در حدیقه بینش ز خال تو
ما چرا میبینیم بخاطر مردمک، مردمک یک نقطه سیاهی است در چشمان همه ما است. حافظ چشم را به یک آینه تشبیه میکند. میگوید: آینه چشم ما برابر جمال علی بن موسی الرضا قرار گرفته. عکس خالش در چشم ما افتاده، چشم ما مدار نور و بینایی و بینش شده است.
شریعتی: امروز صفحه 307 قرآن کریم را با هم تلاوت میکنیم. چقدر خوب است ثواب تلاوت آیات را به روح آسمانی حضرت رضا(ع) هدیه کنیم.
«فَكُلِي وَ اشْرَبِي وَ قَرِّي عَيْناً فَإِمَّا تَرَيِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَداً فَقُولِي إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمنِ صَوْماً فَلَنْ أُكَلِّمَ الْيَوْمَ إِنْسِيًّا «26» فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَها تَحْمِلُهُ قالُوا يا مَرْيَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَيْئاً فَرِيًّا «27» يا أُخْتَ هارُونَ ما كانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ وَ ما كانَتْ أُمُّكِ بَغِيًّا «28» فَأَشارَتْ إِلَيْهِ قالُوا كَيْفَ نُكَلِّمُ مَنْ كانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيًّا «29» قالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتانِيَ الْكِتابَ وَ جَعَلَنِي نَبِيًّا «30» وَ جَعَلَنِي مُبارَكاً أَيْنَ ما كُنْتُ وَ أَوْصانِي بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ ما دُمْتُ حَيًّا «31» وَ بَرًّا بِوالِدَتِي وَ لَمْ يَجْعَلْنِي جَبَّاراً شَقِيًّا «32» وَ السَّلامُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدْتُ وَ يَوْمَ أَمُوتُ وَ يَوْمَ أُبْعَثُ حَيًّا «33» ذلِكَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِي فِيهِ يَمْتَرُونَ «34» ما كانَ لِلَّهِ أَنْ يَتَّخِذَ مِنْ وَلَدٍ سُبْحانَهُ إِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ «35» وَ إِنَّ اللَّهَ رَبِّي وَ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ «36» فَاخْتَلَفَ الْأَحْزابُ مِنْ بَيْنِهِمْ فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ مَشْهَدِ يَوْمٍ عَظِيمٍ «37» أَسْمِعْ بِهِمْ وَ أَبْصِرْ يَوْمَ يَأْتُونَنا لكِنِ الظَّالِمُونَ الْيَوْمَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ «38»
ترجمه: پس (از آن رطب) بخور و (از آب نهر) بنوش و چشمت را (به داشتن فرزندى چون عيسى) روشندار، پس اگر كسى از آدميان را ديدى، (كه درباره نوزاد مىپرسند، با اشاره به آنان) بگو: من براى خداوند رحمان، روزهى سكوت نذر كردهام، بنابراين امروز با هيچ انسانى سخن نخواهم گفت. پس مريم در حالى كه نوزادش را در آغوش گرفته بود، او را به نزد بستگان خود آورد. گفتند: اى مريم! به راستى كار بسيار ناپسندى مرتكب شدهاى. اى خواهر هارون! پدرت مرد بدى نبود و مادرت (نيز) بدكاره نبود. پس مريم به سوى او (عيسى) اشاره كرد. گفتند: چگونه با كسى كه در گهوراه (و) كودك است سخن بگوييم؟(عيسى به سخن آمد و) گفت: منم بندهى خدا، او به من كتاب (آسمانى) داده و مرا پيامبر قرار داده است. و هر جا كه باشم، خداوند مرا مايهى بركت قرار داده و تا زندهام مرا به نماز و زكات سفارش كرده است.و مرا نسبت به مادرم نيكوكار قرار داده و (نسبت به مردم) ستمگر و سنگدل قرار نداده است.و درود بر من روزى كه زاده شدم و روزى كه مىميرم و روزى كه زنده برانگيخته مىشوم. اين است عيسى، پسر مريم؛ (همان) گفتار درستى كه در آن شك مىكنند. شايسته نيست كه خداوند فرزندى برگيرد، او منزّه است، هرگاه انجام كارى را اراده كند، همين قدر كه گويد: موجود باش، بىدرنگ موجود مىشود. و در حقيقت، خدا پروردگار من و پروردگار شماست، پس او را بپرستيد كه راه مستقيم همين (بندگى او) است. پس گروههايى از ميان خودشان به اختلاف پرداختند، پس واى بر كسانى كه كافر شدند از حضور در روز بزرگ (قيامت). چه خوب شنوا و بينايند روزى كه به سوى ما مىآيند، ولى ستمگران امروز در گمراهىِ آشكارند.
شریعتی: در محضر حاج آقای حسینی قمی هستیم.
حاج آقای حسینی قمی: من هم سلام عرض میکنم و ایام را تبریک میگویم. حدیثی از حضرت علی(ع) هست که فرمودند: «الْغِنَى وَ الْفَقْرُ بَعْدَ الْعَرْضِ عَلَى اللَّهِ» (نهجالبلاغه، حكمت 452) اینجا فقیر و غنی معنی ندارد. قیامت معلوم میشود. خیلی از ما شاید ثروتمند باشیم ولی چون خوب استفاده نکردیم در دنیا فقیر باشیم و بر عکس.
حضرت دورانی که در خراسان بودند یک حسرت به دل داشتند. سالهای ولایتعهدی امام رضا حسرت یک روزهایی را میخوردند. مأمون یک روزی خدمت امام رضا آمد و گفت: چند نفر را معرفی کنید ما به عنوان استاندار در شهرها بفرستیم. حضرت فرمودند: من روزی که ولایتعهدی را پذیرفتم، گفتم: در عزلها و نصبها دخالتی نمیکنم. چون مأمون نقشه داشت همه چیز را گردن امام رضا بگذارد. حضرت هم نقشهاش را نقش بر آب کرد. مأمون ناراحت شد که چرا امام رضا دخالت نمیکند. حضرت فرمودند: تو فکر میکنی بر من منتی داری که مرا اینجا آوردی؟ من در مدینه که بودم در کوچههای مدینه رفت و آمد میکردم و دست مردم به راحتی به من میرسید. حوائجشان را از من میخواستند و من برآورده میکردم. تو مرا از مردم جدا کردی. یعنی امام رضا در خراسان حسرت روزهایی را میخوردند که میتوانستند گرفتاریهای مردم حل کنند.
داستان دوم، داستان نماز باران امام رضا هست. وقتی حضرت نماز باران خواندند و آن باران بی سابقه آمد و مردم سیراب شدند، فردای آن روز مردم در خانه امام رضا(ع) برای تشکر آمدند. خیلی جمعیت آمده بود. حضرت فرمودند: به شما بگویم: هیچ شکری بالاتر از این نیست که بعد از ایمان و اعتراف به حقوق اهل بیت شکری از این بالاتر نیست که به برادران ایمانی خود خدمت کنید. در دنیا کمکشان کنید و مشکلاتشان را برطرف کنید. همه عزیزانی که میخواهند سلام بدهند و قلب و روح و جانشان در حرم امام رضا است، امام رضا را معین الضعفا میدانیم. در روایت این عنوان نیست، ولی در دعاها هست که در دعای جوشن کبیر بخش 92 این دعا میگوییم: یا معین الضعفا، یعنی وقتی میخواهیم خدا را صدا بزنیم و وصفی برای خدا بگوییم، میگوییم: ای خدا تو معین الضعفا هستی. انسان هم باید مظهر همین اوصاف الهی باشد. امام رضا مظهر کامل اوصاف الهی است. در قرآن در سوره مبارکه بقره هست «إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَة» (بقره/30) بعضی از مفسرین گفتند: نه اینکه فقط آدم ابوالبشر خلیفه خدا در روی زمین باشد. هر انسانی میتواند باید خلیفه خدا در زمین باشد. هرکسی در حد خودش میتواند مظهر صفات خدا باشد. اگر سلام میدهیم السلام علی الامام الرئوف، پس ما هم میتوانیم مظهر رأفت الهی باشیم.
با این مقدمه کوتاه تقاضا میکنم، اعتقاد من این است نزدیکی به امام رضا(ع) فقط به این نیست که الآن در صحن امام رضا باشیم. هیچکسی نزدیکتر از دیگران به امام رضا از هارون نیست. چسبیده به قبر امام رضا بدترین انسانهای روی زمین هارون است. این نزدیکی خوب است، ولی همه چیز در این قرب ظاهری نیست. عزیزانی که از دور صدای ما را میشنوند و آرزویشان این بود که الآن در مشهد مقدس باشند. گفتیم روز 25 ذی القعده روز زیارتی امام رضا است. روز دهب الارض است. افضل اعمال است. انشاءالله زیارت حضرت قسمت شما شود. اگر هم نشد میتوانید قرب معنوی داشته باشید. یعنی همینطور که نشستید، میتوانید یک کاری کنید که از همه نزدیکتر باشید. تا دیر نشده هرکسی هر کاری از دستش برمیآید انجام بدهد. یکی میتواند به مستأجرش رحم کند. یکی میتواند یک زندانی را آزاد کند. یکی میتواند یک شکایتی را پس بگیرد. یک کسی با خانمش اختلاف داشته است. هرکس هر کاری بلد است انجام بدهد.
حاج آقای رنجبر: در تأیید فرمایش ایشان یک خاطره از مرحوم بهاءالدینی بگویم. یکی از آقایان میگوید: یک کسی را واسطه کردم گفتم: به آقای بهاءالدینی بگو به ما یک توجهی بکند. گذاشت و یک روز دیدم آقای بهاءالدینی از در منزل ما رد شد. من هم دنبالش رفتم. به نهر آبی رسیدیم و کنار نهر نشست. من هم برابرش ایستادم. گفت: پشت به امام رضا نایست. حالا کجا بودیم؟ قم. گفت: بیا این طرف بنشین. میگوید: نشستم و بعد هم یک نگاهی به من کرد و خیره شد و گفت: این سفارشها روی ما تأثیری ندارد. اگر میخواهی باید امام رضا سفارش تو را بکند و اگر میخواهی امام رضا سفارش تو را بکند، یک راه بیشتر نداری. حقه بازی و زرنگی را کنار بگذار. صداقت پیشه کن. اگر صداقت باشد او به تو توجه و عنایت میکند.