پنجشنبه 1 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: دریافتی از زیارت جامعه کبیره
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين رنجبر
تاريخ پخش: 07- 06-95

بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

حاج آقا رنجبر: عرض سلام دارم خدمت جنابعالی و بینندگان عزیز.
شریعتی:
به کوی میکده هر سالکی که ره دانست *** دری دگر زدن اندیشه‌ی تبه دانست
حاج آقای رنجبر: میوه‌ها بدون آفتاب ممکن است یک فرم شیکی پیدا کنند. شکل شکیلی پیدا کنند. اما هیچگاه طعم و مزه‌ی خوش و لذیذی پیدا نمی‌کنند. این آفتاب است که به میوه طعم و مزه می‌دهد. گفت: «جمله ثمر ز آفتاب پخته و شیرین شود» همه میوه‌ها به وسیله آفتاب است که آن پختگی و رسیدگی لازم را پیدا می‌کنند و شهد و شیرین می‌شوند. یعنی آفتاب است که آن را لذیذ می‌کند. آدمی هم میوه باغ عالم است. این هم اگر بخواهد زندگی گوارایی داشته باشد، طعم و مزه‌ای داشته باشد، بدون آفتاب نمی‌شود. پیامبر فرمود: «أنا الشمس» من آفتاب هستم. یعنی چطور این آفتاب بالای سر تو به میوه‌ها طعم و مزه می‌دهد. اگر نباشد ممکن است یک شکل زیبایی هم پیدا کند. به ظاهر تماشایی هم بشود. اما هیچگاه طعم و مزه ندارد. می‌گوید: من هم آفتاب هستم. زندگی تو بدون من ممکن است یک زندگی به ظاهر مجلل و شکوهمندی باشد، هرکسی هم می‌بیند هوس کند و یک سوتی هم بکشد. ولی وقتی واردش می‌شوی می‌بینی هیچ مزه و طعمی ندارد. همینطور اهل‌بیت من هم شمس هستند. «شموس الطالعه» اینها هم شمس هستند. اینها هم خورشید هستند. یعنی بدون من و اهل‌بیت من محال است زندگی شما مزه پیدا کند. طعمی پیدا کند.
این آفتابی که بالای سر ما هست به چه وسیله‌ای به میوه‌ها طعم و مزه می‌دهد؟ به وسیله نور خودش. پیامبر به چه وسیله‌ای به ما طعم و مزه می‌دهد؟ به وسیله نور خودش، و نور خودش قرآن است. همانطور که گاهی وقت‌ها تعبیر به نور معرفت می‌کنیم، در زبان اهل معرفت مثل حافظ تعبیر به باده و می می‌شود. طبیعتاً وقتی معارف قرآنی را به باده و می تشبیه کنیم، خود قرآن میکده می‌شود. خود قرآن میخانه می‌شود. پیامبر که رهنمون ما هست به این میکده و اهل‌بیت که راهنمای ما هستند، به این میخانه طبیعتاً به آنها هم کوی میکده می‌گوییم. خودشان هم این تعبیر را دارند. می‌گویند: «نحن صراط» ما راه هستیم. یعنی اگر می‌خواهید به این معارف الهی که مثل باده مستی آور است دست پیدا کنید، جز از راه ما اساساً امکان پذیر نیست. پس ما در یک نگاه شاعرانه و عارفانه‌ای کوی میکده می‌شویم. من نمونه عرض کنم که اینها کوی این میکده یا صراط این معارف هستند یعنی چه؟ اساساً بدون اینها ما می‌توانیم به این معارف دست پیدا کنیم یا نه؟
همینطور که در عالم طبیعت اشیاء را دو دسته می‌کنیم. رسانا و نارسانا، مثلاً می‌گوییم: فلزات رسانا هستند یعنی چه؟ یعنی می‌توانند برق و انرژی و بار الکتریکی را انتقال و عبور بدهند. لذا شما هیچگاه دست به سیم برهنه نمی‌زنی. چون رسانا است. بعضی چیزها نارسانا است. مثل چوب، لاستیک، نارسانا است. پای کبوترها نارسانا است، چون عایق دارد. لذا روی سیم برق می‌نشینند و هیچ اتفاقی هم برایشان نمی‌افتد. همینطور در عالم حقیقت و معنا هم رسانا و نارسانا داریم. تنبلی، سستی، رخوت، کسالت، اینها نارسانا هستند. یعنی هیچگاه به وسیله اینها ما به تقدیرات الهی نمی‌رسیم. یعنی آنچه خدا برای ما مقدر کرده است، به آن دست پیدا نمی‌کنیم. پس اگر کسی در زندگی‌اش تنبلی و سستی کرد، گرفتار و مبتلا شد، حق ندارد بگوید: قسمت و روزی است. خدا خواسته است. ابدا! یک معتادی الآن در یک خرابه با یک سوزن استفاده شده، تزریق می‌کند و بعد هم ایدز می‌گیرد، بعد بگوید: قسمت بود. چه قسمتی؟ یعنی خدای رحمان و رحیم یک چنین قسمتی برای تو در نظر گرفته است؟ بعد اسم خودش را رحمان و رحیم می‌گذارد. شوخی می‌کنی. نه! «فَبِما كَسَبَتْ‏ أَيْدِيكُم‏» (شوری/30) این تقدیر را خودت رقم زدی. با تنبلی و سستی و کسالت خودت اینطور شدی. گفتم: با هرکسی ننشین، با هرکسی نشستی. گفت: سر هر سفره‌ای ننشین، نشستی.
از آن طرف یک چیزهایی هم رسانا هستند، سعی، کوشش، تلاش، همت، اعتماد، کار اینها رسانا است. یعنی شما را می‌رسانند به آنچه خدا برای شما مقدر کرده است. پس اگر کسی نهایت تلاش و کوشش خودش را کرد. هر اتفاقی برایش افتاد، آنوقت است می‌تواند بگوید: تقدیر من همین بود. قسمت من همین بود. تمام تلاش خودش را کرد. آنوقت هر اتفاقی که افتاد همان چیزی است که خدا برای تو رقم زده و هرچه باشد به خیر و صلاح تو خواهد بود. این کلام پیامبر است. اگر احساس می‌کنی کار مفید و سودمند و نافع است، حریصانه و سرسخت انجام بده که به آن برسی. از خدا هم کمک بخواه، اظهار عجز و ناتوانی هم نکن. نگو نمی‌شود و در توان من نیست. خدا کمک می‌کند. در این وسط یک اتفاقی افتاد که برای تو غیر منتظره بود و تو اصلاً دنبال یک چنین اتفاقی نبودی. نگو: اگر این کار را کرده بودم، اینطور نمی‌شد. اصلاً نباید این حرف را بزنی. بگو: این تقدیر من بود. این قسمت من بود. این روزی من بود. خدا خواست. یعنی تو می‌توانی بگویی: خدا خواست. چرا؟ چون حریصانه و سرسختانه تلاش خودت را کردی. با تلاش هست که تقدیرات و مقدرات الهی برای انسان روشن می‌شود.
این قرآنی که ما اسمش را میکده یا منبع معارف الهی گذاشتیم، یکی از معرفت‌هایی که به شما می‌دهد این است. می‌گوید: خدا برای شما یک چیزهایی تقدیر کرده است. مثلاً در شب قدر هم تقدیر می‌کند. همین، سر بسته و در بسته! حالا واقعاً هر اتفاقی که می‌افتد همان تقدیر است. اینجا ما نیاز به یک راه داریم. یک صراط و کوی مثل پیامبر داریم که راه را به ما نشان بدهد. بگوید: آن تقدیری که خدا می‌گوید این است. تلاشت را کردی، کوشش‌ات را کردی، شرط این تقدیر تلاش شماست. بدون کلام پیامبر محال است شما این حقیقت الهی را درک و دریافت کنید. پس اینها کوی میکده می‌شوند. اینها راه فهم این آیات الهی هستند. یعنی بدون ما شما با این آیات الهی هیچگاه نمی‌توانید ارتباط برقرار کنید و آشنا شوید.
این باغبان‌ها قیچی باغبانی دارند. خیلی هم تیز و بُرنده است. نشستی کنار گلی داری تماشا می‌کنی. چقدر زیبا و جذاب است. یکوقت باغبان با یک قیچی که در دستش است شروع می‌کند بی رحمانه این ساقه‌ها و شاخه‌ها را می‌چیند. می‌گویی: حیف است، نکن. خیلی زیباست. گوشش به حرف شما بدهکار نیست. به ظاهر بی‌رحمانه است. اما در حقیقت رحمت است به این گل. چون رشد گل در همین حرص کرده است. درست است در ظاهر کوتاهش می‌کند. بلند شدن و قد کشیدن و قامت کشیدن این گل به همین است. منتهی تو الآن را می‌بینی و او چهار روز دیگر را می‌بیند. او بهارش را می‌بیند.
این عالم هم باغ است. آدم‌ها هم گل هستند و خدا باغبان است. این باغبان هم قیچی دارد. قیچی تند و تیزی هم دارد. بی رحمانه هم قیچی می‌کند. یکوقتی یک منصبی را بی‌رحمانه از تو می‌گیرد. زمین می‌روی و آسمان می‌روی و التماس می‌کنی عین خیالش نیست. چرا؟ چون رشد تو را دلیل می‌بیند. حالا شما نگاه کن اگر ما این را بفهمیم، غم‌های ما شادی نمی‌شود. غم‌های ما کجاست. وقتی چیزی را از دست می‌دهیم، این می‌گوید: بابا این چیزی که تو از دست می‌دهی، من دارم تو را حرص می‌کنم. رشد تو در همین است. چون من رب هستم. تربیت تو در همین است. لذا ببینید غم‌ها دیگر شادی می‌شوند. از آن طرف هم خیلی از شادی‌های ما غم می‌شوند. یعنی اصلاً ما نمی‌دانیم کجا باید غمگین باشیم. کجا باید شاد باشیم. یک روایت پیغمبر از قول خداوند دارد، می‌فرماید: بنده مؤمن من گاهی اندوهناک می‌شود. غمگین و محزون می‌شود. کی؟ وقتی چیزی از دنیا را از او می‌گیرم. درآمدی دارد، ثروتی دارد، ماشین و امکاناتی دارد، این ناراحت می‌شود. در حالی که این نزدیک‌ترین حالت او به من است. درست است این از آن ماشین دور شد، از آن درآمد دور شد، از آن پست دور شد. خودش خبر ندارد به من نزدیک‌تر شده است. از آن طرف همین آدم شاد می‌شود. کجا؟ وقتی سفره‌ای از این دنیا برابر او پهن می‌کنند و یک چیزی به او می‌دهند. در حالی که همین باعث دور شدن او از من می‌شود و خبر ندارد. یعنی آدم‌ها یک جاهایی شاد می‌شوند که باید غمگین باشند. یک جاهایی غمگین می‌شوند که باید شاد باشند. ما نمی‌دانیم کجا باید غمگین و شاد باشیم. ابن عباس می‌گوید: وقتی امیرالمؤمنین یک نامه‌ای به من نوشت، تعبیرش این است بعد از کلام پیامبر هیچ کلامی به اندازه این کلام امیرالمؤمنین برای من سودمند و نافع نبود. می‌گوید: جمله‌ی حضرت این بود که «فَلْيَكُنْ سُرُورُكَ‏ بِمَا نِلْتَ مِنْ آخِرَتِكَ» (نهج‌البلاغه/نامه22) می‌دانی تو کجا باید شاد باشی؟ وقتی که یک آخرتی را بدست آورده باشی. یعنی گره‌ای باز کرده باشی. مشکلی را حل کرده باشی، آبرویی به کسی برگردانده باشی. وصلتی بین کسانی ایجاد کرده باشی. آشتی بین کسانی که قهر بودند، آنجا تو باید شاد باشی. می‌دانی کجا باید غمگین و ناراحت باشی؟ وقتی چیزی از آخرت از دست داده باشی. آبرویی ریخته باشی. کسی را سنگ روی یخ کرده باشی. بین دو نفر فاصله انداخته باشی.
اینها کوی میکده هستند. اینها معارف قرآن است. خود اینها می‌گویند: ما هرچه می‌گوییم از قرآن است. کجای قرآن نوشته است. ولی اینها کوی این میکده هستند. می‌گویند: تنها به این وسیله هست که شما می‌توانید به این معارف راه پیدا کنید. «نحن صراط» ما کوی هستیم. راه هستیم. ما هستیم که راه‌ را به شما نشان می‌دهیم. با کلام و منطق خودمان. هرکسی برنامه ما را می‌شنود شاید میانشان نباشد کسی که غم و غصه‌ای نداشته باشد. هرکسی به نوعی غمی دارد. اینها می‌گویند: ما راه هستیم. یعنی ما کسانی هستیم که می‌توانیم راه رهایی از غم و غصه را پیش پای شما بگذاریم. واقعاً هم با کلماتشان گذاشتند.
اینها می‌گویند: اگر می‌خواهید از غم و غصه نجات پیدا کنید، چند کار باید انجام بدهید. قطعاً خلاصی پیدا می‌کنید. اولین کاری که باید بکنید «و التّنفيس عن‏ المَكروب‏» (نهج‌البلاغه/حکمت 24) یعنی دل یک آدم نا شادی را شاد کنید. هرکسی می‌خواهد غم و غصه‌هایش از دلش دور شود، یک کار بکند. بگردد ببیند چه کسی مشکل دارد، مشکل او را حل کند. شادش کند. شما نگو: بابا من شاد نیستم که بخواهم کسی را شاد کنم. می‌گوید: قرار نیست تو شاد باشی. قرار است تو شاد بشوی، و اگر بخواهی شاد شوی، راه شاد شدن، شاد کردن است.
یک لوله شش متری، سر و ته بسته است. شما بیایی در اقیانوس آرام بگذاری. هزار سال هم باشد یک قطره آب داخلش نمی‌شود. اما همین لوله وقتی بستر قرار می‌گیرد و آب را از منبعی به منبع دیگر می‌رساند، سرشار می‌شود. پر می‌شود. اینها می‌گویند: می‌خواهی شاد شوی؟ باید بستر شادی را فراهم کنی. باید زمینه شادی را برای دیگران فراهم کنی تا خودت هم شاد شوی. شاد کن تا شاد شوی. راهش این است. می‌خواهی غصه‌هایت برود، غصه‌ای را از دلی دور کن. امیرالمؤمنین تعبیری دارد، می‌فرماید: «مَا مِنْ أَحَدٍ أَوْدَعَ قَلْباً سُرُوراً» هیچ کس نیست که دل کسی را شاد کند. نمی‌گوید: مؤمن یا غیر مؤمن. قلب هرکسی، قلب یک معتاد را شاد کند. «إِلا وَ خَلَقَ اللَّهُ لَهُ مِنْ ذَلِكَ السُّرُورِ لُطْفاً» مگر اینکه خداوند بلافاصله یک لطفی را برای او در نظر می‌گیرد. ولی به او نمی‌دهد. «فَإِذَا نَزَلَتْ بِهِ نَائِبَةٌ» ولی به محض اینکه یک اتفاق ناگواری برای او پیش می‌آید، «جَرَى إِلَيْهَا كَالْمَاءِ فِي انْحِدَارِهِ» مثل آبی که از بالای تپه رها می‌کنند، با شتاب می‌آید. آن لطف الهی که برایش ذخیره کرده بود، با شتاب به سمتش می‌آید. «حَتَّى يَطْرُدَهَا» تا آن غم و غصه و مشکل را از دامن زندگی‌اش دور کند. مثال قشنگی می‌زند. می‌گوید: «كَمَا تُطْرَدُ غَرِيبَةُ الابِلِ» (نهج‌البلاغه/حکمت257) چطور یک شتربان دارد گله شترش را می‌برد، یک شتربان دیگر هم از مقابل گله شترش را می‌آورد. یکی از شترهای او در گله این می‌آید. این سریع جدایش می‌کند. می‌گوید: خداوند هم به محض ورود یک مشکل، بلافاصله آن مشکل و غم و غصه را دور می‌کند. اینها کوی میکده هستند. یعنی راه را به شما نشان می‌دهد. می‌خواهی شاد بشوی، شاد کن. صدقه بده. «تدارکوا الهموم و الغموم بالصدقات» می‌خواهی غم‌ها و غصه‌ها برود، صدقه بده. از کنار این صندوق‌های کمیته امداد رد می‌شوی، دست به جیب شو. همین موجب می‌شود غم و غصه از تو دور شود. یک جای دیگر می‌گوید: می‌خواهی غم‌ها و غصه‌هایت رفع شود، متوسل شو. برو یک گوشه‌ای، یک خلوتی، به یکی از این نازنینان و از این اهل‌بیت متوسل شو. خود این توسل غصه‌ی شما را دور می‌کند. در روایت داریم «بکم یکشف الله الکرب» خدا به وسیله شما اندوه‌ها را برطرف می‌کند. در زیارت جامعه می‌خوانیم «و فرج عنا غمرات الکروب» غصه‌ها را خداوند به وسیله شما از دل ما دور می‌کند.
یکی از راه‌هایی که می‌گویند: این گناه‌ها و غصه‌ها را از دل شما دور می‌کند، استغفار است. چون به قول مولوی:
هرچه آید بر تو از ظلمات و غم *** آن ز گستاخی و بی‌باکی است هم
می‌دانی چرا غمگین شدی؟ یکجا حرف خدا را زیر پا گذاشتی. گستاخی و جسارت و بی‌ادبی کردی. حالا راهش همین است. باید استغفار کنی. گناه است که با خودش غم می‌آورد. گناه است که با خودش غصه می‌آورد. لذا می‌گویند: یکی از راه‌هایش همین است. «مَنْ‏ كَثُرَتْ‏ هُمُومُهُ» هرکس غم و غصه‌های زیاد است، «فَعَلَيْهِ بِالِاسْتِغْفَارِ» (كافي/ج8/ص93) هرچه می‌تواند استغفار کند. هرچه می‌تواند به هر زبانی از خدا معذرت خواهی کند. این موجب می‌شود این غم و غصه دور شود.
یا یکی از چیزهایی که غصه‌ها را از دل شما دور می‌کند ذکر است. برو یک خلوتی، یک گوشه‌ای، یک تسبیح بردار هرچه می‌توانی بگو «لا حول و لا قوه الا بالله» امروز می‌گویند: اسم‌ها و واژه‌ها و کلمات نیرو دارند. این کلمات هم نیرو دارند. آنچنان نیرویی دارند که غم شما هرچه باشد، می‌توانند از دل شما دور بکنند. «و من حزنه‏ أمر» هرکس به خاطر هر مسأله‌ای، مهم نیست چه باشد، محزون شده و دلش گرفته است. «فليقل لا حول و لا قوة إلا بالله‏» (بحارالأنوار/ج90/ ص 190) باید بگوید: «لا حول و لا قوه الا بالله». یک گوشه برود و این ذکر را با توجه بگوید. این ذکر غم و غصه‌ها را از زندگی و فکر ما جارو می‌کند.
امام رضا(ع) هم ذکری دارد که می‌فرماید: «رأیت ابی فی المنام» خواب بودم، پدرم را خواب دیدم. بعد می‌گوید: یادت باشد. ما خواب و بیداری‌مان یکی است. نگویی: خواب دیدی، خوابت خیر باشد. می‌گوید: خواب بودم، پدرم را خواب دیدم. پدرم به من فرمود: وقتی شدت و گرفتاری به سراغ تو می‌آید، هرچه می‌توانی این دو کلمه‌ را بر زبانت جاری کن. «یا رئوف یا رحیم» این واژه را وقتی می‌گوییم، درجا تأثیر خودش را می‌گذارد. یک گوشه‌ای آرام بنشین و بگو: یا رئوف، یا رحیم! می‌گوید: خود این باعث می‌شود غم‌ها و غصه‌ها از دل شما دور شود. اینها راهکارهایی است که اینها برای زدودن غم‌ها و غصه‌ها می‌دهند. لذا می‌گویند: «نحن صراط» راه رسیدن به هر چیزی نزد ماست. مگر نمی‌خواهی شاد شوی؟ راهش را ما تعریف می‌کنیم. حالا حافظ اینها را به کوی میکده تعبیر می‌کند. می‌گوید: به کوی میکده! هر سالکی که ره دانست، سالک را کنار میکده می‌گذارد. گفت: «هرکسی را اصطلاحی داده‌ای» هرکسی برای خودش یک زبانی دارد. اهل معرفت هم یک زبانی دارند. سیر و سلوک و سالک از کلماتی است که اهل معرفت به کار می‌برند. وقتی حافظ سالک را کنار میکده می‌گذارد، می‌گوید: از میکده آب انگور نفهم. چون آنجا کسی که میکده می‌رود را که سالک نمی‌گویند. من دارم به تو کد می‌دهم. «به کوی میکده هر سالکی که ره دانست» هرکسی که راه علی و آل علی را فهمید، «در دگر زدن اندیشه تبه دانست» کلمه در را به کار می‌برد. در همین زیارت جامعه ما خطاب به اهل بیت، خطاب باب و ابواب داریم. می‌گوید: منظور من از این کوی که گفتم، در است. حافظ واقعاً روی کلماتش تأمل دارد. بخاطر همین حافظ شد. کلماتش حساب شده و انتخاب شده است. برخاسته از کلام خدا و اولیای خداست. یک جایی دارد:
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه *** چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
این هفتاد و دو برای خودش نیست. این کلام پیغمبر است. فرمود: «تفرقت امتی الی ثلاث سبعین فرقه» یکی حق است، هفتاد و دو تا باطل است. این همین را برداشته می‌گوید: «جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه» وقتی می‌گوید: هفتاد و دو حساب شده می‌گوید. وقتی می‌گوید: در، حساب شده می‌گوید.
به کوی میکده هر سالکی که ره دانست *** دری دگر زدن اندیشه‌ی تبه دانست
می‌گوید: کسی که سراغ اینها رفت، دیگر در هر خانه‌ای را نخواهد زد.
زمانه افسر رندی نداد جز به کسی *** که سرفرازی عالم در این کُله دانست
خدا رحمتش کند. چقدر زیبا بیان کرده است. لا‌ابالی‌گری خیلی خوب است. لا‌ابالی یعنی کسی که نسبت به قید و بندهای متعارف و معمول و باطل مردم هیچ اطلاعی ندارد. منتهی بی قید و بند نسبت به رفتار متعارف و غیر مشروع مردم. این را لاابالی می‌گوییم. لذا در روایت هم داریم «المؤمن لا یبالی» مؤمن لاابالی است. یعنی اصلاً به این قید و بندها هیچ اهتمامی ندارد. همان معنای کلمه‌ی پروانه، چرا به پروانه، پروانه می‌گویند؟ چون پروانه هیچ پروایی ندارد. از سوختن و از آتش و اینها پروا ندارد و کار خودش را می کند. اینها هم پروانه‌های به معنای واقعی هستند. فرمودند: فقط رضای خدا ملاک ماست. رضای مردم ملاک نیست. ما نسبت به رضای مردم هیچ قید و بندی نداریم. جای دیگر هم حافظ می‌گوید:
مصلحت دید من آن است که یاران همه کار *** بگذارند و سر طرّه‌ی یاری گیرند
فقط هوای یک نفر را داشته باشند. چون ما نمی‌توانیم مقید به همه باشیم. حالا این را حافظ به رندی تعبیر می‌کند. رندی در کلام حافظ یعنی لاابالی بودن نسبت به قضاوت‌ها و باطن مردم. و این رندی را تشبیه به تاج می‌کند. می‌گوید: هرکسی این ویژگی را داشته باشد، تاجدار است. سلطان زمین و زمان است. سلطان واقعی اوست. زمانه افسر رندی و تاج این رندی و لاابالی بودن نسبت به این قیودات نداد، جز به کسی که سرفرازی عالم در این کله دانست. گفت: اگر من بخواهم در این عالم سرفراز باشم، باید این قید و بندها را زیر پا بگذارم. باید این تاج بر سرم باشد. باید همان «المؤمن لا یبالی» باشم. برای من اهمیتی نداشته باشد. کار خدا و نظر خدا و رضای او باید ملاک و معیار من باشد.
بر آستانه میخانه هرکه یافت رهی *** ز فیض جام می اسرار خانقه دانست
پس اهل‌بیت کوی میکده شدند. حالا اینجا می‌گوید: آستانه میخانه، همان دری که پیامبر فرمود. همان دری که در زیارت جامعه می‌خوانیم. اینها آستانه میخانه است. می‌گوید: هرکسی با اینها آشنا شد، آنوقت می‌تواند از این جام می قرآن برخوردار شود. می‌تواند با معارف الهی آشنا شود. فیض را کنار جام می می‌گذارد. آب انگور که فیضی ندارد. آب انگور که به شما اسراری نمی‌فهماند. پس آنچه به شما اسرار می‌دهد می معرفت است. آنچه برای شما فیض دارد معرفت است، آب انگور نیست! دیگر این را به چه زبانی بیان کنند؟ «ز فیض جام می اسرار خانقه دانست» می‌گوید: اگر تو با اهل‌بیت آشنا شوی، «اعرف‏ الحق‏ تعرف اهله‏» (أمالی مفید/ص3) آنوقت می‌فهمی که پشت این خانقاه‌ها چه کثافت‌کاری‌ها و چه اتفاقاتی می‌افتد. ظاهرش که می‌بینی ذکر خداست. یا علی است، می‌گوید: آنوقت واقف می‌شوی که پشت اینها چه کثافت‌کاری‌هایی صورت می‌گیرد. آنوقت اسرار اینها برای تو فاش می‌شود. وقتی با معارف اهل‌بیت آشنا شدی، آنوقت طبق کلام امام صادق می‌فهمی که کثیف‌ترین آدم‌ها همین‌ها هستند. آلوده‌ترین آدم‌ها همین‌ها هستند که به اسم خدا و ذکر خدا و اولیای خدا هزاران پلشتی و پلیدی از خودشان نشان می‌دهند.
هر آنکه راز دو عالم ز خط ساغر خواند *** رموز جام جم از نقش خاک ره دانست
ساغرها، جام‌ها هفت خط داشت. پشت آن خط‌ها باده است. قرآن را به ساغر تشبیه می‌کند. این خطوط قرآن را تشبیه به خطوط ساغر می‌کند. می‌گوید: هرکسی این خطوط را فهمید، درک کرد، یعنی از باده قرآن سر کشید و سرمست شد، «هر آنکه راز دو عالم ز خط ساغر خواند، رموز جام جم» این قرآن جام حم است. حقایق عالم را به انسان منعکس می‌کند، آنوقت می‌فهمد که باید نقش راه شود. باید خاک راه شود و خاکساری و افتادگی کند. یعنی می‌فهمد که اگر افتادگی کند، با این رموز آشنا می‌شود. «رموز جام جم از نقش خاک ره دانست» من باید نقش خاک راه شود تا یک چیزی درک کنم. «افتادگی آموز اگر طالب فیضی»
ورای طاعت دیوانگان ز ما مطلب *** که شیخ مذهب ما عاقلی گنه دانست
دو تا عقل داریم. یک عقل زمینی است که چرتکه می‌اندازد و حساب و کتاب می‌کند. فلان روز جلوی تو احترام کردم، تو هم باید جلوی من احترام کنی. این عقل‌های زمینی و حسابگر و کاسب مذموم است. در شریعت دین این عقل هیچ اهتمامی ندارد. یک عقل هم داریم قدسی است. آسمانی است. آخرت اندیش است. کسی که عقل زمینی نداشته باشد، بی‌عقل است. کسی که بی‌عقل بود، دیوانه است. حافظ می‌گوید: ما دیوانه هستیم! ما یک چنین عقلی در سر نداریم. طاعت ما هم طاعت دیوانه وار است. طاعتی است که در آن شما چنین عقلانیتی را نخواهی دید. «که شیخ مذهب ما عاقلی گنه دانست» پیر ما، پیامبر ما این جنس عاقلی را گناه دانست. این را معصیت می‌داند.
حدیث حافظ و ساغر که می‌زند پنهان *** چه جای محتسب و شحنه پادشه دانست
می‌گوید: حکایت من حافظ و اینکه در پنهانی و خفا ساغر می‌زنم و جام باده سرمی‌کشم، محتسب و پاسبان و پلیس می‌داند. پادشاه هم می‌داند. یعنی برای من هیچ اهمیتی ندارد. همه می‌دانند من اهل ساغر هستم. ولی ساغر من را نمی‌فهمند. برای من هم اهمیتی ندارد که بفهمند یا نفهمند.
شریعتی: امروز صفحه 321 قرآن کریم آیات پایانی سوره مبارکه طه برای شما تلاوت می‌شود. این ایام، ایام سالگرد مرحوم حاج آقای دولابی است. انشاءالله خداوند رحمتشان کند و انشاءالله همه ما بتوانیم حق مطلب را برای این عزیزان به جا آوریم.
«قالَ‏ كَذلِكَ‏ أَتَتْكَ آياتُنا فَنَسِيتَها وَ كَذلِكَ الْيَوْمَ تُنْسى‏ «126» وَ كَذلِكَ نَجْزِي مَنْ أَسْرَفَ وَ لَمْ يُؤْمِنْ بِآياتِ رَبِّهِ وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَشَدُّ وَ أَبْقى‏ «127» أَ فَلَمْ يَهْدِ لَهُمْ كَمْ أَهْلَكْنا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ يَمْشُونَ فِي مَساكِنِهِمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِأُولِي النُّهى‏ «128» وَ لَوْ لا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ لَكانَ لِزاماً وَ أَجَلٌ مُسَمًّى «129» فَاصْبِرْ عَلى‏ ما يَقُولُونَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِها وَ مِنْ آناءِ اللَّيْلِ فَسَبِّحْ وَ أَطْرافَ النَّهارِ لَعَلَّكَ تَرْضى‏ «130» وَ لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى‏ ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَ رِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَ أَبْقى‏ «131» وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْها لا نَسْئَلُكَ رِزْقاً نَحْنُ نَرْزُقُكَ وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوى‏ «132» وَ قالُوا لَوْ لا يَأْتِينا بِآيَةٍ مِنْ رَبِّهِ أَ وَ لَمْ تَأْتِهِمْ بَيِّنَةُ ما فِي الصُّحُفِ الْأُولى‏ «133» وَ لَوْ أَنَّا أَهْلَكْناهُمْ بِعَذابٍ مِنْ قَبْلِهِ لَقالُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَيْنا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آياتِكَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزى‏ «134» قُلْ كُلٌّ مُتَرَبِّصٌ فَتَرَبَّصُوا فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ أَصْحابُ الصِّراطِ السَّوِيِّ وَ مَنِ اهْتَدى‏ «135»
ترجمه: (وخداوند در جواب خواهد) فرمود: همان گونه كه آيات ما به تو رسيد وتو آنها را فراموش كردى، امروز هم همانطور فراموش گرديده‏اى. ما اين گونه هر كس را كه افراط واسراف كند و به آيات پروردگارش ايمان نياورد جزا مى‏دهيم وقطعاً عذاب آخرت سخت‏تر وپايدارتر است. پس آيا مردمانى كه پيش از اين مورد قهر و هلاكت ما قرار گرفتند و (اينان امروز) در خانه‏هاى آنان رفت و آمد مى‏كنند، براى هوشيارى و هدايتشان كافى نيست؟! همانا در آن (حوادث) براى صاحبان عقل و انديشه نشانه‏ها و عبرت‏هاست. و اگر سنّت و تقدير پروردگارت و (ملاحظه‏ى) زمان مقرّر نبود، هر آينه عذاب الهى لازم مى‏آمد (و دامان آنان را نيز مى‏گرفت). پس بر آنچه مى‏گويند، شكيبا باش و پيش از طلوع آفتاب و قبل از غروب آن با ستايش پروردگارت (او را) تسبيح كن و (همچنين) برخى از اوقات شب و اطراف روز را تسبيح بگوى، باشد كه خشنود شوى. و هرگز به متاعى كه ما به گروهى از آنها داده‏ايم، چشم مدوز كه (اين) شكوفه و جلوه‏ى زندگى دنياست (و ما مى‏خواهيم) تا آنها را در آن بيازمائيم و (به يقين) روزىِ پروردگارت بهتر و پايدارتر است. وخانواده‏ات را به نماز فرمان ده و بر آن پايدار باش. ما از تو روزى نمى‏خواهيم، (بلكه) ما تو را روزى مى‏دهيم، و سرانجامِ (نيكو) براى (اهل) تقوا است. و (كافران) گفتند: چرا (پيامبر) از جانب پروردگارش معجزه و نشانه‏اى براى ما نمى‏آورد؟ آيا دليل و نشانه روشن در كتب قبلى برايشان نيامده (كه ايمان نياورند؟) واگر ما آنان را قبل از (آمدن پيامبر ونزول قرآن) با عذابى هلاك مى‏كرديم، مى‏گفتند: پروردگارا! چرا پيامبرى براى ما نفرستادى تا ما از آيات تو پيروى كنيم، پيش از آنكه ذليل و خوار شويم. بگو: هر يك (از ماو شما) در انتظاريم، پس انتظار بكشيد كه به زودى خواهيد دانست ياران راه راست كيانند و چه كسى راه يافته است.
شریعتی: اشاره قرآنی را بفرمایید.
حاج آقای رنجبر: شما از پارچ درون لیوان آب می‌ریزید. همزمان که می‌ریزید یک حباب‌هایی ته لیوان هست با شتاب بالا می‌آیند. بالا می‌آیند ولی بالا نمی‌مانند. از هم می‌پاشند. چرا؟ چون درونشان هواست. هوا و هوس هم همینطور است. مثل هوایی است که در این حباب است. حباب ممکن است با هوا بالا بیاید. ولی بالا نمی‌ماند. انسان هم ممکن است با هوا و هوس بالا بیاید و سر زبان‌ها بیافتد و دیده شود، ولی نمی‌ماند. قرآن می‌گوید: عاقبت با هوا و هوس نیست. گفت:
من که به آرزوی گل در چمن هوس شدم *** برگ گلی نچیدم و زخمی خار و خس شدم
یعنی انسان با هوا و هوس به گل مراد خودش که هیچ، به برگی از آن هم راه پیدا نمی‌کند. بلکه قرآن می‌گوید: عاقبت از آن تقوا است. «وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوى‏» یعنی آنچه تو را به جایی می‌رساند در عاقبت و فرجام کار همین تقواست. تقوا چیست؟ یک باغبان می‌تواند در باغ خودش، در باغچه خودش هرچه دلش خواست بکارد. ولی نمی‌کارد. گل می‌کارد. یاس و نرگس می‌کارد. تقوا یعنی همین، یعنی شما هرکاری می‌توانی بکنی، ولی نکنی. هرچیزی را می‌توانی ببینی، نبینی. هرطور می‌توانی فکر کنی، نکنی. هر طور می‌توانی زندگی کنی، نکنی. به این تقوا می‌گویند. بعد قرآن می‌گوید: کسانی که این تقوا را رعایت می‌کنند، فرجام خوشی خواهند داشت. پس تقوا یعنی پارسایی و نگهداری خود. تن به هر کاری ندادن. آنوقت کسی که پارسا شد، پرهیزگار می‌شود. لازمه پارسایی، پرهیزگاری است. انسان باید از خیلی چیزها پرهیز کند.
بعد از زیارت مخصوص امام رضا(ع) یک فرازی هست که آن را می‌گویم و خیلی لطیف است. می‌گوید: خدایا به ما نگاه کن. بعد می‌گوید: چطور نگاهی. «وَ بِالنَّظْرَةِ الَّتِي نَظَرْتَ بِهَا إِلَى الْجِبَالِ فَتَشَامَخَتْ» خدایا همانطور به ما نگاه کن که به کوه‌ها نگاه کردی. تو به کوه‌ها نگاه کردی که قد کشیدند. «وَ إِلَى الْأَرَضِينَ فَتَسَطَّحَتْ» خدایا تو به زمین‌های هموار نگاه کردی، هموار شدند. «وَ إِلَى السَّمَاوَاتِ فَارْتَفَعَتْ» خدایا تو به آسمان‌ها نگاه کردی مرتفع شدند. اگر تو به ما نگاه نکنی ما دره می‌شویم. نگاه کنی کوه می‌شویم. اگر نگاه نکنی زمین ناهموار می‌شویم. نگاه کنی صاف می‌شویم. اگر تو به ما نگاه کنی ما آسمان می‌شویم. ما آسمانی می‌شویم. بیا به ما نگاه کن.

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group