94-06-15-حجت الاسلام والمسلمين رنجبر - شرح زیارت جامعه کبیره
موضوع برنامه: شرح زیارت جامعه کبیره
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين رنجبر
تاريخ پخش: 94/06/15
شریعتی: بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
صوفی بیا که آینه صافیست جام را *** تا بنگری صفای می لعل فام را
راز درون پرده ز رندان مست پرس *** کاین حال نیست زاهد عالی مقام را
عنقا شکار کس نشود دام بازچین *** کان جا همیشه باد به دست است دام را
در بزم دور یک دو قدح درکش و برو **** یعنی طمع مدار وصال دوام را
ای دل شباب رفت و نچیدی گلی ز عیش **** پیرانه سر مکن هنری ننگ و نام را
در عیش نقد کوش که چون آبخور نماند **** آدم بهشت روضه دارالسلام را
ما را بر آستان تو بس حق خدمت است **** ای خواجه بازبین به ترحم غلام را
حافظ مرید جام می است ای صبا برو **** وز بنده بندگی برسان شیخ جام را
شریعتی: سلام عرض میکنم خدمت شما امیدواریم هر جا هستید حالتان خوب باشد به رسم یک شنبهها تفرجی خواهیم داشت در کوچه پس کوچههای غزلیات حافظ با شرحی که حاج آقای رنجبر خواهند گفت سلام علیکم و رحمة الله
حاج آقا رنجبر: علیکم السلام حرف مثل ظرف میماند ظرف چیست؟ به چیزی که چیز دیگری در درونش قرار میگیرد حرف هم چنین وضعیتی دارد شما وقتی حرف میزنید درون این حرفها یک معانی نهفته است پس حرف میشود ظرف معانی منتها بعضی حرفها مثل کوزه میمانند کوزه درونش آب است اگر آب شیرینی باشد اگر آب زلالی باشد هنرش این است که عطش شما را مرتفع میکند برای چند ساعتی ولی شما را مست و سرمست و شیدا نمیکند شما اقیانوس آرام را هم سر بکشید ذرهای به شما مستی نخواهد داد ولی بعضی حرفها هستند که مثل جام میمانند جام باده ساغر مِی. کم اش هم انسان را مست و شیدا میکند یک حالت از خود بی خود شدگی به انسان خواهد داد حافظ میگوید حرفها این طوری هستند بعضیها کوزهای هستند که مثل کوزه هم میمانند بعضی کوزهها درونش خالی است پر از گرد و خاک است یا مثلا آب هست ولی شور است تلخ است بعضی کوزهها هم آب شیرین دارند آب چشمه دارند حرفها هم همین طور اند بعضیها تو خالی اند حرف مفت اند چیزی در آن نیست ساعتها طرف حرف میزند آخرش هیچ چیز در آن نبود خالی است لغو و بیهوده است بعضی از حرفها نه مایهی شوربختی و تلخ کامی است مزاجت را حالت را به هم میزند اوقاتت را تلخ میکند بعضی از حرفها هم نه شیرین است طراوتی به انسان و روحیهای به انسان میدهد بعضی حرفها میگوید مثل جام است یعنی واقعا انسان وقتی میشنود انگار جام بادهای سر کشیده است مثلا یک حالت مستی بهجت ابتهاج و سرور به انسان دست میدهد حافظ میگوید این جنس حرفها یا قرآن است یا ریشه در قرآن دارد یا زلفش به زلف قرآن گره خورده قرآن را تعبیر میکند به جام باده به ساغر مِی. یعنی یک معانی درون این ظرف کلمات هست که مایه سرمستی است اگر انسان درک بکند اگر انسان دریافت بکند اگر به دل انسان بنشیند یعنی خدا یک عنایتی بکند تفضلی بکند از سر بیاید در دل آن وقت معجزه خواهد کرد کل اش در سر باشد فایده ندارد یک آیه اش بیاید در دل آدم بنشیند در دل آدم باور انسان پیدا بکند میگوید واقعا انسان مست میشود پس جام باده شد قرآن هر چه جز قرآن باشد کوزه است خیلی هنر بکند کوزهی آب است آن چیزی که شما را میتواند مست بکند قرآن است میگوید این جام بادهی قرآن هم صاف است مثل آینه است آینه وقتی صاف باشد بی غبار باشد و شفاف باشد درونش پیداست میگوید این جام آیات که همان کلمات باشند همان الفاظ باشند هیچ تیرگی ندارند هیچ ابهامی ندارند صاف صاف اند بی غبار اند روشن اند چطور یک آینه وقتی صاف باشد درونش را میبینی این کلمات هم این طوری اند این کلمات که شیشهی آن معانی جام آن معانی هستند کلمات روشنی هستند پیچیده و مغلق و دشوار نیستند قابل فهم اند لذا میگوید «بَيَانٌ لِّلنَّاسِ» (آل عمران/ 138) «بِلِسَانٍ عَرَبِيٍّ مُّبِينٍ» (شعرا/ 195) یک چیز روشنی است برای مردم روشن است روشنگر است عربی است عربی نه زبانش عربی است آن که معلوم است زبانش عربی است لازم نیست بگوید عربی است عربی در مقابل عجمی عجم یعنی گنگ مبهم چیزی که روشن نباشد پیچیده و دشوار و غیر قابل فهم و دور از ذهن باشد میگوید قرآن عربی است یعنی روشن است شفاف است این کلمات وقتی که نگاه میکنی معنایی که درونش است کاملا پیداست من دو نمونه مثال میزنم میگوید «فِي السَّمَاءِ رِزْقُكُمْ» (ذاریات/ 22) روزی شما مردم در آسمان است چرا در زمین دنبالش میگردید؟ یعنی سرت را بالا کن این قدر سرت را برابر این و آن افکنده نکن این قدر در مقابل این و آن سر خم نکن ما برای چه سر خم میکنیم میخواهیم چیزی از جیب آنها بیاید به جیب ما اعتباری دارد ثروت قدرتی دارد مقداری اش به ما برسد میگوید این طوری نیست رزق که همان آبرو و اعتبار و قدرت و ثروت و علم و هر چیزی که است این در آسمان رقم میخورد دست هیچ کس هم به آن نمیرسد اگر انسان این را درک بکند خیلی بی باک میشود اصلا عوض میشود من میترسم شما نان من را آجر کنی میگوید نان تو در آسمان است دست این که به آسمان نمیرسد تنها کسی که میتواند نان تو را آجر بکند خودت هستی هیچ کس هم نمیتواند روزی شما در آسمان رقم میخورد البته به میزانی از آسمان فرود میآید که شما در این زمین سعی و تلاش بکنی مثل دوش حمام است دوش حمام پایین شما شیر را میچرخانی از بالا آب میآید به میزانی که میچرخانی آب میآید به یک سمت بچرخانی کم میشود به یک سمت بچرخانی زیاد میشود روزی این طوری است تلاش ما مثل آن چرخاندن شیر دوش است روی زمین ولی روزی از بالا میآید به میزانی که تلاش میکنی و درست هم تلاش بکنی گاهی وقتها ممکن است یک طوری تلاش بکنی که به صورت بارانی نبارد دیگر همان ماء منحمری که گفتیم سیل آسا باشد یک خلافی میکنی یک سرمایهی هنگفتی از آن بالا میآید پایین یک اختلاس چند میلیاردی میآید پایین این مثل سیل تو را خواهد برد باید درست تلاش بکنی این واقعا روشن است وقتی این کلمات را برای کسی معنا میکنی معانی و حقایقی که پشت این کلمات نشسته کاملا روشن است به هر زبانی که ترجمه بکنی آن معنایی که منظور این آیات است برای طرف روشن است بعد هم قسم میخورد یکی از جاهایی است که خدا قسم میخورد «فَوَرَبِّ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِّثْلَ مَا أَنَّكُمْ تَنطِقُونَ» (ذاریات/ 23) قسم را کجا میخورند؟ فلسفهی قسم چیست؟ یکی از فلسفههای قسم به خاطر این است که مخاطب حرف شما را جدی بگیرد همیشه هم این طوری بوده سوگند میخوردند البته سوگند هم خوردنی بوده یک زمانی سوگند یک مادهای بود گوگرد مانند که به آن میگویند سوگنداک طرف میخورد بعد وقتی که میخورد نمیتوانست دروغ بگوید یعنی اگر دروغ میگفت از رنگ رخسارش پیدا میشد یک تغییراتی در چهره اش پدید میآمد لذا میگفتند شما سوگنداک بخور ببینم راست میگویی یا نه امروزه مدرنش شده دروغ سنج لذا این که میگوییم سوگند بخور این بخور مال سوگنداک است که بعدا آن دارویش شد الفاظ و کلمات میگوید به جان خودم به جان عزیزم به جان شما که خداوند آمد از این سنت اجتماعی تبعیت کرد حالا که شما با قسم حرفها را جدی میگیرید من هم قسم میخورم منتها افق دیگری در عالم قسم باز کرد گاهی به جان خودش سوگند میخورد گاهی به چیزهای دیگری. به جان خودم که پروردگار آسمان و زمین هستم این چیزی که گفتم روزی شما در آسمان است این حرف مهمل و پوچی نیست شاعرانه و خیال انگیز نیست توهم و افسانه نیست این حق است این حقیقت دارد واقعا روزی شما در آسمان است سرت را بالا بگیر این قدر سرافکنده نباش شک در این نکن جای شک ندارد بعد مثال میزند مثالش را ببینید چقدر قشنگ است «مِّثْلَ مَا أَنَّكُمْ تَنطِقُونَ» مثل وقتی که حرف میزنید الآن من دارم حرف میزنم شکاک ترین آدم روی زمین شک نمیکند که من دارم حرف میزنم بله ممکن است در حرف من شک داشته باشد ولی در حرف زدن من شک ندارد هیچ کس قرآن میگوید این حرفی که من دارم میزنم میگویم روزی شما در آسمان هاست مثل حرف زدن خود شما ذرهای شک بردار نیست چطور آن برای شما ذرهای شک بر نمیدارد باور کنید حرف من هم ذرهای شک برنمیدارد این حقیقت مسلم است واقعا این آدم را مست نمیکند؟ این آدم را بی باک نمیکند؟ این آدم را آزاد و آزاده نمیکند؟ آدم را آرام میکند خیلی از نا آرامیهای ما این است فلانی تهدید کرده گفته آبرویت را میبرم میگویم «فِي السَّمَاءِ رِزْقُكُمْ» آبرویت آنجاست بله ممکن است ما اجازه بدهیم این آبرو ریخته شود ولی به خیر توست ما اجازه میدهیم گاهی وقتها آبروی کمی از تو میگیریم آبروی بیشتری بدهیم این لیوان را خالی میکنیم تا آب تازه بدهیم یا گلاب در آن بریزیم دست ماست دست هیچ کس نیست اگر مشکلی است بیا با ما حل بکن این جام است جام این معانی است واقعا اگر این معانی را انسان باور بکند من دارم میگویم شما دارید میشنوید نه من باور دارم نه شما اگر انسان باور بکند خیلی رها میشود خیلی آزاد میشود اگر به آن برسی و بر جانت بنشیند نمونهی دیگری میگویم «هَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ ضَيْفِ إِبْرَاهِيمَ الْمُكْرَمِينَ» (ذاریات/ 24) میگوید آیا به تو رسید یعنی شنیدی اطلاع پیدا کردی؟ حدیث و ضیف و ماجرای میهمانان ابراهیم را؟ آن مهمانان ارجمند و گرامی وقتی که داخل خانه اش شدند و بر او سلام کردند گفتند سلام گفت سلام «إِذْ دَخَلُوا عَلَيْهِ فَقَالُوا سَلَامًا قَالَ سَلَامٌ قَوْمٌ مُّنكَرُونَ» (ذاریات/ 25) گروهی ناشناسید یعنی من شما را نمیشناسم این ناشناسی در همان پاسخش هم پیداست دیده اید گاهی وقتها شما یک کسی را جایی میبینید قرار نبوده او را آن جا ببینید میگویید سلام میگوید سلام این سلام این جا کلی حرف دارد. بعد میگوید «فَرَاغَ إِلَى أَهْلِهِ فَجَاءَ بِعِجْلٍ سَمِينٍ» (ذاریات/ 26) پنهانی یواشکی رفت پیش خانواده اش پس آورد یک گوسالهی چاقی را قرآن حشو و زواید ندارد گوسالهی چاق بیاورند برای مهمان یعنی چه؟ یعنی رفته کباب کرده آورده دیگر نمیگوید کباب کرد بلکه نمایش میدهد در نمایش ما وقتی میروی غذا را میآوری میگویی کباب کردم بفرمایید مرغ بریان است نه دیگر میآورد. «فَرَاغَ إِلَى أَهْلِهِ فَجَاءَ بِعِجْلٍ سَمِينٍ» مثل ما که یک جا سفره پهن میکنیم همه چیز را که چیدیم میگوییم بفرمایید هیچ لذتی ندارد مثل فست فود یک مرتبه همه چیز را در سفره میبینید آن وقتها این طوری نبود سفره را پهن میکردند دانه دانه میچیدند ذائقهها تحریک میشد بزاقها تحریک میشد میگفتند بعدش چه میآید آن سفره را برد نزدیک آنها گوسالهی بریان را برد نزدیکشان ولی دید اینها دست دراز نمیکنند نمیخورند «فَقَرَّبَهُ إِلَيْهِمْ قَالَ أَلَا تَأْكُلُونَ» (ذاریات/ 27) میل نمیکنید؟ نمیخورید؟ احساس ترس کرد از آنها ترسید یعنی چه اینها غذا نمیخورند اینها چه کسانی هستند تا آنها دیدند یک احساس ترسی در ابراهیم هست «فَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً قَالُوا لَا تَخَفْ وَبَشَّرُوهُ بِغُلَامٍ عَلِيمٍ» (ذاریات/ 28) گفتند نترس پس به او بشارت دادند به یک فرزند دانا دیگر نمیگوید اینها فرشته بودند چون معلوم است کسی میتواند چنین بشارت و مژدهای بیاورد که فرشتهی الهی باشد خدا یک بچه میخواهد به تو بدهد فهمیده و دانا و آگاه «فَأَقْبَلَتِ امْرَأَتُهُ فِي صَرَّةٍ فَصَكَّتْ وَجْهَهَا وَقَالَتْ عَجُوزٌ عَقِيمٌ» (ذاریات/ 29) خانمش که آن دورها بود شنید جلو آمد در حالی که فریاد میزد از شدت شگفتی و بهت و تعجب دو دستی به صورتش زد کاری که خانمها میکنند «قَالَتْ عَجُوزٌ عَقِيمٌ» پیرزنی نازا؟ یعنی میدانی دارید چه میگویید میگویید ابراهیم صاحب بچه میشود من همسرش هستم من را نگاه کنید من پیر هستم آن هم نازا هستم من در جوانی نازا بودم حالا که پیر هم هستم «قَالُوا كَذَلِكِ قَالَ رَبُّكِ إِنَّهُ هُوَ الْحَكِيمُ الْعَلِيمُ» (ذاریات/ 30) گفتند ببین خدا این طوری گفته خدا به ما گفته چنین خبری را بیاوریم تمام این آیات یک پردهی نمایش بود یک حقایقی را به نمایش گذاشت اولا سخای ابراهیم را نشان داد که چقدر این مرد سخی است یک افرادی آمدند که نمیشناسد آن هم چه پذیرایی میکند در روایات داریم اینها سه فرشته بودند ولی یک گوساله میآورد چرا؟ چون از بس کریم است میگوید ما بهترین غذایی که بدهیم کباب است کباب که بکنیم بویش محله را برمیدارد چرا چهار سیخ بگذاریم گوساله میگذاریم اینها به اندازهی خودشان مصرف میکنند بقیه را به همسایهها میدهیم بعد میگوید یواشکی رفت پیش خانمش به اینها نگفت نپرسید غذا خوردید مهمان که میآید میگوییم غذا که خوردید یا نگاهی به ساعت میکنیم میگوییم غذا نخوردید؟ یعنی چیزی تا شب نمانده میگوید یواشکی اصلا بدون این که به اینها بگوید رفت بعد هم میگوید نرفت که دستور بدهد خانم مهمان داریم یک گوساله بار بگذار خودش رفت کمکش کرد همهی اینها را قرآن دارد نشان میدهد کمکش کرد غذا که آماده شد روی طبق گذاشت و آورد بعد هم میگوید نشان میدهد قدرت حق را این گفت این کیست این کیست این این چه کسی است که این قدر فعال است «يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ» (آل عمران/ 40) است هر کاری دلش بخواهد میکند یک پیرزن را صاحب فرزند میکند اگر بخواهد آن هم پیرزن عقیم و نازا را اگر بخواهد میخواهد بگوید شما با یک چنین قدرتی رو به رو هستید همه چیز دست اوست سن و سال را نمیشناسد نازا و زاینده را نمیشناسد او اگر بخواهد او اگر اراده بکند این چیزها برایش مهم نیست یعنی خانم این قدر دنبال سحر و جادو و جنبل نرو تا بچه دار شوی این مزخرفات چیست اگر او بخواهد تو هر که هر چه باشی در هر سن و سالی که باشی برایش فرقی ندارد واقعا این آیات را اگر انسان درک بکند و باور بکند مست نمیشود؟ سرمست نمیشود؟ آیا این آیات روان نیست آسان نیست پیچیده است؟ هیچ پیچیدگی ندارد چرا حرفهای فلاسفه پیچیده است آنها هم جهان بینی میگویند خدا هم جهان بینی میگوید چرا خدا این قدر راحت میگوید و آنها سخت و دشوار میگویند چون آقای فیلسوف جزئی از جهان است میخواهد جهان را برای شما اول بفهمد بعد بفهماند ولی خداوند آفریدگار این هستی و کائنات است این یک قلم از آفریدههای اوست معلوم است احاطه و اشراف دارد با همین کلمهی گوساله با همین کلمهی عقیم با همین کلمهی عجوز حقایق این عالم را به نمایش میگذارد قطعا آیات معانی عمیق تری دارند لایه لایه اند تو در تو هستند هر کدام برای سطح خودش است ولی برای همه قابل بیان و درک است حافظ همین را میگوید آقای صوفی میانهی حافظ با صوفیان ابدا میانهی خوبی نبوده به شدت از اینها نفرت دارد و اینها را آدمهای ریا کار و متظاهر آدمهایی که دنیا را ترک میکنند تا بیشتر درک بکنند تا بیشتر دریافت بکنند در روایات هم است امام صادق به شدت اینها را مورد طعن و لعن قرار میدهد در منابع روایی ما. حافظ هم به هیچ وجه به اینها ارادت ندارد میگوید صوفی بیا آقای صوفی تشریف بیاور صوفی بیا که آینه صافی است جام را این جام قرآن مثل یک آینهی صاف و شفاف است یعنی چطور یک آینه اگر صاف باشد شفاف باشد درونش پیداست این جام آیات چه خود کلمات باشند مثل آینه اند هیچ ابهامی ندارند درونشان روشن است درونشان پیداست دیده اید که خواندیم پیدا بود چیز پیچیده و دشواری نیست صوفی بیا که آینه صافی است جام را این جام مثل آینهی صافی شده و بی غبار شده شفاف شده است تا بنگری صفایی مِی. لعل فام را اگر بیایی آن وقت میبینی صفا زلالیت شفافیت روشنی این معانی که مثل مِی. مایهی مستی هستند و لعل فام اند لعل آن سنگهای قیمتی را میگویند فام هم یک معنایش گونه است لعل فام یعنی لعل گونه یعنی آن شرابی که مثل لعل قیمتی است معرفت خیلی قیمت دارد این معانی قرآن خیلی ارزش دارد لعل فام است خود لعل هم که آن سنگ باشد به رنگ سرخ است فام هم یک معنایش یعنی رنگ لعل فام یعنی سرخ رنگ شرابی که سرخ است طبیعتا از شرابی که سپید است خیلی زیبا تر است میخواهد بگوید این معانی قرآن مثل شراب سرخ است خیلی زیبا است خیلی تماشایی است صوفی بیا که آینه صافی است جام را *** تا بنگری صفای مِی. لعل فام را
راز درون پرده ز رندان مست پرس *** کین حال نیست زاهد عالی مقام را
شما یک پردهای را تصور کنید روی این پرده الآن هم معمول شده عکس منظره است آسمانی دارد کوهی دشتی صحرایی دارد سرو و سنبلی دارد و تصور کنید پشت این پرده یک منظرهی بسیار دل انگیز بسیار دل فریبی باشد حافظ میگوید حکایت این عالم و عالم دیگر که آخرت باشد حکایت این پرده و درون پرده است این پرده و پشت پرده است میگوید شما هر چه این جا میبینی زیباترش دقیق ترش اصلا خودش آن طرف است در قرآن داریم که وقتی میوه برای بهشتیها میآورند میگویند «وَأُتُوا بِهِ مُتَشَابِهًا» (بقره/ 25) آن چیزی که به ما میدادند مشابه این بود انگور واقعی انار واقعی این است اصلش این جاست آنها عکسش بود چرا در قرآن میگوید فاکهه میوههای بهشتی این است آن است انار است انار چیست که قرآن یاد میکند میخواهد بگوید این جا هیچ چیزش هیچ چیز نیست حتی انارش هم انار نیست میگویند انار انار ساوه میگوید انار انار بهشت اینهایی که شنیدی هیچ و پوچ است اصلش آن جاست گاهی وقتها توصیف میکند شاخههای درخت بهشت را خیلی عجیب است میگوید این شاخهها میدانید چطوری هستند «ذَوَاتَا أَفْنَانٍ» (الرحمن/ 48) فنن یعنی تردی و لطافت میگوید شاخههای درختان بهشتی لطیف اند یعنی چه میخواهد بگوید آن دنیا آن قدر لطیف است که حتی این لطافت در شاخههای درختان هم است یک چنین دنیایی پیش روی شماست یا مثلا میگوید «بَطَائِنُهَا مِنْ إِسْتَبْرَقٍ» (الرحمن/ 54) پشتیهایی که بهشتیان میگذارند پشت سر بطائن جمع بطانه یعنی آستر هر بالشتی یک آستری یک رویهای دارد معمولا هم رویهها قیمتی اند آسترها چلواری متقالی چیزی است قیمتی ندارد رویه باید قیمتی باشد و جلوه داشته باشد قرآن بحث رویه نمیکند بحث آستر میکند میگوید آسترهای آن بالشها از استبرق است ابریشم است حالا رویه اش را چیزی نمیگویم شما خودتان بدانید باطن بالشها خوب است تا چه برسد به آدمها یک چنین دنیایی است «لَّا يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْوًا» (مریم/ 62) آن جا هیچ کس حرف مفت نمیزند هیچ کس دیگری را متهم نمیکند نسبت گناه نمیدهد تو چنین کردی تو چنان کردی یک چنین جهان امنی است یک جا میگوید «فِي سِدْرٍ مَّخْضُودٍ» (واقعه/ 28) بهشتیها زیر سایههای درخت سدر اند بعد میگوید این صدر مخضود است درختان سدر و کنار در صحراها دیده اید اینها سایههای خوبی دارند چون برگهای فراوان و ریزی دارند منتها پر از تیغ و خار است شاید هر شاخهی کوچکی صد خار داشته باشد خارهای خیلی تیز میگوید درختان بهشت صدر مخضود است یعنی همین درخت آن جا بدون خار است یعنی وقتی درختها بی خار باشند آدمها دیگر چه هستند همه لطافت است میخواهد بگوید یک چنین جهانی پشت این جهان است پس آن چه که شما میبینید یک پرده است این جهان همان پرده است کوه دارد آسمان دارد زمین دارد درخت دارد اینها پرده است لحظهی مرگ پرده میرود کنار شما آن جهان را میبینید آن وقت میفهمید که آن جا کجاست حالا بعضیها هستند در این دنیا قبل از این که مرگ برسد سیر و سلوک میکنند حرکت میکنند میروند جلو پرده را میزنند کنار پشت را میبینند امیرالمومنین از این جنس آدمها بود فرمود لُو کُشِفَ الغِطَاء مَا ازْدَدْتُ َيِقيًنا (بحارالانوار، ج 69، ص 209) اگر پردهی دنیا برود کنار تعبیر پرده میکند یعنی آن چیزی که میبینی پرده است منتها سه بعدی است مثل پردهی پارچهای نیست ابعادی دارد میگوید این پرده اگر برود کنار هیچ چیز به یقین من افزوده نمیشود یعنی این که من پرده را زدم کنار و پشتش را دیدم حالا حافظ همین را میگوید میگوید راز درون پرده میخواهی بدانی آن طرف چه خبر است ز رندان مست پرس بیا از اینها بپرس برو از حضرت علی بپرس آن طرفها چه خبر است تا به شما بگوید از مردان و اولیا خدا بپرس این را تعبیر میکند به رندان مست از تعبیرهای لطیف و دقیق حافظ است رند یعنی زرنگ فلانی خیلی رند است خیلی زرنگ است زرنگ تا زرنگ داریم زرنگ در زبان ما یعنی پشت هم انداز و حقه بازی است خوب یک و دو میکند ولی در نگاه حافظ نه یعنی خل اند دیوانه اند چون هندسهی عالم را آشنا نیستند اگر میدانستند این کار را نمیکردند زرنگ آن است که مثل آدم برود بیاید مثل بچهی آدم باشد او زرنگ است این است که میتواند مست شود حقایق قرآنی را درک بکند عالم را بشناسد قدر خود را بداند به اینها رندان مست میگوید یک معنای دیگر یعنی مردمان لا ابالی به این معنا اولیای خدا این معنا را دارند بعضی واژهها هست که نسبت به کسانی داده میشود بار منفی پیدا میکند نسبت به کسان دیگر داده میشود بار مثبت پیدا میکند مثل جبار وقتی به من و شما نسبت بدهند ستمگر است ولی اگر به خدا نسبت بدهند معنای لطیف و مثبتی پیدا میکند یعنی کسی که جبران کننده است لا ابالی همین طور است یک وقت به اوباش شهر نسبت داده میشوند آدمهای بی باکی هستند هر کاری دلشان خواست میکنند روی کسی حساب باز نمیکنند لا ابالی را اگر به اولیا خدا نسبت بدهی یعنی این که هیچ باکی از هیچ ندارند برای هیچ کس هیچ حسابی باز نمیکنند فقط روی خدا حساب باز میکنند همه را مرده میبینند و تعجب میکنند ما چطور روی دیگران حساب باز میکنیم دقیقا حکایت اینها این است که اینها میگویند بچهها را ببینید دختر بچه یک عروسک میدهی شروع میکند ساعتها با او حرف میزند موهایش را شانه میکند میگوید چرا دیر از خواب بیدار شدی با عروسکش شروع میکند به حرف زدن در حالی که عروسک جانی ندارد چیزی ندارد عروسک است آدمها در نگاه اولیاء خدا مثل عروسک اند آن کسی که حی است اوست «هُوَ الْحَيُّ» (بقره/ 255) بقیه همه مرده اند چیزی از اینها ساخته نیست فقط برای او حساب باز میکنند لذا به اینها میگویند لا ابالی یعنی بی باک راز درون پرده ز رندان مست پرس کین حال نیست این حال خوش نصیب کسی که زاهد در نگاه مردم است زاهد کسی که ترک دنیا میکند منتها خیلی از اینهایی که ترک دنیا میکنند الزاما درک معانی نمیکنند این لیوان وقتی ترک آب کرد معنایش این نیست که گلاب میریزند در آن درک گلاب بکند شاید آشغال ته سیگار بریزند بستگی دارد برای چه دارند خالی میکنند بعضیها دنیا را ترک میکنند الزاما معنایش این نیست معنویت را دریافت کنند هر کس پشت پا زد به دنیا دنبال مقام و موقعیت نبود معنایش این نیست به عالم معنا ارتباط داشته باشد شاید چیز دیگری در سر داشته باشد مثل کشاورزی که ترک گندم هایش میکند یک گونی گندم میدهد سخاوتمندانه پخش میکند ولی میخواهد گندم بردارد اینها را میگویند زاهد در نگاه حافظ عالی مقام هم هستند مقام اینها جایگاه اینها پیش مردم عالی است میگویند این آقا از همهی دنیا توجهی ندارد میگوید حالات خوش را خدا به اینها نمیدهد به همان رندان مست میدهد
شریعتی: خیلی ممنون نکات خوبی را شنیدیم امروز صفحه 561 قرآن آیات پایانی سورهی مبارکهی تحریم تلاوت شد باز میگردیم در بخش بعدی هم همراه ما باشید
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّـهِ تَوْبَةً نَّصُوحًا عَسَى رَبُّكُمْ أَن يُكَفِّرَ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَيُدْخِلَكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ يَوْمَ لَا يُخْزِي اللَّـهُ النَّبِيَّ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ يَسْعَى بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَبِأَيْمَانِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا وَاغْفِرْ لَنَا إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ﴿٨﴾ يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ ﴿٩﴾ ضَرَبَ اللَّـهُ مَثَلًا لِّلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَامْرَأَتَ لُوطٍ كَانَتَا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَيْنِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ يُغْنِيَا عَنْهُمَا مِنَ اللَّـهِ شَيْئًا وَقِيلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِينَ ﴿١٠﴾ وَضَرَبَ اللَّـهُ مَثَلًا لِّلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِندَكَ بَيْتًا فِي الْجَنَّةِ وَنَجِّنِي مِن فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ ﴿١١﴾ وَمَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِيهِ مِن رُّوحِنَا وَصَدَّقَتْ بِكَلِمَاتِ رَبِّهَا وَكُتُبِهِ وَكَانَتْ مِنَ الْقَانِتِينَ ﴿١٢﴾
ترجمه:
ای مؤمنان! به پیشگاه خدا توبه کنید، توبه ای خالص [که شما را از بازگشت به گناه بازدارد]؛ امید است پروردگارتان گناهانتان را از شما محو کند و شما را به بهشت هایی که از زیرِ [درختانِ] آن نهرها جاری است، درآورد، در آن روزی که خدا پیامبر و کسانی که با او ایمان آورده اند، خوار نمی کند، نورشان پیشاپیش آنان و از سوی راستشان شتابان حرکت می کند، می گویند: پروردگارا! نور ما را برای ما کامل کن و ما را بیامرز که تو بر هر کاری توانایی. (۸) ای پیامبر! با کافران و منافقان جنگ کن و بر آنان سخت بگیر و جایگاهشان دوزخ است و بد بازگشت گاهی است. (۹) خدا برای کافران، زن نوح و زن لوط را مثل زده که تحت سرپرستی و زوجیت دو بنده شایسته از بندگان ما بودند، ولی [در امر دین و دین داری] به آن دو [بنده شایسته ما] خیانت ورزیدند، و آن دو [پیامبر] چیزی از عذاب خدا را از آن دو زن دفع نکردند و [هنگام مرگ] به آن دو گفته شد: با وارد شوندگان وارد آتش شوید. (۱۰) و خدا برای مؤمنان همسر فرعون را مثل زده است هنگامی که گفت: پروردگارا! برای من نزد خودت خانه ای در بهشت بنا کن ومرا از فرعون وکردارش رهایی بخش ومرا از مردم ستمکار نجات ده. (۱۱) و [نیز] مریم دختر عمران [را مثل زده است] که دامان خود را پاک نگه داشت و در نتیجه از روح خود در او دمیدیم و کلمات پروردگارش و کتاب های او را تصدیق کرد و از اطاعت کنندگان [فرمان های خدا] بود. (۱۲)
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شریعتی: وقت در اختیار شماست میشنویم
حاج آقا رنجبر: فرق است بین چوب و چراغ به چوب نار میدهند ولی به چراغ نور میدهند هیچ گاه به چوب نمیشود نور داد چوب به درد نار و سوختن میخورد این چراغ است که قابلیت دریافت نور و انعکاس نور را دارد آدمها بعضی هایشان همان که آیهای که خواندیم «كَأَنَّهُمْ خُشُبٌ» (منافقون/ 4) مثل چوب میمانند خدا به اینها نار و آتش میدهد ولی انسانهایی هستند که مثل چراغ میمانند به اینها نور میدهد نور چیست؟ علم است أَلْعِلْمُ نُورٌ (مصباح الشريعة، ص 16) و اهل بیت چون مصابیح هستند چراغ هستند خداوند به اینها نور دانش خودش را کرامت میکند به این خاطر اینها میشوند عَيْبَةِ عِلْمِهِ (زیارت جامعه کبیره) یعنی خزانه یعنی گنجینه یعنی جایگاه مخزن جایگاه علم الهی هستند یعنی خداوند علمش را به اینها کرامت میکند به همین خاطر امیرالمومنین با جرئت میگفت این حرف خیلی جرئت میخواهد سَلُونی قَبلَ اَن تَفقِدُونِی (نهج البلاغه،خطبه 189) هر چه میخواهید بپرسید قبل از این که من را از دست بدهید اگر من را از دست دادید هر کس این جا بنشیند نمیتواند پاسخگوی شما باشد واقعا دل سنگ کباب میشود گفت از سنگ ناله خیزد شما ببینید در عهد خلفا به خصوص خلیفهی دوم بخشنامه شد که پرسش ممنوع است پرسش گری ممنوع است کسی حق ندارد از آیات قرآن بپرسد یک روایتی است در منابع بسیار بسیار معتبر اهل سنت نقل شده در اطقان سیوتی در تفسیر ابن کسیر در سنن دارمی در سیرهی ابن جوزیه است در فتح الباری است در فتوحات مکیه در شرح ابن ابی الحدید است که عَطَا عُمَرِ بنِ خَطَّاب سَبِیق العراقی یک کسی که اسمش سبیق بود اهل عراق بود آمد پیش خلیفهی دوم گفت یک کسی پیدا شده از آیات قرآن میپرسد ما نمیدانیم چه به او جواب بدهیم خلیفه گفت بگویید بیاید پیش من آمد وقتی آمد سلام کرد ادب کرد بعد گفت قرآن میگوید «وَالذَّارِيَاتِ ذَرْوًا، فَالْحَامِلَاتِ وِقْرًا، فَالْجَارِيَاتِ يُسْرًا، فَالْمُقَسِّمَاتِ أَمْرًا» (ذاریات/ 4-1) یعنی چه؟ خلیفه نگاهی کرد گفت انت هو؟ تو همان کسی هستی که میگویند میپرسی گفت بیا جلو بلند شد شلاقش را برداشت خواباندش شروع کرد شلاق و تازیانه زدن بعد هم تبعیدش کرد به بصره گفت تحت الحفظ میبرید بصره آن جا حق ملاقات با هیچ کسی را ندارد چرا؟ چون پرسیده به جرم پرسیدن این چیزی است که خودشان نقل میکنند امیرالمومنین بالای منبر است یک آدمی که معروف است از منافقین است به نام ابن کوا وسط صحبت حضرت دارد یک چیزی میگوید بلند میشود میگوید آیهی وَالذَّارِيَاتِ یعنی چه حضرت صحبتش را قطع میکند رو به او میکند چهار کلمه میگوید هِیَ الرِّیَاح وَ السَّحَاب وَ الفُلک وَ المَلَک خدا دارد قسم میخورد وقتی میگوید «وَالذَّارِيَاتِ ذَرْوًا» دارد به بادها قسم میخورد گفتم قسمهای الهی بیشتر به خاطر این است که افق دید انسانها را باز بکند انسان را متوجه به این آیات خودش بکند گفت وقتی خدا قسم میخورد به ذاریات دارد قسم میخورد به بادها چون ذاری یعنی پراکنده کننده کار بارها هم پراکندن است گردهها را پراکنده میکند ابرها را عبور میدهد شوخی بازی نیست میلیونها تن این تودههای حجیم را از دل آسمان از قارهای به قارهای میبرد این انرژی پاک این منبع انرژی عظیم را دارد به این بادها قسم میخورد وقتی به «فَالْحَامِلَاتِ وِقْرًا» قسم میخورد دارد به ابرهایی که درونشان پر از آب است قسم میخورد خیلی عجیب است ما نگاه به آسمان میکنیم میگوییم هوا ابری است یعنی چه یک دریا بالای سرت است شوخی بازی نیست خودش آب است ظرفش مظروفش آب است یک نم یک قطره اش پایین نمیآید تا امر الهی نباشد دارد به این ابرها قسم میخورد وقتی دارد به «فَالْجَارِيَاتِ يُسْرًا» قسم میخورد به کشتیها سوگند میخورد که به آسانی روی آب حرکت میکند یک دو ریالی میاندازی تا عمق دریا فرو میرود هزاران تن روی این آب دارد به روانی حرکت میکند دارد به آیات خودش قسم میخورد به «فَالْمُقَسِّمَاتِ أَمْرًا» دارد به فرشتهها قسم میخورد که هر کدام مسئولیتی دارد چون ظرف دانش الهی دارد احاطه و اشراف دارد میگوید هر چه میخواهید بپرسید