پنجشنبه 1 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

94-06-22-حجت الاسلام والمسلمین رنجبر - شرح زیارت جامعه کبیره
موضوع برنامه: شرح زیارت جامعه کبیره
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين رنجبر
تاريخ پخش: 22-06-94

شریعتی: بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

صوفی بیا که آینه صافیست جام را *** تا بنگری صفای می‌لعل فام را
راز درون پرده ز رندان مست پرس *** کاین حال نیست زاهد عالی مقام را
عنقا شکار کس نشود دام بازچین *** کان جا همیشه باد به دست است دام را
در بزم دور یک دو قدح درکش و برو **** یعنی طمع مدار وصال دوام را
ای دل شباب رفت و نچیدی گلی ز عیش **** پیرانه سر مکن هنری ننگ و نام را
در عیش نقد کوش که چون آبخور نماند **** آدم بهشت روضه دارالسلام را
ما را بر آستان تو بس حق خدمت است ****‌ای خواجه بازبین به ترحم غلام را
حافظ مرید جام می‌است‌ای صبا برو **** وز بنده بندگی برسان شیخ جام را


سلام به همه‌ی شما هموطنان عزیزم
خیلی خوش آمدید به سمت خدا خیلی خوشحالیم که در کنار شما هستیم.
استاد رنجبر: بسم الله الرحمن الرحیم من هم خدمت شما و همه بینندگان خوب و عزیز و نازنین عرض سلام و ادب و ارادت دارم.
شریعتی: خیلی خوش حالیم کنار شما هستیم حضرت حافظ فرموده اند عنقا شکار کس نشود دام بازچین
استاد رنجبر: خدا رحمت کند حکیم ابوالقاسم فردوسی را. یکی او را در عالم خواب دید که در یک قصر بسیار مجلل و باشکوهی بر تخت نشسته خوب گفت قصر فردوس پادش عمل می‌بخشند گفت این قصر به پاداش کدام عمل به تو بخشیده اند؟ به خاطر شاهنامه بهت داده اند؟ گفت نه! به خاطر یک بیت شاه نامه این قصر را به من کرامت کرده اند.
شریعتی: چه بود اون یک بیت
استاد رنجبر: خداوند والا و پستی تویی *** ندانم چه‌ای هر چه هستی تویی
حالا شاید برای خیلی‌ها جای تعجب و شگفتی باید که یعنی چی یک قصر آن هم قصر بهشت به خاطر یک بیت. همین شگفتی وقتی بیشتر می‌شود که ما با ثواب اعمال در روایات مواجه می‌شویم. مثلا گفته می‌شود که در روز دحو الارض که هفته گذشته بود روزه داری آن ثواب هفتاد سال روزه داری را دارد. یا مثلا شب قدر برابر است با هزار ماه یا امروز نماز یک شنبه ماه ذی القعده با آن همه آثار و برکات. یا برکت مثلا این همه ثواب این همه پاداش اصلا شدنی است واقعا معنی دار است؟ معقول است؟ واقعش این است که اگر اینجوری نباشد جای شگفت و تعجب و بهت دارد. یعنی یک وقتی نادرشاه افشار اول صبح و همراه سپاهیان و لشگریانش از اردوگاه و لشگرگاه بیرون می‌زدند تا برند به سرزمین هندوستان و اونجا را فتح کنند. همان ابتدای حرکت نادرشاه یک نوجوانی را دید داشت از گوشه جاده می‌رفت. پرسید اسمت چیست پسر؟ گفت: فتح الله! خب شنیدن این واژه برای یک کسی که به عظم جنگ پا در رکاب کرده و هدفی جز فتح و پیروزی ندارد خیلی نوید بخش و خیلی امید بخش بود. این را هر کس باشد به فال نیک می‌زند. به قول حافظ که گفت که: (حال نکو در قفای فال نکوست!). خیلی خوشش آمد که عجب اولین واژه‌ای که ما داریم ابتدای کار می‌شنویم فتح، پیروزی ست. گفت اسم پدرت چیست؟ گفت: نصرالله! نصرت الهی، باز خیلی خوشحال شد که امروز چه حرف‌هایی ما داریم می‌شنویم. فتح، نصرالله . چه قدر خوش یمن! گفت: کجا داری می‌روی. گفت: دارم می‌روم مکتب خانه. گفت: خب در مکتب خانه چه می‌خوانی؟ گفت: قرآن. گفت: امروز قرار است چه بخوانی؟ گفت: «إِنَّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحًا مُبِینًا» (فتح/ 1). دیگر خیلی کیفور و شاد شد به خزانه دارش گفت: یک سکه به او بده. یک سکه به او داد یک نگاهی به سکه کرد شروع کرد به گریه کردن. نادرشاه گفت: چرا گریه می‌کنی؟ گفت الآن بروم خانه پدرم می‌گوید این سکه را از کجا آورده ای؟ گفت: خب بگو اعلی حضرت به من داده اند. گفت: قبول نمی‌کند! گفت: چرا؟ گفت: می‌گوید اگر اعلی حضرت می‌داد یک کیسه می‌داد یک دانه نمی‌داد. نادر لبخندی زد و گفت یک کیسه به او بدهید. ممکن است افسانه باشد اما یک نکته‌ای دارد. آن هم این که بخشش شاه باید شاهانه باشد. اگر نباشد جای تعجب دارد. خدا هم بالاخره سلطان عالم است. اصلا یکی از نام‌های خدا سلطان است. «لِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» (الشوری/ 49) او اگر بخواهد پاداش دو رکعت امروز را کمتر از اینی که هست بدهد دیگر نمی‌تواند سلطان باشد و نمی‌تواند نام سلطان را با خودش داشته باشد. پس جای تعجب نیست اگر گفته می‌شود که یک قصر با آن عظمت و جلال و شکوه به خاطر یک بیت به حکیم ابوالقاسم فردوسی داده شده. البته بیت هم بیت بلندی است دیگر. می‌گوید خداوند بالا و پستی تویی. من بالا می‌روم می‌بینم همه آثار توست. زمین می‌آیم پایین می‌آیم می‌بینم همه نشانه‌های توست. ندانم چه ای؟ درسته حکیمم و به من می‌گویند حکیم ابوالقاسم فردوسی ولی من حکیم نمی‌توانم بفهمی چه هستی که هستی ندانم. هر چه هستی تویی. هر چه هست و همه جا رد پای توست اثر انگشت توست چه در آسمان‌ها چه در زمین. قرآن هم اتفاقا روی همین نکته تائید می‌کند یعنی روی آثار الهی تکیه می‌کند نه روی حقیقت حق.
«الرَّحْمَنُ، عَلَّمَ الْقُرْآنَ، خَلَقَ الإنْسَانَ، عَلَّمَهُ الْبَیَانَ، الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ بِحُسْبَانٍ» (الرحمن/5-1).
الرَّحْمَنُ یک کلمه است ولی این یک کلمه یک آیه است. یعنی یک دنیا حرف دارد برو بنشین فکر کن. الرَّحْمَنُ؛ آیه تمام شد. بعد می‌گوید این الرَّحْمَنُ این که سر تا پا رحمت و رافت است عَلَّمَ الْقُرْآنَ بعد می‌گوید خَلَقَ الإنْسَانَ این‌هایی که می‌خواهند میوه را ترازو کنند خب ترازو‌ها بعضی هایش دو تا کفه دارد اول سنگ ترازو می‌گذارد بعد میوه می‌گذارد. خدا هم اول سنگ ترازو را بیان می‌کند که قرآن بعد میوه‌ی آفرینش که انسان است. خَلَقَ الإنْسَانَ. یعنی ببینید میزان سنجش شما این قرآن است. چون اول می‌گوید عَلَّمَ الْقُرْآنَ. چون قائدتا باید می‌گفت خَلَقَ الإنْسَانَ، عَلَّمَ الْقُرْآنَ. انسان را آفرید قرآن را به این انسان آموخت. یعنی اصلا معیار و قیاس سنجش ما همین کتاب است. ما بر اساس این سنگ ترازوی ما سنگ محک ما سنجیده می‌شویم. عَلَّمَ الْقُرْآنَ خَلَقَ الإنْسَانَ بعد می‌گوید عَلَّمَهُ الْبَیَانَ. ما به این انسان گفتن آموختیم نه سخن گفتن سخن را پدر و مادر به ما آموختند آن‌ها حرف را کلمه کلمه در دهان ما گذاشتند یعنی گفتن را این‌ها به ما آموختند. گفتن یعنی چه؟ این که شما یک مقدار هوا را از ریه می‌فرستید از طریق نای به هنجره می‌دهید در فضای دهان این زبان به حرکت می‌آید لب‌ها به حرکت می‌آیند فک‌ها به حرکت می‌آیند تبدیل به صوت و کلمه می‌شوند. این را کسی به شما نیاموخت. حرف را به شما یاد دادند نه زدن را. سخن را به شما یاد دادند نه گفتن را. پس یک توان حرف زدن را خداوند داده. سخن را پدر و مادر یاد داده ولی گفتن را که یاد داده؟ پدر و مادر گفته اند یک مقدار هوا از ریه به دهان بفرست؟ زبانت را به حرکت در بیار؟ فک هایت را بالا و پایین کن؟ دهانت را باز و بسته کن؟ تا مثلا بشود کلمه‌ی بابا؟ گفتن را او آموخت! اصلا همین که الان شما دارید با من حرف می‌زنید می‌گوید رد پای من است. کجا دارید می‌روید؟ اصلا گفتن تو شاهد و گواه است و حضور و وجود من است. عَلَّمَهُ الْبَیَانَ، الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ بِحُسْبَانٍ، یک نگاهی به آسمان کن. آسمان فقط همین یک شمس و خورشید ندارد. میلیون‌ها شمس دارد که خیلی هایش بزرگتر و پر نورتر است. میلیون‌ها ماه دارد که یکی اش این است و خیلی‌ها بزرگتر از این ماه است. همه‌ی این‌ها در مدار خودشان در حرکت اند ولی هرگز تا کنون یک تصادم یک تصادف یک برخورد بین این‌ها اتفاق نیفتاده. تسبیح پاره می‌شود دانه‌ها می‌افتد زمین. صد دانه هم بیشتر نیست. این دانه به آن دانه می‌خورد. می‌گوید ببین این خورشید این ماه این‌ها بِحُسْبَانٍ اند یعنی با حساب دارند حرکت می‌کنند که هیچ تصادفی ندارند خود این به حساب بودن خود این محاسبات رد پای ما نیست. یک آیه است در واقع. اصلا نمی‌گوییم ما خورشید را آفریدیم. نه شما آفریدید. ولی خورشید‌ها این ماه‌ها نباید یکی شان به هم بخورند؟ این نظم، این نظام، این محاسبات فریاد می‌کنند که ما هستیم. چه چیزی را داری منکر می‌شوی. اصلا می‌گویی از آسمان بیا زمین نمی‌خواهیم. همین جلوی پایت را نگاه کن. یک روز برو کنار یک باغی یک مسجدی یک تخته سنگی بشین یک نگاهی بکن. «أَفَرَأَيْتُم مَّا تَحْرُثُونَ» (واقعه/ 63) پس آیا دیده‌ای آنچه می‌کارید؟ حرث یعنی شکافتن زمین و دانه‌ها را در آن شکاف قرار دادن. ببین شما یک دانه‌های چوبین خشک بی همه چیز نه ریشه دارد نه ساقه دارد نه برگ دارد. در دل اون شکاف‌های خاک می‌گذرد. حالا ببینم «أَأَنتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ » (واقعه/ 64) پس زرع یعنی بیرون کشیدن. رویانیدن. شما می‌رویانید یا ما؟ شما فقط حارثید. زمین را شخم می‌زنید شیار می‌گذارید یک مشت گندم هم می‌کارید. کی به این دانه می‌گوید یک بخشی بشود ریشه برود دنبال آب یک بخشی بشود جوانه بیاید بالا برود دنبال نور. کی این کار را می‌کند. اصلا این دانه‌ها درست مثل یک انسان خردمند یک مسیری را طی می‌کند طی می‌کند طی می‌کند تا می‌شود محصول تا می‌شود غلات تا می‌شود میوه. کار کیست این. یک نگاهی بکن به این. همه‌ی این‌ها یک علامت است به سوی آسمان. همه دارند ما را فریاد می‌کنند. ما را صدا می‌کنند. «لَوْ نَشَاء لَجَعَلْنَاهُ حُطَامًا فَظَلَلْتُمْ تَفَكَّهُونَ» (واقعه/ 65) ما اگر اراده بکنیم همین که سبز شد آمد بالا با یک نگاه خشکش می‌کنیم. می‌شود کاه. می‌شود علف خشک. اون وقت چه خاکی به سر می‌کنید. فریاد می‌کنید که « إِنَّا لَمُغْرَمُونَ» (سوره واقعه/آیه 66) ما چه کنیم. «بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ» (سوره واقعه/آیه 67) ما امسال بی نصیبیم نه گندمی نه برنجی هیچ نداریم. فقط شیون می‌کند. «أَفَرَأَيْتُمُ الْمَاء الَّذِي تَشْرَبُونَ» (واقعه/ 68) همین آبی که شما می‌نوشید همه اش می‌گویید سرد است گرم است. مرد حسابی یک بار هم به خودش نگاه بکن که از کجا آمده این آب؟ «أَأَنتُمْ أَنزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنزِلُونَ » (واقعه/ 69) آن ابر‌های باران زا را ما فرو فرستادیم. هر قطره از این آب ما را فریاد می‌کند. می‌گوید ما هستیم. از یک آب کمتر نباش. آب حضور ما را دارد تائید می‌کند و تاکید می‌کند. «لَوْ نَشَاء جَعَلْنَاهُ أُجَاجًا فَلَوْلَا تَشْكُرُونَ» (واقعه/ 70) اگر می‌خواستیم تلخش می‌کردیم. شورش می‌کردیم. اصلا قائدتا باید شور و تخل باشد. چرا فکر نمی‌کنی. این آب از کجا آمده؟ از سد. سد از کجا آمده؟ از سیلاب ها؟ سیلاب از کجا آمده؟ از ابرها. ابر‌ها از کجا آمده از دریا ها. دریا‌ها که شورند این آّب باید شور باشد؟ می‌گوید ما می‌خواستیم این آب را به آسمان بفرستیم غربال ش کردیم. نمک‌ها و تخلی هایش را گرفتیم. ما می‌توانستیم با همان نمک‌ها بالا بفرستیم. اگر می‌خواستیم تلخ و شورش قرار می‌دادیم. چون اصلا باید تلخ و شور باشد. یعنی ما از آب شور آب شیرین ساخته ایم. این را تصفیه کرده ایم در اختیار شما گذاشته ایم. چرا فکر نمی‌کنید؟ «أَفَرَأَيْتُمُ النَّارَ الَّتِي تُورُونَ» (واقعه/ 71) کبریت می‌زنیم. اجاق را روشن می‌کنیم. غذایی درست می‌کنیم. سفره‌ای پهن می‌کنیم. یک نگاهی به این کبریت بکن. اصلا آن آتش و غذا هیچ. همین که می‌زنی آتش را روشن می‌کنی این چوب است. چوب از درخت است. «أَأَنتُمْ أَنشَأْتُمْ شَجَرَتَهَا أَمْ نَحْنُ الْمُنشِؤُونَ» (واقعه/ 72) شما آن درخت را پدید آوردید. شما یک علف را هم نمی‌توانید پدید بیارید. درخت گردو را می‌خواستید پدید بیاورید؟ همه چیز ما را فریاد می‌کند. ندانم چه هستی.
حافظ هم می‌خواهد همین را بگوید: عنقا شکار کس نشود دام بازچین.
عنقا نماد خداوند است که در اوج آسمان هاست. همه‌ی پرنده‌ها را می‌تواند شکار کند اما هیچ پرنده‌ای نمی‌تواند آن را شکار کند. ذات خدا را عارفان به عنقا تشبیه می‌کنند یعنی قابل دسترسی و دستیابی و فهم و درک نیست. همان ندانم چه ای. عنقا حقیقت حق معرفت به ذات حق شکار کس نشود. هیچ کس نمی‌تواند شکار کند و از آن خودش کند و بگوید من حقیقت حق را فهمیدم. دام باز نشود. این دام فکر و خیال و اندیشه خودت را جمع کن. اندیشه خیال تشبیه می‌کنه به یک تور که طرف پهن کرده باشه یک توری را تا پرنده‌ای را شکار کند. می‌گوید با این تور نمی‌توانی آن حقیقت را دریافت کنی. دام باز شود. امیرالمومنین هم می‌فرمود در باره ذات خداوند اندیشه نکن. به جایی نمی‌رسی گمراه می‌شوی.
عنقا شکار کس نشود دام بازچین *** کان جا همیشه باد به دست است دام را
شما یک دام یک توری را پهن کن که یک سیمرغی را شکر کنی هزار سال هم صبر کنی به نتیجه نمی‌رسی. تنها چیزی که به دست می‌آوری باد و نسیم است.
شریعتی: مشرف می‌شویم به محضر قرآن کریم. آیات پایانی سوره مبارکه حاقه و آیات ابتدایی سوره مبارکه معارج صفحه 568.
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
فَلَيْسَ لَهُ الْيَوْمَ هَاهُنَا حَمِيمٌ ﴿٣٥﴾ وَلَا طَعَامٌ إِلَّا مِنْ غِسْلِينٍ ﴿٣٦﴾ لَّا يَأْكُلُهُ إِلَّا الْخَاطِئُونَ ﴿٣٧﴾ فَلَا أُقْسِمُ بِمَا تُبْصِرُ‌ونَ ﴿٣٨﴾ وَمَا لَا تُبْصِرُ‌ونَ ﴿٣٩﴾ إِنَّهُ لَقَوْلُ رَ‌سُولٍ كَرِ‌يمٍ ﴿٤٠﴾ وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ‌ قَلِيلًا مَّا تُؤْمِنُونَ ﴿٤١﴾ وَلَا بِقَوْلِ كَاهِنٍ قَلِيلًا مَّا تَذَكَّرُ‌ونَ ﴿٤٢﴾ تَنزِيلٌ مِّن رَّ‌بِّ الْعَالَمِينَ ﴿٤٣﴾ وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ ﴿٤٤﴾ لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ ﴿٤٥﴾ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ ﴿٤٦﴾ فَمَا مِنكُم مِّنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِينَ ﴿٤٧﴾ وَإِنَّهُ لَتَذْكِرَ‌ةٌ لِّلْمُتَّقِينَ ﴿٤٨﴾ وَإِنَّا لَنَعْلَمُ أَنَّ مِنكُم مُّكَذِّبِينَ ﴿٤٩﴾ وَإِنَّهُ لَحَسْرَ‌ةٌ عَلَى الْكَافِرِ‌ينَ ﴿٥٠﴾ وَإِنَّهُ لَحَقُّ الْيَقِينِ ﴿٥١﴾ فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَ‌بِّكَ الْعَظِيمِ ﴿٥٢﴾
سورة المعارج
بِسْمِ اللَّـهِ الرَّ‌حْمَـنِ الرَّ‌حِيمِ
سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ ﴿١﴾ لِّلْكَافِرِ‌ينَ لَيْسَ لَهُ دَافِعٌ ﴿٢﴾ مِّنَ اللَّـهِ ذِي الْمَعَارِ‌جِ ﴿٣﴾ تَعْرُ‌جُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّ‌وحُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كَانَ مِقْدَارُ‌هُ خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ ﴿٤﴾ فَاصْبِرْ‌ صَبْرً‌ا جَمِيلًا ﴿٥﴾ إِنَّهُمْ يَرَ‌وْنَهُ بَعِيدًا ﴿٦﴾ وَنَرَ‌اهُ قَرِ‌يبًا ﴿٧﴾ يَوْمَ تَكُونُ السَّمَاءُ كَالْمُهْلِ ﴿٨﴾ وَتَكُونُ الْجِبَالُ كَالْعِهْنِ ﴿٩﴾ وَلَا يَسْأَلُ حَمِيمٌ حَمِيمًا ﴿١٠﴾
ترجمه:
پس امروز او را در اینجا دوست مهربان و حمایت گری نیست؛ (۳۵) و نه غذایی مگر چرکاب و کثافات [ی از بدن اهل دوزخ!] (۳۶) که آن را جز خطاکاران نمی‌خورند. (۳۷) پس سوگند یاد می‌کنم به آنچه [از محسوسات] می‌بینید، (۳۸) و آنچه [از غیر محسوسات] نمی‌بینید، (۳۹) بی تردید این قرآن، گفتار فرستاده‌ای بزرگوار است، (۴۰) و آن گفتار یک شاعر نیست، ولی جز اندکی ایمان نمی‌آورید، (۴۱) و گفتار کاهن هم نیست، ولی جز اندکی متذکّر نمی‌شوید. (۴۲) نازل شده از سوی پروردگار جهانیان است. (۴۳) و اگر [او] پاره‌ای از گفته‌ها را به دروغ بر ما می‌بست، (۴۴) ما او را به شدت می‌گرفتیم، (۴۵) سپس رگ قلبش را پاره می‌کردیم؛ (۴۶) در آن صورت هیچ کدام از شما مانع از عذاب او نبود، (۴۷) بی تردید این قرآن، وسیله پند و تذکری برای پرهیزکاران است. (۴۸) و ما به یقین می‌دانیم که از میان شما انکارکنندگانی هست. (۴۹) و این انکار قطعاً مایه حسرت کافران است، (۵۰) و بی تردید این قرآن، حقّی یقینی است. (۵۱) پس به نام پروردگارت تسبیح گوی. (۵۲)
سورة المعارج
بسم الله الرحمن الرحيم
درخواست کننده‌ای عذابی را که واقع شدنی است درخواست کرد، (۱) [عذابی که] ویژه کافران است، [و] آن را بازدارنده‌ای نیست. (۲) [این عذاب] از سوی خدای صاحب درجات است. (۳) فرشتگان و روح در روزی که مقدارش پنجاه هزار سال است به سوی او بالا می‌روند. (۴) پس صبر کن صبری نیکو [صبری که در کنارش جزع و ناخشنودی نباشد.] (۵) دشمنان و مخالفان، آن [عذاب] را دور می‌بینند (۶) و ما آن را نزدیک می‌بینیم. (۷) روزی که آسمان چون فلز گداخته گردد (۸) و کوه‌ها مانند پشم رنگینِ حلاجی شده شود (۹) و هیچ خویشاوند و دوست صمیمی از [اوضاع و احوال] خویشاوند و دوست صمیمی اش نپرسد! (۱۰)
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
شریعتی: امسال برای اینکه عید غدیر پر رنگ تر از سال‌های قبل باشد. گفتیم یک طرحی را رقم بزنیم با همکاری شما عزیزان همدل. گفتیم یک قدمی را برای غدیر برداریم. این طرح مختص معلمان ابتدایی است. به سایت ما می‌توانند مراجعه کنند. جزئیات طرح آنجا هست. حاج آقا رنجبر اشاره قرآنی را بفرمائید.
استاد رنجبر: شما بازی مار و پله را دیده اید دیگر هم مار دارد هم پله دارد گاهی با چه زحمتی یک خانه‌هایی را شما تی کرده‌ای رفته اید آن بالا بالا یک نیش مار می‌خوری مستقیم می‌آیی آن پایین که بودی. یک جاهایی هست که نه نردبان سر راه شما قرار می‌گیرد صاف می‌روی آن خانه آخر. دنیا بازی مار پله است. هم مار دارد هم پله. یک خلقیات و اخلاقیاتی هست که این‌ها مثل مار گزنده هستند اگر انسان پیدا بکند هر چه هم اوج گرفته باشد ممکن است یک شبه از عرش به فرش برسد. یک چیز‌هایی هم هست که نقش نردبان دارد و انسان را بالا می‌برد. مار‌ها از همان اخلاق و رفتار ما سر می‌زند. خدا چیزی به نام مار ندارد. خدا نردبان دارد. در همین آیات هم خواندیم. «مِنَ اللَّهِ ذِي الْمَعَارِجِ» (معارج/ آیه 3) خداوند صاحب نردبان هاست نه صاحب مارها. مار‌ها اعمال خود شماست. فضل او عنایت او. گاهی اوقات یک رفیق سر راه شما می‌گذارد رفیق خوب این مثل نردبان شما را بالا می‌کشد. گفت یار باشد نردبان یار ها. یک رفیق خوب یک همسر خوب یک شب قدری نردبانی می‌شود شما را می‌رساند به آن اندیشه‌های پاک اندیشه‌های خوب اندیشه‌های زلال یک استاد خوب یک پیر خوب گاهی سر راه آدم می‌گذارد. پیر باشد نردبان آسمان. یک حرف خوب. همین قرآن نردبان آسمان است. انسان را بالا می‌برد.

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group