پنجشنبه 1 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

شرح زیارت جامعه کبیره
برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: شرح زیارت جامعه کبیره
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين رنجبر
تاريخ پخش: 94/07/19

بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین


ساقی به نور باده برافروز جام ما *** مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما
ما در پیاله عکس رخ یار دیده‌ایم *** ای بی‌خبر ز لذت شرب مدام ما
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق *** ثبت است بر جریده عالم دوام ما
چندان بود کرشمه و ناز سهی قدان *** کاید به جلوه سرو صنوبرخرام ما
ای باد اگر به گلشن احباب بگذری *** زنهار عرضه ده بر جانان پیام ما
گو نام ما ز یاد به عمدا چه می‌بری *** خود آید آن که یاد نیاری ز نام ما
مستی به چشم شاهد دلبند ما خوش است *** زان رو سپرده‌اند به مستی زمام ما
ترسم که صرفه‌ای نبرد روز بازخواست *** نان حلال شیخ ز آب حرام ما
حافظ ز دیده دانه اشکی همی‌فشان *** باشد که مرغ وصل کند قصد دام ما
دریای اخضر فلک و کشتی هلال *** هستند غرق نعمت حاجی قوام ما


شریعتی: سلام عرض می‌کنم خدمت شما بینندگان محترم خانم ها و آقایان خیلی خوش آمدید به سمت خدا آرزو می‌کنم در هر کجا که هستید تنتان سالم باشد قلبتان سلیم باشد و باغ ایمانتان آباد خیلی خوشحالیم در این لحظات همراه شما هستیم و در کنار شما و در محضر حاج آقای رنجبر عزیز سلام علیکم و رحمة الله.
حاج آقا رنجبر: علیکم السلام بسم الله الرحمن الرحیم من هم خدمت شما و همه‌ی بینندگان خوب و نازنین عرض سلام و ادب دارم.
شریعتی: سلامت باشید باز هم گشت و گذاری داریم در بوستان غزلیات حافظ که ساقی به نور باده بر افروز جام ما.
حاج آقا رنجبر: برای دیدن هر چیز و دیده شدن هر چیزی ما به نور احتیاج داریم اگر نور نباشد من شما را نمی‌بینم شما من را نمی‌بینید هر دو هم این اجسام و اشیا پیرامون خودمان را نخواهیم دید اگر نور نباشد هیچ چیز دیده نمی‌شود اساسا خیلی چیزها دیگر بی معنا می‌شود مثلا رنگ ها دیگر بی معنا می‌شود چه حاجتی به رنگ. شکل ها بی معنا می‌شوند دیگر شما چه حاجتی به این اشکال و دکور دارید حضور ما این جا بی معنا می‌شود ما برای چه این جا حضور پیدا کنیم دیده نمی‌شویم ولی با نور خیلی چیزها معنا پیدا می‌کند همه‌ی این ها معنا پیدا می‌کند این گل این جا این سن این دکور حضور من و شما معنا پیدا می‌کند و از خیلی چیزها می‌شود بهره برد می‌شود استفاده کرد در پرتو نور حالا حافظ دانش را به نور تشبیه می‌کند منتها نوری که درون انسان را دل انسان را قلب انسان را روشن می‌کند و اگر دل روشن شود خیلی از حقایق عالم برای انسان معنا می‌شود و روشن می‌شود به همین خاطر پیغمبر می‌فرمود «رَّبِّ زِدْنِي عِلْمًا» (طه/ 114) خدایا معرفت من دانش من را روز به روز افزون و افزون تر بکن یا مولوی بر همین اساس می‌گفت قطره‌ی دانش که بخشیدی ز پیش متصل گردان به دریاهای خویش آن چه به ما دادی یک قطره بود از تو می‌خواهیم که این قطره را دریا بکنی افزون بکنی حافظ هم دارد همین را می‌گوید همان «رَّبِّ زِدْنِي عِلْمًا» را می‌گوید منتها مولوی یک جوری ترجمه کرده حافظ به زبان خودش ترجمه می‌کند ساقی به نور باده بر افروز جام ما حافظ بار ها گفتیم که معرفت را به باده و شراب تشبیه می‌کند تشبیه بسیار دقیقی هم است تشبیه بسیار لطیفی هم است بسیار هم با معنا است می‌خواهد بگوید معرفت با تو همان کاری می‌کند که باده با یک باده خوار می‌کند تو را از خود بی خود می‌کند تو را سرمست می‌کند تو را شیدا می‌کند اسم باده را روی آب انگور گذاشتند کلاه سرت گذاشتند باده‌ی واقعی آن نیست باده‌ی واقعی معرفت است این اسم را نا به جا در آن باره به کار بردند این است که سرمستت می‌کند نه آب انگور منتها برای این که ذهن مخاطب روی آب انگور نرود یک واژه‌ای قبل از باده گذاشت گفت نور باده چون هر کسی می‌داند باده که آب انگور باشد نوری ندارد أَلْعِلْمُ نُورٌ (مصباح الشريعة، ص 16) این است که نورانیت می‌آورد نه آب انگور پس باده یعنی معرفت یعنی حافظ معرفت را به باده تشبیه می‌کند وقتی معرفت به باده تشبیه شد جای معرفت قلب است پس قلب را هم باید به جام تشبیه بکند چون باده را در جام می‌ریزند وقتی که معرفت به باده تشبیه شد آن چیزی هم که معرفت به انسان می‌دهد اسمش را باید ساقی بگذاریم چون ساقی به انسان باده می‌دهد پس ساقی به نور باده بر افروز جام ما همان حرفی است که دیگران می‌زنند که خدایا نور دانش را در قلب ما قرار بده منتها حافظ به زبان شاعرانه‌ی خودش می‌گوید ساقی به نور باده برافروز اندکی داده‌ای روشن هست برافروخته اش کن زیادش کن یعنی این آتش معرفت را شعله ور تر بکن برافروختن یعنی تند و تیز کردن دادی بیشتر کن ساقی به نور باده برافروز جام ما مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما. مطرب به کسی می‌گویند که دیگران را طرب ناک می‌کند فرحناک می‌کند یک سروری یک بهجتی یک ابتهاجی در دیگران ایجاد می‌کند یک پایکوبی راه می‌اندازد بگو گفتن در دانش موسیقی به معنای خواندن به معنای نغمه خوانی و آواز خوانی است مطرب بگو یعنی مطرب بخوان که چون که زیرا کار جهان شد به کام ما کام یعنی میل یعنی آرزو یعنی بر وفق مراد ببینید چطور اگر این نور فیزیکی باشد همه چیز آن جا طبق میل است این میز باید این جا باشد صندلی باید آن جا باشد رنگ این شکل دکور هم این همه چیز الآن به کام و میل ماست نور معرفت هم اگر بیاید در دل آدمی همه چیز سر جای خودش است دیگر گلایه ها شکوه ها شکایت ها می‌رود پی کارش اگر این جا خاموش باشد شما بیایی پایت بخورد به این سن می‌گویی چرا این جاست می‌خورد به این میز می‌گویی چرا این جاست همه چیز سوال است همه چیز مسئله است ولی وقتی نور می‌آید می‌گویی نه این سن باید همین جا باشد این میز باید همین جا باشد اگر علم نباشد ما همیشه درگیر هستیم چرا من بیمار شدم چرا من؟ چرا این سرطان به جان ما باید بیفتد چرا این مشکلات باید برای من باشد ولی اگر آن نور باشد دیگر این شکوه ها شکایت ها نیست احساس می‌کنی نه همه چیز سر جای خودش است جهان چون چشم و خال و خط و ابروست این کی فهمیده می‌شود وقتی که نور در کار باشد انسان می‌بیند هر چیزی چطور چشم سر جای خودش ابرو سر جای خودش است ابرو پایین تر از چشم نیست باید همان جا باشد هر اتفاقی هم که دارد در عالم می‌افتد باید بیفتد هر چیزی سر جای خودش می‌گوید وقتی این نور دانش بیاید پس مطرب تو که می‌خوانی باید بدانی کجا بخوانی این جا جای خواندن دارد می‌خواهی پایکوبی بکنی این جا جای پایکوبی داری جایی که انسان معرفت پیدا بکند وقتی معرفت پیدا کرد همه چیز را به کام خودش می‌بیند وقتی همه چیز را به کام خودش دید جای سرور و ابتهاج است جای زدن و پای کوبی است باید بفهمید کجا پایکوبی بکنی الآن مردم نمی‌دانند کجا باید شاد باشند کجا باید پایکوبی بکنند این جاهایی که مردم شادی می‌کنند جای ماتم است جای عزا است ولی چون آن نور نیست نمی‌فهمد چون آن نور نیست درک نمی‌کند اگر آن نور باشد انسان دیگر می‌داند کجا باید شادی بکند لذا قرآن می‌گوید به آن ها بگو نخندند گریه بکنند این جا جای گریه است خندند بر آن دیده کین جا نشود گریان شما یک جاهایی می‌خندید که باید گریه بکنید این ها خنده ندارد ساقی به نور باده بر افروز جام ما مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما. ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم ای بی خبر ز لذت شرب مدام ما. وقتی که معرفت به باده تشبیه شود پس آن ظرفی که این باده‌ی معرفت در آن قرار می‌گیرد و ما به آن می‌گوییم دل باید به آن گفت جام باید به آن گفت قدح و ساغر و سبو و پیاله چون در این ها است که باده می‌ریزند لذا حافظ وقتی می‌گوید جام یا ساغر یا پیاله منظورش دل است یک پیاله اگر خالی باشد شرب مهتابی ماه هم در وسط آسمان باشد شما بگذار زیر آسمان عکس ماه نور ماه در آن منعکس نمی‌شود ولی اگر در همین پیاله یک مقدار آب باشد یا به قول حافظ باده باشد تصویر ماه نور ماه پرتو ماه در آن پیاله منعکس می‌شود حافظ می‌گوید دل ها دو دسته هستند بعضی ها پیاله‌ی خالی هستند هیچ معرفتی داخلش نیست در نتیجه نور ماه عالم که خدا است در آن هیچ انعکاس و بازتابی ندارد ولی بعضی دل ها مثل پیاله‌ای هستند که پر از آب یا باده باشد دلی که معرفت در آن باشد مثل پیاله‌ای است که در آن آب و باده باشد وقتی می‌گذاری زیر آسمان نور ماه در آن انعکاس پیدا می‌کند حافظ می‌گوید خداوند این جام ما این پیاله‌ی ما که دل باشد را به نور معرفت آراسته کرده است یعنی پیاله‌ای است که در آن آب است پیاله‌ای است که در آن باده است لذا نور خدا در قلب ما پیداست یعنی ما در وجود خودمان با تمام قلب خودمان او را حس می‌کنیم او را احساس می‌کنیم ما در پیاله در این ظرف دلی که باده‌ی معرفت در آن وجود دارد عکس که عکس در ادبیات امروز ما و در زبان ما به معنای تصویر و تمثال است ولی در عهد حافظ و در ادبیات حافظ به معنای پرتو است و نور است انعکاس و بازتاب نور است یک جایی هم دارد عکس رویش چراغ دارد یعنی روی او مثل ماه تابان بود روشن بود لذا راه من مسیر من را روشن کرد عکس رویش یعنی نور رویش شعاعی از جمال او پس عکس یعنی پرتو یعنی نور ما در پیاله ما در این دل خودمان عکس یعنی نور رخ جمال یار محبوب دیده ایم این در حقیقت همان ترجمه‌ی آن روایت لطیف است که دارد اَلمُؤمِنُ مِراةُ المُؤمِن که متاسفانه خیلی در ترجمه ضعیف ترجمه می‌کنند و ضعیف برداشت می‌کنند می‌گویند مومنان آینه‌ی یک دیگر هستند یعنی وقتی که رو به روی هم قرار می‌گیرند عیب های هم دیگر را مو به مو رو به رو بدون کم و زیاد می‌گویند پشت و رو نمی‌گویند اگر خورد هم بکنی باز هم آینه بکنی حرفش را می‌زند در حالی که این روایت خیلی لطیف و بلند است همانی است که حافظ می‌گوید مومن هم به انسان گفته می‌شود هم به خداوند در قرآن هم داریم «الْمُؤْمِنُ» (حشر/ 23) او مومن است اما مومن وقتی به من و شما نسبت داده می‌شود یعنی کسی که ایمان و باور دارد وقتی به خداوند گفته می‌شود به معنای ایمنی بخش است هیچ کنجی بی دد و بی دام نیست جز به خلوت گاه حق آرام نیست یعنی اگر آرامش می‌خواهی باید بروی کنار خدا چون مومن او است او که به شما امنیت و ایمنی می‌دهد پیغمبر فرمود مومن آینه‌ی مومن است انسانی که باور داشته باشد آینه‌ی تمام نمای خدای مومن است یعنی خدا را می‌توانی در وجود او ببینی وقتی او را می‌بینی به یاد خدا می‌افتی در دل او خدا موج می‌زند به علی شناختم من به خدا قسم خدا را حضرت علی مومنی است که مرآت مومن است آینه‌ی تمام نمای حق است ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم ما مومن هستیم باور داریم چون معرفت داریم و چون معرفت داریم این وجود ما این دل ما شده آینه شما خدا را در آن می‌بینید دقیقا مثل یک کلبه‌ای وسط جنگلی که در دلش نور باشد از دریچه ها روزنه هایش نور بیرون می‌زند این جنس آدم ها این طور هستند وقتی دهان باز می‌کند نور است حرف که می‌زند نور است نگاهش نور است رفتارش نور است ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم یک معنای پیاله همین دل آدمی است قلب عارف است و اساسا هر چیزی که به انسان معرفتی ببخشد به آن پیاله گفته می‌شود انسان را سرمست بکند پیاله است لذا به همین خاطر به این قرآن هم می‌شود گفت پیاله ما در پیاله ما در این قرآن عکس رخ یار دیده ایم یعنی خداوند در این کلامش تجلی کرده وقتی این قرآن را ورق می‌زنی نگاه می‌کنی آیه آیه می‌بینی بوی خدا را حس می‌کنی رحمت و مهربانی خدا را درک می‌کنی واقعا همین طور است شما آیات قرآن را که می‌بینید همه اش مهربانی او را می‌بینید چون مهربان بود یک کتاب را نازل کرد برای چه؟ برای این که بگوید ببین چه کارها بکنی سود می‌کنی چه کارها بکنی زیان می‌کنی این مهربانی نیست؟ مهربانی خدا را در این کتاب نمی‌بینید؟ وجود این کتاب حاکی بر مهر او نسبت به بندگانش است بی تفاوت نبوده می‌گوید ببین بخل به سودت نیست تا وقتی بخل می‌ورزی وقتی بخیل می‌شوی زیان می‌بینی نکن «وَلَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَبْخَلُونَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّـهُ مِن فَضْلِهِ هُوَ خَيْرًا لَّهُم بَلْ هُوَ شَرٌّ لَّهُمْ» (آل عمران/ 180) خیال هم نکنند خیالش هم به سرشان نزند فکر نکنند که اگر نسبت به آن چه که خدا به آن ها داده مال خودشان هم نیست بخشش نکنند بخل بورزند به سودشان خواهد بود نه به زیانشان است مثل یک گلدانی است گلدان ها معمولا ته اش یک سوراخ است که همه‌ی آب در گلدان جمع نشود یک مقداری می‌رود در زیر گلدانی اگر این روزنه و سوراخ نباشد همه‌ی آب را در خودش نگه دارد ریشه اش کرم می‌زند لجن می‌گیرد خراب می‌گیرد انفاق از نفق است یعنی روزنه می‌گوید تو باید اهل انفاق باشی یعنی روزنه‌ای با زیر دستانت داشته باشی آن چه که خدا به تو می‌دهد مگر نمی‌خواهی طراوت بیشتری پیدا بکنی لطافت بیشتری پیدا بکنی رشد بیشتری پیدا بکنی یک مقدارش به زیر دست های خودت نثار بکن همه اش برای خودت برندار به ضررت است این کار را نکن اصلا قصه های قرآن نمایش همین حقایقی است که قرآن در یک جایی گوشزد کرده یک جایی می‌گوید بخل به سود شما نیست ضرر می‌کنید حالا یک جا قصه اش را می‌گوید که داستان کسانی را می‌گوید که این ها بخل می‌ورزیدند و از بخل خودشان سودی نبردند یک داستانی است خیلی کوتاه است در سوره‌ی قلم در باب باغ داران داستانی است تحت عنوان باغ داران یک کسی بود در شعر صنعای یمن خیلی آدم سخی و با کرامتی بود باغ بسیار آبادی هم داشت آبادی اش هم به خاطر همان سخا و کرامتش بود فصل بار و میوه و ثمر که می‌شد فقرا را صدا می‌کرد آن ها می‌آمدند صف می‌کشیدند سبد آن ها را دامن آن ها را ظرف آن ها را پر می‌کرد از میوه هم خودش برخوردار بود هم دیگران به همین خاطر باغش سال به سال آباد و آباد تر می‌شد این شخص چهار فرزند داشت این فرزندان خیلی ناراحت می‌شدند وقتی می‌دیدند این فقرا می‌آیند پدرشان این طوری سخاوتمندانه به دامن آن ها میوه می‌ریزد این پدر از دنیا می‌رود این باغ به دست این ها می‌افتد تا باغ به دستشان می‌افتد می‌گویند آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت دیگر از آن خبر ها نیست یک مشت گدا صف بکشند و مفت مفت بار و ثمر ما را ببرند یک کسی که در بین این ها بود عاقل تر از این ها بود می‌گفت اگر این باغ آباد است به خاطر نفس این ها است به خاطر دعای این هاست این ها را محروم نکنید ولی آن ها نپذیرفتند قرآن به این ماجرا اشاره می‌کند می‌گوید «إِنَّا بَلَوْنَاهُمْ كَمَا بَلَوْنَا أَصْحَابَ الْجَنَّةِ إِذْ أَقْسَمُوا لَيَصْرِمُنَّهَا مُصْبِحِينَ» (قلم/ 17) ما انسان ها را آزمایش می‌کنیم همان طور که باغ داران را آزمایش کردیم آزمایش الهی هم یعنی یک شرایطی را پیش پای افراد قرار می‌دهیم ببینیم چه کار می‌کنند نه که نمی‌دانیم نه می‌دانیم خوب هم می‌دانیم ولی باید یک کاری بکنند تا پاداشی نصیب شان شود علم و دانش ما مایه‌ی پاداش نمی‌شود شما می‌دانی شما نانواست نان خوب می‌پزد حاضری پول بدهی؟ باید نانی بپزد در اختیار شما بگذارد شما پولی بدهد به خاطر علمت که پول نمی‌دهی خدا هم دقیقا این طور است می‌گوید ما می‌دانیم این سخی است او بخیل است ولی باید عمل داشته باشد هم قسم شدند هم عهد شدند که فردا اول وقت می‌رویم باغ میوه ها را می‌چینیم «وَلَا يَسْتَثْنُونَ» (قلم/ 18) استثناء هم نمی‌کنیم که یک بخش را بدهیم به فقیر همه اش مال خودمان قرآن خیلی زیبا تصویر گری می‌کند سکانس سکانس نشان می‌دهد یک سکانسش همین بود که این ها شب نشستند گفتند صبح اول وقت می‌رویم میوه می‌چینیم حالا بخش بعدی را نشان می‌دهد «فَطَافَ عَلَيْهَا طَائِفٌ مِّن رَّبِّكَ وَهُمْ نَائِمُونَ» (قلم/ 19) که این ها سر گذاشتند روی بالش راحت خوابیدند از آن طرف خداوند یک تند بادی می‌فرستد دور این باغ می‌گردد و این باغ را به آتش می‌کشد «فَأَصْبَحَتْ كَالصَّرِيمِ» (قلم/ 20) این باغ شد مثل شب سیاه قیر گون در مازندران الآن زمین ها را آتش می‌زنند تا چند روز پیش سبز بود الآن سیاه شده صحنه‌ی بعد را نشان می‌دهد حالا صبح شده یکی بیدار شده دومی را صدا می‌کند دومی سومی و سومی چهارمی که «أَنِ اغْدُوا عَلَى حَرْثِكُمْ إِن كُنتُمْ صَارِمِينَ» (قلم/ 22) بلند شوید صبح زود است اگر می‌خواهید میوه بچینید الآن وقتش است صحنه‌ی بعدی را نشان می‌دهد که «فَانطَلَقُوا وَهُمْ يَتَخَافَتُونَ» (قلم/ 23) پاشنه هایشان را کشیدند از چارچوب در دارند بیرون می‌آیند راه می‌افتند آهسته آهسته با هم صحبت می‌کنند «أَن لَّا يَدْخُلَنَّهَا الْيَوْمَ عَلَيْكُم مِّسْكِينٌ» (قلم/ 24) پیمان دیشب مان یادتان نرود مبادا یک فقیر وارد باغ شما شود اصلا ابدا بعد هم می‌گوید مسکین حتی یکی نه مساکین حتی یک فقیر را هم راه نمی‌دهیم «وَغَدَوْا عَلَى حَرْدٍ قَادِرِينَ» (قلم/ 25) با یک عزم جزمی صبح گاه رفتند در حالی که خودشان را همه کاره می‌دیدند فکر می‌کردند همه کاره‌ی عالم خودشان هستند خودشان هستند که تصمیم می‌گیرند «فَلَمَّا رَأَوْهَا قَالُوا إِنَّا لَضَالُّونَ» (قلم/ 26) همین که وارد باغ شدند دیدند همه جا سیاه است همه جا خاکستر است گفتند ما اشتباه آمدیم این که باغ ما نیست برویم بیرون آمدند بیرون این طرف را نگاه کردند آن طرف را نگاه کردند گفتند نه باغ خودمان است «بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ» (قلم/ 27) گفتند نه محروم واقعی ما هستیم ما چهار فقیر و بیچاره را از چهار میوه محروم کردیم حالا آن ها محروم هستند یا ما ما دیگر نه میوه داریم نه باغ داریم نه دعای خیر آن ها را داریم نه پاداش الهی را داریم محروم واقعی چه کسی است قرآن می‌گوید این ها یک دیگر را ملامت کردند این گفت تقصیر تو بود آن گفت تقصیر تو بود یکی گفت مگر من همان اول به شما نگفتم که هوای این ها را داشته باشید نفس و دعای این ها موجب برکت و آبادانی است خداوند این صحنه را باز به تماشا می‌گذارد که بخل نتیجه‌ای جز زیان نخواهد داشت بخیل نباش این که من می‌گویم بخیل نباش به سودت است به خاطر خودت است ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم در هر آیه‌ای در هر قصه‌ای شما عنایت خدا لطف خدا مهربانی خدا نور خدا را حس می‌کنید ای بی خبر ز لذت شرب مدام ما می‌گوید تو خبر نداری تو لذت را در یک چیزهایی می‌بینی ما در یک چیزهای دیگری می‌بینیم تو از شرب یعنی نوشیدن مدام در نوبت قبل عرض کردم شراب یک نام هایی دارد یک اسمش مدام است یعنی پیوسته علتی هم که مدام گفته می‌شود چون کسی که رفت سراغ شراب و لذتش را چشید دیگر معتاد می‌شود مدام و پیوسته می‌رود سراغش لذا به شراب مدام گفته می‌شود ای بی خبر ز لذت شرب مدام ما نوشیدن شراب ما نه دیگران. دو شراب داریم یک شراب مال ماست یک شراب مال دیگران است شراب ما معرفت است شراب دیگران آب انگور است یک جایی هم می‌گوید که مستی عشق نیست در سر تو رو که تو مست آب انگوری. تو مستی ولی مستی تو با مستی ما زمین تا آسمان فرق می‌کند تو مست آب انگور هستی ولی ما مست عشق و باده‌ی معرفت هستیم.
شریعتی: خیلی ممنون ای بی خبر ز لذت شرب مدام ما ممکن است ما هم جز همان بی خبر باشیم.
حاج آقا رنجبر: بله هستیم.
شریعتی: در مصرع دوم بیت اول مطرب بگو که کام جهان شد به کام ما آن جا حافظ آن شعف درونی خودش را از رسیدن به این لذت می‌گوید اعلام عمومی بکن برای کسب این معرفت و برای این که بی خبر نباشیم جلسه‌ی قبل هم زا مِی. و باده گفتید این معرفت کسب کردنی است به ما می‌دهند ما چه کار بکنیم.
حاج آقا رنجبر: هر چیزی در عالم ابتدایش کسب است یعنی ابتدایش گام برداشتن است ابتدایش قدم برداشتن است این است که می‌گوید شما یک قدم بردارید من ده قدم برمی‌دارم شما یک وجب بیایید من یک زراع می‌آیم یک چیزهایی ما به شما داده ایم و شما می‌دانید هر انسانی خوبی خوب را می‌فهمد هر انسانی بدی بد را می‌فهمد «فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا» (شمس/ 8) حالا کسانی که به این مقدار دانشی که خداوند به آن ها داده عمل می‌کنند به کار می‌بندند خدا افزون و افزون تر می‌کند مثل چراغ ماشین است که شعاع محدودی را روشن می‌کند وقتی ایستاده است بیست متر سی متر اما اگر شما با همین نور حرکت بکنی هزاران کیلومتر را هم بروی پیش پای شما روشن خواهد بود.
شریعتی: ان شاء الله دل های ما به نور معرفت روشن شود به محضر قرآن مشرف می‌شویم صفحه‌ی 596 را امروز با هم تلاوت می‌کنیم آیات پایانی سوره‌ی مبارکه‌ی لیل و آیات نورانی سوره‌ی مبارکه‌ی ضحی و سوره‌ی مبارکه‌ی انشراح
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
لَا يَصْلَاهَا إِلَّا الْأَشْقَى ﴿١٥﴾ الَّذِي كَذَّبَ وَتَوَلَّى ﴿١٦﴾ وَسَيُجَنَّبُهَا الْأَتْقَى ﴿١٧﴾ الَّذِي يُؤْتِي مَالَهُ يَتَزَكَّى ﴿١٨﴾ وَمَا لِأَحَدٍ عِندَهُ مِن نِّعْمَةٍ تُجْزَى ﴿١٩﴾ إِلَّا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلَى ﴿٢٠﴾ وَلَسَوْفَ يَرْضَى ﴿٢١﴾
سورة الضحى
بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـنِ الرَّحِيمِ
وَالضُّحَى ﴿١﴾ وَاللَّيْلِ إِذَا سَجَى ﴿٢﴾ مَا وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَمَا قَلَى ﴿٣﴾ وَلَلْآخِرَةُ خَيْرٌ لَّكَ مِنَ الْأُولَى ﴿٤﴾ وَلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى ﴿٥﴾ أَلَمْ يَجِدْكَ يَتِيمًا فَآوَى ﴿٦﴾ وَوَجَدَكَ ضَالًّا فَهَدَى ﴿٧﴾ وَوَجَدَكَ عَائِلًا فَأَغْنَى ﴿٨﴾ فَأَمَّا الْيَتِيمَ فَلَا تَقْهَرْ ﴿٩﴾ وَأَمَّا السَّائِلَ فَلَا تَنْهَرْ ﴿١٠﴾ وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ ﴿١١﴾
سورة الشرح
بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـنِ الرَّحِيمِ
أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ ﴿١﴾ وَوَضَعْنَا عَنكَ وِزْرَكَ ﴿٢﴾ الَّذِي أَنقَضَ ظَهْرَكَ ﴿٣﴾ وَرَفَعْنَا لَكَ ذِكْرَكَ ﴿٤﴾ فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا ﴿٥﴾ إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا ﴿٦﴾ فَإِذَا فَرَغْتَ فَانصَبْ ﴿٧﴾ وَإِلَى رَبِّكَ فَارْغَب ﴿٨﴾
ترجمه:
[که] جز بدبخت ترین مردم در آن در نیایند. (۱۵) همان که [دین را] تکذیب کرد و از آن روی گردانید. (۱۶) و به زودی پرهیزکارترین [مردم] را از آن دور می دارند. (۱۷) همان که مال خود را انفاق می کند تا [مال] رشد و نمو کند. (۱۸) و هیچ کس را نزد خدا حق نعمتی نیست تا این مالی که انفاق کرده به عنوان پاداش آن نعمت به حساب او گذارد. (۱۹) بلکه [انفاق کننده با تقوا مال خود را در راه خدا انفاق می کند] تا خشنودی پروردگار والایش را به دست آورد. (۲۰) و [بی تردید] به زودی [در قیامت با دریافت لطف، رحمت حق و پاداش بی پایان او] خشنود خواهد شد. (۲۱)
سورة ضحى
بسم الله الرحمن الرحيم
سوگند به ابتدای روز [وقتی که خورشید پرتو افشانی می کند] (۱) و سوگند به شب آن گاه که آرام گیرد، (۲) که پروردگارت تو را رها نکرده و مورد خشم و کینه قرار نداده است. (۳) و بی تردید آخرت برای تو از دنیا بهتر است، (۴) و به زودی پروردگارت بخششی به تو خواهد کرد تا خشنود شوی. (۵) آیا تو را یتیم نیافت، پس پناه داد؟ (۶) و تو را بدون شریعت نیافت، پس به شریعت هدایت کرد؟ (۷) و تو را تهیدست نیافت، پس بی نیاز ساخت؟ (۸) و اما [به شکرانه این همه نعمت] یتیم را خوار و رانده مکن (۹) و تهیدست حاجت خواه را [به بانگ زدن] از خود مران (۱۰) و نعمت های پروردگارت را بازگو کن. (۱۱)
سورة انشراح
بسم الله الرحمن الرحيم
آیا سینه ات را [به نوری از سوی خود] گشاده نکردیم؟ (۱) و بار گرانت را فرو ننهادیم؟ (۲) همان بار گرانی که پشتت را شکست. (۳) و آوازه ات را برایت بلند نکردیم؟ (۴) پس بی تردید با دشواری آسانی است. (۵) [آری] بی تردید با دشواری آسانی است. (۶) پس هنگامی که [از کار بسیار مهم تبلیغ] فراغت می یابی، به عبادت و دعا بکوش (۷) و مشتاقانه به سوی پروردگارت رو آور. (۸)
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شریعتی: برنامه‌ی ختم قرآن کریم که پنج شنبه در حرم حضرت معصومه برگزار شد سه شنبه می‌توانید در برنامه‌ی سمت خدا به تماشا بنشینید.
حاج آقا رنجبر: بچه ها وقتی که زمین می‌خورند سرشان به جایی می‌خورد شروع می‌کنند شیون کردن و فریاد کردن و گریه کردن مادران چه کار می‌کنند سریع شکلاتی شربتی بستنی می‌گذارند کف دستشان به محض این که به او می‌دهند آرام می‌شوند گریه که نمی‌کنند گاهی خنده هم می‌کنند چرا در همان عالم کودکی اش بچه با خودش دو دو تا چهارتایی می‌کند می‌گوید درست است سرم به سنگ خورد دردم گرفت گریه هم کردم ولی در عوضش یک شکلاتی شربتی بستنی در دستم است این شربت آرامش می‌کند این داشته و داده را که می‌بیند قرآن این را می‌گوید که از بچه ها یاد بگیرید یک وقت مصیبتی مشکلی اتفاقی در زندگی تان پیشامد می‌کند به جای شیون کردن ببینید ما یک چیزهایی را به شما دادیم درست است یک چیزهایی گرفتیم یک آرامش آسایش موقتی یک درآمدی پولی از شما گرفتیم قبول است ولی خیلی چیزها به شما دادیم چرا فقط آن را می‌بینید داشته هایت را ببین آن چه به تو دادیم ببین این ها را با خودت باز گو بکن این ها را به زبان بیاور حدیث کن «وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ» همه اش به آن بلاها اشاره نکن همه اش از آن بلاها سخن نگو حدیث نکن این است که تو را آرام می‌کند سعدی می‌گوید یک کسی کفش نداشت ناراحت از نداشتن کفش در خیابان دید کسی پا ندارد.
شریعتی: خیلی ممنون وارد فراز های نورانی زیارت جامعه‌ی کبیره می‌شویم.
حاج آقا رنجبر: لا اِلهَ اِلاّ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكيمُ در نوبت قبل عرض کردم ما اگر رد پای یک نهر یک جوی یک رود را بگیریم به چشمه می‌رسیم به سرچشمه می‌رسیم انحراف هم پیدا نمی‌کنیم گم هم نخواهیم شد امکان ندارد گم شویم عرض کردم که حکایت اهل بیت و خداوند یک چنین حکایتی است حکایت جوی و چشمه است رود و سرچشمه است چطور انسان وقتی به سر چشمه رسید با چشمان خودش دیگر می‌بیند که رود هر چه داشت از چشمه بود و می‌بیند که چشمه هر چه دارد در اختیار رود می‌گذارد به خاطر آن اتصال و ارتباط و قرب و تقربی که رود به چشمه دارد عرض کردم ما وقتی پا به پای اهل بیت حرکت کنیم که تا این جا حرکت کردیم از ویژگی های آن هایی که یکی پس از دیگری برشمردیم به مقام شهود می‌رسیم می‌بینیم اشهد ان لا اله الا هو می‌بینیم که پای آن کسی که باید افتاد و خاکساری کرد خداست ما باید در برابر او به خاک بیفتیم تنها اوست که باید پرستش شود حتی اهل بیت نباید پرستش شوند اهل بیت آمدند که ما را برسانند به چشمه بگویند آن کسی که باید پرستش شود خداست همیشه شعارشان همین بوده اَلدُّعَاةِ اِلَی اللهِ است این ها کسی را به خودشان دعوت نمی‌کنند که شود شرک یک کسی به امام صادق عرض کرد من به شما خیلی ارادت دارم حضرت فرمود باشد گفت می‌دانی چقدر فرمود چقدر گفت آن قدر که حاضرم برابر شما به خاک بیفتم و سجده کنم حضرت فرمود سجده کن سجده کرد سر که از سجده بلند کرد گفت ببین در مقابل من سجده کردی حالا در مقابل خدا می‌خواهی چه کار بکنی بالاترین کرنش همین کاری بود که کردی این برای من برای خدا می‌خواهی چه کار کنی گفت نمی‌دانم گفت بدان این بالاترین را بگذار برای او فقط برابر او خاکساری کن ما هم برابر او به خاک می‌افتیم ما همه بنده‌ی او هستیم فرق ما با شما این است که ما دست شما را می‌گیریم می‌بریم سر چشمه می‌گوییم هر چه گفتیم از این جا بود هر چه داشتیم از این جا بود جز او کسی نیست العزیز است عزیز اوست اگر اهل بیت عزت دارند این عزت یک چشمه دارد چشمه اش خداست عزیز اوست چشمه‌ی عزت خداست اگر حکمتی از این ها می‌بینی الحکیم یک چشمه‌ای دارد چشمه‌ی حکمت خداست به قول سعدی عزیزی که هر که از درش سر بتافت به هر در که شد هیچ عزت نیافت هر کسی عزت می‌خواهد «وَلِلَّـهِ الْعِزَّةُ» (منافقون/ 8) باید برود در خانه‌ی خدا وصل به خدا شد او هم عزیز می‌شود همان طور که پیغمبرش عزیز شد همان طور که مومنین عزیز هستند راه عزت هم جز این نیست و حکیم هم است عزیز یعنی مقتدر یعنی هر کاری بخواهد می‌تواند هر کاری می‌کند حکیم یعنی هر کاری نمی‌کند حکیمانه کار می‌کند و این یعنی اگر چیزی از او می‌خواهی حکیمانه بخواه چون او حکیم است و این یعنی اگر یک دعایی کردی اجابت نشد نگو او عزیز نیست نمی‌تواند او حکیم است خواست تو حکیمانه نبود به این هم توجه داشته باش او عزیز است می‌تواند هر کاری بخواهد می‌کند ولی او حکیم است هر کاری نمی‌کند این که تو بلند شوی بعد از نمازت سر از سجده برداری به این نفرین کنی به او نفرین کنی که سنگ سیاه شود این خبرها نیست او حکیم است اگر چیزی از او می‌خواهی باید حکیمانه بخواهی وَاَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ الْمُنْتَجَبُ شما همان کنار چشمه که می‌آیید اطراف چشمه را نگاه می‌کنید می‌بینید فقط یک قسمت است که چشمه آب های خودش را سخاوتمندانه نثار او می‌کند آن هم قسمتی است که جوی شده باشد افتادگی کرده باشد فرو رفته باشد و الا به قسمت های دیگر نمی‌دهد می‌گوید می‌دانید پیغمبر چرا رحمت الهی را نور الهی را دریافت کرد چون این ها عبد بودند جوی خدا شدند البته همه‌ی ما جوی هستیم همه‌ی ما افتادگی می‌کنیم ولی یک جاهایی جوی هستیم که چیزی دریافت نمی‌کنیم مثل یک زمین که جوی شود در مقابل تخته سنگ چه می‌خواهد دریافت بکند زمین جایی می‌تواند دریافت بکند آب حیات را که در برابر چشمه افتادگی بکند و پیغمبر عبد او بود بنده‌ی او بود یعنی جوی او بود عَبْدُهُ الْمُنْتَجَبُ چون عبد شد منتجب شد یعنی منتخب شد این دارد به انسان گرا می‌دهد که ببین اگر خدا را انتخاب کردی خدا هم تو را انتخاب می‌کند اگر خدا را کنار گذاشتی خدا هم تو را کنار می‌گذارد پیغمبر خدا را کنار نگذاشت خدا هم او را کنار نگذاشت پیغمبر خدا را انتخاب کرد خدا هم او را انتخاب کرد.

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group