شرح زیارت جامعه کبیره
برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: شرح زیارت جامعه کبیره
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين رنجبر
تاريخ پخش: 94/07/26
بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
ساقی به نور باده برافروز جام ما *** مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما
ما در پیاله عکس رخ یار دیدهایم ***ای بیخبر ز لذت شرب مدام ما
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق *** ثبت است بر جریده عالم دوام ما
چندان بود کرشمه و ناز سهی قدان *** کاید به جلوه سرو صنوبرخرام ما
ای باد اگر به گلشن احباب بگذری *** زنهار عرضه ده بر جانان پیام ما
گو نام ما ز یاد به عمدا چه میبری *** خود آید آن که یاد نیاری ز نام ما
مستی به چشم شاهد دلبند ما خوش است *** زان رو سپردهاند به مستی زمام ما
ترسم که صرفهای نبرد روز بازخواست *** نان حلال شیخ ز آب حرام ما
حافظ ز دیده دانه اشکی همیفشان *** باشد که مرغ وصل کند قصد دام ما
دریای اخضر فلک و کشتی هلال *** هستند غرق نعمت حاجی قوام ما
شریعتی: سلام عرض میکنم خدمت شما بینندگان عزاداری هایتان قبول باشد محضر حاج آقای رنجبر هم سلام عرض میکنم.
حاج آقا رنجبر: علیکم السلام بسم الله الرحمن الرحیم من هم خدمت شما و بینندگان خوب و نازنین عرض سلام و ادب و ارادت دارم این ایام بسیار غم انگیز را تسلیت عرض میکنم.
حاج آقا رنجبر: به تناسب این ایام من ابتدا روایتی را میخوانم بعد وارد بحث خودمان شویم. یک روایتی است خیلی لطیف در بحارالانوار که لَمَّا اَخبَرَ النَبي(صلي الله عليه و آله) اِبنَتَهُ فَاطِمَه بِقَتلِ وُلدِها الحُسَين و مَا يَجرِي عَلَيه مِنَ المِحَن بَكَت فِاطِمَه بُكاءً شَديداً وَ قَالَت: يَا اَبةِ، مَتي يَكون ذلك؟ قال: فِي زَمانٍ خَالٍ مِنِّي و مِنك و مِن عَلي. فاشتَدّ بُكائها و قَالَت: يَا ابه فَمِن يَبكي عَليه و مَن يَلتَزِم بِاِقَامَةِ العَزَاءِ لَه؟ فَقَال النَّبي: يَافَاطِمَه، اِنَّ النِّسَاء اُمَّتي يَبكِين عَلي نساء اهل بيتي، وَ رِجَالهم يبكون عَلي رِجالِ اهل بيتي، و يُجَدِّدُون العَزاء جَيلاً بَعد جِيل فِي كل سنة، فَاِذا كَان يوم القيامةتَشفعين اَنتَ لِلنساء وَ اَنَا اَشفَع لِلرجال وَ كلُ مَن بكي مِنهُم عَلي مَصَائِب الحُسَين اَخذنَا بِيَدِهِ وَ اَدخَلنَاهُ الجَنَّة. يَا فا طمه، كُلُّ عَينٍ بَاكِية يَوم القِيَامَة، اِلّا عَين بَكَت عَلَي مَصَائب الحُسَين فَانَّهَا ضَاحِكَة مُستَبشِرَة بِنَعيم الجَنَّة. (بحار الانوار ، ج44 ، ص292) یک روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ماجرای شهادت سیدالشهدا را و این که چه اتفاقات غم انگیزی برای او خواهد افتاد با فاطمهی زهرا در میان گذاشت حضرت وقتی که میشنود سخت گریه میکند این چه سری است این چه رازی است که همهی چشمان پاکان بایستی برای سیدالشهدا اشکی ببارد به همین خاطر پیشاپیش حضرت ماجرا را با او در میان میگذارد يا ابه، متي يكون ذلك؟ این اتفاق چه زمانی رخ میدهد خیلی عجیب است نمیگوید چرا اتفاق میافتد چرا ندارد یعنی ما تسلیم هستیم حکم آن چه تو فرمایی هر چه او مقدر بکند هر چه او مقرر بکند شیرین و خوب است گفت مزن به چون و چرا دم که بندهی مقبل قبول کرد به جان هر سخن که جانان گفت با این پرسش خودش تسلیم خودش را میرساند که ما تسلیم هستیم ما اهل چون و چرا نیستیم ولی پرسید کی این ماجرا اتفاق میافتد فرمود در یک زمانی اتفاق میافتد نه من هستم نه تو و نه علی حضرت فاطمه گفت بابا چه کسی برای حسین گریه میکند چه کسی برای او محفل عزا برپا میکند فرمود یا فاطمه زنان امت من بر زنان اهل بیت من مردان امت من بر مردان اهل بیت من گریه میکنند این هم از معجزات و کرامات پیغمبر است که فرمود نسل به نسل سال به سال زنان و مردان امت من برای او اقامهی عزا میکنند قیامت که برپا شد تو شفاعت آن زنان میکنی و من شفاعت آن مردان در آن روز هر کسی بر حسین و مصیبتهای او گریسته باشد ما دست او را میگیریم و به بهشت وارد میکنیمای فاطمه در روز قیامت همهی چشمها گریان و اشک بار هستند جز چشمان کسانی که بر حسین و مصیبتهای او گریسته اند آن روز روزی است که اینها خندان و شاد هستند.
شریعتی: خیلی ممنون وارد فضای دیوان حافظ شویم چند روز گذشته روز بزرگداشت حافظ هم بود حالا میرسیم به این بیت که هرگز نمیرد آن کس که دلش زنده شد به عشق.
حاج آقا رنجبر: ماهی زنده به آب است یعنی با آب زنده است آن هم نه هر آبی آب پاک آب زلال بدون آب میمیرد در کنار آب آلوده و آغشته هم میمیرد ماهی فقط به آب پاک زنده است دل آدمی مثل ماهی است عشق محبت مثل آب است دلی که در آن عشق نباشد محبت نباشد مرده است افسرده است آدمهای دل مرده آدمهای افسرده کسانی هستند که در دل آنها عشقی وجود ندارد دل با عشق زنده است آن هم نه هر عشقی عشق پاک و آسمانی و الهی نه عشق زمینی نه عشق هوس ناک اگر در دل چنین عشقی باشد چنین دلی هم زنده خواهد بود دل به عشق زنده است و عاشق زنده خواهد بود چون انسان است و دلش. وقتی دل زنده به عشق باشد این یعنی که انسان عاشق زنده است و انسانی که عاشق نباشد مرده است چون دل به عشق زنده است حافظ میگوید عاشقان نمیمیرند عاشق مرگ ندارد عاشق مردن ندارد چون مرگ یعنی چه؟ مردن یعنی چه؟ یعنی بی اثر بودن بی تاثیر بودن یک کسی که مرده هیچ منشأ اثر نیست از مرده هیچ ناید هیچ حرکتی هیچ اقدامی از او سر نمیزند هیچ تاثیری تاثّری ندارد میگوید انسانی که عاشق باشد منشأ اثر است همیشه منشأ تاثیر است پس زنده است شما این تعبیر قرآن را ببینید که در باب شهدا میگوید کسانی که عاشقانه جانشان را نثار کردند «وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّـهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ» (آل عمران/ 169) خیال نکنید یعنی حتی خیال هم نکنید به سرتان نزند اینهایی که در راه خدا کشته شدند به عشق خدا به هوای خدا کشته شدند مرده نیستند اینها زنده هستند یعنی چه؟ هر کسی از این دنیا میرود به آن دنیا زنده است میخواهد شهید باشد میخواهد نباشد میخواهد حضرت علی باشد میخواهد ابن ملجم باشد آن عالم که مرگ و مردن ندارد همه زنده اند پس وقتی میگوید اینها زنده هستند یعنی این جا زنده اند و دارد تعریف خودش را از زنده بودن میگوید میخواهد بگوید زنده بودن کسی است که اثر داشته باشد منشا تاثیر باشد ولو مرده باشد قرآن به او میگوید مرده کسی است که منشا اثر نباشد ولو زنده باشد قرآن میگوید مرده. میگوید شهدا منشا اثر و تاثیر هستند پس زنده هستند یعنی همین جا زنده هستند زنده زندگی میخواهد کجا زندگی میکنند زندگی شان نزد پروردگارشان است حافظ همین را میخواهد بگوید که اگر انسان عاشق بود منشا اثر است نمیمیرد یعنی منشا اثر است خود حافظ الآن چند صد سال از دنیا رفته ولی خیلی منشا اثر است خیلیها با یک بیت با یک غزل او دنیایشان تغییر میکند پس زنده است ولو مرده باشد ما مرده ایم چون هیچ تاثیری نداریم ولو زنده باشیم گفت باز این چه شورش است که در خلق عالم است الآن این شور شیدایی که در عالم به پاست از کجاست از مردگان است؟ از مرده هیچ ناید اگر شور حرکتی هیجانی است معلوم است اینها زنده اند هرگز نمیرد امکان ندارد بمیرد امکان ندارد تاثیرش را از دست بدهد هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق کسی که دلش زنده شد به عشق خداوند ثبت است بر جریدهی عالم دوام ما جریده یعنی دفتر یعنی کتاب عالم هم یعنی ایام و روزگار جریدهی ایام یعنی دفتر روزگار و تاریخ میگوید این ثبت شده بر تارک تاریخ یعنی تاریخ این را ثابت کرده دوام ما عاشقان ما چون عاشق هستیم میمانیم عاشقان نمیمیرند چندان بود کرشمه و ناز صحیح قدان کاید به جلوه سرو صنور بر خرام ما. سعدی یک تعبیری دارد خیلی لطیف است میگوید شب نگاه میکنی به آسمان غرق ستاره است ولی روز یک ستاره نمیبینی نه که نیستند هستند چون پای خورشید به میان آمده در شعاع خورشید گم شدند میگوید معشوق داریم تا معشوق این چیزهایی که الآن ستارهی شما شدند چشم شما را گرفتند در دلهای شما نشستند چون شما در شب داری زندگی میکنی یک روز این ستاره ات است یک روز این جلب توجه میکند یک روز آن یکی تو در شب هستی اگر در روز قرار بگیری اگر خورشید حق بر تو بتابد همهی این ستارهها رنگ میبازند دیگر هیچ کس برای تو ستاره نمیشود این که میگوییم فلانی ستاره است تا وقتی که او نباشد او که بیاید همهی اینها در شعاع او گم میشوند هیچ چیز به چشم ما نمیآید هست ولی نمیآید گم میشود اخترانی که به شب در نظر ما آیند ستارگانی که در شب به چشم ما میآیند پیش خورشید محال است که پیدا آیند هم چنین پیش وجودت همه خوبان عدم اند گر چه در چشم خلایق همه زیبا آیند همین طور است تمام خوبان خوب رویان پیش تو وقتی تو بیایی همهی اینها میروند پی کارشان ولو اینها در چشم کسانی ستاره هستند و جلوه میکنند مرحوم شهریار تعبیر دیگری دارد در باب امام زمان علیه السلام دارد میگوید کار گل زار شود چون تو به گلزار آیی میگوید گلزار خیلی تماشایی است خیلی جلوه دارد هر طرف بویی رنگی عطری بیچاره میشوند اینها از رونق میافتند بازارشان کساد میشود. کار گل زار شود چون تو به گلزار آیی حافظ هم همین را میخواهد بگوید منتها به زبان خودش. میگوید چندان بود کرشمه و ناز صحیح قدان. چندان یعنی تا آن زمان بود یعنی باشد یعنی تا وقتی اتفاق میافتد کرشمه و ناز هر دو به یک معناست آن بی اعتنایی و بی التفاتی معشوق نسبت به عاشق را تعبیر به ناز میکند گاهی وقتها معشوق نسبت به عاشق خودش کم اعتنایی میکند تا عشق او را شعله ور تر بکند که او بیشتر اظهار نیاز بکند این را میگویند ناز میگویند ناز میکند میگوید چندان بود کرشمه و ناز صحیح قدان صحیح یعنی بلند قدان یعنی قامتان یعنی بلند قامتان یعنی آنهایی که قامت رعنایی دارند یعنی خوب رویان زیبا رویان کاید به جلوه به جلوه آمدن یعنی خود را نشان دادن میگوید تا وقتی اینها جلوهای دارند که او بیاید او که بیاید دیگر تمام است مثل ستارهها تا وقتی جلوهای دارند که خورشید بیاید خورشید که آمد تمام است. کاید به جلوه سرو صنوبر خرام ما آن معشوق ما که سرو است یعنی در منتهای راستی و اوج است بعد هم ویژگی دیگری دارد که اینها ندارند اینها هم قامت رعنایی دارند ولی او صنور خرام است صنوبر درختی است ارتفاع بالایی دارد تنهی تردی هم دارد نسبت به سرو به همین خاطر وقتی که بادی میآید خیلی آرام خم میشود احساس میکنی دارد حرکت میکند ولی با یک نازی حرکت با ناز را تعبیر میکنند به خرامیدن یعنی حرکت کردن با ناز میگوید این سرو ما حرکات شیرینی دارد که آن صحیح قدان ندارند آن چیزی که آنها دارند این دارد آنها صحیح هستند این هم که سرو است ولی چیزی که این دارد آنها ندارند مثل آب و گلاب هر چه آب دارد گلاب دارد ولی هر چه گلاب دارد آب ندارد آب وقتی در کنار گلاب قرار گرفت در شعاع او گم میشود فقط شما بوی گلاب میشنوید دیگر آب جلوهای برای شما ندارد. میخواهد بگوید اگر معشوقهای مجازی به دل شما نشستند به چشم شما نشستند چون پای خدا در زندگی شما پا گشا نشده اگر او پا گشا میشد همه چیز رنگ میباخت میگوید اگر در حادثهی کربلا برای سیدالشهدا همه چیز بی معنا شد همه چیز معنای خودش ارزش خودش را از دست چون خورشید حق بر او تابیده بود او فقط خدا را میدید هیچ چیز را نمیدید محو تماشای خدا بود. ای. باد اگر به گلشن احباب بگذری زنهار عرضه ده بر جانان پیام ما. گلشن یعنی گلزار محلی که گلها هستند شما دیده باشید هر گلی یک رنگی یک بو عطری دارد جلوهی خاصی دارد میگوید دوستان حق مردان الهی وقتی کنار هم قرار میگیرند مثل گلشن و باغ گل هستند هر کدام یک عطری هر کدام یک بویی هر کدام یک رنگی دارند برخلاف دوستان شیطان که مثل گلخن میمانند به تون حمام میگویند حمامها آن موقع تون داشتند محلی بود هیزمها را میریختند و حمام را گرم میکردند این هیزمها هر کدام پارهای از آتش بودند یک پارچه آتش بودند میگویند دوستان شیطان وقتی کنار هم قرار میگیرند مثل تون حمام اند گلخن هستند سراپا آتش هستند برخلاف مردان خدا که وقتی کنار هم قرار میگیرند گلشن هستند میگوید ای. باد ای. نسیم اگر به گلشن احباب بگذری اگر گذارت به مردان و اولیاء خدا افتاد زنهار یعنی دستم به دامنت یک کاری برای ما بکن زنهار عرضه ده یعنی عرض کن بیان کن بر جانان یعنی محبوب وقتی میرود سراغ گلشن احباب مردان خدا خدا هم کنار آن هاست گفت عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ (امالی صدوق، 89) اولیا خدا با خدا هستند خدا هم با آن هاست وقتی گذارت به آن جا رفت رفتی کنار جانان کنار محبوب این پیام که من میگویم را به او بگو ای. باد اگر به گلشن احباب بگذری زنهار عرضه ده بر جانان پیام ما. گو نام ما ز یاد به عمدا چه میبری خود آید آن که یاد نیاری ز نام ما. قرآن روی دو چیز تکیه میکند یکی روی یاد یکی روی فراموشی میگوید اگر خدا را یاد کنید خدا هم شما را یاد میکند «فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ» (بقره/ ۱۵۲) یاد کنید تا یادتان بکنید یاد کردن هم تسبیح انداختن نیست وقتی من دارم قراردادی مینویسم به یاد خدا بیفتم کلاه سر شما نگذارم بگویم خدا خوشش نمیآید این یعنی ذکر خدا اگر این کار را بکنی فردا میخواهی یک معاملهای بکنی میخواهند کلاه سرت بگذارند من به ذهنت میاندازم این قرارداد را امضا نکنی یک اتفاقی رقم میزنم که این قرارداد را امضا نکنی یادم کن تا یادت بکنم. این طور نیست شما بگویی خدا خدا بگوید نجم الدین نه این نیست یادم کن یادم بکنم اگر فراموش بکنی ما هم تو را فراموش میکنیم «الْيَوْمَ نَنسَاكُمْ كَمَا نَسِيتُمْ» (جاثیه/ 34) امروز ما شما را فراموش میکنیم همان طوری که شما یک روزی فراموش کردید یعنی به شما توجه و اعتنایی نمیکنیم. اینهایی که اهل سیر و سلوک اند گاهی وقتها حالت بسطی دارند خیلی با نشاط و سرحال و کیفور هستند چون خواب خوشی دیدند پیغام خوشی شنیدند التفات و عنایتی دیدند گاهی وقتها هم در حالت قبض هستند نه خواب خوشی نه پیغامی گفت دیری است که دلدار پیامی نفرستاد. این است که اینها حالت قبض پیدا میکنند گرفته اند نگران اند نکند ما از چشمش افتاده باشیم نکند دیگر حالات خوش برنگردد در حالی که لازمهی سیر و سلوک است شما از این جا میروی مشهد در شب میرسی شهری همه جا چراغان است روشن است بعد از شهر بیرون میشوی میخوری در تاریکی خود این تاریکی هم در حرکت هستی مقتضای سیر و سلوک است شما نگو چرا من حال خوشی داشتم الآن ندارم نباید داشته باشی چون داری سیر میکنی یک جاهایی حال خوشی به تو میدهند یک جاهایی میگیرند خسته نشو حرکت کن نگرانی طبیعت انسان است انسان عجول است قبض هم تا یک حدش قابل تحمل است وقتی به طول میانجامد نگرانی دارد لذا اینها در حالت قبض که قرار میگیرند گلایههای عاشقانهای دارند حافظ هم از این گلایهها کم ندارد میگوید ای. نسیم وقتی میروی به او میرسی بگو گو نام ما زیاد به عمدا چه میبری چون خدا هر کاری میکند عمدی است سهوی نیست عمد یعنی قصد از روی قصد و اراده انجام میدهی بگو چرا عمدا نام ما را از یاد بردی چرا به ما توجهی نمیکنی التفاتی نمیکنی مگر خودت نگفتی «فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ» ما که الآن به یادت هستیم چرا یاد ما نمیکنی. میآید خودش آن زمانی که شیطان است میرود در پوست ما ما تو را فراموش میکنیم یک خطاهایی میکنیم وقتی فراموش کردیم استحقاق این که تو ما را فراموش بکنی پیدا میکنیم اگر میخواهی فراموش بکنی آن جا فراموش بکن آن جا جا دارد فراموش بکنی الآن ما به یادت هستیم خود آید آن که یاد نیاری ز نام ما ما انسان هستیم محل نسیان هستیم یک جاهایی ما تو را فراموش خواهیم کرد شیطان بر ما غالب میشود آن جا جا دارد ولی الآن که ما به یادت هستیم باید یادمان بکنی.
شریعتی: خیلی ممنون امروز صفحهی 6 قرآن کریم را با هم تلاوت میکنیم آیات 30 ام تا 37 ام سورهی مبارکهی بقره.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ ﴿٣٠﴾ وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هَـؤُلَاءِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ ﴿٣١﴾ قَالُوا سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّكَ أَنتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ ﴿٣٢﴾ قَالَ يَا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنبَأَهُم بِأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ ﴿٣٣﴾ وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَى وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ ﴿٣٤﴾ وَقُلْنَا يَا آدَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَكُلَا مِنْهَا رَغَدًا حَيْثُ شِئْتُمَا وَلَا تَقْرَبَا هَـذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ ﴿٣٥﴾ فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ وَقُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ ﴿٣٦﴾ فَتَلَقَّى آدَمُ مِن رَّبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ ﴿٣٧﴾
ترجمه:
و آن زمان را یاد آر که پروردگارت به فرشتگان گفت: به یقین جانشینی در زمین قرار می دهم. گفتند: آیا موجودی را در زمین قرار می دهی که در آن به فساد و تباهی برخیزد و به ناحق خون ریزی کند و حال آن که ما تو را همواره با ستایشت تسبیح می گوییم و تقدیس می کنیم. [پروردگار] فرمود: من [از این جانشین و قرار گرفتنش در زمین اسراری] می دانم که شما نمی دانید. (۳۰) و خدا همه نام ها [یِ موجودات] را به آدم آموخت؛ سپس [هویت و حقایق ذات موجودات را] به فرشتگان ارائه کرد و گفت: مرا از نام های ایشان خبر دهید، اگر [در ادعای سزاوار بودنتان به جانشینی] راستگویید. (۳۱) گفتند: تو از هر عیب و نقصی منزّهی، ما را دانشی جز آنچه خودت به ما آموخته ای نیست، یقیناً تویی که بسیار دانا و حکیمی. (۳۲) [خدا] فرمود: ای آدم! فرشتگان را از نام های آنان خبر ده. پس هنگامی که نام هایشان را به فرشتگان خبر داد [خدا] فرمود: آیا به شما نگفتم که من یقیناً نهانِ آسمان ها و زمین را می دانم، و به آنچه شما آشکار می کنید و به آنچه پنهان می دارید، دانایم؟ (۳۳) و [یاد کن] هنگامی که به فرشتگان گفتیم: به آدم سجده کنید، [پس] سجده کردند مگر ابلیس که سر پیچید و تکبّر ورزید و از کافران شد. (۳۴) و گفتیم: ای آدم! تو و همسرت در این بهشت سکونت گیرید و از هر جای آنکه خواستید فراوان و گوارا بخورید، و به این درخت نزدیک نشوید که [اگر نزدیک شوید] از ستمکاران خواهید شد. (۳۵) پس شیطان، هر دو را از [طریق] آن درخت لغزانید و آنان را از آنچه در آن بودند [چه مقام و مرتبه معنوی، و چه منزلت و جایگاه ظاهری] بیرون کرد. و ما گفتیم: [ای آدم و حوا و ای ابلیس!] در حالی که دشمن یکدیگرید [و تا ابد، بین شما آدمیان و ابلیسیان صلح و صفایی نخواهد بود، از این جایگاه] فرود آیید و برای شما در زمین، قرارگاهی [برای زندگی] و تا مدتی معین، وسیله بهرهوری اندکی خواهد بود. (۳۶) پس آدم کلماتی را] مانند کلمه استغفار و توسّل به اهل بیت (علیهم السلام) که مایه توبه و بازگشت بود] از سوی پروردگارش دریافت کرد و [پروردگار [توبه اش را پذیرفت؛ زیرا او بسیار توبه پذیر و مهربان است. (۳۷)
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شریعتی: اشارهی قرآنی را بفرمایید ان شاء الله وارد فرازهای زیارت جامعهی کبیره شویم.
حاج آقا رنجبر: یک بطری اگر خالی باشد پرش میکنند وقتی که پر باشد که دیگر جایی ندارد انسان هم همین طور است وقتی خودش را خالی دید خدا پرش میکند وقتی خودش را پر دید چه بدهند تو که پر هستی سعدی هم میگفت ز دعوی پری زان تهی میروی تو ادعا داری خیلی حالی ات است خودت را پر میدهی به همین دلیل خالی هستی چیزی نمیدهند تهی آی. تا پر معانی شوی خالی بیا تا پرت بکنند آیات امروز هم به این نکته اشاره داشت و نشان میداد فرشتهها به خداوند گفتند «لَا عِلْمَ لَنَا« ما هیچ چیز حالی مان نیست نفی جنس کردند گفتند جنسی به نام علم و دانش در بساط ما نیست همین که این را گفتند خداوند به آدم فرمود «يَا آدَمُ أَنبِئْهُم» به اینها یاد بده یعنی اینها را پر کن لبریز بکن از دانش.
شریعتی: خیلی خوب کدام فراز زیارت جامعه را میخوانیم.
حاج آقا رنجبر: ادامهی نوبت قبل رسیدیم به أَرْسَلَهُ بِالْهُدَى وَ دِينِ الْحَقِّ یک چشمه عرض کردم اطرافی دارد ولی چشمه به همهی اطراف خودش آب نمیدهد به آن طرفی آب میدهد که جوی شده باشد یعنی فرو رفته باشد پایین رفته باشد به او میدهد به اندازهی ظرفیتش هر چه بخواهد میدهد لبریز و سرشارش میکند عرض کردم که پیغمبر نسبت به خداوند جوی بود یعنی افتادگی کرد خاکساری کرد بندگی کرد شد عبده شد بندهی او به همین خاطر خداوند فقط در اختیار او گذاشت و به همین خاطر هم فقط او دریافت کننده شد و دقیقا همان کاری را هم میکند که جوی میکند جوی آن چه را که دریافت میکند برای خودش برنمیدارد در اختیار دیگران هم قرار میدهد به همین خاطر پیغمبر شد رسوله همان طور که جوی رسول چشمه است آب چشمه را به گلها و گیاهان میرساند و به درختان این هم همین طور هر چه دریافت میکند در اختیار میگذارد سخاوتمندانه و این رسالت را هم خداوند به او داد أَرْسَلَهُ خداوند او را رسول خودش قرار داد چرا؟ بِالْهُدَى به خاطر این که هدایت بکند همان طور که آب میآید تا بذر را به سمت بالا هدایت بکند درخت را هدایت میکند تا بالاتر برود رشد بیشتری داشته باشد و دِينِ الْحَقِّ برای چه فرستاد به خاطر دین که دین حق در اختیار مردم بگذارد چون اگر دین حق به مردم ندهی مردم آلوده به دین باطل میشوند اگر در این لیوان آب نریزی هوا میرود گرد و غبار میرود یک چیز دیگر جایگزین میشود لذا دین حق را به او داد تا مردم از دین باطل از دینهای پوچ و کاذب نجات پیدا بکنند حالا این که دین هم چه است یک کسی آمد به گونهای خاص از پیغمبر پرسید مَا حَقِیقَةٌ الدِّینِ پرسید حقیقت دین چیست دین حقیقتا چیست جالب است نوع پرسش هم این بود اول آمد رو به روی پیغمبر ایستاد پرسید مَا حَقِیقَةٌ الدِّینِ فرمود حُسْنُ الُخُلْقِ همین آدم سمت راست گفت مَا حَقِیقَةٌ الدِّینِ حضرت فرمود حُسْنُ الُخُلْقِ آمد سمت چپ گفت مَا حَقِیقَةٌ الدِّینِ حضرت فرمود حُسْنُ الُخُلْقِ رفت پشت سر دوباره پرسید مَا حَقِیقَةٌ الدِّینِ حضرت فرمود حُسْنُ الُخُلْقِ (مجموعه ورّام، ج1، ص89) خیلی رندانه و زیبا رفتار کرد میخواست ببیند آن چه که میبیند در خودش هم است دین حسن خلق است ببیند واقعا خودش حسن خلق دارد خود پیغمبر دارد لذا یک حرکت غیر متعارفی کرد که به همش بزند ولی با حسن خلق به او جواب داد که حقیقت دین حسن خلق است یعنی همین پاسخ را هم با حسن خلق گفت به هم نریخت با بداخلاقی نگفت حقیقت دین حسن خلق است حالا این حسن خلق هم که گفته میشود منظور خوش و بش کردن نیست خنده رو بودن نیست حسن خلق یعنی اخلاق زیبا داشتن ما اخلاق زیبا داریم اخلاق زشت داریم. دروغ گویی اخلاق است ولی اخلاق زشتی است اخلاق زیباش راست گویی و صداقت است نمامی سخن چینی اینها اخلاق زشتی است متقابلش نمام نبودن سخن چین نبودن اخلاق زیبایی است غیبت کردن تهمت زدن اخلاق زشتی است متقابلش غیبت نکردن تهمت نزدن اخلاق زیبایی است رعایت حدود و حقوق دیگران نکردن اخلاق زشتی است متقابلش رعایت کردن میشود اخلاق زیبا پیغمبر فرمود حقیقت دین حسن خلق است انسان اخلاق زیبایی داشته باشد با چه کسی با خلق خدا چرا؟ چون الْخَلْقُ كُلُّهُمْ عِيَالُ اللَّهِ (نهج الفصاحه، ح 1543) واقعا این روایت را باید طلا گرفت خیلی روایت عجیبی است میگوید همهی خلق ناموس خدا هستند خلق فقط مسلمان نیست کافر هم خلق است مسیحی هم خلق است ارمنی هم خلق است میگوید اینها ناموس خدا هستند لذا حضرت علی به امام حسن میفرمود تو را به حقی که بر گردنت دارم از همان چیزی که به من مینوشانی به ابن ملجم بنوشان از همان غذایی که به من میخورانی به ابن ملجم هم بخوران چون ناموس خداست با همین نگاه است همه چیز ناموس خداست بالاتر از حرف اول خلق فقط انسان نیست که کافر و مومن باشد همه چیز خلق خداست درخت هم خلق خداست سنگ چوب هم خلق خداست اینها ناموس خدا هستند خیلی تعبیر است میگوید درخت ناموس خداست یعنی حق نداری با میخ رویش یادگاری بنویسی اگر این نگاه باشد تعامل ما عوض میشود میگوید تو حق نداری روی درخت یادگاری بنویسی سرباز وظیفه سال 92 غربیها خوبیهایی دارند ما باید یاد بگیریم دور درخت حریم درست میکنند یک سپرهای فلزی میگذارند از ابتدا که این درخت بالا میآید مراقبت میکنند صاف بالا برود کج بالا برود او این روایت را نشنیده اگر بشنود تعظیم میکند در برابر این که این ناموس خداست تو داری با ناموس خدا این رفتار زیبایی میکنی قطعا خدا کشور تو را آباد میکند سبز و خرم میکند خیلی جالب است در بعضی کشورها مثلا آلمان این طوری است یک کسی میخواهد عمله شود مثلا میخواهد آجر پرت بکند برای استاد خودش باید برود دوره ببیند تا مدرک پرتاب آجر به او بدهند وگرنه نمیتواند ممنوع است برود کار بکند او نمیداند که آجر ناموس خداست باید حفظ شود ولی پیغمبر همین را میگوید ناموس خداست باید درست پرتاب شود یک جوری پرتاب نکنی شکسته شود خورد شود ضایع شود آن جا میخواهی بروی نان از تنور در بیاوری باید بروی مدرک بگیری میخواهی نان بپزی مدرک بگیری مبادا آرد را خمیر میکنی خرابش نکنی خمیر را میخواهی نان بکنی نسوزانی میگوید باید بروی مدرک بگیری و الا حق نداری در نانوایی کار بکنی او این روایت را نمیفهمد ولی نان ناموس خداست باید با آن درست رفتار بکنیم میگوید خلق این چیزی که شما در روایات میشنوید یک کسی به سگ تشنهای آب داد خداوند تمام گناهان او را بخشید این را تردید نکن کائنات ناموس خدا هستند به چشم ناموس به اینها نگاه کرد ناموس محترم است لذا میگوید حسن خلق با همهی کائنات حتی با یک گل هم باید با حسن خلق با اخلاق زیبا رفتار بکنی.