پنجشنبه 1 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

تفسیر زیارت جامعه کبیره
برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: تفسیر زیارت جامعه کبیره
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمین رنجبر
تاريخ پخش: 06-10-94
بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است *** صراحی می ‌ناب و سفینه غزل است
جریده رو که گذرگاه عافیت تنگ است *** پیاله گیر که عمر عزیز بی‌بدل است
نه من ز بی‌عملی در جهان ملولم و بس *** ملالت علما هم ز علم بی‌عمل است
به چشم عقل در این رهگذار پرآشوب *** جهان و کار جهان بی‌ثبات و بی‌محل است
بگیر طره مه چهره‌ای و قصه مخوان *** که سعد و نحس ز تاثیر زهره و زحل است
دلم امید فراوان به وصل روی تو داشت *** ولی اجل به ره عمر رهزن امل است
به هیچ دور نخواهند یافت هشیارش *** چنین که حافظ ما مست باده ازل است

شریعتی: سلام به همه‌ی شما هم وطنان عزیز خانم‌ها و آقایان خیلی خوشحالیم که در این لحظات همراه شما هستیم در کنار شما هستیم ان شاء الله هر جا که هستید تن تان سالم باشد و قلبتان سلیم. سلام علیکم حاج آقای رنجبر.
حاج آقا رنجبر: علیکم السلام و رحمة الله بسم الله الرحمن الرحیم من هم خدمت شما و همه‌ی بینندگان خوب و نازنین عرض سلام و ادب دارم.
شریعتی: سلامت باشید به رسم یک شنبه‌ها شرح یکی از غزلیات حافظ را خواهیم داشت.
حاج آقا رنجبر: یک درختی است به آن می‌گویند درخت پلاس این درخت یک سمومی از خودش دفع می‌کند متصاعد می‌کند که به هر گل و گیاه و درختی که پیرامونش است آن سموم برسد در جا خشک می‌کند بعضی آدم‌ها هستند دقیقا وصف همین درخت را دارند نقش همین درخت را دارند یعنی هر کس کنار این‌ها قرار می‌گیرد پژمرده می‌شود افسرده می‌شود خشک می‌شود آن طراوت و حیات خودش را از دست می‌دهد برخلاف بعضی‌ها که وقتی کنارشان می‌نشینی حیات پیدا می‌کنی دقیقا مثل این گل که کنار آب قرار بگیرد چه شاداب می‌شود شکفته می‌شود طراوت پیدا می‌کند بعضی‌ها هم دقیقا وصف آب را دارند در روایت داریم مَثَلُ المُؤمِنِ المُخلِصِ كَمَثَلِ المَاء (مستدرك الوسائل، ج 1، ص 353) مومن مثل آب است چطور یک گل کنار آب قرار می‌گیرد زنده می‌شود حیات پیدا می‌کند شاداب می‌شود بعضی‌ها وصف آب دارند حافظ دارد که پری رویان غبار از دل چو بنشینند بنشانند می‌گوید بعضی‌ها هستند صاحب جمال و کمال هستند سر تا پا زیبایی هستند وقتی کنار این‌ها می‌نشینی اگر غباری از غم هم بر دل داشته باشی مثل باران چطوری وقتی می‌آید گرد و غبار را سر جای خودش می‌نشاند فعل باران بهاری از درخت آید از انفاسشان در نیکبخت کارشان کار باران است صفت باران را دارند ولی از آن طرف نه بعضی‌ها صفت همان درخت را دارند وقتی کنارشان می‌نشینی به قول حافظ خلل می‌بینی خلل یعنی آسیب یعنی تباهی یعنی فاسد و ضایع و تضییع و خراب شدن می‌گوید تنها یک رفیق است در عالم که وقتی کنارش می‌نشینی واقعا خالی از خلل است در این زمانه البته این فقط وصف زمانه‌ی حافظ نیست وصف همه‌ی زمانه هاست در این زمانه رفیقی یاری همراهی همنشینی که خالی از خلل است یعنی وقتی کنارش بنشینی خراب نمی‌شوی خللی به تو وارد نمی‌شود آن چیست؟ صراحی می‌ناب و سفینه‌ی غزل است بارها گفتیم در نگاه حافظ در مشرب حافظ معرفت کار باده را می‌کند همان طور که باده انسان را مست و سرمست و از خود بی‌خود می‌کند بی‌باک و متحور می‌کند معرفت هم همین طور است وقتی انسان معرفت الهی پیدا می‌کند خودش را در کنف حق می‌بیند و حمایت زلف او را بالای سر خودش می‌بینید مثل بچه‌ای که دستش در دست پدرش باشد چقدر شاد و آرام و راحت است معرفت هم با انسان یک چنین کاری می‌کند لذا به معرفت می‌گوید باده و شراب و مِی. حالا هر چیزی که این معرفت را به انسان برساند و بچشاند می‌شود ظرف باده باده هم بالاخره ظرف‌های خاص خودش را دارد و به تناسب اسامی خاصی هم دارد به یک ظرفی می‌گویند جام به یک ظرفی می‌گویند پیاله به یک ظرفی قدح به یکی خم می‌گویند به یک ظرفی هم صراحی می‌گویند یک تنگ بلورینی است که گردن دراز و باریکی دارند می‌گیرند شراب را می‌ریزند در پیاله هر چیزی که این معرفت را به انسان برساند باده‌ی معرفت را به انسان برساند حافظ به آن می‌گوید جام و پیاله و خم گاهی هم می‌گوید صراحی بر این اساس قران اگر کتاب معرفت است که است و به ما معرفت می‌چشاند پس می‌تواند قرآن صراحی باشد یعنی وقتی حافظ می‌گوید صراحی منظورش قرآن است ظرف معرفت است معرفتی که نقش باده را دارد بر این اساس یک ولی خدا که وقتی کنارش می‌نشینی شما را سرشار می‌کند از معرفت حق پس آن هم می‌تواند یک صراحی یک جام باشد می‌تواند یک خم باشد قلب ولی خدا که ظرف معرفت حق است او هم می‌تواند صراحی و جام باشد ولی از آن جایی که حافظ دعوی این را دارد که هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم ما معمولا وقتی به واژه‌ی صراحی می‌رسیم به اول چیزی که اشاره می‌کنیم قرآن است می‌گوییم منظورش قرآن است قرآن صراحی می. ناب است ناب را هم عرض کردم یعنی نه آب یعنی بدون آب آبکی نیست خالص است می‌گوید بهترین رفیق این است که انسان با قرآن رفیق و مانوس شود انسان برود در برابر این کتاب زانو بزند و آن معارفی که نقش باده را دارند درک بکند دریافت بکند خودش یک حظ و بهره‌ای ببرد فقط هم به فکر خودش نباشد همان معارف را به شعر بکشد به نظم بکشد تبدیلش بکند به یک غزل روانی و در اختیار دیگران بگذارد که وقتی در اختیار دیگران قرار گرفت مثل یک سفینه مثل یک کشتی آن‌ها را راه بیندازد و به ساحل نجات برساند همان کاری که خود حافظ کرد در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است یعنی واقعا هیچ کس را شما در عالم پیدا نمی‌کنید بگوید من با قرآن مانوس شدم ضرر کردم آسیب دیدم فاسد شدم ضایع شدم تلف شدم پیدا نمی‌کنید یک نفر را در عالم. در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است صراحی می. ناب سفینه‌ی غزل است بعد این‌ها به دفتر دیوان شعر می‌گفتند سفینه بی‌دلیل هم نمی‌گفتند سفینه چون می‌گفتند این شعر هم بالاخره یک سیر رویایی است یعنی شما را مثل این که سفر دریایی می‌کنی کشتی شما را به ساحل می‌رساند غزل و شعر هم یک چنین کاری می‌کند و در زندگی انسان یک چنین نقشی دارد. جریده رو که گذرگاه عافیت تنگ است پیاله گیر که عمر عزیز بی‌بدل است. لباسی که انسان تنش است وزنش مگر چقدر است سه چهار کیلو پنج کیلو احساس وزن هم نمی‌کند هیچ کس نمی‌گوید من لباس که تن می‌کنم احساس می‌کنم یک وزنه‌ای به من بسته شده باشد اصلا انسان این احساس را ندارد اما همین آدم وقت پایش را در آب می‌گذارد می‌خواهد در استخر چند قدم راه برود آن وقت انگار همین سه چهار کیلو یک وزنه‌ی سی چهل کیلویی است اصلا نمی‌تواند راه برود قدم از قدم بردارد هر چیزی که وزنی نداشت آن جا می‌شود وزنه سعدی هم یک جایی دارد می‌گوید گرفتم که مردانه‌ای در شنا گیریم در شنا و شنا گری خیلی هم نیرومند باشی برهنه توانی زدن دست و پا اگر می‌خواهی در آب راه بروی دست و پایی بزنی با این لباس‌ها نمی‌شود باید در بیاوری این جریده رو یعنی مجرد شدن برهنه شدن خالی و عالی شدن از چیزهایی که نقل لباس دارد و آن تعلقات و دلبستگی‌های آدمی است این‌ها دست و پا گیر است در عالم سلوک که این عالم مثل سیر در آب است کسی که اهل سیر و سلوک نیست هر چه می‌خواهد تعلق داشته باشد اصلا احساس سنگینی نمی‌کند الآن من و شما دنیایی از تعلقات و دلبستگی‌ها هستیم ذره‌ای هم احساس سنگینی نمی‌کنیم ولی وقتی تصمیم می‌گیریم در مسیر حق قدم برداریم اصلا نمی‌توانیم قدم برداریم اصلا نمی‌توانیم خودمان را به مسیری مسجدی معبری برسانیم پاها سنگین می‌شود قدم‌ها خیلی سنگین می‌شود نفس‌ها خیلی سنگین می‌شود آن جا خودش را نشان می‌دهد به همین خاطر می‌گوید جریده رو یعنی مجرد شو و با حالت تجرد حرکت بکن این تعلقات را از خودت دور بکن یک معنایش هم این که تنها باش به این و آن تکیه نکن خودت را به این و آن نبند چرا؟ که گذرگاه عافیت تنگ است عافیت در نگاه حافظ نه یعنی تندرستی یعنی سلامت و نجات و رستگاری و عاقبت به خیری می‌گوید معبری که تو را به عافیت و عاقبت به خیری و نجات و رستگاری می‌رساند خیلی تنگ است واقعا همین طور است شما در هر محیطی که باشید در محیط اداری در بازار در دانشگاه در مدرسه اگر بخواهید به سلامت زندگی بکنید اگر بخواهید روی رستگاری ببینید خیلی عرصه برایت تنگ می‌شود واقعا سخت است اصلا گذرگاه عافیت تنگ است به همین خاطر می‌گویند خودت را به این و آن نبند هر چه می‌توانی تعلقاتت را کم بکن چون اگر تعلقات بالا رفت به همان اندازه احتیاجات بالا می‌رود وقتی احتیاجات بالا رفت به همان اندازه تو حجیم می‌شوی و نمی‌توانی از گذرگاه و معبر تنگ عبور بکنی گذرگاه عافیت تنگ است اگر بخواهی به این و آن چشم داشته باشی خودت را به این و آن ببندی اصلا روی رستگاری نخواهی دید این هم راهش این است که تعلقات را کنار بگذاری یک کسی که تعلق داشته باشد چهار روز دیگر انتخابات مجلس است یک عده‌ای واقعا به این صندلی تعلق دارند تعلق دارند به این کرسی می‌خواهد به آن برسد بسم الله باب احتیاج باز می‌شود دستش را بید جلوی این جناح فلان ثروتمند دراز بکند احتیاجاتش بیشتر و بیشتر می‌شود این نمی‌تواند قدم بردارد می‌گوید تو اصلا روی رستگاری نمی‌توانی برداری چون تعلق داری یک کسی است البته می‌برند هیچ تعلقی هم ندارد برایش هیچ فرقی نمی‌کند واقعا برای وظیفه‌ی شرعی حرکت می‌کند هیچ تعلقی هم ندارد لذا برابر هیچ کس دست دراز نمی‌کند اصلا برایش اهمیتی ندارد کسی تاییدش بکند یا نکند ولی کسانی که تعلق و دلبستگی دارند روی رستگاری نخواهند دید جریده رو که گذرگاه عافیت تنگ است پیاله گیر که عمر عزیز بی‌بدل است چرا پیاله می‌گرفتند؟ پیاله می‌گرفتند تا بنوشند تا مست شوند پیاله گیر یعنی برو مست شو برو سراغ باده یعنی برو سراغ معرفت چرا؟ که عمر عزیز بی‌بدل است این طوری نیست که یک عمر دوباره‌ی دیگری به تو بدهند بگویی فعلا این کار را می‌کنیم بعد می‌رویم سراغ معرفت این خبر‌ها نیست عمر عزیز این مدت عمر که خیلی گران مایه است و کم یاب است بی‌بدل است بدلی عوضی ندارد جایگزینی ندارد تکرار ناپذیر است جبران ناپذیر است حالا که این است مدت و مجال این است صرف معرفت بکن گفت گوهر معرفت آموز که با خود ببری که نصیب دگران است نصاب .زر و سیم در روایت داریم احْذَرُوا ضِيَاعَ الْأَعْمَارِ فِيمَا لَا يَبْقَى لَكُمْ فَفَائِتُهَا لَا يَعُودُ (تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص160) پرهیز بکنید از این که عمر خودتان را ضایع بکنید آن هم در مسائلی که اصلا برای شما نمی‌ماند ماندگار نیست آن بخشی از عمر که می‌رود دیگر برنمی‌گردد عمر عزیز بی‌بدل است نه من ز بی‌عملی در جهان ملولم و بس ملالت علما هم ز علم بی‌عمل است در عالم ماده و مادیات علم مقدم بر عمل است یعنی شما اول پزشکی می‌خوانید بعد جراحی می‌کنید عمل را انجام می‌دهید اول فیزیک می‌خوانید بعد به کره‌ی ماه می‌روید باید دانش اش را داشته باشید ولی در عالم معنویت معادله معکوس است عمل مقدم بر علم است باید عمل بکنید هر چه گفتند باید بگویید چشم من تا فلسفه‌ی نماز را ندانم نمی‌خوانم را باید بگذاری کنار اگر می‌خواهی بدانی باید بخوانی «وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ» (حجر/ 99) باید بندگی بکنی عمل بکنی هر چه ما گفتیم باید بگویی چشم عمل مقدم بر علم است اگر عمل نکنی به علم نمی‌رسی علم چیست؟ أَلْعِلْمُ نُورٌ (مصباح الشريعة، ص 16) وقتی به نور نرسی در تاریکی است انسان وقتی در تاریکی قرار گرفت کلافه و ملول و خسته می‌شود کسی در تاریکی شاد و شنگول نمی‌شود می‌گوید ریشه‌ی همه‌ی ملالت‌ها در همین بی‌عملی است نه من ز بی‌عملی در جهان ملولم و بس ملالت علما هم ز علم بی‌عملی است خیلی از آقایانی که خودشان را علامه و عالم دهر می‌دانند این‌ها را وقتی آدم نگاه می‌کند می‌بیند آدم‌های ملول و افسرده‌ای هستند خیلی هایشان چون عمل نمی‌کنند به چشم عقل در این رهگذار پر آشوب جهان و کار جهان بی‌ثبات و بی‌محل است تفاوت حافظ با ما همین است به چشم عقل او همه چیز را به چشم عقل می‌بیند یعنی از منظر و نگاه عقل می‌بیند عاقلانه می‌بیند ما از نگاه هوس و هوا و نفس و نفسانیت نگاه می‌کنیم دو نوع نگاه است در نتیجه دو نوع رفتار است کسی که به چشم عقل نگاه می‌کند دنیا را راه می‌بیند منزل نمی‌بیند آن هم پر آشوب امن نمی‌بیند خیالش راحت نیست دائم دغدغه دارد دائم دلواپس است ولی کسی که از منظر نفس نگاه می‌کند نه دنیا را منزل می‌بیند خیلی هم خوب است امن هم است کسی جرئت می‌کند بگوید بالای چشمت ابرو است؟ به چشم عقل در این رهگذار پر آشوب جهان کار جهان بی‌ثبات و بی‌محل است هم دنیا و هم کارهای دنیایی بی‌ثبات و است و پایدار نیست و نمی‌ماند بعد هم بی‌محل است هیچ ارزش و اعتباری ندارد عالمی که در آن ثبات است این عالم نیست آن عالم نیست عالمی که محلی از اعتبار دارد این جا نیست آن عالم است هر چه ثبات و اعتبار است مال آن جاست البته ثبات و محل آن جا باید از این جا تامین شود از این جا باید با خودت ببری خیلی عجیب است این دنیا بی‌ثبات است ولی ثبات می‌دهد بی‌محل است ولی محل می‌دهد دقیقا مثل خاک که عطر و بویی ندارد اما به این گل عطر و بو می‌دهد این گل اگر عطر و بو می‌خواهد از خاک است از هیچ جا نمی‌تواند به دست بیاورد آن عالم هم همین است هر چه دارد از این جا باید تامین شود که مثلا داریم که فاطمه‌ی زهر اسلام الله علیها در طول هفته لحظه شماری می‌کند شب جمعه بشود بیاید کربلا شاید برای شما سوال پیش بیاید یعنی چه؟ خب مگر فاطمه‌ی زهرا در بهشت نیست مگر سیدالشهدا در بهشت نیست یعنی چه لحظه شماری می‌کند بیاید در این دنیا و شب جمعه‌ای بشود آن هم سر قبر سیدالشهدا یعنی چه؟ یا داریم تمام انبیا می‌آیند سر تربت سیدالشهدا یک روایتی دیدم خیلی روایت لطیفی بود راوی می‌گوید من غسل کردم در فرات لباس تمیز پوشیدم رفتم برای زیارت یک وقت خَرَجْتُ فِي آخِرِ زَمَنِ بَنِي أُمَيَّةَ وَ أَنَا أُرِيدُ قَبْرَ الْحُسَيْنِ ع فَانْتَهَيْتُ إِلَى الْغَاضِرِيَّةِ حَتَّى إِذَا نَامَ النَّاسُ اغْتَسَلْتُ ثُمَّ أَقْبَلْتُ أُرِيدُ الْقَبْرَ حَتَّى إِذَا كُنْتُ عَلَى بَابِ الحير [الْحَائِرِ] خَرَجَ إِلَيَّ رَجُلٌ جَمِيلُ الْوَجْهِ طَيِّبُ الرِّيحِ شَدِيدُ بَيَاضِ الثِّيَابِ فَقَالَ انْصَرِفْ فَإِنَّكَ لَا تَصِلُ فَانْصَرَفْتُ إِلَى شَاطِئِ الْفُرَاتِ فَآنَسْتُ بِهِ حَتَّى إِذَا كَانَ نِصْفُ اللَّيْلِ اغْتَسَلْتُ ثُمَّ أَقْبَلْتُ أُرِيدُ الْقَبْرَ فَلَمَّا انْتَهَيْتُ إِلَى بَابِ الْحَائِرِ خَرَجَ إِلَيَّ الرَّجُلُ بِعَيْنِهِ فَقَالَ يَا هَذَا انْصَرِفْ فَإِنَّكَ لَا تَصِلُ فَانْصَرَفْتُ فَلَمَّا كَانَ آخِرُ اللَّيْلِ اغْتَسَلْتُ ثُمَّ أَقْبَلْتُ أُرِيدُ الْقَبْرَ فَلَمَّا انْتَهَيْتُ إِلَى بَابِ الْحَائِرِ خَرَجَ إِلَيَّ ذَلِكَ الرَّجُلُ فَقَالَ يَا هَذَا إِنَّكَ لَا تَصِلُ فَقُلْتُ فَلِمَ لَا أَصِلُ إِلَى ابْنِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ سَيِّدِ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ بیا سیاب یک جوانی دیدم خیلی زیبا خیلی معطر با یک جامه‌ی بسیار سپید که می‌درخشید تا من را دید گفت برگرد من هم برگشتم یک ساعت بعد دوباره رفتم غسل کردم لباس تن کردم بروم دوباره آمد گفت انصرف برگردد برای بار سوم باز گفت برگرد گفتم برای چه من برگردم آمدم زیارت یک بار آمدم گفتی گفتم چشم دو بار چشم سه بار یعنی چه؟ گفت فَقَالَ إِنَّ مُوسَى بْنَ عِمْرَانَ اسْتَأْذَنَ رَبَّهُ فِي زِيَارَةِ قَبْرِ الْحُسَيْنِ ع فَأَذِنَ لَهُ فَأَتَاهُ وَ هُوَ فِي سَبْعِينَ أَلْفٍ فَانْصَرِفْ فَإِذَا عَرَجُوا إِلَى السَّمَاءِ فَتَعَالَ (اقبال الاعمال، ج 2، ص 568) امشب موسی بن عمران اجازه گرفته به همراه چهار هزار فرشته مهمان سیدالشهدا است امشب نمی‌توانی زیارت بکنی برو صبح که شد بیا زیارت بکن یعنی چه واقعا؟ موسی بن عمران مگر در بهشت نیست؟ مگر سیدالشهدا هم در بهشت نیست؟ یعنی چه بیاید این جا برای زیارت رازش چیست سرّش چیست؟ سرّش همین است هر چه آن جا است باید از این جا با خودت ببری ثباتی محلی اعتباری است از این جا باید ببری یک بار این را شرح دادیم بد ساقی می. باقی که در جنت نخواهی یافت کنار آب رکن آباد و گل گشت مصلی را می‌گوید اگر می‌خواهی آن جا مست شوی باده اش را باید از این جا تامین بکنی آن جا از باده خبری نیست از این جا باید از خودت ببری همان که مثال زدم گفتم ما اگر چشمی می‌خواهیم دستی پایی زبانی گوشی مغزی می‌خواهیم باید از عالم رحم مادر به دست بیاوریم در همه‌ی دنیا با همه‌ی وسعت و دامنه‌ای که دارد به ما نمی‌دهند خبری نیست باید از آن جا ببریم در حالی که آن جا هیچ فایده‌ای ندارد در رحم مادر چشم به چه کار می‌آید؟ ولی از آن جا باید تامین شود مثال دنیا و آخرت چنین مثالی است هر چه آن جا نیاز داری باید از این جا ببری لذا اولیا از آن عالم می‌آیند تا از این جا توشه بردارند ثبات و محل خودشان را از این جا با خودشان ببرند دلم امید فراوان به وصل روی تو داشت ولی اجل به ره عمر ره زن عمل است. همین را می‌خواهد بگوید فرصت‌ها خیلی اندک هستند مجال‌ها خیلی کوتاه هستند هر کاری می‌توانی انجام بدهی بجنب امروز فردا نکن اَلتَّسوِیف لِلشَّیطَا. فردا فردا گفتن از شگرد و شیوه‌های شیطانی است عمر کوتاه است دلم امید فراوان به وصل روی تو داشت من خیلی دوست داشتم به لقا و وصال تو دست پیدا بکنم ولی می‌ترسم مرگ به ره عمر ره زن عمل است آرزوها را از انسان می‌گیرد و انسان را از آرزوهایش دور می‌کند. بگیر طره‌ی مه چهره‌ای را و غصه مخور که سعد و نحس تاثیر زهره و زحل است. یک گیاه اگر خودش را به یک چوب صاف بست صاف بالا می‌برد اگر به چوب بست کج می‌شود ما آدم‌ها همین طور هستیم اگر می‌خواهیم صاف و درست بالا برویم قد بکشیم رعنا شویم باید خودمان را به کسانی ببندیم که صاف باشند تنها راهش همین است و آن هم اهل بیت هستند سَعِدَ مَنْ وَالَاكُمْ (زیارت جامعه‌ی کبیره) هر کسی کنار شما قرار گرفت سعادتمند شد یعنی هر کسی کنار شما قرار نگرفت دچار شقاوت و نحوست شد لذا حافظ می‌گوید بگیر طره‌ی مه چهره‌ای طره به موهای بالای پیشانی می‌گویند که مایه‌ی جمال و زیبایی چهره می‌شود وقتی حافظ می‌گوید طره و زلف اشاره به زیبایی‌های معنوی می‌کند می‌گوید برو دست به گیسوی کسانی بزن که جمالی در دستگاه الهی دارند روی آن‌ها خیلی زیبا و تماشایی است دست به دامن این‌ها بشو نمی‌دانم می‌خواهی امام حسینی شوی برو امام حسینی شو می‌خواهی امام زمانی شوی برو بشو بگیر طره‌ی مه چهره‌ای و قصه مخوان جفنگیات و افسانه‌ها را از سرت بیرون بکن که سعد و نحس تاثیر زهره و زحل است از روزگار مغول و تیموریان بازار رمال‌ها و کف بین‌ها داغ شد این‌ها می‌گفتند ستاره‌ی تو نحس سعد است ما می‌توانیم ستاره‌ی تو را سعد بکنیم ما می‌توانیم نحوست را از تو دور بکنیم همین چیزهایی که متاسفانه امروز هم دارد بازارش داغ می‌شود می‌گوید این‌ها را بریز دور یعنی چه ستاره‌ی نحس سعد داریم خودت را به یک جایی وصل بکن اگر اوضاعت خراب است اگر داغون نا به سامانی هستی خودت را به کسانی بستی که نا به سامان بودند میز اگر لرزش داشت هرچه بگذاری رویش او هم لرزش پیدا می‌کند ببین کجا پا گذاشتی دستت را در دست چه کسی گذاشتی من اگر دست خودم را دست یک آدم رعشه‌ای بگذارم دست من هم رعشه‌ای می‌شود لرزش پیدا می‌کند خلل پذیر بود هر بنا که می‌بینی مگر بنای محبت که خالی از خلل است هر بنایی یک روزی فرو می‌ریزد خلل پذیر است آسیب پذیر است مگر بنای محبت مگر آن خیمه‌ی عشق بنای محبت خیمه‌ی عشق هیچ گاه فرو نمی‌ریزد محبت‌ها که اتفاقا فرو می‌ریزند شما می‌بینید هر روز در این دادگاه‌ها همه عاشق بودند لیلی مجنون بودند اتفاقا فرو ریخت بنای محبتی که حافظ می‌گوید محبت به اولیای خداست می‌گوید این تنها بنایی است که هیچ گاه فرو نخواهد ریخت همان که سعدی می‌گفت سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی عشق محمد بس است و آل محمد چون تنها عشقی که برایت می‌ماند همین است یک جای دیگر می‌گوید خدایا به حق بنی فاطمه که بر قول ایمان کنم خاتمه همین سعدی که می‌گویند اهل سنت است ببینید چطوری دارد حرف می‌زند خدایا به حق بنی فاطمه تو را قسم می‌دهم به حق بچه‌های فاطمه‌ی زهرا یعنی تو را به حق حسن و حسین که بر قول ایمان کنم خاتمه چرا؟ چون این محبت است که انسان را به سرمنزل مقصود و به ساحل نجات می‌رساند
بی هیچ دور نخواهند یافت هشیارش چنین که حافظ ما مست باده‌ی ازل است می‌گوید من مست باده‌ی انگور نیستم من وقتی می. می‌گویم منظورم آب انگور نیست باده‌ی من باده‌ی ازلی است آب انگور که خیلی وقت نیست پایش در عالم باز شده آن باده‌ای که من می‌گویم معرفت است که ازلی است از ازل بوده تا ابد هم خواهد بود من مست آن باده هستم به هیچ دور نخواهم یافت هشیاری با هیچ دوری حافظ هوشیار نخواهد شد چنین که حافظ ما مست باده‌ی ازل است در یک جای دیگر دارد در ازل بست دلم با سر زلفت پیوند تا ابد سر نکشد وز سر پیمان نرود.
شریعتی: خیلی ممنون مشرف می‌شویم محضر قرآن کریم بعد برمی‌گردیم همراه شما خواهیم بود آیات پایانی سوره‌ی مبارکه‌ی آل عمران صفحه‌ی 76 را تلاوت می‌کنیم.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّي لَا أُضِيعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِّنكُم مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى بَعْضُكُم مِّن بَعْضٍ فَالَّذِينَ هَاجَرُوا وَأُخْرِجُوا مِن دِيَارِهِمْ وَأُوذُوا فِي سَبِيلِي وَقَاتَلُوا وَقُتِلُوا لَأُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَلَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ ثَوَابًا مِّنْ عِندِ اللَّـهِ وَاللَّـهُ عِندَهُ حُسْنُ الثَّوَابِ ﴿١٩٥﴾ لَا يَغُرَّنَّكَ تَقَلُّبُ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي الْبِلَادِ ﴿١٩٦﴾ مَتَاعٌ قَلِيلٌ ثُمَّ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمِهَادُ ﴿١٩٧﴾ لَـكِنِ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا نُزُلًا مِّنْ عِندِ اللَّـهِ وَمَا عِندَ اللَّـهِ خَيْرٌ لِّلْأَبْرَارِ ﴿١٩٨﴾ وَإِنَّ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَمَن يُؤْمِنُ بِاللَّـهِ وَمَا أُنزِلَ إِلَيْكُمْ وَمَا أُنزِلَ إِلَيْهِمْ خَاشِعِينَ لِلَّـهِ لَا يَشْتَرُونَ بِآيَاتِ اللَّـهِ ثَمَنًا قَلِيلًا أُولَـئِكَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ إِنَّ اللَّـهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ ﴿١٩٩﴾ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا وَرَابِطُوا وَاتَّقُوا اللَّـهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ ﴿٢٠٠﴾
ترجمه:
پس پروردگارشان دعای آنان را اجابت کرد [که] یقیناً من عمل هیچ عمل کننده‌ای از شما را از مرد یا زن که همه از یکدیگرند تباه نمی‌کنم؛ پس کسانی که [برای خدا] هجرت کردند، و از خانه هایشان رانده شدند، و در راه من آزار دیدند، و جنگیدند و کشته شدند، قطعاً بدی هایشان را محو خواهم کرد و آنان را به بهشت‌هایی که از زیرِ [درختانِ] آن نهرها جاری است، وارد می‌کنم [که] پاداشی است از سوی خدا و خداست که پاداش نیکو نزد اوست. (۱۹۵) رفت و آمد کافران در شهرها [با وسایل و ابزار فراوان و شوکت ظاهری] تو را به طمع نیندازد. (۱۹۶) [این] برخورداری اندک [و ناچیزی از زندگی زود گذر دنیا] است؛ سپس جایگاهشان دوزخ است، و آن بد آرامگاهی است. (۱۹۷) کسانی که از پروردگارشان پروا کردند [و فریفته زرق و برق زندگی مادی نشدند] برای آنان بهشت‌هایی است که از زیرِ [درختانِ] آن نهرها جاری است، در آنجا جاودانه اند. [این به عنوان آغاز] پذیرایی از سوی خداست، و آنچه [غیر از بهشت و نعمت هایش] نزد خداست، برای نیکوکاران بهتر است. (۱۹۸) بی‌تردید از اهل کتاب کسانی هستند که به خدا و آنچه به سوی شما نازل شده و آنچه به سوی خودشان فرود آمده ایمان می‌آورند، در حالی که در برابر خدا فروتن و خاکسار بوده، آیات خدا را به بهای اندک نمی‌فروشند. برای آنان نزد پروردگارشان پاداشی شایسته و مناسب است؛ یقیناً خدا حسابرسی سریع است. (۱۹۹)‌ای اهل ایمان! [در برابر حوادث] شکیبایی کنید، و دیگران را هم به شکیبایی وادارید، و با یکدیگر [چه در حال آسایش چه در بلا و گرفتاری] پیوند و ارتباط برقرار کنید و از خدا پروا نمایید تا رستگار شوید. (۲۰۰)
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شریعتی: در طول زندگی مان همه‌ی ما حقی را ضایع کردیم اکثر ما این اتفاق برای ما می‌افتد که صاحبان حق را نمی‌شناسیم لذا مظالم عباد به عهده‌ی همه‌ی ما است که تعبیر می‌شود به رد مظالم امسال هم برنامه‌ی سمت خدا از محضر مراجع معظم تقلید این اجازه را گرفته تا مبلغ صد هزار تومان تا پایان ماه ربیع دوستان می‌توانند این رد مظالم را داشته باشند جزئیاتش را دوستان زیرنویس خواهند کرد اشاره‌ی قرآنی را بفرمایید.
حاج آقا رنجبر: شما قیف را دیده اید یک دهانه‌ی بازی دارد یعنی وقتی که یک چیزی داخلش مایعی داخلش می‌ریزید اول یک جولانی دارد برای خودش یک میدانی پیش رو دارد ولی آخرش یک تنگنا و باریکه است و سقوط است شیپور به عکس است اولش عرصه‌ی تنگی دارد ولی هر چه جلوتر می‌رود باز و گشاده تر می‌شود راه خدا و راه شیطان دقیقا یک چنین تمثیلی دارد راه شیطان قیفی است اولش باز و گشادگی و گشایش است یک میدان وسیعی داری و جولانی برای خودت داری ولی تنگناهایش آخرش است سقوطش آخرش است آخرش است که عرصه‌ها بر انسان تنگ و تنگ تر می‌شود اما راه خدا بالعکس است تنگ ناهایش اولش است آن گشایش‌ها در پایان است بخشی از آیاتی هم که امروز تلاوت شد اشاره به همین حقیقت دارد «لَا يَغُرَّنَّكَ تَقَلُّبُ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي الْبِلَادِ» مبادا این آمد و شد‌ها و جولان‌های کسانی که به ما باور ندارند اعتقاد ندارند فریبت بدهد کلاه سرت بگذارد بگوید نگاه به این‌ها که هیچ اعتقادی ندارند چه برو بیایی دارند شاد خوشحال هستند من به شما بگویم آن چه که این‌ها برخوردارند چیزی نیست اندک است «مَتَاعٌ قَلِيلٌ ثُمَّ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمِهَادُ» تو از پایین نگاه می‌کنی بیایی بالا می‌بینی چیزی نخواهد بود چقدر می‌خواهد عمر بکند پنجاه سال شصت سال اصلا بگوییم سر تا سر هم خوش باشد در مقابل آن عمر بی‌انتها و جاودانه نقطه هم نیست هر کس شیرین میزید او تلخ مرد تلخی‌های این‌ها مال بعد است بد آرامگاهی این‌ها دارند از وقتی که در خانه‌ی قبر گذاشته می‌شوند نکبت و بدبختی هایشان از آن جا تازه شروع خواهد شد «لَـكِنِ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ» آن‌هایی که ترمز دارند خودشان را کنترل می‌کنند اهل پرهیز هستند خویشتندار هستند خودشان را به این آلایش‌ها آلوده نمی‌کنند البته عرصه بر آن‌ها تنگ می‌شود طبیعی است ولی آن چه ایشان در پیش دارند جنت در جنت است گفت شربت اندر شربت است هر چه پیش تر می‌روند دامنه‌ی خوشی‌ها و لذت‌های این‌ها واسع و واسع تر می‌شود.
شریعتی: خیلی ممنون یک کتاب می‌خواهیم معرفی بکنیم پیشنهاد برنامه‌ی سمت خدا برای مطالعه مخصوصا در این ایام کتاب قاف را دوستان اگر زحمت بکشند نشان بدهند کتاب بسیار خوبی است برگزیده‌ی سه متن کهن قدیمی از زندگی پیغمبر است آقای یاسین حجازی عزیز این را دستچین کرده با طرح جلد بسیار بسیار زیبا هم روانه‌ی بازار نشر شده دوستان تهیه بکنند و خواندن متن شیرین این کتاب را از دست ندهند مخصوصا در این ایام یک مقدار قطور است ولی داستان‌ها و متن‌هایی که انتخاب شده تاثیر گذار و جذاب و کوتاه است دوستانی که می‌خواهند این کتاب را تهیه بکنند به سامانه‌ی پیامکی ما پیامک ارسال بکنند به آن‌ها خواهیم گفت که چگونه می‌توانند این کتاب را تهیه بکنند فرازهای نورانی زیارت جامعه‌ی کبیره را می‌شنویم.
حاج آقا رنجبر: وَ ارْتَضَاكُمْ لِغَيْبِهِ آن چه نهانی است آن چه پنهانی است آن چه بر ما پوشیده و نا پیداست اسمش را می‌گذاریم غیب غیب یعنی آن چه پوشیده است و از ویژگی‌های اهل بیت این است که بر غیب واقف اند چیزی برای این‌ها غیب نیست چیزی برای این‌ها پوشیده نیست همه چیز برای این‌ها آفتابی و معلوم است البته غیب دو گونه است یک غیب نسبی داریم که نسبت به بعضی غیب است نسبت به بعضی غیب است الآن یک افکاری شما در سر دارید برای شما غیب نیست اما برای من غیب است آیا اهل بیت بر این جنس غیب‌ها واقف اند؟ قطعا یعنی اگر کسی کنار این‌ها می‌نشست و این‌ها می‌خواستند بدانند چه در ذهن و ضمیر او می‌گذرد به راحتی متوجه می‌شدند اگر می‌خواستند می‌توانستند روایت هم داریم کسی آمد خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم حضرت فرمود می‌دانم برای چه آمدی گفت برای چه آمدم گفت یک سوال در ذهنت داری گفت چه است گفت سوالت این است که از کجا بفهمم خدا از من راضی است یا نه گفت درست است برای همین سوال آمدم حضرت فرمود نگاه به رفتارت بکن اگر وقتی به رفتارت نگاه می‌کنی آرام می‌شوی راضی ات می‌کند یک بهجت و سروری پیدا می‌کنی خدا از تو راضی است ولی اگر نگاه به رفتارت می‌کنی شرمنده می‌شوی سرت را پایین می‌اندازی خجالت می‌کشی بدت می‌آید خدا راضی نیست این جنس غیب‌ها را اهل بیت می‌دانستند البته غیر اهل بیت هم می‌توانند بدانند امتیاز ویژه‌ای نیست در شرح احوال مرحوم شیخ محمد بهاری داریم می‌گوید در باغی بودیم استادم بود دیگران هم بودند همان لحظه به ذهن من خطور کرد ما آمدیم نجف پیش فلان عارف و عالم درس می‌خوانیم یک چیزی می‌شویم می‌گوید به محض این که این به ذهن من خطور کرد مرحوم استادم آن طرف باغ گفت شیخ محمد از این فکر‌ها نکن از این جنس غیب‌ها و دانستن‌ها ویژه‌ی اهل بیت نیست ویژگی خاصی نیست یک چیزهایی است که برای آیندگان غیب نیست ولی برای ما غیب است اتفاقاتی که در آینده می‌افتد برای ما غیب است ولی برای آیندگان غیب نیست آشکار می‌شود مثلا یک تجهیزات و امکاناتی در اختیار ما است برای ما آشکار است ولی برای گذشته غیب بود اگر کسی می‌گفت در آینده یک تجهیزاتی به دست آدم‌ها می‌افتد که می‌توانند از راه دور تصویر و صدای هم را ببینند غیب گویی بود این جنس غیب‌ها را هم اهل بیت می‌دانند آن‌ها از آینده کاملا خبر دارند لذا در روایت داریم در عهد ظهور امام عصر علیه السلام يُكلِّمُهُم فيَسْمَعونَ، ويَنظُرُونَ إليهِ وهُو في مكانِهِ (منتخب الاثر، ص 483) حضرت با مردم صحبت می‌کند بیستمعون مردم می‌شنوند ینظرون الیه و می‌بینند در حالی که و هو فی مکانه در حالی که او در نقطه‌ی خودش است مردم هم در جای خودشان هستند این واقعا در گذشته غیب گویی بود ولی الآن غیبی نیست الآن شما یک دستگاهی در دستت است طرف آن طرف دنیا صحبت می‌کند هم صدایش هم تصویرش را شما دارید می‌بینید این جنس غیب‌ها را اهل بیت می‌دانستند امتیازی هم نیست چون غیر اهل بیت هم می‌توانند این گونه پیشگویی‌ها را داشته باشند داریم که رضا شاه سرباز بود در شهر اراک ایام محرم بود رفته بود روضه خوانی یکی از عرفای شهر او را دیده بود گفته بود بیا آمده بود گفته بود تو شاه می‌شوی خنده اش گرفته بود گفته بود ما پول تو جیبی نداریم او به ما می‌گوید تو شاه می‌شوی سال‌ها بعد شد رضا شاه قرار بود برود حرم حضرت عبدالعظیم زیارت حرم را تخلیه کردند یک پیرمردی مشغول عبادت بود به او گفتند شاه می‌خواهد بیاید باید بروی بیرون اصلا محل نداد به رضا شاه گفتند ما همه را بیرون کردیم عالمی آن جا نشسته تکان نمی‌خورد گفت برویم ببینیم چه کسی است تا رفت دید این همان عالمی است که در اراک به او گفته بود تو شاه می‌شوی گفته بود من را می‌شناسی؟ یک نگاه کرده بود گفته بود بله یادت می‌آید گفته بودی تو شاه می‌شوی گفته بود بله گفت من شاه شدم بعد گفت یک چیزی از ما بخواه گفته بود ما به استغنا رسیده ایم نفهمید سواد که نداشت به همراهش گفته بود یعنی چه گفت یعنی می‌گوید ما به هیچ کس احتیاج نداریم گفت باشد کاری به کارش نداشته باشید این جنس آینده گویی‌ها را هم اهل بیت می‌توانند داشته باشند هم دیگران یک غیبی هم داریم که آن غیب مطلق است آن هم هویت خود حضرت حق است او بر همه غیب است الا بر این نازنینان در قرآن کریم داریم «عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا، إِلَّا مَنِ ارْتَضَى» (جن/ 27-26) هیچ کس را آگاه نمی‌کند بر غیب خودش یعنی بر حقیقت خودش که غیب است مگر کسانی که مورد پسند و زیارت او باشند در زیارت جامعه می‌خوانیم وَ ارْتَضَاكُمْ لِغَيْبِهِ شما همان کسانی هستید که خداوند شما را پسندید و غیب وجود خودش و حقیقت وجود خودش را در اختیار شما گذاشت یعنی شما کسانی هستید که خدا را آن گونه که باید شناختید.

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group