پنجشنبه 1 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

تفسیر زیارت جامعه کبیره
برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: تفسیر زیارت جامعه کبیره
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمین رنجبر
تاريخ پخش: 13-10-94

بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
به حسن و خلق و وفا کس به یار ما نرسد *** تو را در این سخن انکار کار ما نرسد
اگر چه حسن فروشان به جلوه آمده‌اند *** کسی به حسن و ملاحت به یار ما نرسد
به حق صحبت دیرین که هیچ محرم راز *** به یار یک جهت حق گزار ما نرسد
هزار نقش برآید ز کلک صنع و یکی *** به دلپذیری نقش نگار ما نرسد
هزار نقد به بازار کائنات آرند *** یکی به سکه صاحب عیار ما نرسد
دریغ قافله عمر کان چنان رفتند *** که گردشان به هوای دیار ما نرسد
دلا ز رنج حسودان مرنج و واثق باش *** که بد به خاطر امیدوار ما نرسد
چنان بزی که اگر خاک ره شوی کس را *** غبار خاطری از رهگذار ما نرسد
بسوخت حافظ و ترسم که شرح قصه او *** به سمع پادشه کامگار ما نرسد

شریعتی: سلام به همه‌ی شما هم وطنان عزیز خانم‌ها و آقایان خیلی خوشحالیم که در این لحظات همراه شما هستیم در کنار شما هستیم ان شاء الله هر جا که هستید تن تان سالم باشد و قلبتان سلیم. سلام علیکم حاج آقای رنجبر.
حاج آقا رنجبر: علیکم السلام و رحمة الله بسم الله الرحمن الرحیم من هم خدمت شما و همه‌ی بینندگان خوب و نازنین عرض سلام و ادب دارم.
شریعتی: سلامت باشید به رسم یک شنبه‌ها شرح یکی از غزلیات حافظ را خواهیم داشت.
حاج آقا رنجبر: این باران که می‌بارد همه جا می‌بارد منتها یک قسمت‌هایی از زمین که یک ارتفاعی دارد مرتفع است کوه‌های بلند و بلندای قله‌ها همین باران دیگر در آن جا تبدیل به برف می‌شود برف نسبت به باران خیلی قیمتی تر و ارزشمند تر است الطاف الهی باران وار بر همه می‌بارد ولی کسانی که یک رفعتی دارند یک عظمتی دارند یک بلندا و شکوهی دارند این‌ها برخوردار تر هستند متنعم تر هستند آن چه باعث رفعت آدمی می‌شود باعث عظمت و شکوه آدمی می‌شود در نگاه قرآن کریم اخلاق است اخلاق است که انسان را رفعت می‌بخشد و برجستگی می‌بخشد لذا خداوند وقتی که می‌خواهد از پیغمبر یاد بکند و برجستگی آن را به نمایش و تماشا بگذارد دست روی همین نکته می‌گذارد « وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ» (قلم/ 4) یعنی دست روی اخلاق می‌گذارد گفت که من ندیدم در جهان جستجو هیچ اهلیت به جز خلق نکو هیچ چیزی به اندازه‌ی اخلاق در عالم ارزش ندارد لذا در قرآن صفت عظیم را همان طور که به عرش خدا می‌دهد به اخلاق هم می‌دهد این یعنی اخلاق هم وزن عرش خداست این قدر عظمت دارد وقتی می‌خواهد عظمت پیغمبر را نشان می‌دهد دست روی همین نکته می‌گذارد روی اخلاق زیبای او می‌گذارد و روی اخلاقیات او مثلا یک جایی می‌گوید می‌دانی تو چرا این قدر هواخواه و هوادار داری چرا مردم دور شمع وجود تو حلقه می‌زنند « لِنتَ لَهُمْ» (آل عمران/ 159) به خاطر آن اخلاق نرم و نرم خویانه‌ای است که داری تو انسان نرمی هستی زمخت و خشک و خشن نیستی یکی از همسران پیغمبر هم روی همین نکته اشاره دارد می‌گوید كانَ صلى الله عليه و آله أليَنَ النّاسِ (کنز العمال، ج 7، ص 128) پیغمبر نرم خو ترین آدم بود و انسان وقتی نرم خو شد دیگران با او همراهی می‌کنند پا به پای او می‌روند من گاهی مثال می‌زنم به کمربند اتومبیل اگر کمربند را نرم نرمک بکشی تا آخر می‌آید اما اگر چکشی برخورد کردی همان جا قفل می‌کند می‌ایستد یک سانتی متر جلو نمی‌آید عقب می‌رود اما جلو نمی‌آید انسان وقتی نرم خو شد دیگران با او همراه می‌شوند حفظش می‌کنند هوادار می‌شوند مَن لَانَ عُودَهُ كَثُفَت اَغصَانَهُ (نهج البلاغه، حکمت 211) فرمود شما نگاه بکنید به درخت‌ها آن درختانی که چوب‌های نرم و لطیفی دارند شاخه‌ها و برگ‌های بسیاری دارند شما به درخت آبشار نگاه بکنید چقدر شاخه و برگ دارد خیلی هم لطیف است زمخت نیست درختان نرم شاخ و برگ زیادی دارند تو اگر انسان نرم خویی شوی هواداران و هواخواهان فراوانی پیدا می‌کنی به راحتی می‌توانی دل‌ها را صید و اسیر خودت بکنی این را حتی جانوران هم می‌فهمند در صحرا یک چاله‌هایی است که اطرافش یک خاکریزه‌هایی مثل شکر جمع شده این خاکریزه‌ها که خیلی نرم است دام مورچه خوار است ته آن دام و حفره مورچه خواری نشسته مورچه‌ی بیچاره از همه جا بی خبر می‌آید می‌بیند عجب جای نرم و گرمی است واردش می‌شود هر چه دست و پا می‌رود نه جلو می‌رود نه عقب می‌رود چون دست و پا می‌زند ریزه‌هایی از این خاکریز‌ها می‌ریزد در چاله همین که در چاله ریخت مورچه خوار متوجه می‌شود که صیدش به دام می‌افتد سریع می‌آید و آن را صید می‌کند یعنی این جانور هم می‌داند اگر بخواهد صیدی داشته باشد بدون نرمی و نرمش امکان ندارد انسان‌ها هم همین طور هستند اگر بخواهند صیدی داشته باشند و دل‌ها را اسیر خودشان بکنند راهش همین نرمی و نرم خویی است که از ویژگی‌های زیبای پیغمبر است یا یکی از ویژگی‌های زیبای پیغمبر طبابت بود پیغمبر طبابت می‌کرد آشپزی نمی‌کرد فرق است بین آشپزی و طبابت آشپز و طبیب آشپز به میل شما رفتار می‌کند می‌گوید قربان چه میل دارید شما چربی خون دارید می‌گویید من کله پاچه می‌خواهم یک کله پاچه‌ی چربی می‌گذارد کنار شما یکی دو ساعت سرگیجه می‌گیرید بیمارستان و بستری می‌گویند به آشپز چه بود جلویش گذاشتی می‌گوید خودش خواست ولی طبیب اصلا کار به میل شما ندارد می‌گوید چه باید میل بکنید چه نباید میل بکنید خدا اسم خودش را طبیب گذاشته یکی از نام‌های خدا طبیب است لذا قرآن پر از امر و نهی است یک جا می‌گوید کولو یک جا می‌گوید لا تاکولوا قل این را بگو لا تقل این را نگو همه اش امر و نهی است چون طبیب است کاری به تمایلات شما ندارد پیغمبر طَبِيبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ (نهج البلاغه، خطبه 108) طبیب بود همه اش امر و نهی دارد کاری به میل شما ندارد نظرسنجی نمی‌کند نظر شما چیست او نیازسنجی می‌کند حوزه‌ی معارف حوزه‌ی نیازسنجی است نه نظرسنجی در چند روز پیش شما نظرسنجی از مخاطبین داشتید درباره‌ی موضوعاتی که سمت خدا مطرح می‌شود این یعنی کسانی که این جا می‌نشینند آشپز هستند چون آشپزها نظرسنجی می‌کنند آشپز می‌گوید ما یک هفته برای شما غذا درست کردیم بگو از میان غذاهایی که درست کردیم کدامش باب میل شما بود ولی هیچ گاه یک طبیب نظرسنجی نمی‌کند یک پزشک نمی‌گوید شما آنفولانزا داشتی من نسخه دادم خوب شدی خوب بود که خوب شدی یا نه.
شریعتی: برای آن طبیب باید مطرح کنیم چه بیماری داریم.
حاج آقا رنجبر: او تشخیص می‌دهد قیافه‌ی شما را که ببیند تشخیص می‌دهد رنگ رخساره خبر می‌دهد از سر ضمیر آن طبیب ممکن است ناشی باشد که طبیب نیست ولی طبیب حاذق قیافه ات را ببیند می‌فهمد او در جامعه است مردم است طبیب تشخیص می‌دهد لذا حافظ می‌گفت تشخیص کرده‌ای مداوا مقرر است ما تشخیص داده ایم و مداوای ما هم روشن است درمان ما هم روشن است در نظرسنجی‌ها یادمان باشد نظرسنجی آینه‌ی امیال آدم‌ها است تمایلات آدم‌ها را منعکس می‌کند نه نیازهایشان شما بین سمت خدا و فوتبال بیا نظر سنجی بکن به نظر شما کدام رای می‌آورد که ما این ساعت فوتبال پخش بکنیم یا سمت خدا صد در صد نظر روی فوتبال است لذا می‌بینید وقتی که فوتبال زنده است سمت خدا می‌رود کنار فوتبال چیست بستکبال هم باشد می‌رود کنار چرا؟ چون نظر سنجی شده نظر مردم این است که فوتبال را بیشتر دوست داریم نظر اکثریت است تابع نظرسنجی عمل می‌کند حالا ببینم سمت خدا مهم تر است یا فوتبال اولویت مال کدام است؟ مال فوتبال است نیازسنجی بکنیم ولی در نظرسنجی آن رای می‌آورد شما الآن نظر سنجی بکن از مردم بخواه ما در این سمت خدا بیاییم در ارتباط با مشکلات مردم صحبت بکنیم مسئله‌ی اجاره خانه مسئله‌ی وام و قرض یا بیاییم بحث امامت را مطرح بکنیم اکثریت می‌گویند به مشکلات مردم بپردازید در حالی که آن چیزی که نیاز مردم است بحث امامت است یعنی شما وقتی پای امیرالمومنین را کشیدی به زندگی مردم همه‌ی مشکلات حل می‌شود حضرت علی بیاید جوانمردی انصاف مروت فتوت می‌آید همه‌ی این‌ها می‌آید در جای خودشان قرار می‌گیرند چرا انصاف در زندگی ما جای ندارد چون پای حضرت علی در میان نیست چرا پای حضرت علی در میان نیست چون او را نمی‌شناسند یک جعبه‌ای است چند تا گره داریم گره اول که باز شد گره‌های بعدی یکی پس از دیگری باز می‌شود ولی اگر گره اول باز نشد محال است گره‌های بعدی باز شود کور تر می‌شود یادمان باشد امامت گره اول است اگر آن باز شود این گره‌ها و مشکلاتی که داریم یکی پس از دیگری باز می‌شود لذا این اولویت دارد لذا در نظرسنجی‌ها این رای نمی‌آورد و خطری که این نظرسنجی‌ها به دنبال دارد این است که خوراک تلویزیون نظرسنجی است شما وقتی نظرسنجی کردی یک مسائلی رای می‌آورد که سطحی اند و قشر و پوست اند مثلا می‌گویند به اجازه خانه و مشکلات مردم بپردازید اکثریت این شد می‌گویند جناب آقای رفیعی از شما تشکر می‌کنیم شما بحث امامت را در همان مدرسه‌ی فیضیه دنبال بکنید.
شریعتی: این طور نیست که صرفا با نظر مردم پیش برویم کما این که بحث امامت را هم داریم البته نظرات مردم خیلی مهم است نظرات آن‌ها را هم لحاظ می‌کنیم.
حاج آقا رنجبر: اصلا نظرات مهم نیست در حوزه‌ی معارف اصلا نظر سنجی نمی‌کنند لوط هیچ وقت از قومش نظر سنجی نکرد اگر نظر سنجی می‌کرد باید دنبال آلودگی این‌ها می‌کرد نه او نیازسنجی می‌کند در حوزه‌ی معارف حوزه‌ی طبابت است حوزه‌ی طبابت حوزه‌ی تشخیص است یعنی یک کارشناس تشخیص می‌دهد الآن نیاز جامعه بحث امامت است ولو این در رای گیری رای نیاورد خطری که این نظرسنجی‌ها را تهدید می‌کند خوراک صدا و سیما نظرسنجی است وقتی نظرسنجی کردید بحث‌های قشری می‌آید بالا بحث‌های عمیق می‌آید پایین می‌رود در حاشیه لذا در حوزه‌ی معارف به هیچ وجه نباید نظرسنجی بکنیم لذا باید افراد کارشناسی باشند نیازهای جامعه را تشخیص بدهند و آن را در قالب‌های لطیف و بدیع عرضه بکنند حوزه‌ی معارف حوزه‌ی طبابت است و از ویژگی‌های پیغمبر هم طبابت بود پیغمبر طبیب بود این از اخلاق‌های زیبای پیغمبر است.
شریعتی: پیغمبر می‌رفت می‌گشت.
حاج آقا رنجبر: همین طور است کارشناسان ما باید این طور باشند بروند شهر‌ها اطراف نیازها را تشخیص بدهند مطرح بکنند پیغمبر در جامعه بود منبر می‌رفت سخنرانی می‌کرد نیازها را درک و دریافت می‌کرد و به زبان خود آن‌ها را مطالبی را بیان می‌کرد این غزلی که عرض کردیم از جمله غزلیاتی است در وصف نبی گرامی اسلام اشاره به این نکات دارد می‌گوید به حسن خلق کسی به زیبایی اخلاق به حسن خلق و وفا بعد هم در وفاداری وفا یعنی سنگ تمام گذاشتن « فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ» (یوسف/ 88) یعنی پیمانه‌ی ما را پر کن ظرف ما را سرشار بکن پیغمبر برای همه سنگ تمام گذاشت اهل وفا بود آن وقت به قول مولوی می‌گفت وفا بکن تا ببینی با وفایی اگر با وفا شدی خدا یک با وفایی می‌گذارد کنارت که جبران همه‌ی بی وفایی‌ها می‌کند لذا خداوند در کنار پیغمبر حضرت علی را گذاشت دنیای وفا و سخا یک روایتی می‌خواندم خیلی لطیف بود یک وقتی حضرت از منطقه‌ای عبور می‌کرد اِهدَی فَالُوذَج یک ظرفی از فالوده به خودش هدیه شد فالوده چه بوده آن زمان یک نوع حلوا بوده حضرت به اصحاب فرمود مَدُّو اَیدِیکُم دست دراز بکنید از این حلوا بردارید آن‌ها هم شروع کردند تناول کردن حضرت دستش را دراز کرد حلوا بردارد بعد دستش را پس کشید پرسیدند چرا پس کشیدید فرمود یادم آمد پیغمبر از این حلوا در عمرش نخورده خوشم نیامد چیزی که او نخورده خورده باشم چون پیغمبر اهل وفا بود خداوند حضرت علی را کنارش گذاشت حضرت علی دنیای وفا بود وقتی شنید مقداد مشکلات مالی پیدا کرده سریع بخشی از لوازم ضروری زندگی خودش را برداشت در بازار فروخت و پولی را که دریافت کرد در اختیار مقداد گذاشت اهل وفا بود به همین خاطر خداوند کسی مثل حضرت زهرا را کنارش می‌گذارد که جبران همه‌ی بی وفایی‌ها و بی صفایی‌ها می‌کرد گفت به قول حافظ مرا در خانه سروی است کاندر سایه‌ی قدش فراغ سرو بستانی و شمشاد چمن دارم گرم صد لشکر از خوبان به قصد دل کمین سازد بحمدالله والمنه بتی لشکر شکن دارم اگر همه بی وفا و بی صفا هستند خداوند یک وجود نازنینی کنار من گذاشته که جبران همه‌ی آن‌ها می‌کند پس وفا بکن تا ببینی با وفایی اگر حضرت علی با وفاست خداوند فاطمه‌ی زهرا را کنارش می‌گذارد اگر پیغمبر دنیای وفاست خداوند حضرت علی را کنارش می‌گذارد به حسن خلق و وفا کس به یار ما نرسد هیچ کس به پیغمبر نمی‌رسد هیچ کس منظورش پیغمبران است هیچ پیغمبری به او نمی‌رسد تو را در این سخن انکار کار ما نرسد به تو نمی‌رسد شایسته نیست که تو بیایی انکار کاری که می‌کنم بکنم حرف‌هایی که می‌زنم بزنی وقتی می‌گویم پیغمبر حسن خلق داشت کسی به پایه‌ی او نمی‌رسید تو هم بپذیر انکار نکن اگر چه حسن فروشان به جلوه آمده اند کسی به حسن و ملاحت به یار ما نرسد حسن فروش یعنی کسی که زیبایی خودش را به رخ دیگران می‌کشد منظور انبیا هستند زیبایی شان را به رخ مردم می‌کشیدن به مردم نشان می‌دادند چون با زیبایی‌ها می‌شود مردم را جذب کرد با زشتی نمی‌شود می‌گوید اگر چه این انبیا آمدند و زیبایی‌های خودشان را نشان مردم دادند به جلوه آمدند تجلی کردند خودی نشان دادند کسی به حسن و ملاحت به یار ما نرسد اما هیچ یک از آن‌ها در زیبایی اخلاق و رفتار و منش و در ملاحت و نمکین بودن به او نمی‌رسید خود پیغمبر گفت من نمکین تر هستم یعنی از من نمکین تر پیدا نمی‌کنید گفت تمام خوب رویان جمع گردند کسی که یادت از یادم بره نی اگر تمام خوب رویان عالم یک جا جمع شوند هرگز یاد و خاطره‌ی تو را از ذهن من نخواهند برد به حق صحبت دیرین که هیچ محرم راز به یار یک جهت و هفت گذار ما نرسد از دیرباز خداوند با ما همراه بوده ما با خدا همراه بودیم ما در صحبت و مصاحبت او بودیم و هستیم و خواهیم بود « وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ» (حدید/ 4) و این صحبت در نگاه اهل معرفت این مصاحبت خیلی قیمت دارد خیلی ارزش دارد خیلی بها دارد مقدس است به خاطر قداستی که دارد می‌شود به آن سوگند یاد کرد لذا سوگند یاد می‌کند به حق صحبت دیرین من قسم می‌خورم به حق آن صحبت و مصاحبتی که از دیرباز تو با ما داشتی خدا با ما داشته که هیچ محرم راز هیچ پیغمبری چون پیغمبران محرم راز امت خودشان و مردم هستند به یار یک جهت این پیغمبری که یک جهت بود ما شش جهت هستیم حواسمان به همه جا است شش دنگ حواسمان به همه‌ی اطراف است اما پیغمبر یک جهت یک رو یک رای یک دل یک سویه بود موحد بود مسیر و خطش یکی بود زبان و دلش یکی بود به یار یک جهت حق گذار ما نرسد حق گذار بود یعنی حق شناس بود یعنی قدر دان بود حق خدا حق خلق خدا را می‌گذارد ادا می‌کرد انجام می‌داد هزار نقش برآید ز کلک صنع و یکی به دلپذیری نقش نگار ما نرسد یکی از نام‌های خداوند و صفات الهی مصور است یعنی نقاش خدا نقاش که شد پس تمام پدید‌ها خلایق مخلوقات کائنات می‌شوند نقش‌های الهی حالا حافظ می‌گوید خدا در میان همه‌ی این نقش‌هایی که رقم زد وقتی نگاه می‌کنی می‌بینی هیچ نقشی به نقش نگار ما که پیغمبر باشد نمی‌رسد یک چیز دیگری یک جنس دیگری یک تار و پود دیگری دارد حافظ وقتی از پیغمبر یاد می‌کند گاهی با واژه‌ی نگار یاد می‌کند نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت این جا هم همین را می‌گوید هزار نقش برآید یعنی بیرون می‌آید ظاهر می‌شود ز کلک صنع از قلم آفرینش یکی به دل پذیری به دل پسندی به زیبایی نقش نگار ما نرسد نقش محبوب ما که پیغمبر باشد نمی‌رسد هزار نقد به بازار کائنات آرند یکی به سکه‌ی صاحب عیار ما نرسد عالم را به ضراب خانه و آدم‌ها را تشبیه می‌کند به سکه می‌گوید همه‌ی سکه‌ها را نگاه می‌کنی یک دغلی در آن‌ها است تنها سکه‌ای که عیارمند است خالص است و عیارش خیلی بالا است و ذره‌ای ناخالصی و غل و غش در آن به چشم نمی‌آید همین وجود نازنین پیغمبر است هزار نقد نقد یعنی سکه هزار نقد به بازار کائنات آرند کائنات یعنی مخلوقات و موجودات یکی به سکه‌ی صاحب عیار ما نمی‌رسد اما هیچ کدام به سکه وجود طلایی و نازنین پیغمبر که عیارمند است و ضریب خلوصش خیلی بالاست نمی‌رسد دریغ قافله‌ی عمر کان چنان رفتند که گردشان به هوای دیار ما نرسد عمر را به یک قافله تشبیه می‌کند بالاخره قافله‌ای است از ثانیه‌ها دقایق ساعات آنات روز‌ها شب‌ها یک قافله‌ی عظیمی است کاروان عظیمی است می‌گوید دریغ که قافله‌ی عمر کان چنان رفتند کاروان عمر ساعت‌ها لحظه‌ها این روز و شب‌ها چنان با شتاب و شتابان رفتند که گردشان به هوای دیار ما نرسد قافله‌ای که راه می‌افتد گرد و غبارش بلند می‌شود در آسمان پیدا می‌شود می‌گوید شما اثری از قافله‌ی عمر نمی‌بینی دوران کودکی رفت کو اثرش نوجوانی جوانی رفت کو اثرش؟ هیچ اثری از آن‌ها باقی نماند دلا ز رنج حسودان مرنج و واصل باش که بدو خاطر امیدوار ما نرسد یک تار سیم مسی به راحتی می‌شود خم کرد به راحتی می‌تواند شکاند به راحتی می‌شود مچاله کرد اما همین تار سیم اگر دور استوانه‌ی آهنین بپیچد دور یک مفتول آهنین بپیچد قوی ترین مردان آهنین عالم نمی‌توانند آن را خم بکنند چه برسد به این که مچاله بکنند یا بشکنند انسان مثل همان تار سیم شکننده و ترد است بدون خدا راحت مچاله می‌شود یک شبه می‌شود از عرش بیاوری به فرش اما همین اگر دور خدا بپیچد دل به خدا ببندد امید به خدا ببندد و اگر دور او و گرد او بچرخد قوی ترین اقویای عالم نمی‌توانند کاری بکنند که او خم به ابرو بیاورد به همین خاطر به خودش می‌گوید دلا ز رنج حسودان مرنج حافظ در روزگار خودش خیلی محسود بود مورد حسادت بود دلا از رنجی که حسود‌ها به تو می‌رسانند رنجیده خاطر نشو مطمئن باش که بد به خاطر امیدوار ما نمی‌رسد هیچ بدی به خاطر یعنی به دلی که امیدوار فضل خدا باشد اصلا نمی‌رسد چون پشتش گرم و محکم است چنان بزی که اگر خاک ره شوی کس را غبار خاطری از رهگذار ما نرسد واقعا از این لطیف تر می‌شود حرف زد؟ می‌گوید چنان زندگی بکن که نه در روزگار حیاتت که اختیار داری آزارت به کسی نرسد بلکه یک طوری زندگی بکن که وقتی مردی و مرده‌ی تو خاک شد و از قضا خاک مزار تو شد جاده شد مسیر و کسی از آن جاده عبور کرد غباری از خاک تو بلند نشود غباری به دامن کسی ننشیند غباری بر چهره‌ی کسی ننشنید یعنی حتی خاک مزارت هم این همه افتادگی را آموخته باشد در یکی از منابع عرفانی می‌خواندم نوشته بود درویشی چیست این که می‌گویند درویش باشید فقیر الی الله باشید یعنی چه خیلی لطیف گفته بود درویشی خاکیست بیخته و آبی بر او ریخته ، نه کف پا را از او دردی نه پشت پا را از او گردی گفته بود می‌دانی مثل چه می‌ماند مثل این که یک خاکی را الک بکنند غربال بکنند درشت‌ها را بگیرند نرم‌ها را جمع بکنند چقدر لطیف می‌شود حالا آب قاطی بکنی بشود گل چقدر لطیف و نرم است احساس لطافت می‌کنید وقتی هم رفتی پایت را برداشتی گرد و غباری هم بلند نمی‌شود گفته درویشی فقیری یعنی همین انسان در دستگاه الهی باشد یعنی همین یعنی این قدر لطیف باشی که آزارت به هیچ کس نرسد غبار غمی بر دل هیچ کسی ننشانی حافظ هم همین را می‌گوید بسوخت حافظ و ترسم که شرح قصه‌ی او به سمع پادشه کام کار ما نرسد خیلی لطیف می‌گوید نگران هستم دل واپس هستم می‌ترسم آن قدر دور شده باشم آن قدر پرت شده باشم که دیگر قصه‌ی من ماجرای من و حرف من به گوش این پیغمبر نازنین که پادشاه خوب رویان است و عالم به کام اوست نرسد بسوخت حافظ و ترسم که شرح قصه‌ی او به سمع پادشه کامکار ما نرسد.
شریعتی: خیلی ممنون یک معلم وقتی که نه ماه می‌رود سر کلاس و درس می‌دهد وقتی که نتایج می‌آید و نگاه می‌کند صد در صد کلاسش با معدل بالا قبول شده و مهم‌تر از همه این که این‌ها راهی بهترین دانشگاه‌ها شدند تمام خستگی‌های این سال‌ها از تنش در می‌رود پیام‌هایی که این روز‌ها ما داریم می‌بینیم بعد از توصیه‌ی حاج آقای قمی بالاخره این راه فراز و نشیب‌ها و خستگی‌هایی دارد خستگی‌ها را از تن ما به در کرده خیلی ممنون از توجه و همراهی تان این تاثیر‌ها فکر می‌کنم نشان می‌دهد راهمان را درست می‌رویم فکر نمی‌کنم این مثالی که حاج آقا گفتند مثال قابل تعمیمی باشد بحث آشپزی که مطرح کردید معارف دین هر چقدر زیاد مطرح شوند حکم کله پاچه را ندارند ضرری که باید داشته باشد ندارد تکرار و آیات و روایاتی که در برنامه مطرح می‌شود قطعا تاثیر خودشان را خواهند گذاشت.
حاج آقا رنجبر: نگفتم کله پاچه است گفتم در آشپزی نظرسنجی می‌کنند در طبابت نظرسنجی نمی‌کنند آن نیاز سنجی است این نظر سنجی است که موضوعاتی که ما مطرح کردیم کدامش.
شریعتی: ما قرار نیست نظرسنجی بکنیم که آن‌ها بگویند ما چه دوست داریم و ما آن را بیاییم در برنامه مطرح بکنیم گفتیم طی این سال‌هایی که برنامه‌ی سمت خدا به آنتن رفته کدام مباحث در زندگی به دردشان خورده و تاثیرهایی که باید داشته باشد.
حاج آقا رنجبر: این تشخیص کارشناس است این تشخیص داده بحث ضرورت داشته مطرح کرده اگر تشخیص داده دیگر اصلا نیازی نیست یعنی مردم را ما صرف هیچ می‌کنیم بازش می‌کنیم.
شریعتی: ضمن این که گفتید نظرسنجی کار تلویزیونی است این جا رسانه است تلویزیونی است بخشی از اقتضائات ما است احترام به نظر آن‌ها است.
حاج آقا رنجبر: بله غیر از حوزه‌ی معارف اما در حوزه‌ی معارف اصلا نظر سنجی نمی‌کنند در خصوص معارف نیازسنجی می‌کنند.
شریعتی: بسیار خوب صفحه‌ی 83 را با هم تلاوت می‌کنیم آیات 27 تا 33 سوره‌ی مبارکه‌ی نساء.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
وَاللَّـهُ يُرِيدُ أَن يَتُوبَ عَلَيْكُمْ وَيُرِيدُ الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الشَّهَوَاتِ أَن تَمِيلُوا مَيْلًا عَظِيمًا ﴿٢٧﴾ يُرِيدُ اللَّـهُ أَن يُخَفِّفَ عَنكُمْ وَخُلِقَ الْإِنسَانُ ضَعِيفًا ﴿٢٨﴾ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُم بَيْنَكُم بِالْبَاطِلِ إِلَّا أَن تَكُونَ تِجَارَةً عَن تَرَاضٍ مِّنكُمْ وَلَا تَقْتُلُوا أَنفُسَكُمْ إِنَّ اللَّـهَ كَانَ بِكُمْ رَحِيمًا ﴿٢٩﴾ وَمَن يَفْعَلْ ذَلِكَ عُدْوَانًا وَظُلْمًا فَسَوْفَ نُصْلِيهِ نَارًا وَكَانَ ذَلِكَ عَلَى اللَّـهِ يَسِيرًا ﴿٣٠﴾ إِن تَجْتَنِبُوا كَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَنُدْخِلْكُم مُّدْخَلًا كَرِيمًا ﴿٣١﴾ وَلَا تَتَمَنَّوْا مَا فَضَّلَ اللَّـهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلَى بَعْضٍ لِّلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِّمَّا اكْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِّمَّا اكْتَسَبْنَ وَاسْأَلُوا اللَّـهَ مِن فَضْلِهِ إِنَّ اللَّـهَ كَانَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا ﴿٣٢﴾ وَلِكُلٍّ جَعَلْنَا مَوَالِيَ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَالَّذِينَ عَقَدَتْ أَيْمَانُكُمْ فَآتُوهُمْ نَصِيبَهُمْ إِنَّ اللَّـهَ كَانَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدًا ﴿٣٣﴾
ترجمه:
و خدا می‌خواهد با رحمت و لطفش به شما توجه کند؛ و آنان که از شهوات پیروی می‌کنند می‌خواهند شما [در روابط جنسی از حدود و مقرّرات حق] به انحراف بزرگی دچار شوید. (۲۷) خدا می‌خواهد [با تشریع ازدواج با زنان مؤمن، و ازدواج با کنیزان مؤمن، و ازدواج موقت، بار مشکلات زندگی و مشقت‌های روابط نامشروع جنسی را] بر شما سبک کند؛ و انسان [در برابر مشکلات و شهوات جنسی] ناتوان آفریده شده است. (۲۸)‌ای اهل ایمان! اموال یکدیگر را در میان خود به باطل [و از راه حرام و نامشروع] مخورید، مگر آنکه تجارتی از روی خشنودی و رضایت میان خودتان انجام گرفته باشد. و خودکشی نکنید؛ زیرا خدا همواره به شما مهربان است. (۲۹) و هر که خوردن مال به باطل و قتل نفس را از روی تجاوز [از حدود خدا] و ستم [بر خود و دیگران] مرتکب شود، به زودی او را در آتشی [آزار دهنده و سوزان] درآوریم؛ واین کار بر خدا آسان است. (۳۰) اگر از گناهان بزرگی که از آنها نهی می‌شوید دوری کنید، گناهان کوچکتان را از شما محو می‌کنیم، و شما را به جایگاهی ارزشمند و نیکو وارد می‌کنیم. (۳۱) و نعمت‌ها و مال و ثروتی که خدا به سبب آن برخی از شما را بر برخی برتری داده آرزو مکنید [که آرزویش مایه حسد و فساد است. این تفاوت‌ها و برتری‌ها لازمه زندگی دنیا و بر اساس محاسبات حکیمانه است، اما در عین حال] برای مردان از آنچه کسب کرده اند بهره‌ای است، و برای زنان هم از آنچه کسب کرده اند بهره‌ای است. و [با کمک تقوا و عمل صالح] از بخشش خدا بخواهید، یقیناً خدا همواره به همه چیز داناست. (۳۲) و برای هر کسی از آنچه به جای گذاشته وارثانی قرار داده‌ایم، که از میراث پدر و مادر و خویشاوندان ارث ببرند و کسانی که با آنان پیمان [ازدواج یا پیمان‌های شرعی و عرفی] بسته اید؛ پس سهم ارث آنان را بدهید؛ یقیناً خدا بر همه چیز گواه است. (۳۳)
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
شریعتی: اشاره‌ی قرآنی را بفرمایید و بعد وارد فرازهای نورانی زیارت جامعه‌ی کبیره داریم.
حاج آقا رنجبر: یک غزلی دارد مولوی آخرش می‌گوید بیتی دو بماند یعنی دو بیت ماند دیگر نمی‌توانم چون ظرفیت آدم‌ها خیلی محدود است بیتی دو بماند اما بردد مرا جانا جایی که جهان آن جا بس مختصرم آمد همین قدر به تو بگویم من را بردند در عوالمی که این جهان با همه‌ی پهنا و گستره و گستردگی که دارد نسبت به آن جا « مَتَاعٌ قَلِيلٌ» (آل عمران/ 197) خیلی مختصر است و خیلی ناچیز است سعدی هم گویا این جهان را تجربه کرده می‌گوید از دولت وصلت به مقامی برسیدم کاندر نظرم هر دو جهان مختصری بود من به یک جایی راه پیدا کردم که الآن نگاه می‌کنم می‌بینم دنیا و آخرت با همه‌ی شکوه و عظمتی که دارند پیش آن ناچیز است حالا قرآن همین را می‌گوید می‌گوید اگر چیزی می‌خواهی از خدا بخواه عیدی می‌خواهی پاداش می‌خواهی از مردم نخواه « وَاسْأَلُوا اللَّـهَ مِن فَضْلِهِ إِنَّ اللَّـهَ كَانَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا» از خدا طلب بکن از خدا تمنا بکن آن هم نه از عدلش اگر از عدلش بخواهی هیچ چیز گیرت نمی‌آید آن چیزهایی را هم که داری همه را از دست می‌دهی از فضل و بزرگواری اش تمنا بکن بعد می‌گوید این را بدان که خدا نسبت به هر چیز داناست جای دیگر می‌گوید « وَلِلَّـهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» (آل عمران/ 189) آن جا می‌گوید خدا داراست آن جا می‌گوید خدا داناست بدان تنها وجودی که در این عالم دارا و داناست خداست دیگران هم نادارند هم نادانند اولا چیزی ندارد که به تو بدهد بعد هم تازه داشته باشد نمی‌داند چه به تو بدهد که برایت مفید باشد اما خدا داراست عالم کائنات مال اوست و هم داناست می‌داند نیاز تو چه است لذا خیلی چیزها می‌خواهی به تو نمی‌دهد چون می‌داند به دردت نمی‌خورد به همین دلیل بعد از «« وَاسْأَلُوا اللَّـهَ مِن فَضْلِهِ» می‌گوید « إِنَّ اللَّـهَ كَانَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا» این را هم بگویم خدا داناست یعنی یادت باشد اگر یک وقتی یک چیزهایی خواستی نداد به حساب قهر او با خودت نگذار به حساب دانایی اش بگذار او می‌داند چه به کارت می‌آید و چه به کارت نمی‌آید. وارد فراز اخْتَارَكُمْ لِسِرِّهِ می‌شویم عیار سنگ محک کارش مشخص کردن است هر چیزی هم سنگ محک خودش را دارد عیار خودش را دارد قرابت و نزدیک بودن هم یک عیاری دارد به نام راز هر کسی رازش را در اختیار شما گذاشت این یک عیاری است سنگ محک است که شما به او نزدیک هستی شما جزء دوران از او نیستی وقتی در این فراز می‌خوانیم که خداوند شما را انتخاب کرد برای سرّ خودش و این که راز خودش را با شما در میان بگذارد این یعنی چه؟ یعنی این که شما مقربان الهی هستید دوم شما امینان الهی هستید و نتیجه‌ای که من می‌گیرم اگر می‌خواهم به خدا نزدیک شوم باید به شما نزدیک شوم و اگر قرار است خودم را به کسی بسپارم باید به شما بسپارم چون شما مقرب و امین هستید خودم را به دست هر کسی بدهم آلوده و خراب خواهم شد این فراز می‌خواهد بگوید مقرب این‌ها هستند امینان وحی این‌ها هستند خودت را به دست هر کسی نسپار حالا این چه سرّی بوده که خداوند در اختیار این‌ها گذاشته ما نمی‌دانیم چون اگر می‌دانستیم که سرّ و راز نبود خود این‌ها هم با ما در میان نگذاشتند که خداوند چه اسراری با ما در میان گذاشته چون اگر می‌گذاشتند رازدار و امین نبودند ولی آن چه که فهمیده می‌شود این است که این‌ها مقربان الهی هستند و امینان هستند وَ اجْتَبَاكُمْ بِقُدْرَتِهِ اجتبا یعنی به خود کشیدن خداوند شما را به خودش کشید آن هم با آن قدرت و نیرویی که خودش داشت این یعنی چه؟ این عظمت و شکوه اهل بیت را می‌رساند که هر کسی این‌ها را نمی‌تواند به سمت خودش بکشاند مگر یزید توانست امام حسین را به سمت خودش بکشاد مگر منصور دوانقی توانست امام صادق را مامون توانست امام رضا را به سمت خودش بکشاند با همه‌ی قدرت و حشمت و شکوهی که داشتند تنها کسی که توانست این‌ها را به سمت خودش بکشاند فقط خدا بود این نیرو و اقتدا را خدا داشت یعنی شما کسانی هستید که فقط شما برای شما کشش و جاذبه دارد خداست که با یک حرف شما را جا به جا می‌کند گفت عشق تو می‌کشاندم شهر به شهر کو به کو یا حافظ می‌گوید سبا به لطف بگوی آن غزال رعنا را که سرو کوه و بیابان تو داده‌ای ما را هیچ کسی نمی‌توانست ما را در صحرای کربلا آواره بکند جز تو البته تعابیری قبل از این داشت که اصْطَفَاكُمْ بِعِلْمِهِ وَ ارْتَضَاكُمْ لِغَيْبِهِ وَ اخْتَارَكُمْ لِسِرِّهِ وَ اجْتَبَاكُمْ بِقُدْرَتِهِ وَ أَعَزَّكُمْ بِهُدَاهُ معمولا در ترجمه‌ها و شرح‌ها ترجمه می‌کنند به همان برگزیدن و انتخاب کردن همه‌ی این‌ها را در حالی که این‌ها هر کدام یک لطافتی با خودش دارد اصطفا در لغت عرب یعنی جوهر چیزی را از دل چیزی بیرون کشیدن مثلا روغن را از دل شیر شیشه را از دل سنگ بیرون می‌کشند اصطفاکم یعنی شما جوهره‌ی عالم وجود مغز عالم وجود هستید وقتی می‌خواهد بگوید شما را خدا انتخاب کرد از واژه‌ی اصطفا استفاده می‌کند ارْتَضَاكُمْ لِغَيْبِهِ شما کسانی بودید که خدا انتخابتان کرد چون مورد رضا و پسند او بودید اخْتَارَكُمْ لِسِرِّهِ یعنی خدا شما را انتخاب کرد ولی چرا انتخاب کرد چون یک خیری در شما دید شما چشمه‌ی خیر بودید منبع خیر بودید اجْتَبَاكُمْ بِقُدْرَتِهِ شما را به سمت خود کشاند. یک شمع اگر خاموش باشد ارزشی ندارد افتاده به هر سمت و سویی هم افتاد مهم نیست هیچ کس دور شمع خاموش جمع نمی‌شود هیچ کس شمع خاموش را برابر خودش نمی‌گیرد هیچ کس شمع خاموش را بالا نمی‌برد اما همین شمع وقتی روشن شد یک جایگاه دیگری پیدا می‌کند او را پیش رو می‌گذارند دورش حلقه می‌زنند او را بالا می‌برند چون روشن است هدایت برای انسان مثل روشنی برای شمع است انسان وقتی هدایت شد قدر پیدا می‌کند قیمت پیدا می‌کند ارزش پیدا می‌کند عزت پیدا می‌کند لذا در زیارت جامعه می‌گوید وَ أَعَزَّكُمْ بِهُدَاهُ خدا شما را عزت بخشید عزیز کرد به خاطر چه؟ به خاطر هدایت یعنی چه؟ یعنی گمراهی آدم را خار و ذلیل می‌کند آن چیزی که انسان را عزیز می‌کند و عزت می‌بخشد و عزت مند می‌کند هدایت الهی است.

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group