پنجشنبه 1 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

تفسیر زیارت جامعه کبیره
برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: تفسیر زیارت جامعه کبیره
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمین رنجبر
تاريخ پخش: 04-11-94

بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
مقام امن و می‌بی‌غش و رفیق شفیق *** گرت مدام میسر شود زهی توفیق
جهان و کار جهان جمله هیچ بر هیچ است *** هزار بار من این نکته کرده‌ام تحقیق
دریغ و درد که تا این زمان ندانستم *** که کیمیای سعادت رفیق بود رفیق
به مأمنی رو و فرصت شمر غنیمت وقت *** که در کمینگه عمرند قاطعان طریق
بیا که توبه ز لعل نگار و خنده جام *** حکایتیست که عقلش نمی‌کند تصدیق
اگر چه موی میانت به چون منی نرسد *** خوش است خاطرم از فکر این خیال دقیق
حلاوتی که تو را در چه زنخدان است *** به کنه آن نرسد صد هزار فکر عمیق
اگر به رنگ عقیقی شد اشک من چه عجب *** که مهر خاتم لعل تو هست همچو عقیق
به خنده گفت که حافظ غلام طبع توام *** ببین که تا به چه حدم همی‌کند تحمیق

شریعتی: سلام به همه‌ی شما هم وطنان عزیز خانم‌ها و آقایان خیلی خوشحالیم که در این لحظات همراه شما هستیم در کنار شما هستیم ان شاء الله هر جا که هستید تن تان سالم باشد و قلبتان سلیم. سلام علیکم حاج آقای رنجبر.
حاج آقا رنجبر: علیکم السلام و رحمة الله بسم الله الرحمن الرحیم من هم خدمت شما و همه‌ی بینندگان خوب و نازنین عرض سلام و ادب دارم.
شریعتی: سلامت باشید به رسم یک شنبه‌ها شرح یکی از غزلیات حافظ را خواهیم داشت.
حاج آقا رنجبر: دو زنبور می‌آیند لب چشمه هر دو از یک چشمه می‌نوشند ولی یکی می‌رود در کندو با همین آبی که نوشیده عسل می‌زند یکی می‌رود لانه‌ی خودش با همین آبی که نوشیده زهر می‌سازد هر دو تا زنبور هستند هر دو تا هم از یک چشمه نوشیدند ولی یکی از آن چه نوشیده نوش می‌سازد یکی نیش این را مولانا می‌گوید خیلی لطیف می‌گوید هر دو گون زنبور خوردند از محل این یکی شد نیش و زان دیگر عسل یا دو آهو می‌آیند در مرتع چرا می‌کنند یکی از آن گیاهی که چرا می‌کند سرگین و فضولات می‌سازد یکی مشک ناب می‌سازد هر دو گون آهو گیاه خوردند و آب زین یکی سرگین شد و زان مشک ناب حکایت قرآن حقیقتا حکایت همان چشمه‌ی آب است و حکایت همان مرتع سبز است حکایت آدم‌ها حکایت همان زنبورها و آهوهاست یک آیه است گاهی وقت‌ها یکی می‌شنود به ایمانش افزوده می‌شود یکی همان یک آیه را می‌شنود کافر بود کافرتر می‌شود با همان آیه‌ی قرآن این متن قرآن است البته «إِنَّ اللَّـهَ لَا يَسْتَحْيِي أَن يَضْرِبَ مَثَلًا مَّا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ وَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا فَيَقُولُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّـهُ بِهَـذَا مَثَلًا يُضِلُّ بِهِ كَثِيرًا وَيَهْدِي بِهِ كَثِيرًا وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِينَ» (بقره/ 26) می‌گوید خداوند حیا نمی‌کند خجالت نمی‌کشد شرم ندارد از این که مثال بزند آن هم به پشه یا ریزتر از پشه بگو بال پشه وقتی چنین مثالی زد وقتی اهل ایمان این آیه را می‌شنوند می‌گویند که حق است این کلام کلام خداست با خودش یک حقیقتی دارد باید تامل بکنیم ببینیم با این مثال می‌خواست چه برای ما به تماشا بگذارد چه نشان بدهد چه نمایش بدهد دنبال چه بود؟ او بی حساب و کتاب حرف نمی‌زند کسانی که کافر هستند می‌گویند خدا خالق کهکشان‌ها مثال بزند آن هم به پشه؟ این‌ها فکر می‌کنند خدا چون بزرگ است اگر می‌خواهد مثال هم بزند باید به دایناسور مثال بزند نه به پشه خالق کهکشان‌ها می‌آید مثال به پشه می‌زند همین حرفی که متاسفانه بر زبان خود ما جاری می‌شود می‌گوییم خدا خالق آسمان‌ها خالق زمین می‌آید مثلا گیر می‌دهد به دو رکعت نماز؟ به یک تار مو که مثلا از زیر روسری بیرون زده؟ فکر می‌کنیم چون خدا عظیم است باید نسبت به این جنس امور غافل باشد در حالی که این اوج عظمت حق را به تماشا می‌گذارد یک وقتی من مشهد بودم یک آقای راننده‌ای ما را می‌برد به یک مجلسی گفت حاج آقا بستگان مقام معظم رهبری وقتی می‌آیند مشهد من آن‌ها را این طرف آن طرف می‌برم می‌گفت یک روزی عروس آقا در ماشین من بود تلفنش زنگ خورد دیدم این عروس با آن کسی که پشت خط است چقدر با محبت و با صمیمیت صحبت می‌کند می‌گوید بله ساعت چند رسیدم کجا رفتم الآن دارم کجا می‌روم بعد که تلفنش را خاموش کرد به من گفت می‌دانی چه کسی بود گفتم نه گفت آقا بود به من زنگ زد این راننده به من می‌گفت خیلی برای من عجیب بود اولا چه صمیمیتی بین این‌ها حاکم بود بعد هم ببین یک کسی که رهبر یک انقلاب است رهبر یک نظام است بالاترین موقعیت و جایگاه اجتماعی دارد خودش تلفن برمی‌دارد با عروسش خوش و بش می‌کند کجا بودی کجا رفتی کجا می‌خواهی بروی این عظمت را می‌رساند حالا شما این سطح خیلی نازل است برو سطح بالای بالای بالا خداوند وقتی که انسان بداند خدایی که خالق کهکشان‌ها و آسمان‌ها است به دو رکعت نماز تو هم توجه دارد و حساس است و این عظمتش را می‌رساند شما با این حرف او را کوچک نکردی عظمت او را به نمایش و تماشا گذاشتی به هر حال این‌هایی که کافر هستند می‌گویند خدا می‌آید مثال می‌زند آن هم به پشه بعد قرآن می‌گوید بسیاری با همین قرآن گمراه می‌شوند بسیاری با همین قرآن هدایت می‌شوند بعد می‌گوید چه کسانی گمراه می‌شوند «يُضِلُّ بِهِ كَثِيرًا وَيَهْدِي بِهِ كَثِيرًا وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِينَ» هستند که گمراه می‌شوند دیده اید رطب را پوسته‌ای اطرافش است پوسته‌ی نازک و شیشه‌ای است این پوسته وقتی شکافته و باز می‌شود عرب می‌گوید فسق رطب عن قشره‌ای یعنی این رطب پوستش باز شد پاره شد خرمایی که پوستش پاره می‌شود از همان نقطه گرد و خاک و غبار وارد می‌شود و از همان نقطه آسیب می‌بیند این پوسته حفاظت می‌کند حالا قرآن به چه کسی فاسق می‌گوید؟ می‌گوید شما مثل رطب می‌مانید باید پوسته‌ای دور شما باشد آن پوسته شریعت الهی است احکام الهی است این حجاب یک پوسته است یادت باشد اگر فَسَقَ کنار رفت اگر حجاب را کنار گذاشتی از همان نقطه آسیب می‌بینی این نماز یک پوسته است گرداگرد تو اگر یک کسی بخواهد خلاف بکند دنبال تو نمی‌آید می‌گوید این اهل نماز است دور او خط بکشید این تو را حفظ می‌کند وقتی تو این را کنار گذاشتی از همان نقطه آسیب می‌بینی می‌گوید می‌دانی چه کسانی کافر می‌شوند؟ این اتفاقی که می‌افتد این است که فسقی در انسان صورت می‌گیرد یعنی مرز‌ها کنار می‌رود پوسته‌ها کنار می‌رود آن شریعت کنار می‌رود وقتی کنار می‌رود انسان آلوده و تر دامن می‌شود و از همان نقطه آسیب پذیر می‌شود پس همین قرآن می‌تواند یک کسانی را هدایت بکند مایه‌ی هدایت باشد می‌تواند دستمایه‌ی گمراهی باشد مثل همان چشمه‌ی زلال می‌ماند مثل همان مرتع سبز می‌ماند هر چه هم انتساب به این قرآن داشته باشد حکایتش همین است لذا نسبت به حضرت علی یک عده‌ای نسبت به آن نازنین و به وسیله‌ی آن نازنین مومن بودند مومن تر می‌شوند ایمانشان افزایش پیدا می‌کند یک عده‌ای به وسیله‌ی همان کافر بودند کافر تر می‌شوند هر کلامی هم که برآمده از دل قرآن باشد همین حکایت را دارد یعنی یک عده‌ای نسبت به آن مومن می‌شوند یک عده‌ای کافر می‌شوند حافظ به ادعای خودش هر چه کردم همه از دولت قرآن گفتم می‌گوید هر چه کردم از قرآن گفتم لذا همین دو دیدگاه نسبت به حافظ است بعضی‌ها نسبت به حافظ واقعا کافر هستند می‌گویند این چرندیات چیست که گفته بعضی‌ها نسبت به حافظ ایمان دارند می‌گویند هر چه می‌گوید کلام خداست نمونه اش این غزلی است که قرائت کردید با همین مصراعی که شروع می‌شود مقام امن و مِی. بی غش و رفیق شفیق یک کسی این را می‌شنود می‌گوید به به دیگر از این چرند تر هم می‌شد؟ ببین چه می‌خواهد؟ مقام امن می‌دانی یعنی چه؟ یعنی کنج دنجی باشد نه گزمه‌ای نه داروغه‌ای نه محتسبی نه پاسبانی نه بسیجی نه کلانتری هیچ چیز نباشد دیگر چه؟ یک مِی. بی غشی هم باشد شراب خالصی باشد از این عرق‌ها نباشد و رفیق شفیق باشد هم پیاله باشد با او خوش باشی عربده بکشی هیچ کس مزاحم نباشد یک کسانی هستند همین را می‌فهمند لذا کافر می‌شوند ولی کسانی نه می‌آیند بالاتر یک کسی می‌گفت اسم من حسین بود بچه بود یک وقت دیدم ایام محرم بود عزاداری می‌کردند همه می‌گفتند حسین حسین به مادرم گفتم همه دارند من را صدا می‌کنند فکر می‌کردم فقط اسم حسین مال من است بعد که بزرگ شدم بزرگ تر شدم دیدم در این عالم یک حسینی است که همه‌ی حسین‌ها به پای او می‌افتند همه دیوانه‌ی او هستند دیدم حسین فقط آن چیزی نبود که من می‌فهمیدم یک وقت انسان می‌آید بالا می‌گوید مقام امن فقط اینی نیست که من می‌فهمم می. بی غش فقط این نیست که من می‌فهمم رفیق شفیق این نیست که من می‌فهمم یک مقام امن بالاتری هم است یعنی انسان به یک جایگاهی برسد که امنیت پیدا بکند از وسائس از خیالات از اوهام همان که قرآن می‌گوید «أُولَـئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ» (انعام/ 82) بعضی‌ها به مقام امن می‌رسند می‌گوید من از خدا چنین مقام و موقعیتی می‌خواهم یک خلوتی می‌خواهم که دیگر وساوس شیطانی سراغم نیاید افکار شیطانی سراغم نیاید وارد وادی توحید شوم می. بی غش آن شراب ناب شراب خالص شرابی که کلک نزند فریبم ندهد کلاه سرم نگذارد تعبیر حضرت علی در باب قرآن اتفاقا همین است می‌گوید هُوَ النَّاصِحُ الَّذِي لَا يَغُشُّ (نهج البلاغه، خطبه 176) قرآن نصیحتت می‌کند نصیحت هایش هم بی غش است یعنی کلکی در آن نیست حالا حافظ به جای نصیحت واژه‌ی می. به کار می‌برد چون واقعا نصیحت هایش مایه‌ی مستی است مستی آور است اگر انسان به کار ببندد ادبیات عرفانی عرفا این است یکی اش هم حافظ است می. بی غش و رفیق شفیق این هم متن قرآن است «أَن تَقُومُوا لِلَّـهِ مَثْنَى وَفُرَادَى» (سبا/ 46) می‌گوید وقتی می‌خواهید قیام بکنید سیر و سلوک بکنید در جهت حق سعی بکنید یک رفیق برای خودتان پیدا بکند دو دو تا بروید با یک پا چطور آدم خسته می‌شود با دو پا راحت حرکت می‌کند آن هم دو پای سالم یک رفیق سالم پیدا بکنید در مسیر سیر و سلوک با هم حرکت بکنید حالا اگر نشد فرادی یکی یکی حرکت بکنید لذا حافظ می‌گوید چه خوب می‌شد رفیق شفیقی را خدا به ما کرامت می‌کرد رفیقی که هم دلش برای خودش می‌سوخت هم برای ما گرت مدام میسر شود این‌ها مدامش خوب است یعنی خلوت مدامش خوب است رفیق مدامش خوب است همیشگی اش خوب است آن معرفت همیشگی اش خوب است اصلا هر چیزی در عالم چیزی شد به خاطر مدام بودنش شد پیوسته بودنش شد یعنی شما اگر یک دانه‌ی گندم می‌شود بوته و خوشه می‌دهد این به خاطر این است که مدام بود در آغوش خاک یعنی در آغوش خاک بودنش مدام بود مقیم بود این طور نبود که الآن در این خاک فرو برود یک ساعت دیگر در گلدان دیگر فرو برود مدام بودن مهم است این همه فضائل درباره‌ی اذکار و نمازها شنیده اید این به شرط مداومت است اگر مداومت داشته باشد اثر می‌گذارد مثل دارو است یک بار دارو می‌خورید می‌گویید من که خوب نشدم همان سرفه را دارم بدتر هم شده بهتر هم نشده نه می‌گوید مصرف بکن آن قدر باید مصرف بکنی که خوب شوی پس آن چه مهم است مدام بودنش است گرت مدام میسر شود زهی توفیق خوشا به این توفیق به این کامیابی قدرش را بدان جهان و کار جهان جمله هیچ بر هیچ است هزار بار من این نکته کرده ام تحقیق چقدر لطیف است این همان تعبیر حضرت علی است می‌فرمود الدُّنيا ظِلٌّ زائِلٌ (نهج البلاغه، خطبه 83) دنیا سایه است نگاه به سایه بکن الآن این جا است یک ساعت دیگر آن جا است الآن کوچک است یک ساعت دیگر بزرگ است دو ساعت بعد دیگر اصلا اثری از آن نیست می‌گوید دنیا سایه است و زائل می‌شود ناپایدار است نمی‌ماند حافظ همین را می‌گوید می‌گوید که جهان و کار جهان هم دنیا و هم کارهایی که در دنیا صورت می‌گیرد این‌ها هیچ در هیچ هست هیچ چیز واقعا نیست سایه است سایه چیست؟ هیچ چیز این هم هیچ است هیچ در هیچ است قبلا تئاتر که بازی می‌کردند طرف می‌رفت یک اتاقی دارد پشت سن به آن می‌گویند رختکن می‌رود در رختکن مثلا یک تاج شاهنشاهی روی سرش می‌گذاشتند یک جامه‌ی زربفت تنش می‌کردند یک عصای شهریاری می‌دادند دستش می‌گفتند بسم الله تو پادشاه هستی او می‌آمد یک ساعت روی تخت می‌نشست پادشاهی می‌کرد یک ساعت که تمام می‌شد دوباره می‌آمد رختکن تاج را برمی‌داشتند عصا و زربفت را می‌گرفتند دو ریال هم می‌دادند به سلامت فردا هم زودتر بیا طرف سوار درشکه می‌شد می‌رفت خانه اش همان کسی که پادشاه بود این عالم در نگاه حضرت علی مثل رختکن می‌ماند یک روزی یک جامه‌ای تنت می‌کنند اسمت را می‌گذارند شاه و رئیس و معاون اما باید دوباره بیایی رختکن در بیاوری می‌بینی هیچ در هیچ است یعنی هیچ چیز کف دستت نمی‌ماند جهان و کار جهان جمله هیچ در هیچ همه اش این طوری است این طوری نیست که بگوییم بعضی این طوری است بعضی این طوری نیست تقسیم بندی ندارد هزار بار من این نکته کردم تحقیق. دریغ و درد که تا این زمان ندانستم که کیمیای سعادت رفیق بود رفیق امام محمد غزالی خیلی کتاب نوشته یکی هم کیمیای سعادت است دو جلد است مجموعه مواعظ و نصایح است حافظ کنایه‌ای به او می‌زند می‌گوید فکر کرده که چهار نصیحت کار کیمیا را می‌کند و انسان را سعادتمند می‌کند کسی با این نصیحت‌هایی که تو آوردی سعادتمند نخواهد شد دریغ و درد که تا این زمان ندانستم که کیمیای سعادت رفیق بود رفیق آن کسی که کیمیا است و مس را طلا می‌کند رفیق است هر کسی به هر کجا رسید اگر جای خوبی رسیده رفیق خوبی داشته.
شریعتی: منظورش چه کسی است.
حاج آقا رنجبر: کسی که باید همراه باشد هم دل باشد تو را به راه سعادت رهنمون بکند طی این مرحله بی همرهی خضر مکن دست و پا گیرت نباشد پا به پایت بیاید بلد راه باشد بخواهد این مسیری که تو طی می‌کنی را او هم طی بکند رفیق راه باشد هم دل و همراه باشد می‌گوید آن کیمیا است آن کسی است که تو را سعادتمند می‌کند تعبیری دارد مولوی‌ای خنک زشتی که خوبش شد حریف. و‌ای گل‌رویی که جفتش شد خریف خوش به حال آن آدمی که اخلاق زشتی دارد رفتار زشتی دارد ولی با یک آدم خوبی همراه و هم نشین می‌شود او هم خوب می‌شود و وای به حال آن گلی که همراه باد پاییزی شود خشک می‌شود هر چه دارد از دست خواهد داد می‌گوید رفیق دو نوع است یک باد بهاری است زنده ات می‌کند یا باد پاییزی است خشکت می‌کند «يَا وَيْلَتَى لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِيلًا» (فرقان/ 28)‌ای کاش با فلانی رفیق نشده بودم هیزم تیره حریف نار شد تیرگی رفت و همه انبار شد می‌گوید چوب را نگاه بکن به هیزم خشک نگاه بکن سرد است گرما و حرارت و انرژی هم ندارد همین قوتی کنار آتش می‌گذاری سر تا پا نور می‌شود سر تا پا گرما می‌شود حرارت می‌شود انرژی پیدا می‌کند در نمک لان چون خر مرده فتاد آن خره‌ی مرده یک سو می‌گوید نگاه بکن یک الاغ می‌افتد در نمک زار بعد از یک مدتی نمک می‌شود یعنی می‌شود خوردش چرا؟ چون همراه شده همنشین شده رفیق شده با نمکزار می‌گوید بعضی‌ها مثل نمک زار هستند تو را تبدیل می‌کنند تو را روسفید می‌کنند رفیق خیلی مهم است لذا حافظ می‌گوید دریغ و درد که تا این زمان ندانستم که کیمیای سعادت رفیق بود رفیق یک تعبیری هم حضرت علی دارد صُحَبةُ الاَخیارِ تَکتَسِبُ الخَیرَ کَالرّیح اِذا مَرَّت بِالطَّیبِ حَمَلَت طَیباً (غرر الحکم، ج 1، ص 454) خیر آدم وقتی با خوب‌ها می‌نشیند خوب می‌شود مثل نسیم وقتی از کنار گل معطر می‌گذرد او هم خوشبو می‌شود و می‌فرمود خَيرُ الاِختِيارِ مُوادَّةُ الأَخيارِ (غرر الحكم، ح 4982) بهترین انتخاب در نگاه من حضرت علی در عالم وجود یک چیز است آن هم این است که رفیق خوب پیدا بکنی یعنی تمام است به مأمنی برو و فرصت شمر غنیمت عمر که در کمینگه عمرند قاطعان طریق در قرآن داریم در وصف خانه‌ی خدا که «وَمَن دَخَلَهُ كَانَ آمِنًا» (آل عمران/ 97) اگر کسی وارد این خانه شود در امان است ولی شما امروز می‌بینید که واقعا این طوری نیست در گذشته هم این طور نبوده همین سال گذشته چه اتفاقات ناگواری افتاد ابوحنیفه از امام صادق پرسید این آیه مربوط به چیست حضرت فرمود خانه‌ی خدا گفت هزاران حادثه در آن جا اتفاق افتاده پس این چه امنیتی است که قرآن از آن یاد می‌کند نمی‌دانم فرمود منظور از خانه‌ی خدا ما هستیم ما هستیم که خدا در ما خانه کرده است و هر کس بیاید سراغ ما به امن می‌رسد مقام امن این جاست مأمن این جاست حالا حافظ می‌گوید به مأمنی رو برو سراغ این‌ها برو دست به دامان این‌ها باش به مأمنی رو و فرصت شمر غنیمت این وقتی که خدا به تو داده این عمری که خدا به تو داده مغتنم بدان که در کمین گه عمرند قاطعان طریق هزار مصیبت هزار وسوسه سر راهت نشسته هر یک از این‌ها کافی است که مسیر تو را کج بکند و تو را به آن‌ها نرساند از این فرصتی که الآن داری نهایت استفاده را داشته باش بیا که تو به ز لعل نگار و خنده‌ی جام حکایتی است که عقلش نمی‌کند تصدیق یک عالم نعل این جا ریخته باشند شما اصلا به آن نگاه می‌کنی؟ ابدا روی می‌گردانی می‌روی ولی اگر یک لعل این جا افتاده باشد سریع می‌روی سراغش برابرش خم می‌شوی برمی‌داری بلند می‌کنی از زمین گرد و خاکش را جدا می‌کنی حافظ می‌گوید آن نگار من آن محبوب من لعل است مگر می‌شود از آن توبه کرد؟ مگر می‌شود از آن روی برگرداند؟ امکان ندارد بیا که توبه بیا که رویگرداندن ز لغل نگار آن نگاری که مثل لعل قیمتی می‌ماند و خنده‌ی جام توبه از خنده‌ی جام عرض کردم معرفت در نگاه این‌ها تشبیه می‌شود به می. و هر چیزی که به انسان معرفت بدهد تشبیه می‌شود به جام پس قرآن که در آن معرفت است می‌شود جام می. حالا این جام می. مثل آن جام باده یک خنده‌ای دارد خنده اش کی است؟ وقتی که سر خم می‌کنند می‌ریزند در پیاله آن غل غلی که می‌کند این‌ها تشبیه به خنده‌ی جام می‌کنند حافظ می‌گوید ببین این قرآن وقتی که شنیده می‌شود وقتی که استماع می‌شود این همان خنده‌ی جام است مگر انسان می‌تواند از این خنده‌ی جام توبه بکند؟ مگر می‌تواند از این خنده‌ی جام روی بگرداند؟ بیا که توبه ز لعل نگار و خنده‌ی جام حکایتی است این یک ماجرایی است که عقلش نمی‌کند تصدیق هیچ عقل عاقلی این را تایید نمی‌کند می‌گوید اصلا امکان ندارد چنین توبه‌ای اتفاق بیفتد اگر چه موی میانت به چون منی نرسد خوش است خاطرم از ذکر این خیال دقیق زیبایی عناصری دارد هم در اندام هم در چهره یکی از عناصر زیبایی در اندام همان باریک اندام بودن است که شعرا گاهی وقت‌ها مبالغه می‌کنند تعبیر به موی می‌کنند یعنی خیلی به شدت باریک وقتی این جنس اوصاف درباره‌ی خداوند به کار می‌رود منظور آن چه که مایه‌ی جمال او است است صفات جمال و زیبایی او است می‌گوید اگر چه موی میانت به چون منی نرسد اگر چه من نمی‌توانم آن جمال تو را آن گونه که باید درک و دریافت بکنم خوش است خاطرم از فکر این خیال دقیق همین که فکرم می‌کنم به همین فکر بسنده می‌کنم همین فکر برایم کافی است همین روزی من باشد کافی است حلاوتی که تو را در چه زنخدان است به کنه آن نرسد صد هزار فکر عمیق یکی از عناصر زیبایی در چهره آن چاه زنخدان است زنخدان یعنی چانه آن فرو رفتگی زیر چانه در قدیم مایه‌ی زیبایی و جمال می‌دانستند تشبیه می‌کنند به چاه می‌گویند کسی که چنین صحنه‌ای را می‌بیند مثل این است که به چاه افتاده باشد اسیر و دل باخته می‌شود ولی وقتی درباره‌ی خداوند به کار می‌رود منظور صفات جمال است حلاوتی که تو را در چه زنخدان است یعنی در آن صفات زیبای تو است به کنه آن نرسد صد هزار فکر عمیق این همان تعبیری است که در دعاهای ما هم آمده است اِلَهِی عَجَزَتِ الْعُقُولُ عَنْ إِدْرَاكِ كُنْهِ جَمَالِكَ (مناجات خمسه عشر، عارفان) عقل‌ها از ادراک و دریافت جمال تو عاجز و ناتوان هستند اگر به رنگ عقیقی شدش که من چه عجب که مهر خاتم لعل تو هست هم چو عقیق چقدر لطیف می‌گوید می‌خواهد بگوید من خون می‌بارم برای تو و چرا خون می‌بارم برای تو اگر به رنگ عقیقی شد اشک من چه عجب *** که مهر خاتم لعل تو هست همچو عقیق. عقیق سرخ است می‌گوید اگر اشک من سرخ شد و این رنگی شد رنگ عقیق پیدا کرد یعنی اگر من خون می‌گریم می‌دانی چرا؟ که مهر خاتم لعل تو هست همچو عقیق چون چشمم به آن لب گلگون تو افتاده آن تصویر لب گلگون تو افتاده آن تصویر لب گلگون تو افتاده در اشک زلال من او سرخ است این هم سرخ است حالا خدا که لب ندارد این هم از اقتباسات حافظ از قرآن است خدا دست ندارد اما قرآن می‌گوید «يَدُ اللَّـهِ» (فتح/ 10) استعاره از قدرت الهی است لب الهی استعاره از کلام الهی از زیبایی الهی از جمال الهی است اگر به رنگ عقیقی شدش که من چه عجب که مهر خاتم لعل تو دو تشبیه لطیف به کار می‌برد یکی لب او را به لعل تشبیه می‌کند لعل سرخ است بعد این لب لعل وار یا گلگون را تشبیه می‌کند به مهر خاتم آن وقت‌ها بعضی‌ها به جای امضا اسمشان را روی نگین انگشتشان می‌زدند بعد پای هر نامه‌ای را مهر می‌کردند می‌گفتند مهر خاتم می‌گوید ضمنا این لب لعل تو مهر خاتم هم است تو وقتی حرف می‌زنی دیگر فصل الخطاب است دیگر کار تمام است به خنده گفت که حافظ غلام طبع تو ام ببین که تا به حدم همی کند تحمیق می‌گوید یک کسی گفتگوی عاشقانه‌ی من را با محبوب و معشوق و خداوند شنید گفت حافظ چه طبعی داری تو من غلام این طبع هستم من بنده‌ی این طبع زلال تو هستم می‌گوید ببین که تا به چه حدم همین کند تحمیق یا طبع نمی‌فهمد یا آن محبوب را نمی‌شناسد این‌ها چه بود که من گفتم خاک بر فرق من و تمثیل من این دارد من را احمق حساب می‌کند اگر نه این‌ها چه بود من گفتم این‌ها ارزش گفتن ندارد.
شریعتی: خیلی ممنون شرح این غزل را هم شنیدیم صفحه‌ی 104 آیات 163 تا 170 سوره‌ی مبارکه‌ی نساء را با هم تلاوت می‌کنیم.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
إِنَّا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ كَمَا أَوْحَيْنَا إِلَى نُوحٍ وَالنَّبِيِّينَ مِن بَعْدِهِ وَأَوْحَيْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَعِيسَى وَأَيُّوبَ وَيُونُسَ وَهَارُونَ وَسُلَيْمَانَ وَآتَيْنَا دَاوُودَ زَبُورًا ﴿١٦٣﴾ وَرُسُلًا قَدْ قَصَصْنَاهُمْ عَلَيْكَ مِن قَبْلُ وَرُسُلًا لَّمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَيْكَ وَكَلَّمَ اللَّـهُ مُوسَى تَكْلِيمًا ﴿١٦٤﴾ رُّسُلًا مُّبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّـهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّـهُ عَزِيزًا حَكِيمًا ﴿١٦٥﴾ لَّـكِنِ اللَّـهُ يَشْهَدُ بِمَا أَنزَلَ إِلَيْكَ أَنزَلَهُ بِعِلْمِهِ وَالْمَلَائِكَةُ يَشْهَدُونَ وَكَفَى بِاللَّـهِ شَهِيدًا ﴿١٦٦﴾ إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوا عَن سَبِيلِ اللَّـهِ قَدْ ضَلُّوا ضَلَالًا بَعِيدًا ﴿١٦٧﴾ إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَظَلَمُوا لَمْ يَكُنِ اللَّـهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ وَلَا لِيَهْدِيَهُمْ طَرِيقًا ﴿١٦٨﴾ إِلَّا طَرِيقَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا وَكَانَ ذَلِكَ عَلَى اللَّـهِ يَسِيرًا ﴿١٦٩﴾ يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمُ الرَّسُولُ بِالْحَقِّ مِن رَّبِّكُمْ فَآمِنُوا خَيْرًا لَّكُمْ وَإِن تَكْفُرُوا فَإِنَّ لِلَّـهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَكَانَ اللَّـهُ عَلِيمًا حَكِيمًا ﴿١٧٠﴾
ترجمه:
ما به تو وحی کردیم، همان گونه که به نوح و پیامبران پس از او وحی کردیم؛ و به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و نوادگان [دارای مقام نبوتشان] و عیسی و ایوب و یونس و هارون و سلیمان نیز وحی نمودیم؛ و به داود، زبور دادیم. (۱۶۳) و به پیامبرانی [وحی کردیم] که سرگذشت آنان را پیش از این برای توگفتیم، و پیامبرانی [را برانگیخته ایم] که سرگذشتشان را برای تو حکایت نکرده ایم. و خدا با موسی به صورتی ویژه و بیواسطه سخن گفت. (۱۶۴) پیامبرانی که مژده رسان و بیم دهنده بودند تا مردم را [در دنیا و آخرت در برابر خدا] پس از فرستادن پیامبران، عذر و بهانه و حجتی نباشد؛ و خدا همواره توانای شکست ناپذیر و حکیم است. (۱۶۵) ولی [در برابر کبرورزی و لجاجت اهل کتاب، که به حقّانیّت قرآن و رسالت تو گواهی نمی‌دهند] خدا به وسیله آنچه بر تو نازل کرده گواهی می‌دهد که آن را به علم و دانش خود نازل کرده، و [نیز] فرشتگان هم گواهی می‌دهند، گرچه گواهی خدا کافی است. (۱۶۶) مسلماً کسانی که کافر شدند و [مردم را] از راه خدا بازداشتند، یقیناً به گمراهی دور و درازی دچار شده اند. (۱۶۷) بی تردید کسانی که کافر شدند و [به آیات الهی، به خود و به دیگران] ستم ورزیدند، خدا بر آن نیست که آنان را بیامرزد و به راهی [مستقیم و استوار] هدایت کند. (۱۶۸) مگر به راه دوزخ که در آن جاودانه اند؛ و این کار بر خدا آسان است. (۱۶۹)‌ای مردم! البته پیامبری از سوی پروردگارتان به درستی و راستی به سوی شما آمد؛ پس به او ایمان آورید که به خیر شماست. و اگر کفر ورزید [بدانید که خدا از شما و ایمانتان بی نیاز است] زیرا آنچه در آسمان‌ها و زمین است، در سیطره مالکیّت و فرمانروایی خداست، و خدا همواره دانا و حکیم است. (۱۷۰)
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
شریعتی: خیلی خوشحالیم همراه شما هستیم ممنون از همراهی شما اشاره‌ی قرآنی را بفرمایید و بعد وارد فرازهای نورانی زیارت جامعه‌ی کبیره شویم.
حاج آقا رنجبر: شما یک بادامی را که سر درخت می‌بینید آن چه می‌بینید پوست است و آن چه نمی‌بینید مغز است در حالی که هر چه است همان مغز است آن چیزی که ارزش دارد آن چیزی که قیمت دارد آن مغز است اصلا این درخت کاشته شده به خاطر همان مغز نه به خاطر این پوست قرآن می‌گوید این عالم یک پوسته است یک مغزی دارد آن چه می‌بینی پوسته است و آن چه نمی‌بینی مغز است که تعبیر به غیب می‌کند دقیقا مثل گرد و خاکی که در هوا منتشر است این طرف آن طرف می‌رود بالا پایین می‌شود گاهی یک عمود می‌شود گردباد می‌شود به ظاهر گرد و خاک‌ها بالا پایین می‌شوند این طرف و آن طرف می‌شوند آن چه می‌بینی گرد و خاک است ولی کاره‌ای نیست باد است همان چیزی است که دیده نمی‌شود آن چیزی که این‌ها را از زمین بلند کرده گردان کرده چرخان کرده مهم آن است قرآن می‌گوید هر چه در این عالم می‌بینید «ظَاهِرًا مِّنَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا» (روم/ 7) یعنی ظاهری است ولی یک باطنی دارد باور کنید که باطنی دارد اگر این باور را داشته باشید خودتان را با باطن عالم تنظیم می‌کنید از آیاتی که امروز تلاوت شد اشاره به همین حقیقت دارد «يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمُ الرَّسُولُ بِالْحَقِّ مِن رَّبِّكُمْ» مردم پیغمبری آمده به حق هم آمده از جانب پروردگار شما هم آمده است بیایید ایمان بیاورید برای خودتان بهتر است چون اگر ایمان بیاورید به او به حرف‌های او که از جمله حرف‌های او دعوت به غیب عالم است برای خودتان بهتر است چرا؟ چون خودتان را با غیب عالم تنظیم می‌کنید با حقیقت و باطن عالم تنظیم می‌کنید و نه با ظواهر عالم.
شریعتی: خیلی ممنون وارد فرازهای نورانی زیارت جامعه‌ی کبیره می‌شویم.
حاج آقا رنجبر: یک تعبیری دارد شهریار که کار گل زار شود چون تو به گلزار آیی خطاب به امام زمان علیه السلام دارد می‌گوید وقتی تو پا به عرصه‌ی عالم می‌گذاری تمام این گل‌ها دیگر از بازار می‌افتند از رونق می‌افتند دیگر کسی مشتری و هواخواه این‌ها نیست رنگ خودشان را برای تو می‌بازند حالا گل هر چه دارد از چه دارد؟ از نور دارد یا از آفتاب دارد اگر طراوتی دارد اگر لطافتی دارد اگر نفاستی دارد به خاطر نور است اهل بیت هم دقیقا گل‌های باغ عالم هستند این‌ها هر چه دارند به خاطر این است که نور الهی بر آن‌ها تابیدن گرفته است این فراز زیارت جامعه هم اشاره به همین حقیقت دارد و وَانْتَجَبَکُمْ بِنُورِهِ نجب یعی نفاست نفیس بودن نجیب یعنی نفیس می‌گوید شما نجیب شده اید نفیس شده اید قیمتی شده اید گل شده اید به خاطر چه؟ به خاطر نور او یعنی نور او بر شما تابیدن گرفته همان طور که نور خورشید بر گل می‌تابد و گل می‌شود عطر و بویی پیدا می‌کند رنگ و رویی پیدا می‌کند شما هم هر چه دارید به خاطر تابش نور اوست در بعضی نسخه‌ها هم دارد لِنُورِه یعنی خداوند شما را انتخاب کرد به خاطر آن نفاست و نفیس بودن و نجیب بودن حالا انتخاب کرد به خاطر چه انتخاب کرد؟ برای نور خودش انتخاب کرد که نور خودش را در جان شما قرار بدهد دقیقا مثل این که شما کبریت می‌زنی حالا این نور را شما کجا می‌خواهی قرار بدهی می‌آیی در فانوس قرار می‌دهی این می‌شود چراغ دان این نور یعنی شما چراغ دان نور خدا هستی یعنی هر چه که می‌گویید نور خداست هر کاری که می‌کنید نور خداست وَاَيَّدَکُمْ بِرُوحِهِ شما اگر یک قطعه سنگ بگذارید کنار یک گل چهار روز بعد بیایید نگاه بکنید می‌بینید آن قطعه سنگ سر جایش است ولی آن گل یک هوا آمده بالا چرا؟ چون گل یک نیرویی دارد که آن نیرو در سنگ نیست آن نیروی نباتی است آن قوه‌ی نباتی است قرآن به نیرو و قوه می‌گوید روح این یک روح نباتی دارد که آن قطعه سنگ ندارد حالا اگر همین گل را بگذارید کنار یک حیوان چند دقیقه بعد بیایید می‌بینید حیوانی که این جا بود الآن ده قدم آن طرف تر است ولی گل سر جایش است چرا؟ چون آن حیوان یک نیرویی دارد که این گل ندارد آن نیروی ارادی است که این ندارد حالا همین حیوان را بگذارید کنار یک انسان یک اهل قلم دو ساعت دیگر بیایی نگاه بکنی می‌گوید یک عالم کاغذ برابر او سیاه شده نوشته شده ولی حیوان هم سر جای خودش است این انسان یک نیرویی دارد که آن حیوان ندارد آن نیرو نیروی اندیشه است نیروی فکر است نیروی خیال است حالا همین انسان را بگذار کنار یک ولی خدا مثل مرحوم نخودکی او به یک انجیر می‌دمد فوت می‌کند می‌دهد به بیمار صعب العلاج خوب می‌شود چرا این می‌تواند او نمی‌تواند چون این یک روح معنوی دارد که او ندارد حالا همین مرحوم نخودکی را بگذار کنار یکی از انبیا مثلا کنار عیسی مسیح می‌بینی عیسی مسیح یک مشت خاک را از زمین برمی‌دارد به شکل کبوتر در می‌آورد بعد در آن می‌دمد این هم مثل یک کبوتر پر می‌زند پرواز می‌کند چرا؟ این یک نیرویی دارد که او ندارد حالا عیسی مسیح را بگذار کنار پیمبر می‌بینی او با یک اشاره «وَانشَقَّ الْقَمَرُ» (قمر/ 1) ماه را دو نیم می‌کند که امروز اتفاقا از جهت علمی ثابت شده که می‌گویند ماه دو نیم است چرا چه اتفاقی افتاده این‌ها می‌گویند نمی‌دانیم ولی ما می‌دانیم ماه دو نیم است از وسط این یک نیرویی دارد که آن انبیا ندارند این را می‌گوییم روح اعظم این دیگر عظیم ترین نیرو است مراتب روح مراتب نیرو وجود دارد این هم باز سطح روح اعظم است لایه‌های دیگرش عمقش چیزهای دیگر است حالا در زیارت جامعه شما می‌گویید وَاَيَّدَکُمْ بِرُوحِهِ خداوند شما را هم با همان روح تایید کرده یعنی همان روح اعظم در وجود شماست در نهاد شماست شما کسانی هستید که می‌توانید حتی ماه را دو نیم بکنید شما مظهر قدرت الهی هستید.

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group