پنجشنبه 1 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

تفسیر زیارت جامعه کبیره
برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: تفسیر زیارت جامعه کبیره
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمین رنجبر
تاريخ پخش: 25-11-94

بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند *** واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند *** باده از جام تجلی صفاتم دادند
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی ***آن شب قدر که این تازه براتم دادند
بعد از این روی من و آینه وصف جمال *** که در آن جا خبر از جلوه ذاتم دادند
من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب *** مستحق بودم و این‌ها به زکاتم دادند
هاتف آن روز به من مژده این دولت داد *** که بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند
این همه شهد و شکر کز سخنم می‌ریزد *** اجر صبریست کز آن شاخ نباتم دادند
همت حافظ و انفاس سحرخیزان بود *** که ز بند غم ایام نجاتم دادند

شریعتی: سلام به همه‌ی شما هم وطنان عزیز خانم‌ها و آقایان خیلی خوشحالیم که در این لحظات همراه شما هستیم در کنار شما هستیم ان شاء الله هر جا که هستید تن تان سالم باشد و قلبتان سلیم. سلام علیکم حاج آقای رنجبر.
حاج آقا رنجبر: علیکم السلام و رحمة الله بسم الله الرحمن الرحیم من هم خدمت شما و همه‌ی بینندگان خوب و نازنین عرض سلام و ادب دارم.
شریعتی: شرح این غزل حافظ را می‌شنویم
حاج آقا رنجبر: نسیم تاثیر پذیر است باد تاثیر پذیر است به همین خاطر وقتی از کنار یک خرمن گل عبور می‌کند یا از لا به لای گل‌ها عبور می‌کند عطر و بوی گل را با خودش برمی‌دارد تحت تاثیر رایحه‌ی گل قرار می‌گیرد همین نسیم همین باد وقتی از کنار یک مزبله‌ای عبور بکند بوی زباله را با خودش برمی‌دارد تاثیر پذیر است یک تعبیری دارد مرحوم شیخ صدوق رضوان الله علیه در باب روح آدمی می‌فرماید اعتقادنا ان الروح کاریح به اعتقاد ما روح آدمی مثل ریح می‌ماند مثل نسیم و مثل باد می‌ماند یعنی چطور نسیم لطیف است روح هم لطیف است چطور نسیم دیده نمی‌شود روح هم دیده نمی‌شود چطور نسیم و باد تاثیر گذار هستند روح هم همین طور و چطور نسیم از کنار گل‌ها عبور می‌کند رایحه‌ی گل می‌گیرد از کنار زباله‌ها عبور می‌کند بوی زباله را می‌گیرد روح آدمی هم همین طور است تاثیر پذیر است قرآن را اگر تشبیه بکنیم به یک مجموعه‌ی گل به قول حافظ گفت قدر مجموعه‌ی گل مرغ سحر داند و بس انسانی که با قرآن حشر و نشر داشته باشد انس و ارتباط داشته باشد قطعا آیات الهی روی روح و روان او تاثیر می‌گذارد یعنی روح او عطر قرآن پیدا می‌کند و آن چه که در روان آدمی باشد بر زبان آدمی خواهد بود این یک اصل مسلم است یعنی هر کسی را که می‌خواهی بشناسی حضرت علی فرمود نگاه به زبانش بکن نگاه به کلماتش بکن چون هر چه در روان آدمی است بر زبان آدمی است شما وقتی غزلیات حافظ را نگاه می‌کنید می‌بینید دقیقا به بوی آیات الهی را می‌دهند و بوی عمل به آیات الهی را دارد در این بیت دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند و اندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند اولا بوی قرآن می‌دهد دقیقا در قرآن شما چه می‌خوانید؟ «نَّجَّيْنَاهُم بِسَحَرٍ» (قمر/ 34) می‌گوید ما یک کسانی را در وقت سحر نجات دادیم حالا حافظ می‌گوید من هم از همان جماعت هستم دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند اتفاقا قرآن می‌گوید از غصه هم نجات می‌دهیم «وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ» (انبیاء/ 88) ما او را از غصه نجات دادیم فرمولش را هم مطرح می‌کند می‌گوید هر کسی بخواهد از غم و غصه نجات پیدا بکند راه دارد راهش این است که ما می‌گوییم در ذکر یونسیه دارد که یونس علیه السلام «وَذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَى فِي الظُّلُمَاتِ أَن لَّا إِلَـهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ» (انبیاء/ 87) خداوند را در آن دل تاریکی‌ها صدا کرد که چه؟ گفت مالک مملکت تو هستی تو منزه هستی تو پاک هستی تو بی عیب هستی تو بی نقص هستی مشکل از من است هر عیبی است هر نقصی است از من است تو منزه هستی معنا ندارد تو عیب داشته باشی خورشید که چشمه‌ی نور است می‌تواند جایی را تاریک بکند؟ محال است امکان ندارد با هم جمع نمی‌شود چشمه‌ی نور است گل سرخ که رایحه‌ی خوشی دارد می‌تواند یک فضایی را متعفن بکند؟ امکان ندارد خدا هم چشمه‌ی نور است مگر می‌شود تاریکی غم غبار غم بر دلی بنشاند؟ پس اگر غمی است اگر غصه‌ای است ریشه در رفتار خود آدمی دارد «وَمَا أَصَابَكَ مِن سَيِّئَةٍ فَمِن نَّفْسِكَ» (نساء/ 79) متن قرآن است هر بدی هر غمی هر غصه‌ای است ریشه در خودت دارد هر چه آید بر تو از ظلمات و غم آن ز بی باکی و گستاخیست هم هر جا می‌بینی غمی غصه‌ای آمد سراغت تردید نکن یک جایی یک کاری کردی که محصول آن نتیجه‌ی آن شده غصه شده غم ریشه در خودت دارد بذرش را خودت کاشتی در سوره‌ی بقره خیلی عجیب است دارد بحث طلاق را مطرح می‌کند آیات آیات طلاق است وسط آیات اشاره می‌کند به نماز که نماز بخوانید بعد دوباره بحث طلاق را دنبال می‌کند یعنی چه؟ یعنی این که اگر الآن سرنوشت شما سرانجام شما به جدایی کشید ارتباط شما دارد با هم قطع می‌شود ریشه در این دارد که شما با خدا ارتباط نداشتید وسط دعوا نرخ تعیین می‌کند اگر با خدا ارتباط داشتی مَنْ أَصْلَحَ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللَّهِ أَصْلَحَ اللَّهُ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ النَّاسِ وَ مَنْ أَصْلَحَ أَمْرَ آخِرَتِهِ أَصْلَحَ اللَّهُ لَهُ أَمْرَ دُنْيَاه (نهج البلاغه، حکمت 89) اگر شما با خدا رابطه داشتید ارتباطتان به هم نمی‌خورد با هم می‌ساختید اگر الآن به جان هم افتادید چون با او نساختید چرا با او ارتباط نداشتید؟ این ریشه در رفتار خود شما دارد شما اگر در خدا حل شده بودید در هم حل می‌شدید دو حبه‌ی قند امکان ندارد در هم حل شوند مگر این که در آب حل شوند اگر در آب حل شوند در هم حل می‌شوند انسان‌ها در خدا حل نشوند محال است در هم حل شوند ممکن است کنار هم قرار بگیرند زیر یک سقف باشند ولی هیچ وقت با هم یکی نمی‌شوند به وحدت نمی‌رسند لذا می‌گوید ریشه در خودت دارد یونس گفت ریشه در رفتار خودم دارد این غم‌ها این غصه‌ها تو منزه هستی بعد قرآن می‌گوید «فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَكَذَلِكَ نُنجِي الْمُؤْمِنِينَ» (انبیاء/ 88) تا این طوری حرف زد چون حرف که می‌زند از روی صدق می‌زند بر زبانش نیست در دلش است او را از چنگال غم و غصه بیرون کشید بعد جالب است می‌گوید «وَكَذَلِكَ نُنجِي الْمُؤْمِنِينَ» این کذلک‌های قرآن یعنی رسم ما این است شیوه‌ی ما این است مرام ما این است یعنی ما این طوری نجات می‌دهیم یعنی هر کسی می‌خواهد از غم و غصه نجات پیدا بکند باید مومن باشد باور داشته باشد به این که ما منزه هستیم خودش ظالم است یعنی رسیده باشد نه که به زبان بیاورد واقعا باور کرده باشد «وَكَذَلِكَ نُنجِي الْمُؤْمِنِينَ» یعنی باور کرده باشد اگر عیبی نقصی است ریشه در خودش دارد هر کس باشد ما از غصه نجاتش می‌دهیم حالا حافظ واقعا به یک چنین باوری دست پیدا کرده که اگر منزهی است اوست و اگر خطاکاری است خودش است لذا نجات پیدا کرده می‌گوید دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند بوی قرآن می‌دهد ضمنا بوی عمل به قرآن هم می‌دهد چرا؟ چون نشان می‌دهد که مرد سحر است و مرد سحر بودن از سفارش‌های قرآن است «وَالْمُسْتَغْفِرِينَ بِالْأَسْحَارِ» (آل عمران/ 17) «يَا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ، قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًا، نِّصْفَهُ أَوِ انقُصْ مِنْهُ قَلِيلًا، أَوْ زِدْ عَلَيْهِ وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلًا» (مزمل/ 4-1) این توصیه‌ی قرآن است که پاره‌ای از شب کمتر بیشتر سحر خیز باش بیدار باش این نشان می‌دهد این مرد به این آیات الهی عمل می‌کرده به صراحت هم دارد که هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ از یمن دعای شب و ورد سحری بود یا جای دیگری دارد سوز دل اشک روان آه سحر ناله‌ی شب این همه از نظر لطف شما می‌بینم پس بوی عمل به قرآن هم می‌دهد دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند یک افسانه‌ای بود که بله خداوند آب حیات را در تاریکی قرار داده هر کس به آن آب حیات دست پیدا بکند حیات جاودانه پیدا بکند اسکندر رفت پیدا نکرد جاودانه نشد خضر رفت پیدا کرد جاودانه شد این یک افسانه است ولی کنار هر افسانه‌ای یک حقیقتی است و آن حقیقت همین است که حافظ می‌گوید که واقعا آب حیات یعنی آن چیزی که مایه‌ی حیات روح و روان آدمی است خداوند در ظلمات و تاریکی‌های شب قرار داده است هر کسی اهل شب باشد اهل سحر باشد بالاخره یک روزی به این حیات و جاودانگی می‌رسد زنده دل خواهد شد زنده خواهد شد بی خود از شعشعه‌ی پرتو ذاتم کردند باده از جام تجلی صفاتم دادند خورشید یک ذاتی دارد یک حقیقتی دارد و یک پرتویی دارد یعنی یک نوری دارد و آن نور هم یک شعاع‌هایی دارد که این شعاع‌ها به زمین می‌خورد زمین جان می‌گیرد حیات پیدا می‌کند خداوند هم چشمه‌ی نور است «اللَّـهُ نُورُ» (نور/ 35) یک حقیقتی دارد که آن حقیقت را ما درک و دریافت نمی‌کنیم مثل حقیقت خود خورشید یک پرتویی دارد یک نوری دارد و آن نورش یک شعاع‌هایی دارد که این شعاع به هر کس خورد زنده خواهد شد مثل زمین مرده که روشن می‌شود و زنده می‌شود و به قول حافظ از خود بی خود می‌شود یعنی یک جنس دیگری می‌شود یک آدم دیگری خواهد شد می‌گوید این شعاع به من رسید بی خود از شعشعه یعنی شعاع پرتو یعنی نور ذات یعنی ذات الهی بی خود از شعشعه‌ی پرتو ذاتم کردند باده از جام تجلی صفاتم دادند تجلی یعنی آشکار شدن هویدا شدن پیدا شدن نمود پیدا کردن تجلی صفات یعنی این که صفات الهی برای انسان روشن شود آفتابی شود فهمیده شود یعنی انسان شیر فهم شود که مثلا خدا جدی جدی رحمان است هر کاری می‌کند ریشه در رحمت دارد اصلا شما ببینید جالب است نقطه‌ی وجودی انسان یعنی جایی که انسان در آن جا نطفه اش منعقد می‌شود به آن رحم گفته می‌شود این نام را خدا انتخاب کرده خودش گفته من انتخاب کردم رحم از ریشه‌ی رحمت است یعنی از همان ابتدا نظر به رحمت بوده نظر به لطف بوده تا انتها هم همین است و هر چه از ناحیه‌ی ما به تو می‌رسد رحمت است مولانا یک جایی دارد که بر نمد چوبی که آن را مرد زد بر نمد آن را نزد بر گرد زد می‌گوید شب عید که می‌شود فرش‌ها را روی دیوار آویز می‌کنند شروع می‌کنند چوب زدن آن قدر می‌زنند گرد و غبار‌ها از دل فرش بیرون بیاید چرا می‌زنند؟ فرش را نمی‌خواهند؟ اتفاقا چون می‌خواهند می‌زنند اگر نمی‌خواستند می‌دادند یک دوره گرد بزند یا می‌انداختند در پستویی نه چون می‌خواهند می‌زنند چرا می‌زنند؟ می‌خواهند گرد و غبار‌ها را بیرون بکشند رحمت است این چوب چماق زدن در دلش رحمت خوابیده نوازش و لطف و سبک باری خوابیده می‌گوید انسان به یک نقطه‌ای برسد که هر اتفاقی که در زندگی اش می‌افتد البته خودش رقم نزده باشد هر اتفاقی که خداوند بر انسان رقم می‌زند به این باور برسد که واقعا خیر است واقعا رحمت است تجلی بکند صفت رحمت الهی بر انسان این تجلی صفت حافظ می‌گوید می‌دانی مثل چه می‌ماند؟ مثل این که انسان جام باده‌ای را سر بکشد چطور وقتی جام باده سر کشید مست و سر مست و از خود بی خود می‌شود کسی هم که صفات الهی برایش تجلی بکند آشکار شود یعنی جدی جدی باور بکند که خدا غفار است خدا ستار است خدا رحمان است بفهمد می‌گوید از خود بی خود می‌شود مست می‌شود می‌گوید این باده را به من چشاندند این باده را به من دادند یعنی جدی جدی صفات الهی برای من تجلی کرد من فهمیدم که با یک رحمان طرف هستم فهمیدم که با یک رحیم طرف هستم بی خود از شعشعه‌ی پرتو ذاتم کردند باده از جام تجلی صفاتم دادند اولیاء خدا هم همین طور هستند آن‌ها هم مظهر خدا هستند واقعا آن‌ها وقتی که صفاتشان و حقیقتشان برای انسان تجلی بکند انسان را از خود بی خود می‌کند از انسان یک انسان دیگری می‌سازد یک دنیای دیگری پیش روی انسان قرار می‌گیرد می‌شود آیت الله یک شخصیتی است که من از او یاد می‌کنم در تاریخ می‌دانید قبیله‌ای بود به نام قبیله‌ی غِفار این‌ها زرع و زراعت نداشتند دام و دامداری نداشتند که از آن طریق ارتزاق بکنند امرار معاش بکنند بلکه این‌ها کسانی بودند که امرار معاششان ارتزاقشان از راه دزدی و سرقت بود این‌ها در گردنه‌ها کمین می‌کردند قافله‌ها را می‌زدند راهزن بودند این‌ها یک سردسته‌ای داشتند به نام جنادة بن جندب سردسته‌ی دزدان گردنه‌ی قبیله‌ی غفار بود این به تور پیغمبر افتاده واقعا صفات پیغمبر و حقیقت پیغمبر بر او تجلی کرده ببین چطوری از خود بی خود می‌شود چطوری پوست می‌اندازد چطوری از این لاک در می‌آید می‌شود چه کسی؟ می‌شود چه کسی؟ من اگر بگویم شما اصلا حیران می‌شوید مات می‌شوید این جنادة بن جندب سردسته‌ی دزدان گردنه‌ی قبیله‌ی غفار می‌شود ابوذر غفاری یعنی بی خود از خود می‌شود چرا؟ چون پیغمبر بر او تجلی می‌کند اصلا یک شخصیت دیگر می‌شود یک چهارچوب دیگری پیدا می‌کند یک نظام دیگری پیدا می‌کند که پیغمبر به حضرت علی می‌فرمود به ابوذر بگو از این شهر برود او خیلی دارد مقاومت می‌کند در برابر دشمنان ما من خوف این دارم جانش از دست برود باده از جام تجلی صفاتم دادند چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی آن شب قدر که این تازه براتم دادند. آن وقت‌ها سلاطین و پادشاهان یک برگه‌ای کاغذی دست نوشته‌ای به کسی می‌دادند می‌گفتند این کاغذ را می‌بری پیش فلانی هر چه می‌خواهی به تو می‌دهد نیازهایت را رفع می‌کند به این می‌گفتند برات حافظ می‌گوید که می‌دانی آن کاری که آن شب با من کردند چه بود؟ چه مبارک سحری بود اولا چه سحر مبارک و مغتنمی بود چه فرخنده شبی چه شب خجسته‌ای بود آن شب قدر اصلا شب قدر بود برای من این قدر قیمت داشت که یک نوشته دادند دست ما اولین بار هم بود من به یک چنین چیزی برمی‌خوردم یعنی حواله ام کردند به یک کسانی که می‌گوید آن کسانی چه کسانی بودند بعد از این روی من و آینه‌ی وصل جمال که در آن جا خبر از جلوه‌ی ذاتم دادند می‌گوید من را حواله کرد به یک کسانی که این‌ها آینه بودند آینه‌هایی که وقتی برابرشان قرار می‌گرفتی وصف می‌کردند توصیف می‌کردند روشن می‌کردند جمال الهی را یعنی هر کس کنار این‌ها قرار می‌گرفت جمال حق برایش تجلی می‌کرد تازه خدا را می‌فهمید آینه‌ی تمام نمای الهی بود چه کسانی می‌توانند این‌ها باشند جز اهل بیت جز اولیاء خدا می‌گوید این‌ها کسانی هستند که آینه‌ی وصف جمال هستند یعنی آینه وار روشن می‌کنند برای تو جمال الهی را زیبایی حق را و آن را منعکس می‌کنند که در آن جا خبر از جلوه‌ی ذاتم دادند یعنی در آن جا من را با خبر کردند نسبت به جلوه‌ها و چهره‌های ذات الهی گفتند خداوند اگر بخواهد در چهره‌ی یک انسان تجلی بکند می‌شود حضرت علی می‌شود سیدالشهدا می‌شود علی بن موسی الرضا این‌ها خلیفة الله هستند من اگر کامروا گشتم و خوش دل چه عجب مستحق بودم و این‌ها به زکاتم دادند بوی قرآن می‌دهد در قرآن است که مسئله‌ی زکات مطرح می‌شود می‌گوید چه کسانی باید زکات بدهند و به چه کسانی باید زکات بدهند «وَالَّذِينَ فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَّعْلُومٌ، لِّلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ» (معارج/ 25-24) محروم می‌گوید تو که دولت مند شدی تو که دارا شدی دارایی ات و دولت مندی ات به حد نصاف خاصی رسید تو باید محرومینی که جدی محروم هستند و دست دراز می‌کنند را برخوردار بکنی از آن‌ها غافل نباشی می‌گوید «وَلِلَّـهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» (آل عمران/ 189) آن کسی که دارایی اش در حد مثال است من هم که استحقاق دارم باید به من می‌داد به من نمی‌داد به چه کسی باید می‌داد؟ یعنی من به این نتیجه رسیدم که سر تا پا فقر هستم سر تا پا نیاز هستم می‌خواهد بگوید اگر به این باور رسیدی به تو هم خواهند داد فرمولش همین است یعنی گدا بودن نیازمند بودن او رسیده به این یعنی به این برسی که یک آدم مستحقی هستی ما به نیازمند می‌گوییم مستحق به این نتیجه برسی که مستحق هستی نه محقّ حقی نداری مستحق هستی مستحق همان چیز متداول عرفی است می‌گوید این را بده به یک آدم مستحق یعنی به یک آدم نیازمندی می‌گوید اگر این حالت را در خودت احساس کردی و باور کردی که سر تا فقر و نیاز هستی کامروا می‌شوی شرط کامروایی و کام یابی همین است چرا خدا به ما چیزی نمی‌دهد؟ چون ما باور نکردیم که چیزی نیستیم باور نکردیم که چیزی نداریم اگر به این باور برسیم ما هم به یک چیزهایی دست پیدا می‌کنیم من اگر کامروا گشتم و خوش دل چه عجب مستحق بودم و این‌ها به زکاتم دادند یک جای دیگر دارد نصاب حسن در حد کمال است تمام زیبایی‌های تو در حد کمال است به نصاب خودش رسیده وقتی به نصاب رسیده باید دست به جیب شوی و زکات بدهی زکاتم ده که مسکین و فقیر هستم مستحق را آن جا معنا می‌کند یعنی مسکین یعنی فقیر نصاب حسن در حد کمال است زکاتم ده که مسکین و فقرم هاتف آن روز به من مژده‌ی این دولت داد که بر آن جور و جفا صبر و ثباتم دادند یک ماده‌ای است زرد رنگ است و این ماده مثل زهر تلخ است بسیار تلخ است جنبه‌ی دارویی هم دارد برای درمان استفاده می‌کنند به آن می‌گویند صبر به بردباری حلم شکیبایی هم می‌گویند صبر چون تمام این ویژگی‌ها را دارد واقعا بسیار تلخ است صبر تحمل خیلی تلخ است خیلی سخت است و جنبه‌ی دارویی هم دارد واقعا درمان تمام دردهای بشر همین صبر است اگر انسان صبور بود عجول نبود به هر کجا که می‌خواست دست پیدا می‌کرد مقاومت می‌کرد این متن قرآن است «إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّـهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ» (فصلت/ 30) فرشته‌های آسمان می‌آیند و در خدمت او قرار می‌گیرند و به فرمان او و تحت فرمان او خواهند بود حالا حافظ می‌گوید هاتف آن پیک آن پیغام آور الهی آن روزی به من مژده‌ی این دولت و جایگاه و شکوه داد که من اهل صبر و ثبات شدم می‌خواهد بگوید هر گاه در خودت صبر و ثبات دیدی این یک مژده است که تو می‌رسی شرط رسیدن صبوری است که باید خودشان بدهند ثبات است که باید خودشان بدهند اگر بدهند این بشارت است اگر دیدی که صبور هستی عجول نیستی این یک بشارت است این یک مژده است که تو امروز و فردا بالاخره خواهی رسید این همه شهد و شکر کاز سخنم می‌ریزد اجر صبری است کاز آن شاخه نباتم دادند. شاخه نبات یک سنبل است یک نماد است برای یک امر شیرین یک امر لذیذ حافظ می‌گوید هر کس به هر کجا رسید از یک شاخه نبات‌هایی گذشت اصلا گذشت رمز توفیق در این عالم است از جهت فیزیکی عرض می‌کنم شما اگر این جا نشستید از خیلی جاها گذشتید که این جا رسیدید از خانه ات گذشتی از پارک و این طرف‌ها گذشتی همه را پشت سر گذاشتی این جا رسیدی اگر این جایگاه را پیدا کردی جایگاه اجرا را به شما دادند به دیگری ندادند چون شما از خیلی چیزها گذشتی خیلی رفتارها می‌توانستی داشته باشی دورش خط کشیدی خیلی نشست و برخاست‌ها داشتی خودت را حفظ کردی دورش را خط کشیدی به یک محدودیت‌هایی تن دادی از یک چیزهایی گذشتی که الآن این جایگاه را پیدا کردی مقامات معنوی هم همین طور است رمزش گذشت است اگر یوسف یوسف شد از یک شاخه نباتی به نام زلیخا گذشت تا یوسف شد این متن قرآن است «لَن تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ» (آل عمران/ 92) حالا قرآن می‌گوید از آن چه که دوست دارید حافظ تشبیه می‌کند به شاخه‌ی نبات که سر تا پایش شیرین است قرآن می‌گوید اگر از دوست داشتنی هایتان گذشتید می‌رسید حافظ می‌گوید اگر از شاخه نبات‌ها گذشتید می‌رسید یک چیزی می‌گوید که برای شما ملموس باشد محسوس باشد می‌گوید اگر می‌بینید کلام من این قدر شیرین است رازی دارد من از شیرینی‌هایی گذشتم شیرینی‌هایی سر راهم سبز شد این‌ها طیب نبود پاک نبود حلال نبود من از این‌ها چشم پوشی کردم این همه شهد و شکر کاز سخنم می‌ریزد اجر صبری است کاز آن شاخه نباتم دادند تلخی را تحمل کردند شما وقتی سراغ شیرین نروی احساس تلخی می‌کنی تلخ است همین که شیرینی است و سراغش نمی‌روی تلخ است برای انسان خیلی سخت است همت حافظ و انفاس سحر خیزان بود خیلی لطیف است می‌خواهد بگوید درست است البته من همت داشتم تلاش داشتم کوشش داشتم ولی فقط هم این نیست همت حافظ و انفاس سحرخیزان بود یک کسانی بودند اهل سحر بودند سحر خیز بودند دعای این‌ها نفس گرم این‌ها پشت سر من بود یعنی صرف مجاهدت و تلاش و ریاضت هم کارساز نیست یک کاری بکنید که به دنبال شما دعای خیر خوبان باشد من یک بار مثال زدم شما یک منقلی دارید زغال داخلش است گداخته هم است اگر یک بادبزنی کنارش نباشد خاموش می‌شود این دعای دیگران نقش آن باد بزن را دارد آن است که این را شعله ور می‌کند اجازه نمی‌دهد خاموش شود همت حافظ و انفاس سحر خیزان بود که ز بند غم ایام نجاتم دادند
شریعتی: خیلی ممنون مشرف می‌شویم محضر نورانی قرآن کریم صفحه‌ی 125 را با هم تلاوت می‌کنیم آیات 104 تا 108 سوره‌ی مبارکه‌ی مائده
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا إِلَى مَا أَنزَلَ اللَّـهُ وَإِلَى الرَّسُولِ قَالُوا حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ شَيْئًا وَلَا يَهْتَدُونَ ﴿١٠٤﴾ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنفُسَكُمْ لَا يَضُرُّكُم مَّن ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ إِلَى اللَّـهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿١٠٥﴾ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا شَهَادَةُ بَيْنِكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ حِينَ الْوَصِيَّةِ اثْنَانِ ذَوَا عَدْلٍ مِّنكُمْ أَوْ آخَرَانِ مِنْ غَيْرِكُمْ إِنْ أَنتُمْ ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَأَصَابَتْكُم مُّصِيبَةُ الْمَوْتِ تَحْبِسُونَهُمَا مِن بَعْدِ الصَّلَاةِ فَيُقْسِمَانِ بِاللَّـهِ إِنِ ارْتَبْتُمْ لَا نَشْتَرِي بِهِ ثَمَنًا وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَى وَلَا نَكْتُمُ شَهَادَةَ اللَّـهِ إِنَّا إِذًا لَّمِنَ الْآثِمِينَ ﴿١٠٦﴾ فَإِنْ عُثِرَ عَلَى أَنَّهُمَا اسْتَحَقَّا إِثْمًا فَآخَرَانِ يَقُومَانِ مَقَامَهُمَا مِنَ الَّذِينَ اسْتَحَقَّ عَلَيْهِمُ الْأَوْلَيَانِ فَيُقْسِمَانِ بِاللَّـهِ لَشَهَادَتُنَا أَحَقُّ مِن شَهَادَتِهِمَا وَمَا اعْتَدَيْنَا إِنَّا إِذًا لَّمِنَ الظَّالِمِينَ ﴿١٠٧﴾ ذَلِكَ أَدْنَى أَن يَأْتُوا بِالشَّهَادَةِ عَلَى وَجْهِهَا أَوْ يَخَافُوا أَن تُرَدَّ أَيْمَانٌ بَعْدَ أَيْمَانِهِمْ وَاتَّقُوا اللَّـهَ وَاسْمَعُوا وَاللَّـهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ ﴿١٠٨﴾
ترجمه:

و هنگامی که به آنان گویند: به سوی آنچه خدا نازل کرده و به سوی پیامبر آیید، گویند: روش و آیینی که پدرانمان را بر آن یافته ایم، ما را بس است. آیا هر چند پدرانشان چیزی نمی‌دانستند و هدایت نیافته باشند [باز هم این تقلید جاهلانه و ناروا را بر خود می‌پسندند؟!] (۱۰۴)‌ای اهل ایمان! مراقبِ [ایمان و ارزش‌های معنویِ] خود باشید؛ اگر شما هدایت یافتید، گمراهی کسی که گمراه شده به شما زیانی نمی‌رساند. بازگشت همه شما به سوی خداست؛ پس شما را از آنچه انجام می‌دادید، آگاه خواهد کرد. (۱۰۵)‌ای اهل ایمان! هنگامی که یکی از شما را [آثارِ] مرگ فرا می‌رسد، باید در حال وصیت، دو عادل از هم کیشان خود را بر وصیت شاهد بگیرید؛ یا اگر در سفر بودید و مرگِ شما فرا رسید [و شاهدی از مؤمنان نیافتید] دو نفر از غیر هم کیشان خود را شاهد وصیت بگیرید. و اگر [شما وارثان در صداقت و راستی آن دو شاهد غیر مسلمان] شک کردید، هر دو را بعد از نماز حبس کنید، پس به خدا سوگند یاد می‌کنند که ما این شهادت را به هیچ قیمتی نمی‌فروشیم هر چند [مورد شهادت] خویشاوندان ما باشد، و شهادت الهی را [که در حقیقت شهادت بر وصیت است] پنهان نمی‌کنیم، که اگر پنهان کنیم از گناهکاران خواهیم بود. (۱۰۶) پس اگر اطلاعی حاصل شود که آن دو شاهد [با شهادت ناحقّ خود] مرتکب گناه شده اند، دو شاهد دیگر از کسانی که به میّت نزدیک تر [و از کم و بیش وصیت آگاه تر] ند به جای آن دو شاهدِ [خائن] می‌ایستند، و به خدا سوگند می‌خورند که شهادتمان از شهادت آن دو نفر درست تر و به حق نزدیک تر است، و [در شهادتی که بر خلاف شهادت آنان می‌دهیم] بنای تجاوز از حق را نداریم، [که اگر داشته باشیم] قطعاً از ستمکاران خواهیم بود. (۱۰۷) این [حکم به ترتیبی که خدا برای شما مقرّر کرده] برای اینکه شاهدان شهادت را به صورتی درست و صحیح ادا کنند یا بترسند، [از اینکه مشتشان باز شود و سوگندشان مورد توجه قرار نگیرد] و حقّ سوگندشان به دیگران برگردانده شود، به حقیقت نزدیک تر است. و از خدا پروا کنید و [فرمان هایش را] بشنوید؛ و خدا گروه فاسقان را هدایت نمی‌کند. (۱۰۸)
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شریعتی: در خدمت شما هستیم
حاج آقا رنجبر: تمام توجه و تمرکز یک دونده روی خودش است یعنی حواسش جمع خودش است اصلا کار ندارد که یک خیل عظیمی به تماشا نشستند هیچ گاه پیش خودش نمی‌گوید این‌ها همه راحت نشستند چرا من این همه دوندگی بکنم چرا من این همه عرق بریزم اصلا حواسش جمع خودش است حتی با دونده‌های اطراف خودش هم کاری ندارد کار خودش را می‌کند قرآن از نصایحش یکی همین است می‌گوید بیایید مثل این دونده باشید «عَلَيْكُمْ أَنفُسَكُمْ» بر شما باد خودهایتان خودتان را بپایید مواظب خودتان باشید خودتان باشید نگاه نکنید یک عده‌ای نشستند هیچ حرکتی هیچ تلاشی هیچ کوششی نمی‌کنند راحت و خوش هستند اصلا نگاه به آن‌ها نکنید کار خودتان را بکنید خط پایان را ببینید شما وقتی به خط پایان رسیدید دست پر برمی‌گردید آن‌ها تا آخر تماشا چی هستند دست خالی می‌آیند همان تنقلاتی که با خودشان آورده بودند از دست می‌دهند دست پر آمده بودند دست خالی می‌روند اما شما دست خالی آمدید دست پر می‌روید.
شریعتی: خیلی ممنون فرازهای نورانی زیارت جامعه‌ی کبیره را مرور می‌کنیم.
حاج آقا رنجبر: یک گل ماده دارد صورت دارد شکل دارد صورت بندی هم دارد ماده اش چیست؟ چوب است برگ است گل برگ است پرچم است ریشه است این‌ها ماده‌های گل هستند صورت هم دارد خود برگ یک صورت خاصی دارد یک شکل خاصی دارد ساقه یک شکل خاصی دارد ریشه یک شکل خاصی دارد صورت بندی هم دارد گل آن بالای بالاست ریشه پایین پایین است کسی که آفریننده‌ی ماده باشد می‌گویند خالق خالق یعنی آفریدگار ماده و به آن ماده می‌گویند مخلوق کسی که آفریدگار صورت باشد می‌گویند بارئ به آن صورت‌ها می‌گویند بریه کسی که آفریدگار صورت بندی باشد می‌گویند مصوِّر به آن صورت بندی شده‌ها می‌گویند مصوَّر قرآن می‌گوید «هُوَ اللَّـهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ» (حشر/ 24) می‌گوید ببین خدا خالق است یعنی هر ماده‌ای که در عالم می‌بینی آفریدگارش اوست و خدا بارع است هر صورتی که می‌بینی هر شکلی که می‌بینی این صورت گل را می‌بینی شکل گل را می‌بینی آفریدگارش اوست و هر صورت بندی که می‌بینی او صورت بندی کرده حالا در زیارت جامعه شما می‌خوانید از ویژگی‌های اهل بیت حُجَجا عَلَى بَرِيَّتِهِ بریه یعنی صورت‌ها یعنی هر صورتی که شما در این عالم می‌بینید این‌ها هر کدام حجت دارند و اهل بیت حجت آن‌ها هم هستند فقط حجت شما نیستند دلیل شما نیستند راه بر و راهنمای شما نیستند دلیل و راه بر این گل هم هستند حالا ما نمی‌فهمیم درک هم نمی‌کنیم ولی همین قدر می‌فهمیم که وقتی این گل نیاز به حجت داشته باشد نیاز به اهل بیت داشته باشد وقتی سنگ و چوب که صورت‌هایی هستند شکل‌هایی دارند مال خودشان این‌ها نیازمند اهل بیت باشند دیگر انسان جای خودش را دارد اهل بیت حجت انسان باید باشند حجت باشند یعنی چه؟ یعنی شما کاسب هستید پشت دخل هستید فرض کن اگر شما نبودی حضرت علی جای شما بود چطوری معامله می‌کرد چطوری برخورد می‌کرد گران فروشی می‌کرد؟ کم فروشی می‌کرد؟ ربا می‌گرفت؟ ربا می‌داد؟ هر کاری او می‌کرد شما هم بکن به این می‌گویند حجت بودن اهل بیت
شریعتی: خیلی سخت می‌شود
حاج آقا رنجبر: همین است دیگر اهل بیت حجت هستند یک معلم سر کلاس است بگوید جای من اگر حضرت علی می‌خواست کلاس را اداره بکند چه کار می‌کرد قبلش مطالعه می‌کرد نمی‌کرد؟ کم مطالعه می‌کرد نمی‌کرد یعنی خودش را می‌گذارد جای او او را ببرد جای خودش این می‌شود معیار و ملاک حجت بودن اهل بیت یعنی همین هیچ معنای دیگری ندارد وَ أَنْصَارا لِدِينِهِ گل در گل فروشی چقدر شاداب و با طراوت است همین گل را می‌گیری می‌آوری خانه بعد از دو روز پژمرده می‌شوی پول دادی خیلی مراقب هستی خیلی مواظب هستی اما پژمرده می‌شود می‌خشکد چرا در گل فروشی آن طور در خانه‌ی شما این طور؟ علتش این است که آن گل فروش آشناست آگاه است می‌داند این چقدر نور می‌خواهد این چقدر آب می‌خواهد این چقدر کود می‌خواهد کجا باید باشد کجا نباید باشد چقدر گرما چقدر حرارت چقدر نور شما نمی‌دانید لذا شما نمی‌توانید به این گل کمک بکنید گل رشد بکند این که شما در زیارت جامعه در وصف اهل بیت می‌خوانید انصار لدینه در دل خودش این حقیقت را دارد این‌ها کمک کنندگان و ناصران دین هستند یعنی این‌ها هستند که دین را خوب درک می‌کنند و چون درک می‌کنند می‌توانند دین را نصرت بکنند و دین را یاری بکنند.

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group