شرح زیارت جامعهی کبیره
برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: شرح زیارت جامعهی کبیره
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين رنجبر
تاريخ پخش: 29-01-95
بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت *** که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش *** هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت
همه کس طالب یارند چه هشیار و چه مست *** همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشت
سر تسلیم من و خشت در میکدهها *** مدعی گر نکند فهم سخن گو سر و خشت
ناامیدم مکن از سابقه لطف ازل *** تو پس پرده چه دانی که که خوب است و که زشت
حافظا روز اجل گر به کف آری جامی *** یک سر از کوی خرابات برندت به بهشت
شریعتی: سلام به همهی شما دوستان خوبم خانمها و آقایان خیلی خوشحالیم همراه شما هستیم در کنار شما هستیم و مهمان خانههای شما حاج آقای رنجبر سلام علیکم.
حاج آقا رنجبر: علیکم السلام بسم الله الرحمن الرحیم من هم خدمت شما و همهی بینندگان عرض سلام دارم.
شریعتی: سلامت باشید ببینیم امروز حافظ برای ما چه به ارمغان آورده و چه میخواهد.
ححح اگر چشمهای نباشد اگر چشمه ساری نباشد جوی و جوی باری هم وجود ندارد یک جوی اگر هست یک جویبار اگر است به خاطر چشمه است و اگر چیزی هم دارد از چشمه است و اگر شما پا به پای آن حرکت بکنید حتما به چشمه میرسید قرآن کریم نقش همان چشمه را دارد وصف همان چشمه سار را دارد شخصیتهای نازنینی مثل حافظ وصف همان جوی و جوی بار را دارند حافظ اگر هست اگر نامی دارد اگر آوازهای دارد و اگر هنوز میجوشد به برکت قرآن کریم است و اگر نکتهای دارد حکمتی دارد اگر طرب انگیز و فرح انگیز است از ره گذر قرآن کریم است که گفت هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم به همین خاطر اگر شما پا به پای ابیات و غزلیات حافظ حرکت بکنید حتما به چشمهی قرآن کریم راه پیدا میکنید به خوبی میبینید که این مرد هر چه دارد برگرفته از همین کتاب است اصلا سرّ این که ما در برنامهی سمت خدا هم حافظ را شروع کردیم همین بود چون من گاهی وقتها میبینم اگر شما یک قرآن را در یک دست بگیرید حافظ را در یک دست و در برابر جوان امروز بگیرید تردید ندارم که اکثرا حافظ را برمیدارند غافل از این که این حافظ هر چه دارد از همین قرآن است لذا ما میگوییم خیلی خب از همین حافظی که تو قبول داری شروع میکنیم ببین حافظ ریشه در این قرآن دارد یا ندارد؟ اگر حافظ شده به برکت قرآن کریم است شما همین غزل را ببینید تک تک بیتها ریشه در آیات الهی دارد کاملا قابل انطباق است بدون هیچ تکلف و زحمتی آیات را به قلم آورده به کلک و قلم و زبان خودش چون خودش میگوید هر کسی برای خودش یک قلم و زبانی دارد من هم برای خودم یک زبان و قلمی دارم عیب رندان مکن اِی زاهد پاکیزه سرشت که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت یک آیه دارد در قرآن آن قدر اهمیت دارد که خداوند پنج بار این آیه را تکرار میکند «وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى» (انعام/ 164) یعنی گناه هیچ کسی را به پای هیچ کسی نخواهند نوشت حالا حافظ هم همین را میگوید که گناه دگری بر تو نخواهند نوشت به همین خاطر میگوید این قدر حساسیت به خرج نده نسبت به عیب و نقص دیگران چرا این قدر سرک میکشی نسبت به عیوب و معایب دیگران چرا این قدر وسواس هستی و عیب جویی میکنی؟ مگر پای تو مینویسند که این قدر دغدغه داری رند در زبان من و شما یعنی هر کسی بهتر کلاه سر دیگری میگذارد هر کسی راحت تر دیگران را دور میزند ولی در نگاه حافظ این آدم رند نیست خیلی هم خام است خیلی هم ناپخته است رند در نگاه حافظ آن کسی است که سر کسی کلاه نگذارد زرنگ کسی است که زرنگی نکند وقتی هندسهی عالم را بفهمد و بفهمد که هر چیزی بازتابش به خودش برمیگردد اگر زیرک هم باشد زیرکی اش از جنس دیگری است لذا حافظ وقتی رندان میگوید منظورش این جماعت است جماعتی که پشت هم انداز نیستند سر کسی کلاه نمیگذارند کار خودشان را میکنند راه خودشان را میروند یک عدهای در جامعه بودند مخصوصا در عصر حافظ پررنگ تر که اینها ظاهر زاهدانهای به خودشان گرفته بودند اما در حقیقت بویی از زهد نبرده بودند چهرهی زاهدانه یک تور و دام بود همان صوفی مسلکها که دیگران را صید و شکار خودشان بکنند و به منویات خودشان برسند لذا حافظ به اینها میگوید زاهد پاکیزه سرشت یک طنز است اگر زاهد است چرا عیب رندان بکند؟ زاهد که عیب نمیکند پس وقتی میگوید پاکیزه سرشت دارد یک طعنهای میزند یعنی اِی زاهدانی که پاک و پاکیزه هستید ذاتا از معرفت و محبت و عشق پاک پاک هستید نه ذرهای از عشق و محبت در وجود شما هستید خالی خالی هستید پاکیزه از اینها هستید طرف میگوید جیب من پاک پاک است یعنی خالی خالی است عیب رندان مکن اِی زاهد پاکیزه سرشت اِی جناب زاهدی که حقیقتا سرشت و ذات تو پاک و خالی است از هر گونه معرفت و محبتی و هر گونه کمالی که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت در دنیا بله گنه کرد در بلخ آهنگری به شوشتر زدند گردن مسگری ولی در آخرت این طوری نیست نه بلخی است نه شوشتری نه آهنگری نه مسگری همه به یک چشم دیده میشوند که گناه دگری بر تو نخواهند نوشت من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش هر کسی آن دِرَوَد عاقبت کار که کشت این هم آیهی قرآن است «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنفُسَكُمْ» (مائده/ 105) اِی اهل ایمان سرتان در کار خودتان باشد این قدر سرک در زندگی دیگران در کار و بار دیگران نکشید من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش یعنی این قدر سرک در کارها نکش مگر قرآن نخواندی؟ حافظ نمیخواهد یک اصل مسلم اسلامی به نام امر به معروف و نهی از منکر را نهی و انکار بکند دعوت به بی تفاوتی و بی اعتنایی و بی رگی نمیخواهد بکند بلکه دارد امر به معروف میکند نهی از منکر میکند یک معروف بسیار مهمی که در جامعه ترک شده و یک منکر بسیار خطرناکی که در جامعه دارد به آن دامن زده میشود دارد به آن امر میکند به این نهی میکند یکی از معروفهای خیلی مهم این است که شما حریم خصوصی دیگران را نگه بدارید سرک نکشید این معروف است و یکی از منکرهای بزرگ که بسیاری از فتنهها از همین جا سر میزند این است که این حریمهای خصوصی شکسته شود این است که میگوید من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش تو چه کار به کار حریم خصوصی من داری؟ تو چه کار به پشت صحنه و پشت پردهی من را داری؟ تو حق ورود و دخالت نداری بله یک وقتی در جامعه یک کسانی به گونهای حضور پیدا میکنند به گونهای ظهور پیدا میکنند البته باید با آنها برخورد شود هر کسی هم متناسب با شأن و جایگاهی که دارد باید برخورد بکند آن جا نمیشود گفت من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش شما حق ندارید در بیمارستان سیگار دود بکنید بعد بگویید من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش شما حق دخالت را ندارید همسایه آزاریهایی که مرتکب میشویم بعد میگوییم چهاردیواری اختیاری بله چهاردیواری اختیاری به شرطی که خانه مال تو خودت باشد از در برو داخل هر کاری میخواهی بکن حتی شما داری از کوچه رد میشوی اگر در خانهی کسی باز باشد حرام است به داخل خانه نگاه بکنی حریم خصوصی اش است هر کاری دلش میخواهد انجام بدهد چهار دیواری اختیاری چهار دیواری خودت را مشخص بکن چهار دیواری تو تمام شهر نیست تمام شهر تحت اختیار و تصور تو نیست کسانی که آن گونهای که نباید وارد جامعه شوند وارد میشوند گستاخانه میگویند تمام شهر چهاردیواری ماست پس چهاردیواری من و شما چه میشود؟ هر کس یک چهاردیواری دارد پس حافظ کاری به این مسئله ندارد این مسئله جایگاه و اهمیت خودش را دارد من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت این هم آیهی قرآن است یک آیه است به دلیل اهمیتی که دارد خیلی عجیب است شاید تنها آیهای هم باشد که این طوری است خداوند به صورتهای مختلفی بیان میکند عجیب غریب است یک جا میگوید «تُجْزَوْنَ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ» (جاثیه/ 28) هر کاری بکنید نتیجه اش را خواهید گرفت یک جای دیگر میگوید «إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ» (طور/ 16) جدی جدی این طوری است هر کاری بکنی نتیجه اش را خواهی دید یک جا میگوید «هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ» (نمل/ 90) غیر از این نیست یک جای دیگر میگوید «وَمَا تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ» (صافات/ 39) جزا داده نمیشوید مگر آن طور که عمل کردید «وَلَا تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ» (یس/ 54) ما را لا میکند یک جا میگوید «إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ» (تحریم/ 7) به گونههای مختلف گفته شده این طور شما آیهای پیدا نخواهید کرد که این قدر تاکید بکند به صورتهای مختلف در قیامت هر کسی سر سفرهی خودش مینشیند در قمصر افرادی که گلچین میآمدند یکی زود یکی دیر میآمد من به صاحب کارشان گفتم چطوری میخواهید با اینها حساب کتاب بکنید بعضیها از اول صبح آمدند بعضیها سلانه سلانه بعد از طلوع آفتاب گفت دقیق محاسبه میکنیم گفتم چطوری؟ گفت گلهایی که میآورند پای ترازو وزن میکنیم یکی ده کیلو کشیده ده کیلو حساب میشود یکی بیست کیلو چیده بیست کیلو حساب میشود به هیچ کس ذرهای ظلم نمیشود قیامت هم بازار گل چین هاست پس هر گلی زدی به سر خودت زدی هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت یعنی نمیشود سر عرب و عجم جناب عالی کلاه بگذاری به حدود و حقوق دیگران تعدی و تجاوز بکنی تضییع و ضایع بکنی بعد توقع رحمت و مغفرت و آمرزش و رضوان الهی را داشته باشی اصلا امکان ندارد مگر میشود شما در باغچه هنزل بکاری رطب شیرین برداری مگر میشود؟ هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت ببین اگر در عالم ستاریت کاشتی یعنی عیب دیگران را پوشاندی ستاریت درو میکنی خدا عیب هایت را میپوشاند اگر رحمت کاشتی رحمت درو میکنی اگر بخشیدی عفو درو میکنی متناسب با خودش برداشت میکنی همه کس طالب یارند چه هوشیار و چه مست همه جا خانهی عشق است چه مسجد چه کنشت این هم آیهی قرآن است هر کسی هر چه دارد دنبال بیشترش است شما قدرت داری دنبال قدرت بیشتری ثروت داری دنبال ثروت بیشتری شهرت داری دنبال شهرت بیشتری ذات انسان این است کمال جوست کمال طلب است حد عالی همه چیز را میخواهد از آن طرف هم آن چیزی که حد عالی همه چیز را دارد خداست کمال مطلق خداست حد اعلایش خداست پس در حقیقت همه کس طالب یارند واقعا همه دنبال خدا هستند چون همه دنبال آن کمال مطلق هستند چه بفهمی چه نفهمی یک جا مولوی میگوید جمله مهمان اند در عالم ولیک کم کسی دارند که او مهمان کیست همه مهمان خدا هستند ولی کم کسی پیدا میشود که بفهمد مهمان خداست همه دنبال خدا هستند کم کسی است که بفهمد دنبال خداست همه کس طالب یارند چه هوشیار چه مست همه جا خانهی عشق است چه مسجد چه کنشت «فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّـهِ» (بقره/ 115) میخواهد بگوید تو در هر شرایطی قرار بگیری نمیتوانی بهانه جویی بکنی همه جا هر جا که باشد عشق ورزی و محبت به خداوند برای تو میسور و ممکن است همه جا خانهی عشق است مگر خانهی فرعون نبود؟ مگر قصر فرعون نبود؟ آسیه اهل عشق و محبت الهی بود کنشت بود در حقیقت محل کفر بود ولی آن عابدهی روزگار خودش شد چون طالب یار بود چون نه اساسا همه جا خانهی عشق است شما در هر شرایطی باشی میتوانی با خدا پیوند و رابطه داشته باشی حالا میخواهد مشهد باشد میخواهد تهران ایران اروپا باشد اگر توجه داشته باشد هر سمتی که رو بکنی «فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّـهِ» یعنی توجه بکنی حواست را جمع بکنی هر نقطهی عالم باشی میتوانی رابطه ات را با خدا برقرار بکنی و خودت راه خودت را درست بروی ولو در مملکت کفر باشد میتوانی درست زندگی بکنی همه جا خانهی عشق است یعنی شرایط بهانهای برای هیچ کس نخواهد گذاشت شما نمیتوانی بگویی من در خانهای هستم که اهل خانوادهی ما همه دنبال ماهواره و چه و چه هستند شرایط برای من ممکن نیست که بتوانم راه درست و حسابی طی بکنم خیلی سخت است ولی خیلی هم قیمت دارد همه جا خانهی عشق است چه مسجد چه کنشت همه جا شما میتوانی به این عشق الهی راه پیدا بکنی و دست پیدا بکنی پس پای شرایط را پیش نکش به همین خاطر خداوند قصهی همسر فرعون را میگوید که مومن نمونه زن فرعون است «وَضَرَبَ اللَّـهُ مَثَلًا لِّلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ» (تحریم/ 11) چون شرایط صد در صد کنشت بود محل کفر بود اما صد در صد درست حرکت کرد انسان مثل درخت است در شیب کوه درخت قرار بگیرد یا زمین مسطح میتواند صاف بالا برود انسان هم همین طور است کاملا میتواند برخلاف شرایط خودش حرکت بکند البته خیلی مشکل و خیلی دشوار است به همین دلیل هم خیلی قیمت دارد خداوند در بین همهی زنان زن فرعون را مثال میزند چون در یک شرایط بسیار سخت و سنگین و سهمناکی بود که خودش را بالا کشید سر تسلیم من و خشت در میکدهها مدعی گر نکند فهم سخن گو سر و خشت این هم آیهی قرآن است «لَا يَضُرُّكُم مَّن ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ» (مائده/ 105) شما اگر خوب شوید هیچ کش نمیتواند به شما آسیب بزند آسیبهای دیگران وقتی تاثیر گذار است که شما خوب نباشید میخ اگر کج بود یک ضربه به آن بزنید کج تر میشود اما اگر صاف بود ضربه بزنید محکم تر میشود سر جای خودش استوار تر میشود شما اگر هدایت شده باشید راستی پیشه بکنید دیگر ضربهها آسیبها نه تنها شما را از پا در نمیآورد بلکه محکم تر و استوار تر و مقاوم تر خواهد کرد ریشه دار تر میشوی حالا حافظ هم همین را میگوید اصلا برای من اهمیتی ندارد به من ضربه و آسیبی وارد نمیشود قضاوتهای جناب عالی و داوریهای جناب عالی من حرفم این است که سر تسلیم من و خشت در میکدهها صدها بار شاید گفته باشیم که در ادبیات حافظ مِی یعنی معرفت چون مایهی مستی و سر مستی انسان است و این مِی هر کجا به دست بیاید آن جا میکده است پس اگر یک خانهای بود در آن خانه یک ولی خدایی بود که سر تا پیش معرفت است آن خانه میشود میکده محل کسب معرفت حالا حافظ میگوید ببین من همیشه خاکسار کسانی هستم که معرفتی دارند این پیشانی من و دیوار خانهی کسانی که به من معرفتی ارزانی میکنند من فقط این جا آرام میگیرم من فقط این جا سر تسلیم و تکریم و تعظیم فرود میآورم سر تسلیم من و خشت در میکدهها دیوارها از خشت درست میشد دیوار در این خانهها که در آن انسان به یک معرفت دست پیدا میکرد میگوید من در برابر معرفت خاضع هستم حالا مدعی گر نکند فهم سخن یک مدعی اگر یک آقای که ادعای فضلش میشود اگر حرف من را نمیفهمد میکدهی من را حمل بر شراب خانه میکند مِی من را حمل بر آب انگور میکند خب بکند من که به این واضحی دارم حرف میزنم من نمیگویم سر تسلیم من و خشت در میکدهها اگر آب انگور منظورم باشد کسی که سر به دیوار میکده نمیگذارد میرود داخل میکده پولی میدهد جامی سر میکشد عربده کنان میآید بیرون دیگر او که این طور نمیگوید تو باید از جنس حرف من بفهمی من چه بگویم مدعی گر نکند فهم سخن گو سر و خشت برو سرت را بکوب به دیوار ما میگوییم سرت را بکوب به دیوار دیوارها خشتی بوده حافظ میگوید برو سرت را بکوب به خشت یا بالاتر برو بمیر چرا؟ چون مردهها را در گور میخواباندند یک مقدار خاک یا خشتی زیر سرشان میگذاشتند یعنی برو سرت را بگذار روی خشت و بمیر او نمیفهمد من چه کار بکنم؟ برای من هیچ اهمیتی ندارد میخواهی من را ولی خدا بدانی یا شیطان قلمداد بکنی هر کاری میخواهی بکنی بکن نا امیدم مکن از سابقهی لطف ازل تو پس پرده چه دانی که چه خوب است و چه زشت این هم آیهی قرآن است لطف الهی سابقه دارد سابقه اش هم از ازل بوده است خدا از ازل با بندگان خودش لطیف بوده و این لطافت هم در قرآن واقعا موج میزند یک جا میگوید «لَئِن شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِن كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ» (ابراهیم/ 7) اگر شاکر باشید یعنی نعمتهایی که به شما میدهم در مسیر خودش خرج و صرف و هزینه بکنید میدانید من با شما چه کار میکنم؟ من بزرگتان میکنم خودتان را زیاد میکنم نه نعمت را این قدر بزرگ میکنم که دگر چشم و دل سیر شوی این نعمتها به چشمت نیاید خودت را من بزرگ میکنم نه لَاَزیدنَّ نِعمَتَکم به خودت وسعت دید و نگاه میدهم بعد میگوید اگر کفران بورزی نا سپاسی بکنی دلش نمیآید بگوید لَاُعَذِّبَنَّکم قطعا عذابتان خواهم کرد میگوید عذاب من خیلی سخت است میبینید چقدر لطیف است؟ اصلا دلش نمیآید به شما بگوید من شما را عذاب خواهم کرد ابدا که فردا اگر عذابت نکرد مچش را نگیرند بگوید من که نگفته بودم عذاب میکنم من یک گزارشی داده بودم یک حکایتی از عذاب خودم کرده بودم چون خداوند در وعده هایش تخلف نمیکند ولی در وعیدش تخلف میکند در وعدههایی که به شما داده گفته اگر این کار را بکنید پاداش میدهم «إِنَّ اللَّـهَ لَا يُخْلِفُ الْمِيعَادَ» (آل عمران/ 9) ابدا تخلف نمیکند اما در وعید هایش تخلف میکند اگر هم یک جایی گفته عذابت میکنم وعید یعنی وعدهی عذاب برمیگردد یک حرکتی رفتاری از تو میبیند مثلا میبیند یک نگاه محبت آمیزی به پدرت کردی به مادرت کردی یک التفاتی به ارباب رجوعت کردی قرار بود عذابت بکند وعده کرده بود من تو را عذاب میکنم این وعید را داده بود که هر کس این کار را بکند عذاب خواهد شد ولی تخلف میکند عذاب نخواهد کرد اغماض خواهد کرد حالا حافظ میگوید ما با چنین کسی در طرف هستیم نا امیدم مکن از سابقهی لطف ازل جناب زاهد این قدر سخت گیری نکن تو پس پرده چه دانی که که خوب است و که زشت تو از کجا میدانی که چه خوب است چه زشت غیر از خدا چه میداند؟ قرآن میگوید «إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ مَن يَضِلُّ عَن سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ» (انعام/ 117) پروردگار تو او یعنی هر کسی او میداند که پشت پرده چه کسی خراب است چه کسی گمراه است و او میداند چه کسی هدایت یافته است چه کسی دستش به جایی بند است یعنی هیچ کس نمیداند حالا که هیچ کس نمیداند تو حق نداری با دیدهی حقارت آمیزی به من نگاه بکنی من را تحقیر بکنی چقدر از این قضاوتها ما در زندگی مان داریم طرف آمده پیش امام معصوم میگوید والله بالله تالله من از فلانی بهتر هستم فلانی قمار باز است کلاه بردار است همهی شهر هم میدانند و همهی شهر میدانند من این کاره نیستم و از این کار نفرت دارم چطور شما میگویی وقتی من به این آدم میرسم خودم را از او بهتر ندانم؟ حضرت فرمود الآنش قبول آخرش چه؟ آخرش همین است آخرش تو همین هستی او هم همان است؟ چه تضمینی؟ میتوانی امضا بدهی؟ گفت نه گفت نمیتوانی قضاوت بکنی که پشت پرده چه بر تو مینویسند و چه بر او حافظا روز ازل گر به کف آری جامعهی.... بهشت دنیا کوی خرابات است یعنی یک محلهای است که همه چیز رو به خرابی و ویرانی است آدمها میمیرند یک زمانی خورشید «كُوِّرَتْ» (تکویر/ 1) یک زمانی ستارهها فرو میریزند یک زمانی کوهها از هم میپاشند یک زمانی این دریاها آتش میگیرند کوی خرابات است امروز شما آبرو داری فردا نداری امروز جوانی نداری فردا نداری امروز ثروت و شهرت داری فردا نداری پس کوی خرابات است حالا میگوید ما یک روزی بالاخره از این کوی خرابات میرویم ولی مواقفی بین راه است نه یکی نه دو تا نه صد تا که ما را آن جا متوقف میکنند و ما را مورد سوال و مواخذه قرار میدهند داریم که دارند میروند دستور میدهند.....انهم مسئولین اینها را نگه دارید باید جواب بدهند کجا سرشان را انداختند میروند؟ باید یکی یکی جواب بدهند آن عالم مواقفی است این طوری نیست از دنیا مستقیم بروی بهشت ولی یک راه دارد برای مستقیم به بهشت رفتن از کوی خرابات به بهشت که هیچ موقفی بین راه نباشد آن هم این که از این دنیا با معرفت به آن دنیا بروی اگر یک معرفتی با خودت ببری دیگر این مواقف برای جناب عالی نیست یک روایتی داریم همین را تاکید میکند فیقول الجبار جل ذکره للملائکة الذین معهم احشروا اولیائی الی الجنه و لا توقفوهم مع الخلائق دوستان من را مستقیم ببرید بهشت اینها را با مردم نگه ندارید حساب اینها جداست اینها در دنیا حساب هایشان را پس دادند اینها با حساب کتاب زندگی کردند دیگر چه حسابی بگیریم حساب و کتاب مال کسانی است که با حساب و کتاب زندگی نکردند هر کاری دلش خواسته کرده این بیچاره که در دنیا همهی کارهایش روی حساب کتاب بود چرا متوقف میکنید بگذارید مستقیم برود حالا حافظ هم همین را میگوید حافظا روز اجل روزی که جناب اجل تشریف میآورد روزی که مرگ به سراغت میآید گر به کف آری جامی اگر جام معرفتی به دست بیاوری آن معرفت را بنوشی سرشار شوی از معرفت یک سر از کوی خرابات یک سر از این دنیا ان شاء الله برندت به بهشت
مجری: خیلی ممنون یاد آن روایت افتادم که هر کس آخرین کلمهای که به زبان میآورد صلوات باشد یا لا اله الا الله مستقیم به بهشت میرود خیلیها گفتند مریض داریم خیلی وقت است برای مریضها دعا نکردید خداوند شفای عاجل به همهی مریضها عنایت بکند آیات 7 تا 13 سورهی مبارکهی توبه را میشنویم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
كَيْفَ يَكُونُ لِلْمُشْرِكِينَ عَهْدٌ عِندَ اللَّـهِ وَعِندَ رَسُولِهِ إِلَّا الَّذِينَ عَاهَدتُّمْ عِندَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ فَمَا اسْتَقَامُوا لَكُمْ فَاسْتَقِيمُوا لَهُمْ إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ ﴿٧﴾ كَيْفَ وَإِن يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ لَا يَرْقُبُوا فِيكُمْ إِلًّا وَلَا ذِمَّةً يُرْضُونَكُم بِأَفْوَاهِهِمْ وَتَأْبَى قُلُوبُهُمْ وَأَكْثَرُهُمْ فَاسِقُونَ ﴿٨﴾ اشْتَرَوْا بِآيَاتِ اللَّـهِ ثَمَنًا قَلِيلًا فَصَدُّوا عَن سَبِيلِهِ إِنَّهُمْ سَاءَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ ﴿٩﴾ لَا يَرْقُبُونَ فِي مُؤْمِنٍ إِلًّا وَلَا ذِمَّةً وَأُولَـئِكَ هُمُ الْمُعْتَدُونَ ﴿١٠﴾ فَإِن تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ فَإِخْوَانُكُمْ فِي الدِّينِ وَنُفَصِّلُ الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ ﴿١١﴾ وَإِن نَّكَثُوا أَيْمَانَهُم مِّن بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُوا فِي دِينِكُمْ فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لَا أَيْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنتَهُونَ ﴿١٢﴾ أَلَا تُقَاتِلُونَ قَوْمًا نَّكَثُوا أَيْمَانَهُمْ وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَهُم بَدَءُوكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّـهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَوْهُ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ ﴿١٣﴾
ترجمه:
چگونه مشرکان را نزد خدا و پیامبرش پیمانی [استوار] تواند بود [در صورتی که همواره پیمان شکنی میکنند] مگر کسانی که با آنان در کنار مسجد الحرام پیمان بسته اید، پس تا زمانی که [به پیمانشان] با شما پایداری کنند، شما هم به پیمانتان با آنان پایداری کنید؛ زیرا خدا پرهیزکاران را دوست دارد. (۷) چگونه [مشرکان بر پیمان خود پای بندند؟] و در صورتی که اگر بر شما چیره شوند، نه [پیوندِ] خویشاوندی را در حقّ شما رعایت میکنند، نه پیمانی را!! شما را با زبانشان خشنود میکنند، ولی دل هایشان [از خشنود کردن شما] امتناع دارد و بیشترشان فاسقند. (۸) آیات خدا را در برابر بهایی اندک فروختند و مردم را از راه خدا بازداشتند؛ راستی چه بد است آنچه را همواره انجام میدادند. (۹) در حقّ هیچ مؤمنی رعایتِ [پیوندِ] خویشاوندی و پیمانی را نمیکنند؛ و آنان همان تجاوز کارانند. (۱۰) پس اگر [از پیمان شکنی، قطع رحم، کفر و شرک] توبه کنند و نماز را بر پا دارند و زکات بپردازند، برادران دینی شمایند؛ و ما آیات خود را برای گروهی که [واقعیات را] میدانند، به صورتهای گوناگون بیان میکنیم. (۱۱) و اگر پیمان هایشان را پس از تعهدشان شکستند و در دین شما زبان به طعنه و عیب جویی گشودند، در این صورت با پیشوایان کفر بجنگید که آنان را [نسبت به پیمان هایشان] هیچ تعهدی نیست، باشد که [از طعنه زدن و پیمان شکنی] بازایستند. (۱۲) چرا و برای چه نمیجنگید؟ آن هم با گروهی که پیمانهای خود را شکستند، و عزمشان را بر بیرون کردن پیامبر از وطنش جزم کردند و هم آنان بودند که نخستین بار با شما جنگیدند، آیا از آنان میترسید؟! در صورتی که اگر مؤمن هستید، خدا سزاوارتر است که از او بترسید. (۱۳)
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
مجری: از فردا شما میتوانید به صورت هم زمان برنامهی ما را از رادیو قرآن بشنوید موج FM ردیف 100 مگا هرتز و موج AM ردیف 900 مگاهرتز، نکتهی قرآنی را میشنویم.
حاج آقا رنجبر: گل وقتی که میآید با خودش گلاب را میآورد عسل هم با خودش میآورد چون اگر گل نباشد گلاب یعنی چه؟ عسل یعنی چه؟ ایمان مثال گل را دارد وقتی که ایمان میآید با خودش یک عسلهایی هم دارد یک شیرینیهایی هم دارد شیرینیهایی که شفاء است و یک عطر و بویی هم به زندگی انسان خواهد دارد رائحهی زندگی انسان یک رائحهی دیگری خواهد شد یکی از عسلهای ایمان همان دلیری و بی باکی و تحبر است یعنی انسان یک حالتی پیدا میکند که از هیچ چیز و هیچ کس هیچ ترس و هراس و واهمهای نخواهد داشت چرا؟ چون ایمان دارد که همه کاره خداست به تعبیر حضرت علی تَقَلُّبُکُمْ فِی قَبْضَتِهِ (نهج البلاغه، خطبه 184) شمشیر جای دست دارد به آن جای دست میگویند غبضه این شمشیر هیچ کاره است آن غبضه همه کاره است آن کسی که این شمشیر را در غبضهی خودش دارد همه کاره است لذا در صحنهی جنگ وقتی شمشیر به سمت یک کسی میکشند او نمیآید در برابر شمشیر زانو بزند التماس بکند در برابر آن شخصی که شمشیر در قبضهی اوست تعظیم میکند کسی که ایمان داشته باشد میداند همه نقش شمشیر دارند شمشیر کارهای نیست همه کاره کسی است که شمشیر در دست اوست خداوند میگوید شمشیر در دست من است اگر میخواهی زانو بزنی در برابر من زانو بزن آن شمشیر است کاری از شمشیر ساخته نیست شمشیر در دست من است در دست آن کسی که هست را باید نسبت به او تمکین و تسلیم باشی اهل ایمان این را میفهمند که همه کاره اوست لذا روی هیچ کسی حساب باز نمیکنند «أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّـهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَوْهُ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ» شما از آنها میترسید؟ آنها که همه شمشیر هستند کارهای نیستند اگر قرار است بترسید خدا سزاوارتر است که از او حساب ببرید خدا که ترس ندارد نه یعنی بترسید که خدا را از دست بدهید خدا را از دست بدهی چه میخواهی به جایش بگذاری؟ البته اگر ایمان داشته باشی این خشیت نسبت به خداوند و نترسی نسبت به دیگران که از عسل شیرین تر است نصیب کسی میشود که اهل ایمان باشد و باور داشته باشد و گل باور و ایمان در دل و درون او دمیده باشد.
مجری: خیلی ممنون وارد فضای نورانی زیارت جامعهی کبیره میشویم.
حاج آقا رنجبر: مِنَاراً لِلبِلَادِه آن وقتها در ورودی شهرها اطراف شهرها یک ستونهایی علم میکردند بالای آن ستونها شبها آتش میکردند که مسافرین و ره گذارها از دور آن شعله را ببینند و بیایند به سمت آبادی هر کس به سمت آن ستونها و شعلهها میرفت به آبادی میرسید هر کس نمیرفت به آبادی نمیرسید از آبادی دور میشد آن ستونها را به فارسی گلدسته میگویند گل یعنی آتش دسته هم یعنی جایگاه گل دسته یعنی جایگاه آتش الآن گلدسته اسم بی مسمایی شده عربها میگویند مَنار که همان گلدسته است یعنی محل نار محل آتش اهل بیت میگویند ما حکم منار را داریم یعنی هر کس بیاید سراغ ما به آبادی میرسد زندگی اش آباد میشود دنیایش آباد میشود آخرتش آباد میشود و هر کسی از ما فاصله بگیرد از آبادی فاصله گرفته است آباد نخواهد شد رنگ آبادی نخواهد دید به ویرانی خواهد رفت بعد زیبا هم است میگوید منار لبلاده بلاد جمع بلد است بلد یعنی شهر ما یک ده داریم یک شهر داریم یک کلان شهر داریم ده معمولا جایی است که آبادی در آن جا نیست محل رشد برای کسی نیست نگاه بکنی میبینی تعداد حیوانات از تعداد انسانها خیلی بیشتر است در یک خانه چهار نفر هستند چهل گوسفند دارند بیاییم این طرف تر میشود شهر که محل آبادی و رشد است و از آن حیوانات هم خبری نیست شما در خیابان میروید گلهی الاغ و اسب و استر نمیبینید حالا بیایید بالاتر کلان شهرا ست شهرهای خیلی بزرگ است که اصلا شهرهای کوچک هر آبادی دارند از آن جاست آباد ترین نقطهها همان شهرهای بزرگ و کلان شهرها هستند انسانها اساسا یک چنین دسته بندی دارند بعضیها ده هستند بعضیها شهر هستند بعضیها کلان شهر یعنی بعضیها را وقتی میروی سراغشان هیچ آبادی پیدا نمیکنی هیچ رشدی پیدا نمیکنی واقعا ده هستند و حیوانیتشان بر انسانیتشان میچربد این که مولوی میگوید ده مرو ده مرد را احمق کند از من به تو نصیحت ده نروی احمق میشوی منظور از ده روستا حومه و حوالی شهر نبود خیلی از بزرگان شخصیتها خیلی از مراجع از دل همین دهها و روستاها برخواستند لذا بلافاصله میگوید ده چه باشد شیخ واصل ناشده یک کسی که ادعا میکند شیخ است پیر است بزرگ است راهنما است ولی دستش به هیچ جا بند نیست این ده است کنار این نروی رشد نمیکنی ولی بعضیها هستند شهر هستند «وَالْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ» (اعراف/ 58) اهل بیت فرمودند منظور از بلد طیب شهر پاکیزه انسانهای پاکیزه هستند بعضیها شهر هستند میروی کنارشان رشد میکنی بالاتر میروی بالاتر از اینها بعضیها کلان شهر هستند یک جا آیهای در قرآن است که اهل بیت میگویند شیعههای ما شهر هستند ما شهرهای بزرگ هستیم آبادی شیعهها از ماست حالا این جا میگوید اهل بیت منار هستند برای بلاد برای شهرها یعنی برای شیعهها یعنی هر شیعهای برای خودش یک شهر و یک آبادی است.