شرح زیارت جامعهی کبیره
برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: شرح زیارت جامعهی کبیره
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين رنجبر
تاريخ پخش: 05-02-95
بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
ساقی حدیث سرو و گل و لاله میرود *** وین بحث با ثلاثه غساله میرود
مِی ده که نوعروس چمن حد حسن یافت *** کار این زمان ز صنعت دلاله میرود
شکرشکن شوند همه طوطیان هند *** زین قند پارسی که به بنگاله میرود
طی مکان ببین و زمان در سلوک شعر *** کاین طفل یک شبه ره یک ساله میرود
آن چشم جادوانه عابدفریب بین *** کش کاروان سحر ز دنباله میرود
از ره مرو به عشوه دنیا که این عجوز *** مکاره مینشیند و محتاله میرود
باد بهار میوزد از گلستان شاه *** وز ژاله باده در قدح لاله میرود
حافظ ز شوق مجلس سلطان غیاث دین *** غافل مشو که کار تو از ناله میرود
شریعتی: سلام به همهی شما دوستان خوبم خانمها و آقایان خیلی خوشحالیم همراه شما هستیم در کنار شما هستیم و مهمان خانههای شما حاج آقای رنجبر سلام علیکم.
حاج آقا رنجبر: علیکم السلام بسم الله الرحمن الرحیم من هم خدمت شما و همهی بینندگان عرض سلام دارم.
شریعتی: سلامت باشید خوشحالیم خدمت شما هستیم. امروز هم گشت و گذاری داریم در بوستان غزلیات ناب حافظ و این غزل که ساقی حدیث سرو و گل لاله میرود.
حاج آقا رنجبر: آب نیاز بشر است و حیات بشر هم به آب است یک نیاز حیاتی است همیشه و همه جا و خود این آب هم هیچ حاجت و نیازی به تغییر ندارد یعنی آبی که امروز ما مینوشیم با آبی که هزاران سال پیش نوشیده میشد یکی است ترکیباتش عناصرش یکی است و حاجتی هم به تغییر ندارد ولی البته ظرفش تغییر میکند مثلا قبل ترها آب را میریختند مثلا در کوزه در مشک مصرف میکردند امروز دیگر شما نمیتوانید آب را در مشک بریزید یک حالت طنز گونهای پیدا میکند ظرفها باید تغییر بکند به روز باشد شما امروز آب را به جای این که در کوزه بریزید در ظرف کریستال میریزید آب زمزم را اگر در کوزه در مشک بریزید جاذبهای برای دیگران نخواهد داشت ظرفها باید تغییر بکند دین هم وصف آب را دارد نقش آب را دارد نیاز بشر و حیات بشر به دین است همان دینی که هزار و چهار صد سال پیش بود و همان دین نه کم نه زیاد ولی البته ظرفش را باید تغییر داد یعنی قالب بیانی اش باید تغییر بکند یک وقتی حوصلهی مستمعین اقتضا میکرد یک کسی بالای منبر مینشست یک خطبهی مطول عربی را میخواند بعد هم یک عبارت متنتنی داشت عبارت پردازیها میکرد و در لا به لای آن یکی دو نکته هم به مستمعینش منتقل میکرد همه هم خوش و خوشحال و خرم جلسه را ترک میکردند ولی امروز اگر یک منبری واعظ مبلغ بخواهد با همان قالب و چهارچوب با مخاطبین و مستمعینش صحبت بکند هیچ جاذبهای نخواهد داشت اصلا سرّ این که بسیاری از منابر ما هم خلوت است همین است مردم نسبت به دین وا زدگی ندارند وا زدگیها نسبت به قالب هاست نسبت به فرمهای بیانی است.
شریعتی: ذائقهها تغییر کرده.
حاج آقا رنجبر: بله شما باید مطابق ذائقهها مفاهیم دینی را منتقل بکنید حافظ از همان ظرفهای کریستال است اگر چه چند صد سال قبل گفت ولی برای امروز ما گفت لذا این قدر که امروز حافظ درخشان است و جاذبه دارد در روزگار خودش نداشت یکی از قالبهای بسیار تاثیر گذار است ما حافظ را به خاطر فرمش میخواهیم فرمش زیباست بسته بندی اش زیباست و الا محتوا همان محتوایی است که در معارف ما آمده نمونه اش همین غزل است میخواهد فلسفهی نزول قرآن را بیان بکند که اساسا قرآن برای چه نازل شده قرآن آمده تا دست انسان را بگیرد تا کجا ببرد؟ به کجا ببرد؟ تمام قرآن را در یک مصراع معنا میکند ساقی حدیث سرو و گل و لاله میرود تمام قرآن همین است یک آیه اش را شما پیدا نمیکنید که زیر مجموعهی این مثال قرار نگیرد میگوید قرآن نازل شده تا من و شما سرو شویم تا من و شما گل شویم تا من و شما لاله شویم همین هیچ دلیل دیگری ندارد سرو مظهر راستی است در بین درختان شما نگاه بکنید سرو خیلی راست قامت قد میکشد درخت توت را شما نگاه بکنید یک شاخه اش شرق است یک شاخه اش غرب است ولی شاخههای سرو را هم ببینید هر چه هم بالاتر میرود خودش را بیشتر جمع و جور و ضبط و رفت میکند یعنی هر چه به آسمان نزدیک تر میشود مودب تر است موقر تر است بسیاری از این آیات دعوت به سرو شدن است میگوید مثل این سرو باشید« تَعَالَوْا» (نساء/ 61) بالا بیایید این طرف آن طرف نروید راستی را پیشه بکنید نصرت الهی مدد الهی با راستی به دست میآید با صدق به دست میآید حضرت علی فرمود فَلَمَّا رَأَی اللَّهُ صِدْقَنَا أَنْزَلَ بِعَدُوِّنَا الْكَبْتَ وَ أَنْزَلَ عَلَیْنَا النَّصْرَ (نهج البلاغه، خطبه 56) خدا همین که در ما صدق دید صداقت و راستی دید نصرتش را بر ما نازل کرد این یک فرمول است یعنی خدا به کسی کمک میکند که سرو صفت باشد راستی پیشه بکند هر کسی راستی پیشه کرد نصرت خدا بر او نازل خواهد شد بر او فرود خواهد آمد اولین نصرتی هم که خدا میکند این است که شما را به عقب میراند شما در این جامعه اگر کسی بخواهد با راستی زندگی بکند پیش میرود یا عقب میافتد؟ قطعا عقب میافتد و این نصرت الهی است چرا؟ این را عقب میگذارد تا آماده شود برای یک پرش برای پرواز برای جهش برای اوج گرفتن برای یک شتاب مثل کسی که میخواهد از این طرف جوی بپرد آن طرف جوی چند قدم میرود عقب اگر از همان نقطهای که است پرش بکند جایش وسط جوی و نهر است لذا چند قدم میرود عقب این چند قدم رفتن به عقب به او نیرو و انرژی میدهد تیری که در کمان میگذارند باید برود عقب و هر چه بیشتر برود عقب شتابش و سرعتش بیشتر میشود برای رسیدن به هدف لذا خداوند اولین نصرتی که به انسانهای صادق میکند خیلیها گلایه مند هستند میگویند ما تا یک صداقتی به خرج میدهیم به جای این که جلو بیفتیم عقب میافتیم قرار نیست پیش برود قرار است فعلا پس بروی شما اگر بخواهی در بازار با راستی و درستی معامله بکنی واقعا از همهی رفقایت عقب میافتی ولی عقب نمیمانی آنها با دروغ جلو میافتند اما جلو نخواهند رفت این هندسهی عالم است خدا نصرت را با راستی و صدق گره زده است در سایهی راستی و صدق است که شما به نصرت و مدد و امداد الهی دست پیدا میکنید.
شریعتی: اگر آن مدد را میخواهیم باید راستی پیشه بکنیم.
حاج آقا رنجبر: بله باید سرو گون و سرو صفت و سرو منش باشیم بسیاری از آیات قرآن همین را میگوید منتها به لحنها و گویشها و بیانهای مختلف گاهی به اسم تقوا گاهی به اسمهای دیگری همین حقیقت را میخواهد بیان بکند.
شریعتی: شاید سرو مظهر استقامت هم است «إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّـهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا» (فصلت/ 30)
حاج آقا رنجبر: پایداری و استقامت تعلق نداشتن مثل خیلی چیزهاست به هر حال بخش عمدهای از آیات الهی دعوت به سرو شدن است بخش عمدهای از آیات الهی دعوت به گل شدن است میگوید گل باش گل چیست؟ گل مظهر بخشندگی است گل مظهر بخشش است یعنی هر کس برود سراغ گل دست خالی برنمیگردد گلاب گیر گلابش را میگیرد کندو دار عسلش را میگیرد نقاش نقش اش را برمیدارد عکاس عکسش را میگیرد من و شما وقتی میرویم آن عطر و بوی و رائحهی خوشش را استشمام میکنیم هیچ کسی از کنار گل دست خالی برنمیگردد گل برای همه خوب است منشأ خیر است برای همه رحمت و مفید و نافع و سودمند است قرآن میگوید بیا گل باش بیا برای همه منشأ خیر و خوبی باش یک کاری بکن که همه از سایهی تو از قبل تو یک سود و صرفه و فایدهای ببرند کسی از جانب تو متضرر نشود زیان نبیند مگر کسی از گل زیان میبیند؟ بیا گل باش گل برای همه دوست داشتنی است چه کسی است که در این عالم گل را دوست نداشته باشد بله بچهها از روی نادانی نافهمی به خاطر عدم بلوغی که دارند گاهی گل را میچینند پرپر میکنند زیر با له میکنند شوت میکنند اهل بیت گلهای این عالم بودند یک کسانی نا فهم بودند نادان بودند حتی اینها را زیر سم ستوران هم میبردند وگرنه اگر کسی در این عالم فهم و شعور و درک و دریافتی داشته باشد مگر میتواند عاشق و شیدای اینها نباشد؟ بیا گل باش گل را همه دوست دارند یک کاری بکن که همه تو را دوست داشته باشند آنهایی که درک و عقل دارند تو برایشان محبوب باشی سومین توصیه و دعوت قرآن این است که بیا لاله باش لاله درونش یک داغ است گفت ما آن شقایقیم که با داغ زاده ایم مظهر داغ داری و درد مندی است بسیاری از آیات الهی ما را دعوت میکنند به این که بیایید لاله صفت باشید بی درد و بی تفاوت نباشید شما یک پارچ آب روی زمین میپاشید میریزید این حرکت میکند نمیایستد به هر چالهای برسد تا آن چاله را پر نکند سرشار نکند عبور نمیکند این طور نیست دور بزند بی تفاوت و بی اعتنا نیست از یک آب که نباید کمتر بود بی درد نباش یک زمانی متاسفانه در همین شهر تعدادشان خیلی معدود بود خیلی محدود بود اما یک شعار بسیار سنگینی دادند که نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران این یعنی چه؟ یعنی ما نمیخواهیم لاله باشیم ما میخواهیم بی درد باشیم ما میخواهیم بسیاری از آیات الهی را به جای این که روی سر بگذاریم زیر پا بگذاریم اینها میگفتند ما دستمان را روی کلاه خودمان بگذاریم که باد نبرد غافل از این که این باد از همان لبنان میآید و اگر آن جا جلویش را نگیرند بیاید این جا نه تنها کلاهت را خواهد برد خودت را هم خواهد برد قرآن میگوید لاله باش آیات جهاد زیر مجموعهی همین لاله بودن است چرا قرآن دعوت به جهاد میکند؟ به خاطر همین میگوید لاله صفت باش اگر کسی دارد مورد ظلم و ستم و جور و جفا قرار میگیرد نباید بی تفاوت باشی تمام قرآن همین است شما یک آیه پیدا بکن که شما را یا دعوت به سرو صفت بودن نکند یا گل بودن یا لاله بودن همهی آیات الهی همین هستند ریشهی همهی اینها عشق و محبت است یعنی اگر کسی در دل خودش عشق و محبت و عاطفهای داشت راستی پیشه میکند سرو صفت میشود سر شما کلاه نمیگذارد شما دیده اید مادری سر فرزندش کلاه بگذارد؟ اصلا میشود تصور کرد؟ امکان ندارد به خاطر این که مادر دنیای محبت است دریای ملاطفت است عاطفه است مگر میشود راستی پیشه نکند صادق تر از مادر نسبت به فرزندش را پیدا نمیکنی چون عاشق تر از مادر نسبت به فرزندش را پیدا نمیکنی همین طور اگر انسان عاشق بود گل میشود بخشنده میشود کریم میشود من اگر به شما عشق و محبتی نداشته باشم نسبت به شما نفرت و بیزاری داشته باشم کی حاضرم آن چه که دارم سخاوتمندانه در اختیار شما بگذاریم دریغ میکنم همان طور که دشمن از دشمنش دریغ میکند پس ریشهی گل بودن هم عشق و محبت است همین طور ریشهی لاله بودن عشق و محبت است من کی درد دیگران را دارم وقتی که عشق و محبت و عاطفه داشته باشم وقتی عشق و محبت نباشد جایی برای لاله بودن ندارد پس ریشهی دین یک چیز بیشتر نیست عشق و محبت است عشق و محبت که بیاید آدمی صفت سرو و صفت گل و صفت لاله را پیدا میکند لذا حافظ میگوید تمام قرآن توصیه به همین حقیقت است بیا سرو باش بیا گل باش بیا لاله باش و اگر هم میخواهی این سه تا را داشته باشی برو عاشق شو عاشق شو ورنه روزی کار جهان سر آید ناخوانده درس مقصود از کارگاه هستی آن چیزی که به دردت میخورد به فریادت میرسد عشق است عشقت رسد به فریاد چون عشق است که تو را گل و سرو و لاله میکند حالا خطابش به خداوند است ساقی بارها عرض کردیم حافظ وقتی میگوید ساقی منظورش خداوند است به دلیل این که خداوند در قرآن خودش را به عنوان ساقی معرفی کرده «وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا» (دهر/ 21) وانگهی همهی عطشها به دست او مرتفع میشود انسان تنها به دست خدا سیر و سیراب میشود هیچ چیز انسان را سیر و سیراب نمیکند نه قدرت نه ثروت نه شهرت هیچ لذا خطاب به خداوند دارد خطاب ساقی است میگوید خدایا من میدانم در کتاب تو حرف و حدیث از چیست ساقی حدیث سرو و گل و لاله میرود ماجرا این است که ما بیاییم سرو شویم بیاییم گل شویم بیاییم لاله شویم زین بحث با ثلاثهی غساله میرود آنهایی که در قدیم اهل مِی و میخوارگی بودند معتقد بودند هر کسی صبح ناشتا سه پیاله شراب مصرف بکند تمام اعما و احشایش پاک میشود فضولاتش دفع میشود سر حال و کیفور میشود حافظ همین واژه را وام گرفته میگوید اگر یک مادهای است که میتواند آلودگیهای جسمی و درونی انسان را از انسان دور بکند پس بایستی یک مادهای هم باشد که بتواند آن آلودگیهای روحی و اخلاقی انسان را از انسان دور بکند و تطهیر بکند من اسمش را میگذارم ثلاثهی غساله اینها میگویند سه جرعهی شوینده که میآید درون انسان را میشوید من هم اسم آن را میگذارم ثلاثهی غساله یعنی همان طوری که جسم آدمی ثلاثهی غسالهای دارد پیش اهلش روح آدمی هم یک ثلاثهی غسالهای دارد یک جرعههایی است که اگر انسان بنوشد آن ناراستیها میرود سرو صفت میشود آن بخلها میرود گل میشود آن بی دردیها و بی تفاوتیها میرود لاله میشود میگوید من اسم آن را ثلاثهی غساله میگذارم آن همان قرآن است این قرآن است که میتواند آلودگیهای روحی و روانی شما را از شما دور بکند حالا چرا میگوید ثلاثهی غساله مرحوم علامه طباطبائی در تفسیر همین غزل یک تعبیری دارد ایشان میفرماید یک کسی در عالم خواب حافظ را میبیند این را هم داشته باشید که معمولا اولیاء خدا اهل معرفت سبک و سیره شان این است که وقتی یک چیزی خودشان در خواب دیدند را به زبان دیگری بیان میکنند اِی بسا این خواب مال خودش باشد همشیرهی آیت الله بهجت هم همین را نقل میکنند که معمولا خوابها مکاشفاتی که خودش داشت از زبان دیگران میگفت مثلا میگفت یکی خواب دیده یکی در عالم مکاشفه دیده مرحوم علامه طباطبائی میگوید یکی در عالم خواب حافظ را میبیند و از او میپرسد منظورت از این ثلاثهی غساله چیست دیگران خیلی حرفها زدند میگوید حافظ میپرسد چه میگویند میگوید فلانی گفته منظور شما این است فلانی گفته منظور شما این است میگوید نه منظور من این نیست میگوید پس منظور چیست میگوید منظور من از ثلاثهی غساله ماء است آب است میگوید ماء چند حرف است؟ سه حرف است ثلاثه است کارش چیست؟ شویندگی است پس ثلاثهی غساله است میگوید منظور من این است که همان طور که اهل شراب میگویند شراب شوینده است خداوند یک آبی از آسمان نازل کرده به نام قرآن که آن شویندهی کدورات انسانی است روح مکدر انسان را صفا میدهد شستشو میدهد آن شراب است که اگر بیاید ناراستی را از شما میشوید میزداید بخل را همین طور بی دردی و بی تفاوتی را همین طور این بحث میگوید این سخن این سرو شدن گل شدن لاله شدن فقط با همین آب حیات قرآن امکان پذیر است با هیچ چیز دیگر شما نمیتوانید سرو صفت و گل صفت و لاله صفت باشید مِی ده که نوعروس چمن حد حسن یافت کار این زمان ز صنعت دلاله میرود چمن یعنی گل و گیاه اما در ادبیات حافظ گاهی استعاره از باغ است میخواهد بگوید باغ و گلستان و بوستان میگوید چمن عروس هم یعنی زیبا در محاورات خود ما هم امروز همین معنا را دارد مثلا میگوییم بیروت عروس خاورمیانه است یعنی زیبای خاورمیانه است زیباترین شهر خاورمیانه است چمن که باغ باشد در بین گیاهان زیباترین گیاه گل است لذا گل را میگویند عروس چمن حالا این گلی که تازه از غنچه در آمده طبیعتا میشود نو عروس حافظ میگوید دردمندانه هم میگوید به خدا هم میگوید میگوید نگاه به باغچه به باغ بکن این گلها گیاه هستند ولی حد حسن پیدا کرده اند نهایت زیبایی و جمال و کمال پیدا کرده اند نپسند که یک گیاه به آن جمال و کمال خودش دست پیدا بکند اما من انسان که اشرف مخلوقات هستم به جمال و کمال خودم راه پیدا نکنم و تو میدانی که جمال و کمال من با چه اتفاق میافتد با معرفت همان معرفتی که مثل مِی مثل باده انسان را مست و سرمست میکند پس مِی ده بیا به ما معرفتی بده که نو عروس چمن حد حسن یافت این گل تازه رسته به حد جمال و کمال خودش راه پیدا کرد نخواه که ما کمتر باشیم کار این زمان به صنعت دلاله میرود آن وقتها بیشتر معمول بود الآن کمتر است در شهرها به خصوص شهرهای کوچک و روستاها یک خانمهایی بودند که واسطهی وصلت دیگران میشدند یک آقا پسری میخواست ازدواج بکند به این میگفتند یک دختر خانمی پیدا میکرد یک دختر خانمی میخواست ازدواج بکند به او میگفتند واسطه میشد آقا پسری را پیدا میکرد همسریابی میکرد به آنها میگفتند دلاله یعنی کارشان وساطت و واسطه گری میکرد این دلالهها دست عاشق را در دست معشوق میگذاشتند دست مجنون را در دست لیلی میگذاشتند حافظ میگوید این معرفت که همان صفت مِی را دارد دلالهی ما و خداست تنها چیزی که میتواند دست بنده را بگذارد در دست خدا دست عاشق را بگذارد در دست معشوق معرفت است این کار فقط از صنعت از هنر از کارسازی همین معرفت ساخته است از هیچ چیز دیگر ساخته نیست لذا مِی ده که نو عروس چمن حد حسن یافت کار این زمان ز صنعت دلاله میرود از هنرهای همین دلاله است یعنی همین مِی همین معرفت یعنی اگر مِی به ما بدهی دست ما در دست تو قرار میگیرد تنها چیزی که میتواند ما را به تو وصل بکند معرفت است هیچ چیز دیگر نمیتواند این وساطت را داشته باشد شکر کن شوند همه طوطیان هند زین قند پارسی که به بنگاله میرود هندوستان در گذشته به صورت امروز نبود منطقهای داشت به نام بنگاله که بعدها تفکیک شد به پاکستان و هند بخشی از بنگاله رفت سمت پاکستان یک بخشی رفت به سمت هند بنگاله مرکز صادرات قند و شکر بود به تمام ممالک مثلا از بنگالهی هند شکر و قند میآوردند به شیراز حافظ میگوید گذشت آن زمان که از بنگاله قند و شکر میآوردند به شیراز از این به بعد از شیراز باید قند و شکر ببرند قند و شکر چیست؟ همین شعرهای من همین غزلهای من این غزلهای من اگر برسد بنگاله اگر برود به هند و طوطیان هند آن را زمزمه بکنند طوطی هم استعاره از شعراست چون طوطی سخن میگوید و سخن گفتنش هم زیباست شاعران هم سخن میگفتند و سخنانشان زیبا بود به همین دلیل به شعرا طوطی میگفتند مثلا به امیر خسرو دهلوی میگویند طوطی هند میگوید این شعرهای من آن قدر شیرین است که اگر برود به بنگاله و شاعران برجستهی هند آن را زمزمه بکنند دهانشان شیرین شود تازه یاد میگیرند چطور شیرین سخن بگویند و شعر بگویند شکر شکن شوند همهی طوطیان هند همهی شاعران هند زین قند پارسی که به بنگاله میرود حافظ حدیث نعمت میکند این فرمان الهی است «وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ» (ضحی/ 11) خدا خوشش میآید اگر چیزی به شما داده شما به زبان بیاوری فاش کنی برملا بکنی در روایت داریم اگر خدا چیزی به تو داد آن را کتمان نکردی ابراز نکردی عکسش را گفتی که خدا چیزی به ما ندادی از تو خواهد گرفت خدا دوست دارد مثل پدری وقتی درآمدی سرمایهای در اختیارش میگذارد دوست دارد فرزند به زبان بیاورد.
شریعتی: خیلی وقتها فکر میکنند این طوری تواضع میکنند.
حاج آقا رنجبر: ابدا تواضع یک معنا دارد این هم یک معنا یک وقت میخواهی انتساب به خودت بدهی بگویی اینها مال خودم است این جا تواضع تکبر پیش میآید ولی حافظ بارها میگوید هر چه من دارم از اوست با این فرض که اینها مال من نیست او داده به من حدیث نعمت بکن در پس آینه طوطی صفتم داشتهاند آن چه استاد ازل گفت بگو میگویم یک چنین پشتوانهای دارد یعنی قبلا گفته هر چه دارم از اوست هیچ چیز مال خودم نیست در همین غزل هم خواهد گفت این حدیث نعمت است همان چیزی است که مرضی رضای حق است لذا به اندک بهانهای سپاس خودش را هر بار به نوعی بیان میکند طی مکان بین و زمان در سلوک شعر کاین طفل یک شبه ره یک ساله میرود یک وقت یک کسی یک کتابی را مینویسد میگوید میخواهم ناشرش خودم باشم پشت کتاب مینویسد ناشر مولف این اول بیچارگی است خودش باید برود چاپ خانه قرار داد ببندد سرمایه گذاری بکند سر و کله بزند اینها را کارتون کارتون در خانه اش انبار بکند داد و فریاد خانم و بچهها را در بیاورد کارتن کارتن هم باید ببرد این کتاب فروشی آن کتاب فروشی بفروشد آنها هم میگوید نمیفروشیم ناشرهای پنج و شش میگیرند کتابش را ناشرهای برنده که نمیآیند کتاب یک ناشر مولف را بگیرند یک وقت انسان این طوری آثار خودش را منتشر میکند یک وقت میرود پیش ناشری که برند است نامدار است اگر او بپذیرد و او منتشر بکند دیگر سود روی سود چاپ روی چاپ است اعتبار روی اعتبار است هیچ زحمت و مزاحمتی برای شما نخواهد داشت خدا در قرآن میگوید ببین اگر کار خیلی خوبی میکنی دو راه دارد یا خودت منتشرش بکنی راه بیفتی بگویی فلانی مشکلی داشت مشکلش را حل کردم دوباره نفر بعد یا بدهی دست ما کتمانش بکنی آن وقت ببین ما چطوری منتشر بکنیم حافظ میگوید من امشب سرودم اگر میبینید فردا همه جا منتشر است چون برای او سرودم بیا طی زمان و طی مکان را ببین در یک فاصلهی کوتاهی از شیراز میرود به هند از این نسل میرود به آن نسل نسل به نسل میرود از زمان حافظ تا این جا آمده چون برای خداست هر چه برای خدا باشد رونده است هرچه برای خدا نباشد ایستا است بعضی گیاهان ایستا هستند بعضی گیاهان رونده هستند الآن این جا باشد دو روز دیگر آن طرف تر است هر چه برای خدا باشد رونده میشود میگوید اگر دیدی شعر من رونده شد از این نسل به آن نسل از این شهر به آن شهر من شعرم را برای او گفتم در رفتن شعر بیا ببین چطوری طی مکان و طی زمان کرد این شعری که مثل یک طفل یک شبه است تازه به دنیا آمد است من تازه سرودم یک وقت میبینی در شهرهایی شنیده میشود که اگر قرار بود به صورت طبیعی به آن جا برسد یک سال طول میکشید قرآن میگوید «وَالنَّاشِرَاتِ نَشْرًا» (مرسلات/ 3) ما ناشرات زیاد داریم انتشارات زیاد داریم اگر بخواهی به ما بده ما خودمان منتشرش خواهیم کرد همین جا بلافاصله میگوید البته این را هم به تو بگویم اگر میبینی شعر من یک شبه میآید زود منتشر میشود از چشم من نبینی نگویی بالاخره شعر حافظ است سرودهی حافظ است ابدا آن چشم جادوانهی عابد فریب بین از چشم من نبین از آن چشم ببین از چشم خدا ببین چشمی که جادوانه است جادوگر است ساحر است سحر آمیز کارها را پیش میبرد تمام عباد عالم فریفته و دل داده و دل باختهی او هستند کاش کاروان سحر به دنباله میرود این قدر این چشم سحر آمیز کار میکند که کاروان کاروان سحر و جادو باید پشت سرش راه بیفتند راه سحر کردن و جادو کردن را از او یاد بگیرند از ره مرو به عشوهی دنیا کاین عجوز مکاره مینشیند و محتاله میرود اگر میخواهی دنبال کسی راه بیفتی دنبال این چشم و این خدا و این ساقی راه بیفتد دنبال دنیا راه نیفت دنیا اولش با عشوه و ناز و غمزه میآید فریب کارانه میآید دغل کارانه از تو جدا خواهد شدباد بهار میوزد از گلستان شاه وز ژاله باده در قدح لاله میرود بادهی خودش را دارد معنا میکند قدح خودش را دارد معنا میکند شبنمی که روی گل مینشیند میگوید اگر اهل تأمل باشی این شبنم با تو همان کاری میکند که آن باده میکند من اسم این را باده میگذارم این لاله با تو همان کاری را میکند که آن قدح میکند مست میشوی یک لحظه فکر کن این برگ سرخ از کجا آمده؟ از خاک آمده؟ این خاک که سرخ نیست لطافتش از کجا آمده؟ خاک که لطافت ندارد همین تو را مست میکند که این از جای دیگری آمده همین قطره و شبنم و ژاله تو را مست خواهد کرد باد بهار میوزد از گلستان شاه این باغ و بوستانی که مربوط به شاه عالم است دارد نسیم بهاری میرود وز ژاله باده در قدح لاله میرود ژاله را تشبیه کرده به باده به شراب لاله را تشبیه کرده به قدح حافظ به شوق مجلس سلطان غیاث دین غافل مشو که کار تو از ناله میرود به خودش میگوید حافظ مبادا شوق و اشتیاق داشته باشی که در مجلس پادشاه که اسمش غیاث الدین است این شوقها و اشتیاقها مایهی غفلت تو میشود این شوقها تو را غافل میکند غافل نشود این را بگویم که کار تو با نشست و برخواست با سلاطین و پادشاهان به پیش نخواهد رفت کار تو با ناله و انابه و اندوه در درگاه الهی میرود در دعا هم داریم اللَّهُمَّ اجْعَلْنَا مِمَّنْ دَأْبُهُمُ الِارْتِيَاحُ إِلَيْكَ وَ الْحَنِينُ وَ دَهْرُهُمُ الزَّفْرَةُ وَ الْأَنِينُ (مناجات نهم خمسة عشر) خدایا مرا از کسانی قرار بده که با تو راحت هستند و تمام روزگا عمر خودشان را با ناله و اندوه در آستانهی تو سپری میکنند.
شریعتی: خیلی ممنون امروز صفحهی 195 آیات 48 تا 54 سورهی توبه را با هم تلاوت میکنیم.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ مِن قَبْلُ وَقَلَّبُوا لَكَ الْأُمُورَ حَتَّى جَاءَ الْحَقُّ وَظَهَرَ أَمْرُ اللَّـهِ وَهُمْ كَارِهُونَ ﴿٤٨﴾ وَمِنْهُم مَّن يَقُولُ ائْذَن لِّي وَلَا تَفْتِنِّي أَلَا فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ ﴿٤٩﴾ إِن تُصِبْكَ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَإِن تُصِبْكَ مُصِيبَةٌ يَقُولُوا قَدْ أَخَذْنَا أَمْرَنَا مِن قَبْلُ وَيَتَوَلَّوا وَّهُمْ فَرِحُونَ ﴿٥٠﴾ قُل لَّن يُصِيبَنَا إِلَّا مَا كَتَبَ اللَّـهُ لَنَا هُوَ مَوْلَانَا وَعَلَى اللَّـهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ ﴿٥١﴾ قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنَا إِلَّا إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ وَنَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِكُمْ أَن يُصِيبَكُمُ اللَّـهُ بِعَذَابٍ مِّنْ عِندِهِ أَوْ بِأَيْدِينَا فَتَرَبَّصُوا إِنَّا مَعَكُم مُّتَرَبِّصُونَ ﴿٥٢﴾ قُلْ أَنفِقُوا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا لَّن يُتَقَبَّلَ مِنكُمْ إِنَّكُمْ كُنتُمْ قَوْمًا فَاسِقِينَ ﴿٥٣﴾ وَمَا مَنَعَهُمْ أَن تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقَاتُهُمْ إِلَّا أَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّـهِ وَبِرَسُولِهِ وَلَا يَأْتُونَ الصَّلَاةَ إِلَّا وَهُمْ كُسَالَى وَلَا يُنفِقُونَ إِلَّا وَهُمْ كَارِهُونَ ﴿٥٤﴾
ترجمه:
قطعاً پیش از این هم فتنه جویی میکردند و امور را بر تو وارونه و دگرگون میساختند، تا آنکه [یاریِ] حق آمد و فرمان خدا [که تحقّق پیروزی و موفقیت شماست] آشکار شد، در حالی که آنان خوش نداشتند. (۴۸) و از منافقان کسانی هستند که میگویند: ما را اجازه ترک نبرد ده و به فتنه و گناه دچار مکن. آگاه باش که [آنان با این درخواست ناهنجارشان] به فتنه و گناه افتاده اند؛ و یقیناً دوزخ بر کافران احاطه دارد. (۴۹) اگر [در میدان نبرد] پیروزی و غنیمت به تو رسد، غمگینشان میکند، و اگر تو را آسیب و زیانی رسد، میگویند: ما پیش از این تصمیم خود را [بر شرکت نکردن در جنگ] گرفته بودیم [و احتیاط را از دست ندادیم] و در حالی که خوشحال و شادمانند [به خانه و زندگی و به سوی امور مادی] بازمی گردند. (۵۰) بگو: هرگز به ما جز آنچه خدا لازم و مقرّر کرده، نخواهد رسید، او سرپرست و یار ماست و مؤمنان فقط باید بر خدا توکل کنند. (۵۱) بگو: آیا درباره ما جز یکی از دو نیکی [پیروزی یا شهادت] را انتظار میبرید؟ در صورتی که ما درباره شما انتظار میبریم که خدا از سوی خود یا به دست ما عذابی به شما برساند؛ پس انتظار برید که ما هم با شما منتظریم. (۵۲) بگو: [ای منافقان!] چه از روی میل و رغبت یا بی میلی و اکراه انفاق کنید، هرگز از شما پذیرفته نشود؛ زیرا شما گروهی فاسق هستید. (۵۳) هیچ چیز آنان را از پذیرفته شدن انفاقشان بازنداشت، مگر آنکه آنان به خدا و پیامبرش کافر شدند، و نماز را جز با کسالت وسستی به جا نمیآورند، و جز با بی میلی و ناخشنودی انفاق نمیکنند. (۵۴)
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
شریعتی: وقت در اختیار شماست اشارهی قرآنی و فرازهای نورانی زیارت جامعه را میشنویم.
حاج آقا رنجبر: با نردبان هم میشود بالا رفت هم میشود پایین آمد انتخاب با خود شماست با آیات الهی هم دقیقا همین طور یعنی هر آیهای وصف یک نردبان را دارد هم میشود با آن بالا رفت و اوج گرفت و هدایت شد هم میشود پایین آمد و سقوط کرد و گمراه شد «قُل لَّن يُصِيبَنَا إِلَّا مَا كَتَبَ اللَّـهُ» یک وقت یک کسی همین آیه را میگیرد یعنی به ما نمیرسد مگر آن چه که خدا برای ما نوشته دست به دست میگذارد یک گوشهای مینشیند میگوید جبر است هر چه خدا نوشته همان میشود ما کارهای نیستیم این میآید پایین یک وقت کسی همین آیه را میشنود بلند میشود راه میافتد میگوید آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند تهدید یعنی چه تحریم یعنی چه؟ هر چه خدا نوشته به ما میرسد نه هر چه دیگران مینویسند نه هر چه دیگران تصویب بکنند پس با همین آیه هم میشود پایین آمد هم میشود پایین آمد. عَصَمَكُمُ اللَّهُ مِنَ الزَّلَلِ بشر برای این که خط اش صاف در بیاید خط کش ساخته و با خط کش خط اش صاف راست درست در میآید آیا خدا برای این که بنده اش درست و درمان از آب در بیاید خط کش ندارد؟ خط کش دارد آن هم یک انسانهایی سر راه این بشر میگذارد که مثل آن خط کش باشند صاف و بدون ذرهای انحراف و کژی و کجی و اعوجاج آنها اهل بیت هستند در زیارت جامعه به همین اشاره میکند خداوند شما را حفظ کرد نگه داشت از لغزشها یعنی شما لغزشی ندارید روی یک زمین یخ زده برف نشسته هیچ کس نمیخواهد بلغزد اما میلغزد دست خودش نیست مگر یک کسی از بالا پشت این طرف آن طرف او را بگیرد آن وقت نمیلغزد این عالم هم مثل زمین یخ زده است هیچ کس دوست ندارد لغزشی داشته باشد لغزش فکری اخلاقی علمی عملی ولی لغزش پیدا میکند مگر خدا دستگیری بکند اهل بیت میگویند اگر ما در این عالم لغزشی نداریم به خاطر این است که دست خدا بالای سر ما بوده او بوده که ما را از لغزشها در امان نگه داشته است گفت نردبانا آسمان است این کلام این کلام الهی نردبان آسمانی است ان شاء الله ما هم به سوی این آیات اوج بگیریم و بالا برویم.