شرح زیارت جامعهی کبیره
برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: شرح زیارت جامعهی کبیره
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين رنجبر
تاريخ پخش: 19-02-95
بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد *** نقش هر نغمه که زد راه به جایی دارد
عالم از ناله عشاق مبادا خالی *** که خوش آهنگ و فرح بخش صدایی دارد
پیر دردی کش ما گر چه ندارد زر و زور *** خوش عطابخش و خطاپوش خدایی دارد
محترم دار دلم کاین مگس قندپرست *** تا هواخواه تو شد فر همایی دارد
از عدالت نبود دور گرش پرسد حال *** پادشاهی که به همسایه گدایی دارد
اشک خونین بنمودم به طبیبان گفتند *** درد عشق است و جگرسوز دوایی دارد
ستم از غمزه میاموز که در مذهب عشق *** هر عمل اجری و هر کرده جزایی دارد
نغز گفت آن بت ترسابچه باده پرست *** شادی روی کسی خور که صفایی دارد
خسروا حافظ درگاه نشین فاتحه خواند *** و از زبان تو تمنای دعایی دارد
شریعتی: سلام به همهی شما دوستان خوبم خانمها و آقایان خیلی خوشحالیم همراه شما هستیم در کنار شما هستیم و مهمان خانههای شما حاج آقای رنجبر سلام علیکم
حاج آقا رنجبر: علیکم السلام بسم الله الرحمن الرحیم من هم خدمت شما و همهی بینندگان عرض سلام دارم حلول ماه عزیز و عظیم شعبان را تبریک عرض میکنم.
شریعتی: سلامت باشید امروز هم میخواهیم این غزل حافظ را با هم مرور بکنیم و شرحش را بشنویم.
حاج آقا رنجبر: آن چه که در عالم طبیعت یعنی دنیای پیرامون ما وجود دارد هر چه متعالی ترش در عالم حقیقت وجود دارد. اگر شما بالای سر خودت آسمان میبینی گفت آسمان هاست در ولایت عشق. این آسمان را دیده اید؟ صدها مرتبه برتر و بالاتر از این آسمان در عالم دیگری وجود دارد. شکر را دیده اید؟ شکر متعالی تر هم وجود دارد. چه شکر هاست در این شهر که قانع شده اند. شاهبازان طریقت به مقام مگسی. هر چه در عالم شما میبینید عالم عالم مثال است در نگاه عارفان عالم تمثیل است. عالم نمادین است. اگر خورشید را میبینی اگر نور را میبینی در عالم حقیقت «اللَّـهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» (نور/ 35) یک شمسهایی وجود دارند أَیْنَ الشُّمُوسُ الطّالِعَةُ (دعای ندبه) این یک تصویری است و یک تمثیلی است از آن حقایق عالم. یا به قول حافظ همین مطرب مطربی که شما در شهر میبینید متعالی ترش در عالم حقیقت وجود دارد که حافظ تعبیر به مطرب عشق میکند میبیند این مطربهایی که شما در کوچه بازار میبینید چرا به آنها میگویند مطرب؟ چون کارشان این است که در شما یک طرب و فرح و شادی و مسرتی ایجاد بکنند مطرب یعنی کسی که دیگران را طربناک و فرحناک میکند نشاط میبخشد شاد میکند از غم و غصهها دور میکند. ولی مطربها برای چه مطربی میکنند؟ به خاطر زر به خاطر سیم به خاطر سرمایه به خاطر پول. ساعت میگیرد میگوید من یک ساعت برنامه اجرا میکنم میخواهد پول دربیاورد و برایش هم مهم است الآن در سالن چند صندلی خالی است چند صندلی پر است چه کسی با بلیط آمده چه کسی بدون بلیط آمده چه کسانی آمده اند چه کسانی نیامده اند مبادا ضبط صوتی کسی همراهش داشته باشد اینها مطرب زر هستند یعنی کسانی هستند که شما را شاد میکنند ولی به خاطر زر و سیم و به خاطر پول و در آمد به خاطر شهرت. ولی یک مطربانی هستند در عالم حقیقت اینها هم مطرب هستند اینها هم شما را شاد میکنند اینها هم غمها و غصهها را از دل شما دور میکنند اما به خاطر عشق و به خاطر محبتی که به شما دارند. نمیخواهند جیب شما را خالی بکنند جیب خودشان را پر بکنند نه اینها عاشقانه از خودشان مایه میگذارند تا شما شاد شوید. من مطرب عشقم دگران مطرب زر. میگوید من مطرب هستم دیگران هم مطرب هستند فرق من با دیگران این است که دیگران مطرب زر هستند من مطرب عشق هستم. شهدای کربلا مطربان عشق بودند اینها میخواستند شادی برای بشر به ارمغان بیاورند بشر را از قید و بند اسارتها دور بکنند سبک شوند سبک بار شوند از زیر یوغ بیرون بیایند مطرب بودند یعنی کارشان جز این که انسان را طربناک بکنند فرحناک بکنند چیز دیگری نبود دیدند تنها چیزی که انسان را آزار میدهد و آزرده میکند ظلم است ستم است لذا خودشان را سپر کردند تا بشر به طرب و نشاطی برسد رجز حضرت حسین را ببینید منایانا و دَولةُ آخرینا (مقتل خوارزمی، ج 2، ص 7) به اصحابش میفرمود ما میمیریم دیگران زنده میشوند ما زمین میخوریم دیگران بلند میشوند ما اسیر میشویم دیگران آزاد میشوند میارزد اینها مطربان عشق هستند یعنی عشق میورزند به بشر چرا؟ چون میگویند بشر عیال خداست الخَلقُ عِيالُ الله (بحارالانوار، ج 71، ص 339) اگر ما به اینها خدمت بکنیم به خدا خدمت کرده ایم. خدمت به خدا یعنی این که شما به خلق خدا به بندگان خدا خدمت بکنید. در حقیقت اینها عاشق حق بودند جز خدا چیزی نمیفهمیدند یک وقتی میگویند مجنون داشت از یک جایی عبور میکرد یک کسی هم در حال نماز بود پایش خورد به سجاده اش او هم فریاد کرد که کور هستی نمیبینی؟ چه حالی داشتم چه نجوایی داشتم عاشقانه داشتم با خدا حرف میزدم همه را به هم ریختی. مجنون گفت من عاشق یک انسان هستم تو را ندیدم تو عاشق خدایی من را دیدی؟ این چه عشقی است؟ انسان اگر عاشق خدا باشد چیزی نمیبیند جز خدا. اینها چیزی نمیدیدند جز خدا. یعنی هر چیزی پیش چشم اینها چیزی نبود شهرت و ثروت و سرمایه و پول و درم و دینار که قیمتی نداشت ارزشی نداشت آنها مطربان عشق بودند در حقیقت همراهی میکردند با همه ی کائنات جاری بودند مثل جریان هستی. چون میدانستند هستی فریاد میکند این عشق را. شما میبینید آسمان زمین را در آغوش گرفته است شما هر طرف را نگاه بکنید آسمان است شب روز صبح عصر. زمین را در آغوش گرفته است. این زمین دائم دارد دور خورشید میچرخد. همین دورت بگردمهایی که ما میگوییم زمین دارد عمل میکند عالم عالم عشق است. لذا اینها معتقد هستند بزرگ ترین گناه برای انسان این است که انسان عاشق نباشد عشق و محبتی در دل و ذهن خودش نداشته باشد و اساسا مولوی میگوید سنگ ترازوی خدا در ترازوی قیامت عشق است. خدا عشق را میگذارد در یک کفه بعد اعمال را میگذارد در کفه ی دیگر اگر با این عشق هم سان بود میپذیرد. این کاری که کردی از روی عشق بوده یا به خاطر زر بود؟ مطرب عشق بودی یا مطرب زر بودی؟ یک تعبیری حافظ دارد میگوید قیامت من یزید عشق است. در مزایدهها مثلا یک فرش قیمتی میآورند میگویند چند؟ یکی میگوید صد هزار تومان میگوید بیشتر نبود؟ یکی میگوید صد و پنجاه میگوید قیامت هم بازار مزایده است عربها میگویند من یزید چه کسی بیشتر میخرد؟ میگوید در قیامت هم همین است میگوید من یزید یعنی چه کسی بیشتر عشق دارد هر کس بیشتر عشق و محبت دارد متاعها و کالاهای قیمتی ارزانی و نثار او میشود. قیامت بازار مطربان عشق است دنیا بازار مطربان زر است. حالا حافظ میگوید مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد این مطربهایی که در کوچه بازار هستند یک سازی دارند و یک نوایی. سر چهار راهها هم سازی دستشان میزند بعد شروع میکنند به آواز خواندن. میگوید مطرب عشق هم همین طور است برای خودش یک سازی دارد یک نوایی دارد ولی ساز او کجا ساز این کجا نوای او کجا نوای این کجا. مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد. نقش هر نغمه که زد راه به جایی دارد. امروز میگویند ملودی آن وقتها میگفتند نقش. به آهنگ امروز میگویند ملودی آن وقت میگفتند نقش. یک آهنگی میزنند و یک سرودی هم میخوانند به آن سرود میگویند نغمه. ملودیها باید به این سرودهها و ترانهها بیاید تناسب داشته باشد. اگر تناسب داشته باشد تاثیر میگذارد ولی خیلی وقتها آن ملودی خیلی زیباست اما آن ترانه خیلی سخیف است ضعیف است یا به عکس. لذا میبینید که مثلا یک خواننده یک آلبوم میدهد بیرون ده تا قسمت دارد یک قسمتش شاه بیت و شاه کارش است به خاطر همان یک قسمت فروش میرود و میگیرد و سر زبانها میافتد و شنیده میشود چرا؟ چون کاملا تناسب دارد حافظ میگوید آلبوم خدا که او هم به یک معنا و به معنای دقیق ترش مطرب عشق است خداوند آلبومش این طوری نیست که فقط یکی اش آهنگش به نغمه اش بیاید تمام ملودیهای خدا به تمامی نغمهها میآید. منتها ملودی کار خدا است نغمه کار ما است بستگی دارد شما میروید پیش یک آهنگساز نگاه به سروده ات میکند متناسب با سروده ی شما آهنگ میسازد. خدا هم همین طور است چطوری میخواهی زندگی بکنی؟ هر طور میخواهی زندگی بکنی بکن من به آن آهنگ و ریتم میدهم اگر میخواهی من ریتم زندگی ات را عوض بکنم تو هم باید این سروده هایت را نوع رفتار و کردارت و گفتارت را باید عوض بکنی هماهنگ بکنی «إِنَّ اللَّـهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ» (رعد/ 11) من ملودی ام را تغییر میدهم آهنگم را تغییر میدهم یک آهنگ خوشی به زندگی تو میدهم خوش آهنگش میکنم ولی یک شرط دارد تو هم نغمه ی خوبی سر بده تو هم حرفهای خوبی بزن تو هم رفتار خوبی از خودت نشان بده و الا همینی است که است این نقش به این نغمه میآید کاملا متناسب است شما باید زندگی ات همین ریتم را داشته باشد آقای الف هم همان ریتم را داشته باشد میخواهی به الف برسی ببین الف چه کار میکند شما هم همان کار را بکن لذا میگوید نقش هر نغمه که زد. هر آهنگی برای هر سرودهای که ساخت راه به جایی دارد یعنی یک ریشهای دارد یک دلیلی دارد یک حکمتی دارد. بی حساب نیست بی کتاب نیست یک کسی را میبینی زندگی اش چقدر خوش آهنگ و زیبا و شنیدنی است خودش را منطبق کرده هماهنگ کرده خدا میگوید تو هر چه بسرایی من هم متناسب با همان به آن ریتم میدهم آهنگ میدهم. عالم از ناله ی عشاق مبادا خالی که خوش آهنگ و فرح بخش صدایی دارد. در روایت داریم که اگر پیران پارسا نبودند زمین زمان زیر و زبر میشد. یک وقتی زکریا بن آدم قمی اهل دیار قم بود در عهد علی بن موسی الرضا علیه السلام بود به امام نوشت یا گفت من میخواهم این شهر را به دلایلی ترک بکنم حضرت فرمود مبادا این کار را بکنی اگر این کار را بکنی بلا شهر قم را فرا میگیرد خدا به یمن وجود تو بلا را از این شهر دور کرده است حافظ همین را میگوید. عالم از ناله ی عشاق مبادا خالی. خدا نکند این زمین این زمان از ناله و مناجات و زاری مردم عاشق خالی شود اصلا هر چه دارد به ما میرسد ما نفسی میکشیم به طفیل اینها است مثل باغچهای چهار بوته ی گل سرخ داخلش است اطرافش پر از علفهای هرز است به خاطر این که به آن چهار تا بوته ی گل آب بدهند به آنها هم آب میرسد ما واقعا علفهای هرز عالم هستیم یک گلهایی در عالم هستند دارند نفس میکشند خدا به یمن وجود آنها است که این زمین را میچرخاند و ما را حفظ میکند ما به طفیل آنها داریم نفس میکشیم این است که حافظ میگوید خدا نکند یک روزی باشد که روی زمین از این مردم عاشق خبری نباشد شما نگاه بکنید هر کجا میبینید یک عربدهای است خشونتی است بد مستیهایی است توپ است تانک است به خاطر این است که از ناله ی مردم عاشق آن جا خالی است چون خالی است همه اش خوف و خطر است عالم از ناله ی عشاق مبادا خالی که خوش آهنگ و فرح بخش صدایی دارد. ببینید در کوه شما هر چه بگویی به خودت برمیگردد. انعکاس دارد بازتاب دارد پژواک دارد به این پژواک انعکاس و بازتاب میگویند صدا. صدا یعنی بازتاب هر صوتی در کوه یک صدایی دارد. حافظ میگوید در این عالم شما هر کاری بکنید یک پژواک و بازتابی دارد به خودت برمیگردد از نوع خودش هم است. چطور در کوه با صدای زیبا کسی را فریاد بکنی صدای زیبا میشنوی زشت فریاد بکنی زشت میشنوی این هم همین طور. تنها آهنگی که در این عالم بازتابش خیلی خوش است خیلی فرح بخش است ناله ی عشاق است. عاشقانه زندگی کردن است عاشقانه رفتار کردن است تو اگر به یک کسی عشقی محبتی لطفی بکنی میگویی در عالم بازتاب دارد این جهان کوه است و فعل ما ندا به خودت برمیگردد وقتی برمیگردد خودت لذت میبری میگوید این آهنگ عشاق ناله ی عشاق صدای عشاق حرف و سخن مردم عاشق خوش آهنگ است آهنگ خوشی است ناخوش نیست گوش آزار نیست هر کار خوبی که میکنی به خودت برمیگردد که خوش آهنگ و فرح بخش صدایی دارد. در بعضی نسخهها میگوید فرح بخش هوایی دارد هوا با آهنگ نمیسازد چون صدا یعنی بازتاب و انعکاس میخواهد بگوید این عالم هر آهنگی که باشد یک صدا و پژواکی دارد بازگشت به خودی دارد. پیر دردی کش ما گرچه ندارد زر و زور ، خوش عطا بخش و خطا پوش خدایی دارد. یک بار هم عرض کردم این جامهای شراب بعضیها خالص و زلال هستند بعضیها نه زلال نیستند خالص نیستند دُرد آلود هستند این تکهها و ریزههای انگور ته اش جمع میشود و اتفاقا مستی که اینها میآورد آنها نمیآورد حالا بعضیها هستند که خیلی اهل مِی و مِیگساری هستند اینها وقتی سر میکشند تا ته سر میکشند یعنی به اینها میگویند دُردی کَش یعنی کسانی که شراب را با دُردهایش سر میکشند طبیعتا اینها دیگر از همه مست تر هستند از همه ی مستان مستی شان بیشتر است به قول امروزیها میگویند هفت خط هستند ته اش هستند چون شیشههای شراب در قدیم خط داشت یک خط دو خط سه خط اینهایی که تازه کار بودند میگفتند یک خط بزن بیشتر نزن سنکوب میکنیم بعضیها دو خط سه خط تا هفت خط یعنی باید هفت خط میزد تا تازه مست میشد. میگوید چطور ما در عالم زمینی مستانی داریم دُردی کش هستند هفت خط هستند دُردی کشان و هفت خطان متعالی هم داریم. در عالم حقیقت داریم. در عالم معنویت داریم. آن کسانی که واقعا مست مست مست حق هستند. جز خدا هیچ چیز را نمیفهمند میگوید ما یک پیری داشتیم از این جنس از این جماعت بود. پیر دردی کش ما یعنی پیر مست مست مست ما گرچه ندارد زر و زور دستش خالی است زر نماد ثروت است چیزی ندارد زور هم نماد قدرت است هیچ قدرتی ندارد گرچه اینها را ندارد ولی یک چیز دارد که جبران همه ی اینها را میکند خوش عطا بخش و خطا پوش خدایی دارد. ولی همیشه در زندگی خودش بالای سرش یک خدایی را حس میکند یک خدایی را احساس میکند یک خدایی را ناظر و شاهد رفتار و اعمال خودش میبیند که هم عطا میبخشد هم خطا میبخشد یعنی هم یک چیزی در دامنت میگذارد هم یک باری را از روی دوشت برمیدارد میگوید چنین خدایی دارد آدم زر و زور میخواهد به خاطر چه؟ میخواهد به عطا برسد تازه عطا هم داد ممکن است با این عطاهایش خطاهایی هم بکنی خطا بخش هم که است. محترم تا دلم کین مگس قند پرست تا هوا خواه تو شد فر همایی دارد. مگس اگر چه همه اش در زبالهها وول میخورد اما همین مگس عاشق شکر و قند هم است یک ذره شکر این جا باشد ببین چه کار میکند هر کاری هم بکنی نمیرود اگر هم برود دوباره برمیگردد به قول سعدی میگفت گر برانی نرود ور برود باز آید. حافظ میگوید این دل من خیلی شبیه این مگس است مثل همین مگس کثیف است مثل همین مگس همه اش سراغ آشغالها میرود ولی مثل همین مگس هم عاشق قند است اگر قندی ببیند اگر شکری ببیند رهایش نمیکند میگوید تو قند عالم هستی تو شکر عالم هستی این مگس اگر به تو برسد دیگر مگس نیست شاهین است شوکت و شکوهی پیدا میکند. مگسی را که تو پرواز دهی شاهین است اگر بیاید سراغ تو دیگر تو را رها نخواهد کرد چون قند پرست است لذا قدر این دل ما را بدان نگو این مگس است این میتواند شاهین شود یک چنین استعدادی دارد و آن را هم خودت به او دادی محترم دار دلم کاین مگس قند پرست تا هوا خواه تو شد. از وقتی که عاشق تو شد یا تا هوا گیر تو شد از وقتی که به خاطر تو از زمین بلند شد و آسمان را از آن خودش کرد فرّ همایی دارد شکوه شاهینی دارد دیگر مگس نیست هماست شاهین است. از عدالت نبود دور گرش پرسد حال پادشاهی که به همسایه گدایی دارد. مگر خودت در قرآن نگفتی «وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ» (ق/ 16) پس تو همسایه ی ما هستی مگر خودت نگفتی «إِنَّ اللَّـهَ هُوَ الْغَنِيُّ» (لقمان/ 26) خدا بی نیاز است خدا پادشاه مطلق است پس پادشاهی مگر نگفتی «يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّـهِ» (فاطر/ 15) پس ما گدا هستیم. ببین یک گدایی همسایه ی پادشاهی است حالا اگر این گدا برود سراغ پادشاه و به این پادشاه توجه بکند که هنر نیست هنر میدانی چیست؟ پادشاه بیاید سراغ گدا پادشاه یک توجهی به این گدا بکند یک احوالی بپرسد و این هم از عدالت دور نیست عین عدالت است یعنی یک حالی از ما بپرس. تو عادل هستی از عدالت هم نمیافتی با این کارت. از عدالت نبود دور گرش پرسد حال پادشاهی که به همسایه گدایی دارد. اصلا اگر ما نبودیم چه کسی میفهمید تو کریم هستی تو غفار و ستار هستی؟ گدا آیینه ی جود و کمال کریمان است تو اگر میخواهی ببینی یک کسی کریم است یا نه یک گدا بگذار رو به رویش. یعنی تمام کمالات تو را ما نشان میدهیم. پس یک حقی ما داریم. به خاطر این حق یک نگاهی به ما بکن یک توجهی به ما بکن. اشک خونین بنمودم به طبیبان گفتند درد عشق است و جگر سوز دوایی دارد. اینهایی که خیلی اشک میریزند گوشههایی از چشمشان زخم برمیدارد به خاطر همین اشکها با خونابه بیرون میآید و خونین است. معمولا اشک عشاق را میگویند اشک خونینی است. میگوید یک وقتی از چشم هایم اشک خونینی میآمد رفتم پیش پزشک پرسیدم مشکل چیست؟ پیش یک طبیب دو طبیب هم نرفتم گفتند درد عشق است گفتند تو عاشق شدی. گفتم حالا دوایش چیست گفتند جگر سوز دوایی دارد. یک دوایی دارد که جگرت را آتش میزند کشنده است میکشد آن چیست؟ آن هم مرگ است یعنی عاشق فقط با مرگ دست از عشق خودش برمیدارد. وگرنه تا هست تا نفس میکشد دست از عاشقی برنمیدارد و عاشقی هم دست از او برنمیدارد. شما یک مادر را ببینید دست از مهر فرزندش برمیدارد؟ محال است دست از عشق فرزندش برنمیدارد. تا هست عشق است گفت تا هستی عاشق هستی اگر میخواهی این درد نباشد باید از این جا بروی یعنی عاشقی فقط با مرگ علاج و مداوا میشود. ستم از غمزه میاموز که در مذهب عشق هر عمل اجری و هر کرده جزایی دارد. میبینید چقدر لطیف حرف میزند میخواهد به من و شما بگوید ظلم نکنید این خیلی تلخ است حرف تندی است ولی چقدر لطیفش میکند میگوید ببین یک معشوق وقتی به عاشقش نگاه میکند آن نگاه مثل تیر میماند که به قلب او مینشیند او را میکشد تو از غمزه ی معشوقان ستم کردن را یاد نگیر به جای این که بگوید ستم نکن میگوید از غمزه ی آنها ستم یاد نگیر چرا؟ خیلی لطیف است به دین اسلام حافظ میگوید مذهب عشق چون پیغمبر فرمود اَلحُبُّ اَساسُ دِینِی اساس دین من بر مبنای عشق و محبت است هَلِ الدّينُ الَّا الْحُبّ (کافی، ج 2، ص 125) دین چیزی جز محبت و عشق نیست پس دین میشود مذهب عشق حالا میگوید ستم نکنید چون در مذهب عشق هر عمل اجری و هر کرده جزایی دارد در قرآن دارد «فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ، وَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ» (زلزال/ 8-7) این مذهب عشق است میگوید در مذهب عشق نمیگوید دین اسلام میگوید در مذهب عشق هر عمل اجری و هر کرده جزایی دارد. نغز گفت آن بت ترسابچه باده پرست، شادی روی کسی خور که صفایی دارد. آن وقتها شراب مِی بیشتر از خانه ی یهودیها و مجوسیها و زردتشتیها و مسیحیها بیرون میآمد. اینها معمولا کار ساخت و تولید و فروشش را به عهده میگرفتند مِی خانهها بیشتر مال اینها بود در این مِی خانهها هم نوجوانهای زیبایی بودند که خدمت میخوارگان میکردند چون بچه مسیحی هم بودند به آنها میگفتند ترسا بچه این ترسا بچهها دو ویژگی داشتند یکی این که چهره ی خیلی زیبایی داشتند یکی هم این که چون بچه بودند لب به شراب نمیزدند پاک بودند از این آلودگی میان آلودهها بودند اما پاک بودند. حافظ به خاطر همین دو ویژگی لقب اولیاء خدا را ترسا بچه میدهد میگوید اینها ترسا بچه هستند اولا یک جمالی دارند زیباییهایی دارند در عالم معنا و حقیقت و بعد هم ضمنا اینها در میان این میخوارگان اهل عالم که همه مست هستند اینها لب نمیزنند به این مِِیهای آلوده و نجس اینها پاک هستند به خاطر همین دو ویژگی از آنها به عنوان ترسا بچه یاد میکند. میگوید نغز گفت چقدر زیبا گفت چقدر با معنا گفت آن بت آن محبوب چه کسی بود آن محبوب؟ آن ترسا بچه آن ولی خدا و باده پرست. پرستنده یا پرستار به معنای خادم بود در ابتدا بعدها معنای پرستش و عبادت پیدا کرد. آتش پرست که میگفتند به کسانی میگفتند که در خدمت آتش بودند یعنی اجازه نمیدادند آتش آتش کده خاموش شود به اینها میگفتند آتش پرست حالا پرست در همین جا به همین معناست. باده پرست یعنی کسی که در خدمت معرفت است ولی خدا باده پرست است یعنی در خدمت معرفت است میگوید چه زیبا گفت آن ولی خدا شادی روی کسی خور که صفایی دارد. در شراب خانهها همین طور است وقتی جام را پر میکنند لبالب میکنند میگویند به سلامتی فلانی من سر میکشم. میگوید در عالم اگر یک لذتی به تو رسید یک شادی به تو رسید یاد کن از اولیاء خدا یاد کن از خوبان خدا تو به یمن آنها داری روزی میخوری. شادی روی کسی خور که صفایی دارد. آنها هستند که اهل صفا هستند اهل نور هستند نورانیتی دارند یعنی هر لذتی به تو میرسد آنها را یاد بکن. در زیارت جامعه میخوانیم به یمن شماست که ما روزی دریافت میکنیم. خسروا حافظ درگاه نشین فاتحه خواند. چقدر لطیف است به پادشاه زمان خودش میگوید جناب پادشاه حافظ درگاه نشین این حافظی که الآن دیگر در درگاه الهی خاک ساری میکند فاتحه خواند فاتحه ی تو و امثال تو را خواند. تو و امثال تو اگر چه پادشاه هستید پیش من حافظ مرده اید چون من درگاه نشین هستم. از زبان تو تمنای دعایی دارد. ما تنها خواهشی که از جناب عالی داریم کیسه ی زر نمیخواهیم محبت بکن دعا بکن که دوباره گذار ما به تو نیفتد و ما هم چنان درگاه نشین باشیم.
شریعتی: خیلی ممنون امروز صفحه ی 209 آیات 7 تا 14 سوره ی مبارکه ی یونس را تلاوت میکنیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
إِنَّ الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا وَرَضُوا بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَاطْمَأَنُّوا بِهَا وَالَّذِينَ هُمْ عَنْ آيَاتِنَا غَافِلُونَ ﴿٧﴾ أُولَـئِكَ مَأْوَاهُمُ النَّارُ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ ﴿٨﴾ إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ يَهْدِيهِمْ رَبُّهُم بِإِيمَانِهِمْ تَجْرِي مِن تَحْتِهِمُ الْأَنْهَارُ فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ ﴿٩﴾ دَعْوَاهُمْ فِيهَا سُبْحَانَكَ اللَّـهُمَّ وَتَحِيَّتُهُمْ فِيهَا سَلَامٌ وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّـهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ ﴿١٠﴾ وَلَوْ يُعَجِّلُ اللَّـهُ لِلنَّاسِ الشَّرَّ اسْتِعْجَالَهُم بِالْخَيْرِ لَقُضِيَ إِلَيْهِمْ أَجَلُهُمْ فَنَذَرُ الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ ﴿١١﴾ وَإِذَا مَسَّ الْإِنسَانَ الضُّرُّ دَعَانَا لِجَنبِهِ أَوْ قَاعِدًا أَوْ قَائِمًا فَلَمَّا كَشَفْنَا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ كَأَن لَّمْ يَدْعُنَا إِلَى ضُرٍّ مَّسَّهُ كَذَلِكَ زُيِّنَ لِلْمُسْرِفِينَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ ﴿١٢﴾ وَلَقَدْ أَهْلَكْنَا الْقُرُونَ مِن قَبْلِكُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَجَاءَتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ وَمَا كَانُوا لِيُؤْمِنُوا كَذَلِكَ نَجْزِي الْقَوْمَ الْمُجْرِمِينَ ﴿١٣﴾ ثُمَّ جَعَلْنَاكُمْ خَلَائِفَ فِي الْأَرْضِ مِن بَعْدِهِمْ لِنَنظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ ﴿١٤﴾
ترجمه:
مسلماً کسانی که دیدارِ [قیامتِ] ما [و محاسبه شدن اعمالشان] را امید ندارند و به زندگی دنیا خشنود شده اند و به آن آرام یافته اند و آنانکه از آیات ما بی خبرند. (۷) آنانند که به کیفر گناهانی که همواره مرتکب میشدند، جایگاهشان آتش است. (۸) بی تردید کسانی که ایمان آورده اند و کارهای شایسته انجام داده اند، پروردگارشان آنان را به سبب ایمانشان به بهشتهای پر نعمت که نهرها از زیر [قصرهایِ] آنها جاری است، راهنمایی میکند. (۹) [آغازِ] نیایششان در آنجا [این است که]: خدایا! از هر عیب و نقصی منزّهی، و درود خدا در آنجا به آنان عطا کردن سلامتی کامل است، و پایان بخشِ نیایششان این است که همه ستایشها ویژه خدا مالک و مربی جهانیان است. (۱۰) و اگر خدا برای مردم در عذاب و مجازات همان گونه که آنان در طلب خیر و خوشی شتاب دارند، شتاب میورزید، قطعاً مدت عمرشان [با نزول عذاب و مجازات] پایان مییافت؛ پس کسانی که دیدارِ [قیامتِ] ما [و محاسبه شدن اعمالشان] را امید ندارند، وا میگذاریم تا در طغیانشان سرگردان بمانند. (۱۱) و چون انسان را گزند و آسیبی رسد، ما را [در همه حالات] به پهلو خوابیده یا نشسته یا ایستاده [به یاری] میخواند، پس زمانی که گزند و آسیبش را برطرف کنیم، آن چنان به راه ناسپاسی و گناه میرود که گویی هرگز ما را برای برطرف کردن گزند و آسیبی که به او رسیده [به یاری] نخوانده است!! این گونه برای اسراف کاران اعمالی که همواره انجام میدادند، آراسته شده [تا جایی که زشتی اعمالشان را نمیفهمند.] (۱۲) یقیناً اقوام پیش از شما را هنگامی که ستم ورزیدند، هلاک کردیم، و پیامبرانشان برای آنان دلایل روشن آوردند، ولی آنان بر آن نبودند که ایمان بیاورند؛ این گونه گروه گناهکار را کیفر میدهیم. (۱۳) سپس شما را بعد از آنان در زمین جانشین قرار دادیم تا [بر پایه سنّت آزمایش] بنگریم، چگونه عمل میکنید؟ (۱۴)
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شریعتی: اشاره ی قرآنی را بفرمایید.
حاج آقا رنجبر: در زمینهای بازی فوتبال به همان اندازه که وسط زمین بازیکن است به همان اندازه هم نیمک نشین است و همه منتظر هستند. له له میزنند بیایند چند دقیقه وسط زمین بازی بکنند. مربی هم تمام نگاهش تمام توجه اش به این بازیکنها است هر کسی خوب بازی نکند تذکر میدهد هشدار میدهد اگر تذکراتش را به کار نبست صدا میکند که بیرون بیاید و سریع جایگزین میکند. این عالم هم در نگاه قرآن لعب است بازی است واقعا همین زمین بازی هم است خدا هم که رب العالمین است مربی است به اندازهای که بازی کن دارد به همان اندازه هم نیمکت نشین دارد وقتی یک منصبی مسئولیتی به شما میدهد دارد نگاهت میکند اسم خودش را ناظر گذاشته یعنی کسی که دارد نظارت میکند خطا میکنی خلاف میکنی تذکر میدهد یک روایتی میشنوی یک کلامی میشنوی تذکرات خدا به این صورت است. اگر گوشت بدهکار نبود سریع از زمین بازی بیرونت میکند و جایگزین میکند. هر مسئولی باید بداند خدا نیمکت نشین زیاد دارد. اگر خوب نقشش را بازی نکند از زمین بازی بیرونش میآورد آیات امروز هم به همین نکته اشاره کرد فرمود «وَلَقَدْ أَهْلَكْنَا الْقُرُونَ مِن قَبْلِكُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَجَاءَتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ وَمَا كَانُوا لِيُؤْمِنُوا كَذَلِكَ نَجْزِي الْقَوْمَ الْمُجْرِمِينَ» یک کسانی بودند قبل از شما، اینها ظلم کردند یعنی نقششان را خوب بازی نکردند میدانید ما چه کار کردیم؟ هلاکشان کردیم بیرونشان کردیم. اصلا تار و مارشان کردیم. سپس شما را جایگزین کردیم یعنی شما نیمکت نشینهای من بودید خوب بازی نکردند بیرونشان کردیم شما را سر جای آنها گذاشتیم و این را هم شما بدانید شما را گذاشتیم داریم نگاه میکنیم. ببینیم شما چطوری بازی میکنید. اگر شما مثل آنها بازی کردید سرنوشت شما سرگذشت آن هاست ولی اگر خوب بازی کردید ماندگار میشوید پایدار میشوید ممکن است از این عرصه ی عالم بروید اما نام و آوازه ی شما نمیرود و برای همیشه مانا و ماندگار میشوید.
شریعتی: خیلی ممنون دوستانی که اهل مطالعه هستند این روزها زمان برپایی نمایشگاه بین المللی کتاب تهران است در شهر آفتاب برگزار میشود. کتابهای کارشناسان و کتابهایی که در برنامه معرفی شده و سی دیهای صوتی و تصویری برنامه را میتوانید از نمایشگاه سالن سه راهرو دو غرفه ی یازده تهیه بفرمایید. میرسیم به فراز آمَنَكُمْ مِنَ الْفِتَنِ.
حاج آقا رنجبر: ببینید عقربه ی قبله نما مرتعش است مضطرب است لرزان است کی قرار و آرام و ثبات پیدا میکند؟ وقتی که همسو میشود با قبله و اتفاقا وقتی همسو شد با قبله آن گاه است که به درد من و شما میخورد آن لرزش هایش هیچ چیزی را روشن نمیکند وقتی ایستاد به درد میخورد انسان هم همین طور است انسان هم یک موجود مرتعش و لرزان و مضطربی است متزلزل است و تا وقتی اضطراب و تزلزل دارد به درد هیچ چیزی نمیخورد وقتی به کار میآید که همسو شود با قبله ی هستی قبله ی عالم که خداست یعنی انسان تنها وقتی ثبات و قرار و آرامش پیدا میکند که هم سو شود با خداوند گفت «أَلَا بِذِكْرِ اللَّـهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد/ 28) یاد خدا است که به انسان آرامش میبخشد یکی از نامهای خدا مومن است «اَلْمُؤْمِنُ» (حشر 23) او مومن است هیچ کس مومن نیست مومن یعنی چه کسی؟ یعنی ایمنی بخش امنیت آور تنها اوست که میتواند تو را ایمن بکند. تنها اوست که میتواند به تو امنیت خاطر بدهد اهل بیت چرا در امان بودند؟ سرّ و رازش این است که در همه حال در همه ی احوال همسو بودند با خداوند. لذا قرار داشتند آرامش داشتند زیارت جامعه هم همین را میگوید آمَنَكُمْ مِنَ الْفِتَنِ خداوند به شما ایمنی بخشید از همه چیز منتها شاه بیتش را بیان میکند. از فتنه ها. فتنه در قرآن کریم به دو معنا است یک معنایش به معنای آزمون است امتحان است «أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُوا أَن يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ» (عنکبوت/ 2) شما فکرکردید همین که بگویید من به خدا ایمان دارم تمام میشود؟ ابدا امتحان میشوی. همان طور که خود ما این طور هستیم. یک کسی بیاید بگوید من وزنه ی صد کیلو را یک ضرب برمیدارم میگوییم بسم الله این وزنه ی صد کیلو. خدا هم همین طور است تا وقتی ادعای ایمان میکنیم میگوید بسم الله آزمون میکند. لیست آزمون هایش را هم در قرآن بیان کرده میگوید من سه آزمون بیشتر ندارم. تنها معلمی که پیشاپیش اعلام میکند که از کجا آزمون میگیرم و دقیق هم از همان جا میگیرد کجاست. منابع را اعلام میکند و مشخص هم میکند و من این مورد این مورد این مورد را آزمون میگیرم. «وَلَنَبْلُوَنَّكُم بِشَيْءٍ مِّنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ» (بقره/ 155) آن هم به شی خرد زیاد هم نه یک مقدار از ترس. ما گاهی وقتها یک مقدار ترس میاندازیم به جانت مثلا در ادارهای هستی یک کسی مدیر شده معاون شده یک ترسی میاندازیم در جانت که اگر این آمد نکند تو را میخواهد بردارد این ترس میآید. که چه؟ ببین تو چطوری رفتار میکنی؟ شروع میکنی این طرف آن طرف منتشر کردن شایعه که او را تحقیر بکنی سست بکنی سبک بکنی؟ میخواهیم ببینیم چه کار میکنی. دوم گرسنگی یک مقدار گرسنگی یک مقدار در آمدت کم و زیاد میشود ما این کار را میکنیم منتها توسط فلان آدم ببینیم چه کار میکنی. و نقص یک کسریهایی ایجاد میکنیم خود این نقص هم سه شعبه دارد نقص از اموال سوار ماشینت هستی داری میروی میخورد به ماشین دیگر میخواهد ببیند چطوری با این آدم رفتار میکنی؟ از ماشین پیاده میشوی چطوری حرف میزنی؟ داد میزنی فریاد میزنی؟ توهین میکنی یا میگویی نه آقا میزنیم کنار پلیس بیاید هر چه پلیس گفت. دو انفس یک کسی هلت میدهد دستت در میرود میخواهد ببیند چه از دهانت در میآید. سوم ثمرات مسئول بودی مسئولیتی داشتی یک کارهایی کردی میخواهی نتیجه بدهد وقتی که میخواهد نتیجه بدهد تو را عزل میکنند میخواهد ببیند تو چه کار میکنی؟ میگوید اینها آزمونهایی است که ما انجام میدهیم این که میگوید اهل بیت در امان هستند از فتنه اینها نیست اهل بیت هم آزمون میشوند ولی این که میگوید اهل بیت در امان هستند از فتنه یک فتنهای در قرآن داریم به معنای فریب میگوید مواظب باشید شیطان شما را دچار فتنه و فریب نکند. اهل بیت در امان هستند از فتنه یعنی اینها کسانی هستند که شیطان نمیتواند کلاه سر اینها بگذارد نمیتواند اینها را فریب بدهد. ان شاء الله ما هم از این آزمونهای سخت الهی که همیشه هم درگیر هستیم سر بلند بیرون بیاییم.