ترس از گذشته و آینده
منبع : آیت الله مکارم شیرازی؛ انوار هدایت، مجموعه مباحث اخلاقی، ص: 277
عَن ابنِ عَبّاسٍ قالَ: سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَقولُ فی خُطبَتِهِ: انَّ المُؤمِنَ بَینَ مَخافَتَینِ: یَومٌ قَد مَضی لا یَدری مَا اللّهُ قاضٍ فِیهِ وَیَومٌ قَد بَقِیَ لا یَدری مَا اللّهُ صانِعٌ بِهِ فَلیَأخُذِ العَبدُ لِنَفسِهِ مِن نَفسِهِ وَمِن دُنیاهُ لِآخِرَتِهِ وَمِن شَبابِهِ لِهَرَمِهِ وَ مِن صِحَّتِهِ لِسُقمِهِ وَ مِن حَیاتِه لِوَفاتِهِ. فَوَ الَّذی نَفسی بِیَدِهِ ما بَعدَ المَوتِ مِن مُستَعتَبٍ وَلا بَعدَ الدُّنیا مِن دارٍ، الّا الجَنَّةَ اوِالنّارَ.
از ابن عبّاس نقل است که شنیدم رسول خدا صلی الله علیه و آله در خطبهاش فرمود: مؤمن (همیشه) بین دو ترس است: نمیداند که خداوند در مورد روزی که بر او گذشته است چه قضاوتی میکند و نمیداند که خداوند با او در روزی که باقی مانده است چه میکند. ازاینرو باید هر بندهای از وجود خود (برای سعادت و کمال) و از دنیا برای آخرت و از جوانی برای پیری و از سلامتی برای بیماری و از زندگی برای مرگ خود بهرهبرداری کند، قسم به کسی که جانم در دست اوست بعد از مرگ هیچ عذر و بهانهای پذیرفته نمیشود و بعد از دنیا خانهای جز بهشت یا جهنّم نیست.
بحارالانوار، ج 77، ص 177
نور هدایت
در این حدیث پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله میفرماید مؤمن همیشه بین دو ترس قرار دارد: ترس از گذشته و ترس از آینده. از گذشتهاش میترسد برای اینکه
نمیداند آیا به وظایفش در گذشته بهدرستی عمل کرده و خداوند گناهان او را بخشوده است؟ از آیندهاش میترسد زیرا نمیداند که چه سرنوشتی خواهد داشت، آیا عاقبت به خیر میشود و از دنیا باایمان و پاک میرود، یا بیایمان و ناپاک؟
خلاصه توجّه به این پرسشها انسان را دائماً بین این دو ترس قرار میدهد که در واقع سرچشمه آن احساس مسؤولیّت و ایمان است. اگر در وجود کسی ایمان به مبدأ و معاد باشد همواره چنین احساسی بر او حاکم است، امّا افرادی هستند که بهاصطلاح «ککشان نمیگزد؛ دیگران را آب میبَرد و او را خواب» منطقشان «هر چه بادا باد؛ آب که از سر گذشت چه یک نی چه صد نی» است و در یک کلمه، بیاعتنا و لاابالیاند.
به دنبال این مقدّمه، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله پنج دستور میفرماید:
1.
فَلیَأخُذِ العَبدُ لِنَفسِهِ مِن نَفسِهِ
. خداوند سرمایههایی به انسان داده که باید ابتدا خودش از آن استفاده کند. این واقعیّتی است که بعضی روشنیبخش دیگرانند امّا خودشان از این نور بهرهای نمیگیرند مخصوصاً برخی اهل علم را میبینید که مردم در پرتو دانش آنان راه مییابند و هدایت میشوند، امّا خود او که سرمایهدار اصلی است بینصیب میماند.
2.
وَمِن دُنیاهُ لِآخِرَتِهِ
. تمام کسانی که به مقامهایی دست یافتهاند از همین سرمایه دنیا و عمر استفاده کردهاند. من گاهی میاندیشم که اصحاب امام حسین علیه السلام روز عاشورا در یک نیمروز، سعادت دنیا و آخرت را برای خویش خریدند و آنهمه افتخار کسب کردند. یا امیرالمؤمنین علی علیه السلام در جنگ خندق، در لحظهای از عمرش ضربتی زد که از عبادت جنّ و انس برتر بود:
ضَربَةُ عَلِیٍّ یَومَ الخَندَقِ افضَلُ مِن عِبادَةِ الثَّقَلَینِ.
امیرمؤمنان علی علیه السلام فرمود:
وَاعلَم بِانَّ الدَّهرَ یَومانِ: یَومٌ لَکَ وَیَومٌ عَلَیکَ:
«بدان که روزگار دو روز است: روزی به نفع تو و روزی به ضرر تو».(1)
مشو غافل از روزگار دو رنگکه کس را به گیتی نباشد درنگ
به بازیچه بس اختر تابناکبر آرد به گردون، بر آرد به خاک
تو چون طفلی و آسمانت چو مهدقضا جنبش مهد را بسته عهد
جلاجلْ مه و آفتابت کنداز آن جنبش آخر خوابت کند
اگر داری از سنگ و آهن روانبفرسایی از گردش آسمان
اگر سنگی آن آهن سنگ خاستو گر آهنی سنگ آهنرباست
3.
وَ مِن شَبابِهِ لِهَرَمِهِ
. برخی چون پیر میشوند انگشت ندامت به دهان میگیرند، بر پشت دست خود میزنند که چرا از فرصت و نعمت جوانی استفاده نکردند و عمر را به بیهودگی گذراندند.
چه خوش سروده شاعر عرب، زبان حال کسانی را که چنان در پیری رنج بردند که گفتند:
فَیا لَیتَ الشَّبابُ لَنا یَعودُ یَوماًفَاخبِرَهُ بِما فَعَلَ المَشیبُ
کاش جوانی ما بازمیگشت تا خبرش میدادیم که پیری بر سرمان چه آورده است.
دور جوانی بشد از دست منآه و دریغ آن زمن دلفروز
قوّت سر پنجه شیری برفتراضیم اکنون به پشیزی چو یوز
پیرزنی موی سیه کرده بودگفتمش ای مامک دیرینه روز
موی به تلبیس سیه کرده گیرراست نخواهد شدن این پشت گوژ
مختصر اینکه انسان تا جوانی را دارد باید از آن بهره ببرد و نباید کاری کند که مایه عبرت دیگران شود و درباره او بگویند تا آن وقت که میتوانست، نمیدانست و حال که میداند، نمیتواند.
4.
وَ مِن صِحَّتِهِ لِسُقْمِهِ
. انسان اگر به بیماری شدیدی دچار شود احساس میکند بین او و مردم دیواری کشیدهاند و از زندگی افراد سالم بهکلّی جدا شده است. بد نیست انسان گاه به بیمارستان برود و به بیماران نظری بیفکند آنگاه معنای
1- نهجالبلاغه، نامه 72.
سلامت را مخصوصاً وقتی به بیماران صعبالعلاج مینگرد بهخوبی میفهمد و قدر نعمت بزرگ سلامتی را میداند.
تندرستان را نباشد درد ریشجز به همدردی نگویم درد خویش
گفتن از زنبور بیحاصل بودبا یکی در عمر خود ناخورده نیش
تا تو را حالی نباشد همچو ماحال ما باشد تو را افسانه پیش
سوز من با دیگری نسبت مکناو نمک بر دست و من بر عضو ریش
5.
وَمِن حَیاتِهِ لِوَفاتِهِ
. از این زندگی دنیا برای مرگت استفاده کن.
در آخر حدیث حضرت جملهای میفرماید که واقعاً تکاندهنده است.
فَوَالَّذی نَفسی بِیَدِهِ ما بَعدَ المَوتِ مِن مُستَعتَبٍ وَلا بَعدَ الدُّنیا مِن دارٍ الّا الجَنَّةَ اوِ النّارَ
: «سوگند به کسی که جانم در دست اوست، پس از مرگ پروندهها بسته میشود و جای این نیست که کسی از خدا استغفار جوید».
همانگونه که امیرمؤمنان علی علیه السلام میفرماید:
لا عَن قَبیحٍ یَستَطیعونَ انتِقالًا وَلا فی حَسَنٍ یَستَطیعونَ ازدیادًا:
«هیچ گناهی را بعد از مردن نمیتوان حذف کرد و نیز نمیتوان حسنهای بر حسنات افزود».(1) الان ممکن است با قطره اشکی و پشیمانی، آتش گناهانی که برافروختهای خاموش کنی، امّا بعد از مرگ چنین کاری امکانپذیر نیست.
چون سجودی یا رکوعی مرد کِشتشد در آن عالم سجود او بهشت
چون که پرید از دهانت حمد حقمرغ جنّت ساختنش ربّ الفلق
چون زدستت رُستایثارو زکاتکِشت این دست آنطرف نخلو نبات
این سببها چون به فرمان تو بودچارهجو هم مر تو را فرمان نمود
چون زدستت زخم بر مظلوم رُستآن درختی گشت از آن زقّوم رُست
این سخنهای چو مار و کژدمتمار و کژدم گردد و گیرد دمت ( مثنوی، دفتر سوم.)