پیروزى پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم هر چند با تایید و امداد الهى بود ، ولى عوامل زیادى از نظر ظاهر داشت که یکى از مهمترین آنها جاذبه اخلاقى پیامبر (ص) بود . آنچنان صفات عالى انسانى و مکارم اخلاق در او جمع بود که دشمنان سرسخت را تحت تاثیر قرار مى داد ، و به تسلیم وادار مى کرد ، و دوستان را سخت مجذوب مى ساخت .
بلکه اگر این را معجزه اخلاقى پیامبر (ص) بنامیم اغراق نگفته ایم ، چنانکه نمونه اى از این معجزه اخلاقى در فتح مکه نمایان گشت : هنگامى که مشرکان خونخوار و جنایت پیشه که سالیان دراز هر چه در توان داشتند بر ضد اسلام و شخص پیامبر (ص) به کار گرفتند ، در چنگال مسلمین گرفتار شدند ، پیغمبر اکرم (ص) بر خلاف تمام محاسبات دوستان و دشمنان فرمان عفو عمومى آنها را صادر کرد ، و تمام جنایات آنها را به دست فراموشى سپرد ، و همین سبب شد که به مصداق یدخلون فى دین الله افواجا فوج فوج مسلمان شوند .
در حدیثى از امام حسین علیه السلام) آمده است که مى گوید : از پدرم امیر مؤمنان على (علیه السلام) در باره ویژگیهاى زندگى پیامبر (ص) و اخلاق او سؤال کردم ، و پدرم مشروحا به من پاسخ فرمود ، در بخشى از این حدیث آمده است : رفتار پیامبر (ص) با همنشینانش چنین بود که دائما خوشرو و خندان و سهل الخلق و ملایم بود ، هرگز خشن و سنگدل و پرخاشگر و بدزبان و عیبجو و مدیحه گر نبود ، هیچکس از او مایوس نمى شد ، و هر کس به در خانه او مى آمد نومید بازنمى گشت : سه چیز را از خود رها کرده بود : مجادله در سخن پرگوئى ، و دخالت در کارى که به او مربوط نبود ، و سه چیز را در مورد مردم رها کرده بود : کسى را مذمت نمى کرد ، و سرزنش نمى فرمود ، و از لغزشها و عیوب پنهانى مردم جستجو نمى کرد .
هرگز سخن نمى گفت مگر در مورد امورى که ثواب الهى را امید داشت ، در موقع سخن گفتن به قدرى نافذ الکلمه بود که همه سکوت اختیار مى کردند و تکان نمى خوردند ، و به هنگامى که ساکت مى شد آنها به سخن درمى آمدند ، اما نزد او هرگز نزاع و مجادله نمى کردند ... هرگاه فرد غریب و ناآگاهى با خشونت سخن مى گفت و درخواستى مى کرد تحمل مى نمود ، و به یارانش مى فرمود : هرگاه کسى را دیدید که حاجتى دارد به او عطا کنید ، و هرگز کلام کسى را قطع نمى کرد تا سخنش پایان گیرد . آرى اگر این اخلاق کریمه و این ملکات فاضله نبود آن ملت عقب مانده جاهلى و آن جمع خشن انعطاف ناپذیر در آغوش اسلام قرار نمى گرفتند ، و به مصداق لانفضوا من حولک همه پراکنده مى شدند .
در حدیثى آمده است که پیامبر (ص) فرمود : «انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق» : ''من براى این مبعوث شده ام که فضائل اخلاقى را تکمیل کنم ''. به این ترتیب یکى از اهداف اصلى بعثت پیامبر (ص) همین تکمیل اخلاق فضیله است . در سیره پیامبر (ص) مى خوانیم : هرگز اجازه نمى داد به هنگامى که سوار بود افرادى در رکاب او پیاده راه بروند ، بلکه مى فرمود : شما به فلان مکان بروید و من هم مى آیم و در آنجا به هم مى رسیم ، حرکت کردن پیاده در کنار سواره سبب غرور سوار و ذلت پیاده مى شود ! و نیز مى خوانیم : پیامبر (ص) بر روى خاک مى نشست ، و غذاى ساده همچون غذاى بردگان مى خورد ، و از گوسفند شیر مى دوشید ، بر الاغ برهنه سوار مى شد .
این گونه کارها را حتى در زمانى که به اوج قدرت رسید - مانند روز فتح مکه - انجام مى داد ، تا مردم گمان نکنند همین که به جائى رسیدند باد کبر و غرور در دماغ بیفکنند و از مردم کوچه و بازار و مستضعفان فاصله بگیرند و از حال توده هاى زحمت کش بیگانه شوند . در حدیثى آمده است که روزى عمر در مشربه ام ابراهیم خدمت پیامبر (ص) آمد در حالى که بر حصیرى از برگ خرما خوابیده بود و قسمتى از بدن مبارک او روى خاک قرار داشت ، و متکائى از الیاف درخت خرما زیر سر داشت ، سلام کرد و نشست ، گفت : تو پیامبر خدا و بهترین خلق او هستى ، کسرى و قیصر بر تختهاى طلا و فرشهاى ابریشمین مى خوابند ، ولى شما اینچنین !
پیامبر فرمود : «اولئک قوم اجلت طیباتهم ، و هى وشیکة الانقطاع و انما آخرت لنا طیباتنا» : ''آنها گروهى هستند که طیباتشان در این دنیا به آنها داده شده ، و به زودى قطع مى شود ، ولى طیبات ما براى قیامت ذخیره شده است ''. پیامبر اسلام اسطوره صبر و استقامت بود زندگى پیامبران بزرگ خدا مخصوصا پیامبر اسلام (ص) بیانگر مقاومت بى حد و حصر آنها در برابر حوادث سخت ، و طوفانهاى شدید ، و مشکلات طاقتفرسا است ، و با توجه به اینکه مسیر حق همیشه داراى اینگونه مشکلات است رهروان راه حق باید از آنها در این مسیر الهام بگیرند .
دشمنان لجوج براى نابودى او کمر بسته بودند ، و حتى خویشاوندان نزدیکش در صف اول این مبارزه قرار داشتند ! پیوسته به میان قبائل عرب مى رفت ، و از آنها دعوت مى کرد ، اما کسى به دعوت او پاسخ نمى گفت . سنگسارش مى کردند آنچنان که از بدن مبارکش خون مى ریخت ، ولى دست از برنامه خود برنمى داشت . آنچنان او را در محاصره اجتماعى و اقتصادى و سیاسى قرار دادند که تمام راهها به روى او و پیروان اندکش بسته شد ، بعضى از گرسنگى تلف شدند ، و بعضى را بیمارى از پاى درآورد . یاران اندکش را شکنجه مى دادند ، شکنجه هائى که بر جان و قلب او مى نشست .
اما با تمام این احوال همچنان به صبر و شکیبائى و استقامت ادامه داد . شکیبائى رمز هر پیروزى است. پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم رسمشان همیشه این بود که هیچ خانهای را بدون کسب اجازه داخل نمیشدند و این استیناس را بیشتر از همان راه سلام انجام میدادند . حتی به خانه دخترش حضرت زهرا ( س ) بدون اجازه وارد نمیشد ، پشت در خانه میایستاد و با صدای بلند فریاد میکرد :
« السلام علیکم یا اهل البیت » " اگر جواب میدادند و میگفتند بفرمایید داخل میشد و اگر جواب نمیدادند بار دوم صدا میکرد ، شاید نشنیده باشند : «السلام علیکم یا اهل البیت »اگر جواب نمیدادند احتیاطا که نکند نشنیده باشند بار سوم سلام میکرد ، و اگر بار سوم نیز جواب نمیآمد برمیگشت ، میگفت یا نیستند یا وضعشان یک وضعی است که مقتضی نیست کسی را بپذیرند و دیگر بدش هم نمیآمد.
در معانى الاخبار به یک طریق از ابى هاله تمیمى از حسن بن على (ع) و به طریق دیگر از حضرت رضا، از آباء گرامش از على بن الحسین از حسن بن على (ع) و به طریق دیگرى از مردى از اولاد ابى هاله از حسن بن على (ع) روایت شده که گفت: از دایى خود هند بن ابى هاله که رسول خدا را براى مردم وصف مىکرد تقاضا کردم که مقدارى از اوصاف آن حضرت را براى من نیز بیان کند، بلکه به این وسیله علاقهام به آن جناب بیشتر شود او نیز تقاضایم را پذیرفت و گفت: رسول خدا (ص) مردى بود که در چشم هر بیننده بزرگ و موقر مىنمود و روى نیکویش در تلألؤ چون ماه تمام و قامت رعنایش از قامت معتدل بلندتر و از بلندبالایان کوتاهتر بود، سرى بزرگ و مویى که پیچ داشت و اگر هم گاهى موهایش آشفته میشد شانه مىزد، و اگر گیسوان مىگذاشت از نرمه گوشش تجاوز نمىکرد.
رنگى مهتابى و جبینى فراخ و ابروانى باریک و طولانى داشت و فاصله بین دو ابرویش فراخ بود، بین دو ابروانش رگى بود که در مواقع خشم از خود پر مىشد و این رگ به طورى براق بود که اگر کسى دقت نمىکرد خیال مىکرد دنباله بینى آن جناب است و آن حضرت کشیده بینى است، محاسن شریفش پر پشت و کوتاه و گونههایش کم گوشت و غیر برجسته بود، دهانش خوشبو و فراخ و بیشتر اوقات باز و دندانهایش از هم باز و جدا و چون مروارید سفید، و موى وسط سینه تا شکمش باریک بود، و گردنش در زیبایى چنان بود که تو گویى گردن آهو است، و از روشنى و صفا تو گویى نقره است، خلقى معتدل، بدنى فربه و عضلاتى در هم پیچیده داشت در حالى که شکمش ازسینه جلوتر نبود، فاصله بین دو شانهاش زیاد و به اصطلاح چهار شانه بود، مفاصل استخوانهایش ضخیم و سینهاش گشاد و وقتى برهنه مىشد بدنش بسیار زیبا و اندامش متناسب بود، از بالاى سینه تا سره خطى از مو داشت، سینه و شکمش غیر از این خط از مو برهنه بود ولى از دو ذراع و پشت شانه و بالاى سینهاش پر مو، و بند دستهایش کشیده و محیط کف دستش فراخ و استخوانبندى آن و استخوانبندى کف پایش درشت بود.
سراپاى بدنش صاف و استخوانهایش باریک و بدون برآمدگى بود، و گودى کف پا و دستش از متعارف بیشتر و دو کف قدمش محدب و بیشتر از متعارف برآمده، و هم چنین پهن بود، به طورى که آب بر آن قرار مىگرفت، وقتى قدم برمىداشت تو گویى آن را از زمین مىکند و بآرامى گام برمىداشت و با وقار راه مىپیمود، و در راه رفتن سریع بود، و راه رفتنش چنان بود که تو گویى از کوه سرازیر مىشود، و وقتى بجایى التفات مىکرد با تمام بدن متوجه مىشد، چشمهایش افتاده یعنى نگاهش بیشتر به زمین بود تا به آسمان، و آن قدر نافذ بود که کسى را یاراى خیره شدن بر آن نبود، و به هر کس برمىخورد در سلام از او سبقت مىجست.
راوى گفت پرسیدم منطقش را برایم وصف کن، گفت: رسول خدا (ص) دائما با غصهها قرین و دائما در فکر بود و یک لحظه راحتى نداشت، بسیار کم حرف بود و جز در مواقع ضرورت تکلم نمىفرمود، و وقتى حرف میزد کلام را از اول تا به آخر با تمام فضاى دهان ادا مىکرد، این تعبیر کنایه است از فصاحت، و کلامش همه کوتاه و جامع و خالى از زوائد و وافى به تمام مقصود بود.
خلق نازنینش بسیار نرم بود، به این معنا که نه کسى را با کلام خود مىآزرد و نه به کسى اهانت مىنمود، نعمت در نظرش بزرگ جلوه مىنمود، اگر چه هم ناچیز مىبود، و هیچ نعمتى را مذمت نمىفرمود، و در خصوص طعامها مذمت نمىکرد و از طعم آن تعریف هم نمىنمود، دنیا و ناملایمات آن هرگز او را به خشم در نمىآورد، و وقتى که حقى پایمال مىشد از شدت خشم کسى او را نمىشناخت، و از هیچ چیزى پروا نداشت تا آنکه احقاق حق مىکرد، و اگر به چیزى اشاره مىفرمود با تمام کف دست اشاره مىنمود، و وقتى از مطلبى تعجب مىکرد دستها را پشت و روى مىکرد و وقتى سخن مىگفت انگشت ابهام دست چپ را به کف دست راست مىزد، و وقتى غضب مىفرمود، روى مبارک را مىگرداند در حالتى که چشمها را هم مىبست، و وقتى مىخندید خندهاش تبسمى شیرین بود به طورى که تنها دندانهاى چون تگرگش نمایان مىشد.
شیخ صدوق (علیه الرحمه) در کتاب مزبور مىگوید: تا اینجا روایت ابى القاسم بن منیع از اسماعیل بن محمد بن اسحاق بن جعفر بن محمد بود، و از این پس تا آخر روایت عبد الرحمن است، در این روایت حسن بن على (ع) مىفرماید: تا مدتى من این اوصاف را که از دایى خود شنیده بودم از حسین (ع) کتمان مىکردم، تا اینکه وقتى برایش نقل کردم، دیدم او بهتر از من وارد است، پرسیدم تو از که شنیدى، گفت من از پدرم امیر المؤمنین (ع) از وضع داخلى و خارجى رسول خدا (ص) و هم چنین از چگونگى مجلسش و از شکل و شمایلش سؤال کردم، آن جناب نیز چیزى را فروگذار نفرمود.
حسین (ع) براى برادر خود چنین نقل کرد که: من از پدرم از روش رفتار رسول خدا (ص) در منزل پرسیدم، فرمود: به منزل رفتنش به اختیار خود بود، و وقتى تشریف مىبرد، وقت خود را در خانه به سه جزء تقسیم مىکرد، قسمتى را براى عبادت خدا، و قسمتى را براى به سر بردن با اهلش و قسمتى را به خود اختصاص مىداد، در آن قسمتى هم که مربوط به خودش بود، باز به کلى قطع رابطه نمىکرد، بلکه مقدارى از آن را بوسیله خواص خود در کارهاى عامه مردم صرف مىفرمود، و از آن مقدار چیزى را براى خود ذخیره نمىکرد.
از جمله سیره آن حضرت این بود که اهل فضل را با ادب خود ایثار مىفرمود، و هر کس را به مقدار فضیلتى که در دین داشت احترام مىنمود، و حوائجشان را برطرف مىساخت، چون حوائجشان یکسان نبود، بعضى را یک حاجت بود و بعضى را دو حاجت و بعضى را بیشتر، رسول خدا (ص) با ایشان مشغول مىشد و ایشان را سرگرم اصلاح نواقصشان مىکرد، و از ایشان در باره امورشان پرسش مىکرد، و به معارف دینیشان آشنا مىساخت، و در این باره هر خبرى که مىداد دنبالش مىفرمود:
حاضرین آن را به غائبین برسانند، و نیز مىفرمود: حاجت کسانى را که به من دسترسى ندارند به من ابلاغ کنید، و بدانید که هر کس حاجت اشخاص ناتوان و بى رابطه با سلطان را نزد سلطان برد، و آن را برآورده کند، خداى تعالى قدمهایش را در روز قیامت ثابت و استوار مىسازد. در مجلس آن حضرت غیر اینگونه مطالب ذکر نمىشد، و از کسى سخنى از غیر این سنخ مطالب نمىپذیرفت، مردم براى درک فیض و طلب علم شرفیاب حضورش مىشدند و بیرون نمىرفتند مگر اینکه دلهاى شان سرشار از علم و معرفت بود و خود از راهنمایان و ادله راه حق شده بودند.
سپس از پدرم امام علی علیه السلام) از برنامه و سیره آن جناب در خارج از منزل پرسیدم، فرمود: رسول خدا (ص) زبان خود را از غیر سخنان مورد لزوم باز مىداشت، و با مردم انس مىگرفت، و آنان را از خود رنجیده خاطر نمىکرد، بزرگ هر قومى را احترام مىکرد، و تولیت امور قوم را به او واگذار مىنمود، همیشه از مردم بر حذر بود، و خود را مىپائید، و در عین حال بشره و خلق خود را درهم نمىپیچید، همواره از اصحاب خود تفقد مىکرد، و از مردم حال مردم را مىپرسید، و هر عمل نیکى را تحسین و تقویت مىکرد، و هر عمل زشتى را تقبیح مىنمود، در همه امور میانه رو بود، گاهى افراط و گاهى تفریط نمىکرد، از غفلت مسلمین و انحرافشان غافل نبود، و در باره حق، کوتاهى نمىکرد و از آن تجاوز نمىنمود، در میان اطرافیان خود کسى را برگزیدهتر و بهتر مىدانست که داراى فضیلت بیشتر و براى مسلمین خیرخواهتر بود، و در نزد او مقام و منزلت آن کسى بزرگتر بود که مواسات و پشتیبانیش براى مسلمین بهتر بود.
سید الشهداء (ص) سپس فرمود: من از پدر بزرگوارم از وضع مجلس رسول اللَّه (ص) پرسیدم، فرمود: هیچ نشست و برخاستى نمىکرد مگر با ذکر خدا، و در هیچ مجلسى جاى مخصوصى براى خود انتخاب نمىکرد، و از صدرنشینى نهى مىفرمود، و در مجالس هر جا که خالى بود مىنشست، و اصحاب را هم دستور مىداد که چنان کنند. و در مجلس، حق همه را ادا مىکرد، به طورى که احدى از همنشینانش احساس نمىکرد که از دیگران در نزد او محترمتر است.
و هر کسى که شرفیاب حضورش مىشد این قدر صبر مىکرد تا خود او برخیزد و برود، و هر کس حاجتى از او طلب مىکرد برنمىگشت مگر اینکه یا حاجت خود را گرفته بود، یا با بیانى قانع، دلخوش شده بود، خلق نازنینش این قدر نرم بود که به مردم اجازه مىداد او را براى خود پدرى مهربان بپندارند، و همه نزد او در حق مساوى بودند، مجلسش، مجلس حلم و حیا و راستى و امانت بود و در آن صداها بلند نمىشد، و نوامیس و احترامات مردم هتک نمىگردید، و اگر احیانا از کسى لغزشى سر مىزد، آن جناب طورى تادیبش مىفرمود که براى همیشه مراقب مىشد، همنشینانش همه با هم متعادل بودند، و مىکوشیدند که با تقوا یکدیگر را مواصلت کنند، با یکدیگر متواضع بودند، بزرگتران را احترام نموده و به کوچکتران مهربان بودند، و صاحبان حاجت را بر خود مقدم مىشمردند، و غریبها را حفاظت مىکردند.
و نیز فرمود: پرسیدم سیره آن حضرت در میان همنشینانش چطور بود؟ فرمود: دائما خوشرو و نرمخو بود، خشن و درشت خو و داد و فریاد کن و فحاش و عیب جو و همچنین مداح نبود، و به هر چیزى که رغبت و میل نداشت بى میلى خود را در قیافه خود نشان نمىداد و لذا اشخاص از پیشنهاد آن مایوس نبودند، امیدواران را ناامید نمىکرد، نفس خود را از سه چیز پرهیز میداد: 1- مراء و مجادله 2- پر حرفى 3- گفتن حرفهاى بدرد نخور. و نسبت به مردم نیز از سه چیز پرهیز مىکرد: 1- هرگز احدى را مذمت و سرزنش نمىکرد 2- هرگز لغزش و عیبهایشان را جستجو نمىنمود 3- هیچ وقت حرف نمىزد مگر در جایى که امید ثواب در آن مىداشت.
و وقتى تکلم مىفرمود همنشینانش سرها را به زیر مىانداختند گویى مرگ بر سر آنها سایه افکنده است، و وقتى ساکت مىشد، آنها تکلم مىکردند، و در حضور او نزاع و مشاجره نمىکردند، و اگر کسى تکلم مىکرد دیگران سکوت مىکردند تا کلامش پایان پذیرد، و تکلمشان در حضور آن جناب به نوبت بود، اگر همنشینانش از چیزى به خنده مىافتادند، آن جناب نیز مىخندید و اگر از چیزى تعجب مىکردند او نیز تعجب مىکرد، و اگر ناشناسى از آن حضرت چیزى مىخواست و در درخواستش اسائه ادب و جفایى مىکرد، آن جناب تحمل مىنمود، به حدى که اصحابش در صدد رفع مزاحمت او برمیامدند و آن حضرت مىفرمود: همیشه صاحبان حاجت را معاونت و یارى کنید، و هرگز ثناى کسى را نمىپذیرفت مگر اینکه به وى احسانى کرده باشد، و کلام احدى را قطع نمىکرد مگر اینکه مىدید که از حد مشروع تجاوز مىکند که در این صورت یا به نهى و بازداریش از تجاوز یا به برخاستن از مجلس کلامش را قطع مىکرد.
سید الشهداء (ع) مىفرماید: سپس از سکوت آن حضرت پرسیدم، فرمود:
سکوت رسول خدا (ص) چهار جور بود: 1- حلم 2- حذر 3- تقدیر 4- تفکر. سکوتش از حلم و صبر این بود که هیچ چیز آن حضرت را به خشم در نمىآورد و از جاى نمىکند، و سکوتش از حذر در چهار مورد بود:
1- در جایى که مىخواست وجهه نیکو و پسندیده کار را پیدا کند تا مردم نیز در آن کار به وى اقتدا نمایند.
2- در جایى که حرف زدن قبیح بود و مىخواست بطرف یاد دهد تا او نیز از آن خوددارى کند.
3- در جایى که مىخواست در باره صلاح امتش مطالعه و فکر کند.
4- در مواردى که مىخواست دست به کارى زند که خیر دنیا و آخرتش در آن بود.
و سکوتش از تقدیر این بود که مىخواست همه مردم را به یک چشم دیده و به گفتار همه به یک نحو استماع فرماید، و اما سکوتش در تفکر عبارت بود از تفکر در اینکه چه چیزى باقى است و چه چیزى فانى.