نقش تغذيه در زندگي انسان فوق العاده با اهميت است؛ چرا که حدوث, بقا و رشد جسم و روح انسان با تغذيه در ارتباط است. در اين زمينه حتي اگر بگوييم سعادت و شقاوت انسان از سفره و تغذيه آغاز مي شود, سخن به گزاف نگفته ايم. اسلام عزيز براي کميت, کيفيت و نوع خوردني هاي انسان اهميت بسياري قايل شده است و دستورالعمل هاي فراواني دارد. قرآن کريم مي فرمايد: فالينظر الانسان الي طعامه _ بايد انسان نگاه کند که چه مي خورد_ (عبس، آيه 24) چرا که سلامتي آينده و برخي زمينه هاي سعادت او در گرو نحوه انتخاب او در تغذيه است. سخن کنوني ما در تغذيه مادي انسان است, ولي روح انسان نيز از اين نوع تغذيه نصيب نيست. همين غذاهائي که مي خوريم در يک فرايند پيچيده تبديل به انرژي, حيات و حتي انديشه مي شود. تفاوت انسان ها در نوع انديشه نيز با تفاوت آن ها در نوع تغذيه ارتباط دارد.
علم ودين متفق القولند که اکثر بيماري هاي جسماني و انحرافات اخلاقي انسان از پرخوري آغاز مي شود و بيشتر سلامتي و حسن اخلاق او مديون عفت شکم و اندک خوري است. سيرو وسلوک انسان به سوي خداوند از سفره و کنترل شکم آغاز مي شود. تا کسي موفق به تربيت شکم خود نشود و اندک خوري را تمرين نکند, قادر نخواهد بود وقت خواب خود را تنظيم نمايد و همين طور در سلوک, تهجد و خود سازي توفيق چنداني بدست نمي آورد
خواب و خورت ز مرتبه عشق دور کرد آنگه رسي به دوست, که بي خواب و خورشوي
شکم و پيرو آن شهوت, گردنه هاي هستند برسر راه انسانيت که اگر انسان از آنها عبور کند, مانع بزرگ ديگري بر سر راه تکامل و سعادت خود نخواهد يافت. اهميت روزه و رمضان نيز به خاطر تاثير تربيتي و سازنده اي است که عمدتا در مورد شکم و شهوت روزه دار دارد و بدين وسيله راه شيطان را مي بندد, انسان را از بند و اسارت نفس مي رهاند و زمينه پرواز معنوي او را فراهم مي آورد.
يکي از قهرمانان اين ميدان که خود يکي از ميدان هاي بزرگ جهاد با نفس است, پيامبر عظيم الشان اسلام, حضرت محمد مصطفي(صلوات الله عليه و آله) است. آن حضرت در نيک خوري, اندک خوري و انتخاب غذاهاي مناسب براي انسان, الگوي تمامي مسلمانان بود؛ بدين خاطر چه شيرين است که به مطالعه سير ه آن حضرت در خوردن و آشاميدن بنشينيم و خورشيد درخشان محمدي را فرا راه زندگي خويش مي سازيم.
آداب خوردن و آشاميدن پيامبر(ص)
چون سفره گسترده مي شد خداي را ياد مي کرد و مي گفت: «بسم الله الرحمن الرحيم. اللهم اجعلها نعمه مشکوره تصل بها نعمه الجنه». بار پروردگارا اين غذا را نعمتي قرار ده که از عهده شکر آن برآيم و به وسيله آن مرا به نعمت هاي بهشت رهنمون ساز.
و بر سر سفره دو زانو مي نشست و دو پايش را جمع مي کرد, همانگونه که نماز گذار مي نشيند با اين تفاوت که زانو روي زانو و روي يک پهلو مي نشست و مي گفت: همانا من بنده ام و همچون بنده مي نشينم و غذا مي خورم.
غذاي داغ نمي خورد و مي گفت: غذاي داغ برکت ندارد خداوند آتش را غذاي ما قرار نداده.
با سه انگشت غذا مي خورد و گاهي از انگشت چهارم کمک مي گرفت و پس از آنکه غذايش را ميل مي فرمود, ظرف غذا را تميز مي كرد و مي گفت: پايان غذا پر برکت است.
چون از غذا خوردن فارغ مي شد خداي را مي خواند و مي گفت:«اللهم لک الحمد اطعمتَ و اشبعتَ و سقيتَ وارويتَ. لک الحمد غير مکفور و مودع و لامستغني عنه». بار خدايا ترا سپاس مي گويم به خاطر آنکه مرا غذا دادي و سيرم ساختي, نوشاندي و سيرابم نمودي. حمد ترا است, حمدي که کفران نشود, آخرين حمد من نباشد و بي نياز از آن نباشم.
و چون به خصوص نان و گوشت ميل مي کرد, دست هايش را خوب مي شست و آنگاه زيادي آب را به صورتش مي کشيد.
در سه نوبت آب مي نوشيد و در آن سه نوبت سه (بسم الله) و در آخر آنها (الحمدالله) مي گفت و آب را سر نمي کشيد, بلکه به نوعي مي مکيد و چه بسا با يک نفس مي نوشيد تا فارغ مي شد و باقي مانده آن را به کسي که طرف راستش بود مي داد, هرچند شخص سمت چپ اش مهمتر بود و مي فرمود: سنت بر اين است که به تو بدهم , اگر تو خواستي به ايشان ايثار مي کني.
داخل ظرف آب نفس نمي کشيد, بلکه هنگام نفس کشيدن دهانش را به سويي مي گرداند.
ظرفي از عسل وشير به حضور آن حضرت آورند, آن را متواضعانه ندانست و ننوشيد و گفت: من حرام اش نمي دانم, ولي افتخار به خوردني هاي دنيوي و حساب فرداي قيامت را نمي پسندم و تواضع را دوست دارم؛ زيرا هر کسي براي خدا تواضع کند, خداوند او را بلند گرداند.
در خانه از دختر بالغ با حيا تر بود, از اهل خانه غذا نمي خواست و اظهار تمايل هم نمي کرد. اگر غذائي مي آوردند, مي خورد و آنچه مي دادند, قبول مي کرد و هر نوشيدني که بود مي نوشيد و فراوان اتفاق مي افتاد که خود بر مي خواست و براي خويش خوردني يا نوشيدني مي آورد.
پيش از خوردن دستانش را مي شست يا وضو مي گرفت و مي فرمود: خجستگي و برکت غذا در وضوي پيش و پس از خوردن آن است.
هنگام غذا خوردن با تواضع روي زمين مي نشست و به چيزي تکيه نمي زد, تا جايي که امکان داشت تنها غذا نمي خورد و مي فرمود: بهترين غذا آن است که دست هاي زيادي به طرف آن دراز شود, براي خوردن دورهم جمع شويد, خجستگي و برکت در اين کار است.
بر سر سفره از آن قسمت غذا که جلوي خودش بود مي خورد اما وقتي خرما ميل مي کرد آن را از جاهاي مختلف ظرف انتخاب مي نمود.
انتخاب خوردني ها
بهترين ميوه ها در نظر آن حضرت خرماي تازه, خربزه و انگور بود. خيار را با نمک و خرما را با نان ميل مي فرمود.
بيشتر خوراک آن حضرت آب و خرما بود. شير را باخرما مي آميخت و آن دو را پاکيزه مي ناميد.
کباب ميل مي کرد و بهترين خوراک نزد آن حضرت گوشت بود و مي فرمود: گوشت بر شنوائي انسان مي افزايد. آب گوشت را با گوشت و کدو ميل مي کرد, کدو را دوست داشت و به عاشيه مي گفت: هر گاه خواستي غذائي بپزي کدوي حلوائي بيشتر بريز, زيرا خوردن آن دل غمگين را شاد مي سازد.
خود شکار نمي کرد, ولي گوشت پرنده شکاري را که برايش مي آورند دوست داشت و ميل مي فرمود.
از گوسفند ذراع و شانه اش را, و همچنين سرکه و نوعي خرما به نام «عجوه» رادوست مي داشت و مي فرمود: عجوه از بهشت و شفابخش است.
از سبزيجات کاسني, باذروج(گياهي معطر) و خرفه را دوست داشت و به دليل معاشرت زياد با مردم سير و پياز و تره نمي خورد.
هرگز از غذائي نکوهش نمي کرد, هر غذائي که برايش فراهم مي نمودند, اگر خوشش مي آمد ميل مي کرد و گرنه ميل نمي کرد.
خامه و سرشير را همواره دوست داشت و مي خورد.
کشمش را در آب خيس مي کرد و مي خورد و آب آن را مي نوشيد.
انار ميل مي کرد و مي فرمود: ميوه هاي نوبر بخوريد و بهترين آن ها انار و ترنج است. انار را سرور ميوه ها مي دانست و هنگامي که انار مي خورد کسي را با خود شريک نمي ساخت.
مي فرمود: بوي پيامبران و دخترم فاطمه(س) بوي خوش گلابي است. گلابي بخوريد که بر حافظه مي افزايد و اندوه دل را مي برد و فرزند را زيبا مي گرداند.
خوردن خربزه را توصيه مي کرد و مي فرمود: خربزه راگاز بزنيد. خربزه ميوه اي خجسته, پاکيزه, پاک کننده دهان, تقويت کننده قلب, سفيد کننده دندان و خشنود کننده خداوند است. بوي خوش آن از عنبره, آبش از کوثر و گوشتش از بهشت و لذتش از مينو است. خوردن خربزه عبادت به شمار مي آيد.
از ترنج سبز و سيب سرخ خوشش مي آمد. انگور را گاهي دانه دانه و گاه خوشه آن را در دهان مي گذاشت.
كم خوردي حضرت(ص)
پيامبر خدا(ص) هرگز شکم خود را از غذا آکنده نمي ساخت و سير نمي خورد, به گونه مردمان عادي نبود که برسر سفره هاي رنگين چندان مي خورند که در نتيجه آن معده هايشان سنگين مي شود, بدنشان مي فرسايد, بي حال, خواب آلوده و تنبل مي شوند و حال نيايش را از دست مي دهند.
از امام صادق عليه السلام نقل است که فرمود: آن حضرت هرگز نان گندم نخورد, از نان جو هم به گونه اي نخورد که کاملا سير شود وهرگز ناني که آردش را الک کرده باشند ميل نکرد.
در نهج البلاغه از علي عليه السلام نقل شده است که فرمود: به پيامبر پاک خود تاسي کن, کسي که لاغرترين مردم از حيث شکم و گرسنه ترين آنان بود. باشکم گرسنه از دنيا بيرون رفت و سالم وارد آخرت گرديد. (نهج البلاغه, فيض السلام, ص 500)
تا کاملا گرسنه نمي شد, غذا نمي خورد و قبل از اين که کاملا سير شود دست از غذا مي کشيد.
گاهي مي شد که چند شب گرسنه مي ماند و براي خود و اهل و عيالش غذاي شبي پيدا نمي شد و گاهي از گرسنگي سنگ بر شکم خود مي بست تا درد گرسنگي را کمتر احساس کند.
منابع:
1. محجه البيضا, فيض کاشاني
2. سنن النبي, علامه طباطبائي
3. نگين هستي, حسين سيدي