پيامبر اعظم صلىاللهعليهوآله در آيينه قرآن
محمد بهرامی
قرآن كريم متقنترين و بهترين كتاب در معرفى و شناساندن پيامبر اعظم ـ صلى الله عليه و آله ـ است؛ زيرا اين كتاب كلام وحى و سخن خداوند متعال است و از جهت حقانيت و درستى مطالب، معتبرترين كتاب به شمار مىرود. خداوند متعال، در قرآن كريم، در آيات متعددى درباره پيامبر اكرم ـ صلى الله عليه و آله ـ سخن گفته است. در اين آيات، گاهى به طور مستقيم و گاهى به شكل غير مستقيم، پيامبر اكرم ـ صلى الله عليه و آله ـ معرفى شده است. اين معرفى در قالب هايى همچون، ستايش و تمجيد از پيامبر اكرم ـ صلى الله عليه و آله ـ، بيان اوصاف و شئونات، ذكر مقامات و مناقب و بيان عظمت روحى آن حضرت صورت گرفته. و جلوههاى مختلف شخصيتى و رفتارى آن حضرت، تبيين شده است. آنچه كه ما در اين مقاله مىآوريم ذكر فهرست وار اين جلوهها در آيات كريمه است كه در سه بخش كلى «نامها و اوصاف»، «مقامات» و «مناقب» پيامبر اعظم ـ صلى الله عليه و آله ـ تنظيم شده است.
نامها و اوصاف پيامبر اعظم صلىاللهعليهوآله در قرآن
يك: نامهاى پيامبر صلىاللهعليهوآله در قرآن
در برخى روايات، به نامهاى پيامبر اكرم ـ صلى الله عليه و آله ـ در قرآن كريم اشاره شده است كه ما در ضمن دو حديث، آنها را بيان مىكنيم. در روايتى از امام باقر ـ عليه السلام ـ آمده است كه فرمودند:
«إن لرسول الله ـ صلى الله عليه و آله ـ عشرة أسماء خمسة فى القرآن و خمسة ليست فى القرآن فاما التى فى القرآن، فمحمد و احمد و عبدالله و يس و ن.»
«براى رسول خدا ـ صلى الله عليه و آله ـ ده نام است كه پنج نام در قرآن و پنج نام در غير قرآن است؛ آن نامهايى كه در قرآن است عبارت اند از: "محمد" ، " احمد" ، "عبدالله" ، "يس" ، "ن".»
در روايتى از امام صادق ـ عليه السلام ـ نقل شده است كه «طه» از اسامى پيامبر اكرم ـ صلى الله عليه و آله ـ است و معنى آن «يا طالب الحق الهادى اليه»، «اى كسى كه طالب حقى و هدايت كننده به سوى آنى» است.
با توجه به اين دو روايت، پيامبر اكرم ـ صلى الله عليه و آله ـ ، در قرآن كريم به شش نام معرفى شده است كه آيههاى آن بدين شرح است:
1 ـ «محمد ـ صلى الله عليه و آله ـ»
«وَاْلَّذينَ آمَنوا وَ عَمِلوُا الْصالِحاتْ وَ آمَنواْ بِما نُزِّل عَلى مُحَمَّدٍ وَ هُوَ اْلْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ كَفَّرَعَنْهُمْ سَيْئاتِهِمْ وَ اَصْلَحَ بالَهُمْ»
در آيات ديگرى نيز اين نام ذكر شده است كه عبارت اند از: سوره آل عمران (2) آيه 144، سوره احزاب (33) آيه 40، سوره فتح (48) آيه 29.
2 ـ «احمد»:
«و اِذْ قالَ عيسَى اْبْنُ مَرْيَمَ يا بَنى اِسْرائيلَ اِنّى رَسوُلُ اْللّهِ اِلَيْكُمْ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَىَّ مِنَ اْلتَوْراتِ وَ مُبَشِّراً بِرسُولٍ يَأْتى مِنْ بَعْدى اِسْمُهُ اَحْمَدْ فَلَمّا جاءَهُمْ بِالْبَيِّناتْ قالوُا هذا سِحْرٌ مُبينْ»
3 ـ «عبدالله»:
« وَ اِنَّهُ لَمّا قامَ عَبْدُاْللّهِ يَدْعُوهُ كادُواْ يَكوُنُونَ عَلَيهِ لِبَداً»
4 ـ «يس»: «يس»
5 ـ «ن»: «نْ وَ اْلْقَلَمِ وَ ما يَسْطُرُونْ»
6 ـ «طه»: «طه»
دو. اوصاف پيامبر صلىاللهعليهوآله در قرآن
در قرآن كريم، اوصاف فراوانى براى پيامبر اكرم ـ صلى الله عليه و آله ـ ذكر شده است كه به بخشى از آنها با ذكر آيهها اشاره مىكنيم:
1. شاهد(گواه)، مبشر(بشارت دهنده)، نذير(انذار دهنده)، داعى الى الله (دعوت كننده به سوى خدا)، سراج منير(چراغ روشنايى دهنده).
اين اوصاف والا و پرمنزلت در آمده است:
«يا اَيُّهااْلْنَّبىُ اِنّا اَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذيراً* وَ داعياً اِلَى اللّهِ بِاِذْنِهِ وَ سِراجاً وَ مُنيراً»
2. رئوف و رحيم
اين دو صفت به همراه دو ويژگى از ويژگىهاى اخلاقى پيامبر رحمت حضرت محمد ـ صلى الله عليه و آله ـ در چنين بيان شده است:
«لَقَدْ جاءَكُمْ رَسولٌ مِنْ اَنْفُسِكُمْ عَزيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّم حَريصٌ عَليْكُمْ بِاْلْمُؤمِنينْ رَئوفٌ رَحيمٌ»
«رسولى از خود شما به سويتان آمد كه رنجهاى شما بر او سخت است و اصرار به هدايت شما دارد و نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است.»
در اين آيه كريمه، علاوه بر دو صفت «رئوف» و «رحيم» به دو ويژگى اخلاقى پيامبر ـ صلى الله عليه و آله ـ اشاره شده است. ويژگى نخست اين است كه پيامبر اكرم ـ صلى الله عليه و آله ـ آن قدر خيرخواه و همدرد و دوستدار مردم بود كه از رنجهايى كه به مردم مىرسيد آزرده خاطر مىشد، به طورى كه براى او سخت بود كه ببيند به كسى رنج و سختى برسد.
ويژگى دوم، دلسوزى آن حضرت است. حضرت دوست نمىدارد كه حتى يك نفر از مسلمانان در مسير هدايت نباشد. از اين رو، اين دلسوزى آن چنان است كه خداوند، از اصرار حضرت در هدايت مردم، به «حريص عليكم» تعبير كرده است. چنان كه خداوند در سوره مباركه كهف در در اين باره خطاب به پيامبر اكرم ـ صلى الله عليه و آله ـ مىفرمايد:
« فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَلى ءاثرِهِمْ اِنْ لَمْ تُؤْمِنواْ بِهذا اْلْحَديثْ أَسِفا»
«گويى ـ اگر آنها به اين گفتار ايمان نياورند ـ مىخواهى خود را از غم و اندوه به جهت اعمال آنها، هلاك كنى.»
در قرآن كريم، اوصاف ديگرى نيز براى آن حضرت آمده است كه به جهت رعايت اختصار، تنها به اوصاف مشترك قرآنى خداوند با پيامبر اكرم ـ صلى الله عليه و آله ـ اشاره مىكنيم.
اوصاف مشترك قرآنى خدا و رسول
خداوند سبحان اوصافى را براى خود در قرآن ذكر كرده كه همانها را براى پيامبر اكرم ـ صلى الله عليه و آله ـ نيز بيان كرده است:
1. خداوند قرائت قرآن را همان گونه كه به خود نسبت داده و فرموده است: «اِنَّ عَلَيْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ فَاِذا قَرَأْناهُ فَاْتَّبِعْ قُرْانَهُ» به پيامبر اكرم ـ صلى الله عليه و آله ـ نيز نسبت داده و مىفرمايد: « اِقْرَأْ بِاْسْمِ رَبِّكَ اْلَّذى خَلَقْ».
2. همان طور كه خداوند، خود را تلاوت كننده قرآن معرفى كرده است: «تِلْكَ آياتُ اْللّه نَتْلوها عَلَيْكَ بِالْحَقِّ»، پيامبر اكرم ـ صلى الله عليه و آله ـ را نيز تالى قرآن معرفى مىكند: «يَتْلُوا عَلَيْهِمْ اياتِنا»، و به آن حضرت دستور مىدهد تا آيت الهى را بر مردم تلاوت كند: «وَ اْتْلُ ما اُوحى اِلَيْكَ مِنْ كِتاب».
3. خداوند همان طور كه ترتيل و منظم و هماهنگ خواندن را به خود اسناد مىدهد: «و رتلناه ترتيلا»، آن را به پيامبر اكرم ـ صلى الله عليه و آله ـ نسبت مىدهد: «وَ رَتِّلِ اْلْقُرْآنَ تَرْتيلا».
4. خداوند متعال همان گونه كه قرآن كريم را كلام خود معرفى مىكند، آن را كلام و قول رسول الله نيز مىداند: « اِنَّهُ لَقُولٌ رَسوُلٌ كَريم».
5. خداوند آن چنان كه خود را معلم قرآن معرفى كرده: «اَلْرَّحْمن * عَلَّمَ اْلْقُرْآن» همين صفت را به پيامبر ـ صلى الله عليه و آله ـ نيز نسبت مىدهد: «وَ يُعَلِّمُهُمُ اْلْكِتابَ وَ اْلْحِكْمَةِ».
البته اسناد وصف «معلمى قرآن» نسبت به خداوند بالذات و بالأصاله است و نسبت به پيامبر ـ صلى الله عليه و آله ـ بالعرض و بالتبع.
مقامات والاى پيامبر اعظم صلىاللهعليهوآله در قرآن
خداوند متعال در آيات قرآن كريم گاهى به طور صريح و زمانى به گونه ضمنى به مقامات پيامبرخاتم ـ صلى الله عليه و آله ـ اشاره فرموده است كه در اين بخش به برخى از اين آيات اشاره مىكنيم.
1. مقام خاتميت
قرآن كريم درباره مقام خاتميت مىفرمايد:
«ما كانَ مُحمَّدٌ أَبا أَحَدٌ مِنْ رِجالِكُمْ وَ لكِنْ رَسولُ اْللّهُ وَ خاتَمِ اْلْنَبيّينْ».
مقصود از خاتميت، هم تأخر و خاتميت زمانى و هم خاتميت رتبى در قوس صعود است؛ خاتم يعنى«مهر» كه در پايان نوشتهها قرار مىگيرد. خداوند سبحان با فرستادن پيامبران، براى جامعههاى بشرى پيام مىفرستد و پس از پايان گفتار و كلماتش، سلسله نبوتشان را با فرستادن پيامبر اكرم ـ صلى الله عليه و آله ـ ختم، و صحيفه رسالت آنان را با وجود مبارك خاتم المرسلين مهر كرده است؛ پس هرگز جا براى نبوت و رسالت ديگرى نيست.
از اين آيه كريمه دو نكته استفاده مىشود: نخست اين كه پيامبر اكرم ـ صلى الله عليه و آله ـ واجد همه مزاياى مشترك و مزاياى فرد فرد انبيا و بعضى از خصايص ويژه است كه انبياى قبلى فاقد آن بودهاند. دوم اين كه، تا روز قيامت، احدى بهتر از پيامبر اكرم ـ صلى الله عليه و آله ـ نخواهد آمد؛ زيرا رسول خدا، انسان كامل است و اگر كسى كاملتر از وى مىبود، حتما او به مقام خاتميت مىرسيد.
2. مقام عبوديت مطلقه
خداوند كه رب و پروردگار عالمين است نسبت به افراد مختلف، متفاوت است بعضى از انسانها تحت تدبير اسماء جزئيه حقند مثلا بعضى در حقيقت، عبدالرزاق، عبدالجليل، عبدالباسط، يا عبدالكريم هستند، اما پيامبر اكرم ـ صلى الله عليه وآله ـ ، «عبده» است و پروردگارى مربى و مدبر شخصى پيامبر ـ صلى الله عليه و آله ـ است كه نهايىترين مرتبه را داراست و در قوس صعود مقامى برتر از مقام مربوبيت شخص رسول اكرم ـ صلى الله عليه و آله ـ نيست و آن حضرت، منتسب به عالىترين اسم از اسمهاى حسناى خداى سبحان است. يعنى «هو» كه همان هويت مطلقه است و چون كاملترين بندگى از آن اوست، جامعترين كلمه به او اشاره دارد:
«هُوَ اْلَّذى اَرْسَلَ رَسُولَهُ بِاْلْهُدى وَ دينِ اْلْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عِلَى اْلْدّينِ كُلِّهِ».
قرآن كريم وقتى تعبير «عبد» را نسبت به ساير انبيا به كار مىبرد همراه با ذكر نام آنها به كار مىبرد:
«وَ اذْكُرْ عَبْدَنا اِبْراهيمَ وَ اِسْحقَ وَ يَعْقوبَ اولِى الأَيْدى وَ الاَبْصار».
اما وقتى نام پيامبر ـ صلى الله عليه و آله ـ را مىبرد به «عبده» تعبير مىكند كه ناظر به مقام وحدت است و اين كلمه از «عبدالله» نيز بالاتر است، زيرا اين بندگى (عبوديت)، حاكى از هويت مطلقه است.
3. مقام «بالاترين رتبه وجودى»
خداى سبحان به پيامبرش دستور مىدهد كه «بگو: من اولين مسلمانم»: «لاشَريكَ لَهُ وَ بِذلِكَ اُمِرْتُ وَ أَنا اَوَّلُ الْمُسْلِمين»
منظور از «اول المسلمين» اوليت ذاتى است كه گاهى از آن به اوليت رتبى ياد مىشود. خداى سبحان درباره هيچ پيامبرى تعبير«اول المسلمين» ندارد. حضرت ابراهيم ـ عليه السلام ـ با اين كه قبل از پيامبر ما و سر سلسله انبياى ابراهيمى ـ عليهم السلام ـ بود و دعا كرد كه
«وَ اْبْعَثْ فيهِمْ رَسولاً مِنْهُمْ يَتْلواْ عَلَيهِم اياتِكَ وَ يُعلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكّيهِم»
با اين حال، خداوند به حضرت ابراهيم نفرموده بگو من اولين مسلمانم. «نوح» كه شيخ الانبياء و نيز «آدم» كه ابوالبشر است هيچ كدام اين جمله را نفرمودند؛ تنها كسى كه قرآن از او به عنوان اول المسلمين ياد مىكند، رسول اكرم ـ صلى الله عليه و آله ـ است. معلوم مىشود اين اوليت، زمانى و تاريخى نيست، زيرا اگر منظور اوليت زمانى بود، هر پيغمبرى نسبت به قوم خود، اول المسلمين بود و انبياى پيشين نيز به طريق اولى مىتوانستند مصداق اين اوليت باشند.
از اين كه خداى سبحان تنها به پيغمبر اسلام فرموده بگو مأمورم كه اول المسلمين باشم، براى آن است كه وى اول صادر، يا اول ظاهر است. يعنى در رتبه وجودى او، هيچ كس قرار ندارد، چنان كه آن حضرت، در قيامت، اول كسى است كه محشور مىشود.
4. مقام «اسوة حسنه بودن»
در قرآن كريم آياتى است كه رسول خدا ـ صلى الله عليه و آله ـ را اسوه و الگوى جهانيان معرفى مىكند و مىفرمايد:
« لقد كان فى رسول الله اسوة حسنة»
در اين آيه شريفه، تنها تأسى افراد متوسط درمسائل اخلاقى و فقهى به آن حضرت مطرح نيست بلكه طى راه ولايت و انس و حشر با فرشتگان غيبى و شنيدن تسبيح آنان يا دريافت علم از آنها و آموختن دستور تأييدى و تسديدى، تأسى به پيغمبر خاتم در تمامى شئون را مىطلبد چون او، به طور كلى، اين راهها را طى كرده و اسوه همگان شده است. اگر كسى بخواهد از «فتح مبين»، «كوثر»، «شرح صدر» و «فتح قريب» استفاده كند به اندازه خود بايد پيرو آن حضرت باشد، اگر مىگوييم « رَبِّ اْشرَحْ لى صَدْرى» راهش آن است كه پيرو كسى باشيم كه سينهاش منشرح است.
5. مقام «خلق عظيم»
خداوند، پيامبر خود را به عظمت اخلاقى داشتن مىستايد:
«وَ اُنَّكَ لَعلَى خُلِقٍ عَظيمٍ»
خداوند با جمله اسميه و تأكيد مىفرمايد: «تو داراى اخلاق عظيمى هستى». وقتى خداى سبحان از چيزى به عظمت ياد كند، معلوم مىشود كه آن چيز از عظمتفوق العادهاى برخوردار است، چون او هر چيزى را به «عظمت» نمىستايد، بسيارى از موارد را با صفت «ضعف» يا «قلت» ياد مىكند. سراسر دنيا را اندك مىشمارد:« مَتاع الدُّنْيا قَليل» و از دسيسههاى شيطان به عنوان «اِنَّ كَيْدَ الشَّيْطانَ كانَ ضَعيفاً» سخن مىگويد؛ اما وقتى از خلق رسول خدا ـ صلى الله عليه و آله ـ نام مىبرد مىفرمايد:
«اى پيامبر! تو واجد همه ملكات نفسانى در حد أعلى هستى.»
6. مقام «رأفت و رحمت»
رحمت و رأفت، صفت فعل حق است و هر صفت فعل را از مقام فعل موصوف انتزاع مىكنند نه از مقام ذات وى، و جايگاهى كه محل انتزاع رأفت و رحمت است، جايگاهى امكانى است، رحمان جايگاه مىشود «رأفت و رحيم» و بارزترين مصداق و مظهر آن رسول خدا ـ صلى الله عليه و آله ـ است. خداوند براى خود رحمتى عامه و رحمتى خاصه قايل است و اين دو خصوصيت را براى قرآن و پيامبر نيز بيان داشته است؛ از طرفى مىفرمايد: من رحمت عامهاى دارم: «رَحْمَتى وَسِعَتْ كُلَّ شَىءْ» يعنى هر چه مصداق شىء است مشمول رحمت من است، و از طرف ديگر مىفرمايد: متقيان، از رحمت ويژهام برخوردارند. «فَسَأَكْتَبَها الَّذينَ يَتَّقون» و در مورد پيامبر ـ صلى الله عليه و آله ـ مىفرمايد: تو مظهر رحمت مطلق من هستى زيرا«وَ ما اَرْسَلْناكَ اِلاّ رَحْمَةً لِلْعالَمين» و نسبت به مؤمنان، رحمت خاص دارى:
«بِالْمُؤمِنينَ رَئُوفٌ رَحيمٌ»
7. مقام شامخ «رسالت»
خداى سبحان نعمت رسالت را به عنوان وزينترين نعمتهاى الهى نام مىبرد:
«لَقَدْ مَنَّ الّلهُ عَلَى الْمُؤمِنينَ اِذْ بَعَثَ فيهِمْرَسولاً مِنْ اَنْفُسِهِمْ يَتْلوُا عَلَيْهِمْ اياتِهِ وَ يُزَكيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ...»
«خداوند متعال بر مؤمنان عالم منت نهاد كه رسولى را از ارواح و نفوس آنان برانگيخت تا آيات الهى را بر آنان تلاوت و ايشان را از گزند تيرگى و تباهى تطهير، و به كتاب و حكمت آگاهشان كند، گر چه قبل از رسالت رسول اكرم ـ صلى الله عليه وآله ـ در گمراهى روشن بودند.»
نعمت وزينى كه هضم و تحملش دشوار باشد، «منت» ناميده مىشود. خداى سبحان نعمتهاى مادى را منت نمىنامد، اما نعمت رسالت را بر مؤمنان منت مىداند، زيرا مردان با ايمان، پذيراى رسالت رسول اكرم بوده، به اندازه درجه وجودى خود از اين نعمت بى كران بهره مىبرند.
8. مقام«اسم اعظم» والاترين درجه عندالله
قرآن كريم درباره مؤمنان مىفرمايد: «لَهُمْ دَرَجاتْ» يعنى مردان الهى در پيشگاه خدا داراى درجاتى از قرب هستند ؛ اما در سوره آل عمران، قبل از «لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلى الْمُؤِمنين» مىفرمايد: «هُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ اللّهِ» يعنى خود مؤمنان درجات حقيقى قرب الهى اند. مؤمن به هر مقامى برسد عين درجه و كمال خواهد شد، همان طور كه علم و عالم و معلوم متحدند، عمل و عامل و معمول هم متحد خواهند شد. بالاترين درجه وجودى ايمان، مقام شامخ خاتم الانبياء است.
اگر ديگران داراى درجاتى متوسط اند، رسول اكرم ـ صلى الله عليه و آله ـ داراى عالىترين درجه جهان امكان و مظهر اسم اعظم، بلكه خود اسم اعظم است و اسم اعظم لفظ نيست تا كسى بتواند با فراگرفتن آن لفظ و آميختن حروف و كلمات در نظام كيان، اثر بگذارد؛ مفهوم ذهنى هم نيست تا با تصور فكرى آن، اثر عينى در جهان پديد آيد؛ زيرا جهان هستى بر اساس نظام علت و معلول اداره مىشود و كسى نمىتواند با حروف و كلمات و معانى اعتبارى، در متن خارج، اثر بگذارد، اسم اعظم عالىترين درجه جهان امكان و رسول اكرم ـ صلى الله عليه و آله ـ خود، اسم اعظم است و روح بلند و جان والاى حضرتش كه اسم اعظم و ريشه همه فيوضات تكوينى است مىتواند در جهان امكان به اذن خداوند اثر بگذارد، زيرا اسماى فعلى، به اسماى ذاتى منتهى مىشود و رسول الله، اسم اعظم و مقام شامخ وى، اعظم مقامهاست.
9. مقام«علم لدنى»
هيچ كس به پيامبر اكرم ـ صلى الله عليه و آله ـ علم نياموخت فقط خدا او را عالم و آگاه كرد و آنچه خدا به رسولش داد، نه از راه چشم و گوش مادى، كه از راه جان و دل بود. در علوم حصولى كه زاد راه مكتبهاى بشرى است، اول گوش، صداها را مىشنود و يا چشم، نقشها را مىبيند، بعد فكر آن را مىفهمد، اما آنچه را رسول اكرم ـ صلى الله عليه و آله ـ مىيابد، اول جانش مىبيند بعد چشم و گوشش: « نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمين عَلى قَلْبِك» او نخست حقايق قرآن را با جان مباركش دريافت، سپس الفاظ، كلمات، سورهها و آيههاى قرآن كريم را ـ كه عينا معجزه الهى است ـ با گوش شريفش شنيد، به عبارت ديگر، هم لفظ قرآن، اعجاز غيبى است و هم محتواى آن، معجزه غيبى است. پس نحوه دريافت قرآن و معارف آن به عكس دريافتهاى علوم عادى است.
خداوند وحيى بر جان رسول اكرم ـ صلى الله عليه و آله ـ ايجاد كرد كه قابل وصف نيست:
«فَأَوْحىْ اِلى عَبْدِهِ ما اُوحى»
چون آن مقام منيع منزه از وضع و قرارداد و مبراى از علم حصولى و ذهنى است، علمش لدنى است و علم لدنى در رديف علوم ديگر نيست كه موضوع و محمول داشته باشد، بلكه حقايق و معارف، وقتى از مقاملدن، يعنى از نزد «الله» فرا گرفته شد، «لدنى» نام دارد؛ پايينتر از آن مرحله، جاى كسوت لفظ و كلمه و قرارداد و عبرى و عربى و تازى است.
از اين رو خداوند متعال مىفرمايد:
«اِنَّكَ لَتُلْقى مِنْ لَدُنْ حَكيمٍ عَليمٍ»
10. مقام «عصمت»
مقام عصمت شامل عصمت علمى و عصمت عملى مىشود كه به هر يك مىپردازيم:
الف: عصمت علمى
همه انبيا در مسائل علمى، چه در يادگيرى از وحى و حفظ و ياد دادن آن معصوم هستند. اين ملكه علمى بدون شهود ميسر نيست، زيرا انسان در عالم خيال، بافتههاى خود را بر يافتههاى عقل عرضه مىكند و آن را مشوب مىسازد، ولى اگر در حرم عقل ناب به سر برد و از دسترسى وهم و خيال رهيد، معصوم خواهد بود و كسى كه عين صراط مستقيم باشد، از آسيب وسوسه و دسيسه مصون است خداوند به پيامبرش مىفرمايد:
« اِنَّكَ لِمَنِ الْمُرْسَلين عَلى صِراطٍ مُسْتَقيم»
ب. عصمت عملى
مقام منيع عصمت عملى براى كسى حاصل است كه به مرز اخلاص رسيده باشد. در اين حال، در حرم امن او شهوت و غضب باطل راه ندارد، چون وى، هر دو را مهار كرده است و وقتى انسان به مقام امن اخلاص راه يافت و جزو صالحان شد، تحت ولايت الله است و شيطان اقرار كرده كه به آن مقام راه ندارد: «اِلاّ عِبادِكَ مِنهُمُ الْمُخْلَصين»
فضايل و مناقب پيامبر اعظم صلىاللهعليهوآله در قرآن
قرآن كريم، در آيات متعددى به فضايل پيامبر اكرم ـ صلى الله عليه و آله ـ اشاره كرده است؛ فضايلى كه منحصر به آن وجود مقدس است و هر يك از آنها از منقبتى از مناقب بى شمار آن وجود نازنين پرده برداشته است. در اين بخش به تعدادى از آنها، به كمك آيات كريمه قرآن، اشاره مىكنيم:
1. كلامش جز وحى نيست
پيامبر اكرم ـ صلى الله عليه و آله ـ كه كلام و سكوتش مظهر كلام و سكوت خداست، هر چه مىگويد وحى است:
« وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهوى اِنْ هُوَ اِلاّ وَحْىٌ يُوحى»
يعنى آنچه را كه به عنوان سنت و سيرت و گفتار دينى از او مىشنويد، وحى است. اين آيه كريمه به لفظ و لسان اختصاص ندارد بلكه مصونيت منطق، رفتار، سنت و سيره او را نيز مىرساند. به فرض از اين آيه نتوان اين معناى وسيع و فراگير را استنباط كرد.
از آيه سوره انعام و ساير آياتى كه مىگويد: پيامبر ـ صلى الله عليه و آله ـ جز از وحى تبعيت نمىكند: «اِنْ اَتَّبِعُ اِلاّ ما يوحى اِلَىَّ» مىتوان به خوبى استظهار كرد كه سيره رسول خدا چه در گفتار و رفتار و چه در املا ـ كه كتاب تسبيبى است ـ هيچ گاه بدون اذن وحى نيست و در ابلاغ وحى نيز هرگز بخل نمىورزد.
2. عظمت روحى پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله
در عظمت رسول خدا ـ صلى الله عليه و آله ـ همين بس كه خداى سبحان مىفرمايد:
«وَ لَقَدْ اتَيْناكَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانىوَالْقُرْآنِ الْعَظيم»
«ما سوره مباركه "فاتحه" و قرآن عظيم را به تو داديم.»
كتابى كه «لَوْ اَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنِ عَلى جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْيَةِ اللّه» «اگر حقيقت آن را بر كوه نازل مىكرديم، آن كوه متلاشى مىشد؛ كوه توان تحمل عظمت قرآن را ندارد اما تو به خوبى آن را تحمل مىكنى.»
3. او مظهر اسم «محيى» و «مغنى» است
خداوند سبحان، پيامبر اكرم ـ صلى الله عليه و آله ـ را محور حيات قرار داده، او مظهر «محيى» است و پيروى از او حيات بخش است: «يا اَيُّها الَّذينَ آمَنوُا اِسْتَجيبوا للّه وَ لِلْرَّسولِ اِذا دَعاكُمْ لِما يُحْييكُمْ» مقصود از اين حيات، حيات نباتى يا حيوانى يا حيات نازلترين درجه انسانى و مانند آن نيست؛ زيرا خداوند به مردم خطاب نمىكند بلكه به مؤمنان خطاب مىكند، به آنان كه از اصل حيات اسلامى طرفى بستهاند، مىفرمايد: پيروى از پيامبر، شما را زندهتر مىكند يا همچنان حياتتان را محفوظ نگه مىدارد.
در اين آيه با خطاب تشريفى مىفرمايد: اى كسانى كه با مؤمن شدن بخشى از حيات خويش را تحصيل كرديد، پيرو محور حيات باشيد تا حياتتان محفوظ بماند، يا به حيات برتر راه يابيد، اگر ايمانتان ظاهرى است بكوشيد آن را باطنى كنيد، پيامبر ـ صلى الله عليه وآله ـ محور حيات است يعنى خود زنده و مظهر «اَلْحَىُّ الَّذى لايَموت» است، پيروى از او نيز حيات جاودانه مىبخشد.
خداى سبحان، رسول اكرم ـ صلى الله عليه وآله ـ را مظهر«غنى» مىداند، اغنا و بى نياز كردن را به او نسبت داده مىفرمايد: بداندشان نخواستند از مؤمنان انتقام بگيرند مگر اين كه خداوند و پيامبر آنان را بى نياز كرد: «اَغْنيهُمُ اللّه وَرَسولُهُ» آن اندازه رسول خدا ـ صلى الله عليه و آله ـ فرد شاخص و برجستهاى است كه مظهر «مغنى» مىشود.
اين كه خداى تعالى اغناى پيامبر را در رديف اغناى خود بيان فرموده نشانه آن است كه پيامبر ـ صلى الله عليه و آله ـ ، مظهر اين نام شريف است؛ خداوند در ميان پيامبران، صفت برجسته «اغناء» را به كسى جز پيامبر ـ صلىاللّهعليهوآله ـ اسناد نداده است سر اين نكته آن است كه رسول اكرم ـ صلى الله عليه و آله ـ بنده كامل است و بندگى، اصلى است كه انسان را مظهر ربوبيت مىكند و لازمه اطاعت از خداوند، بى نيازى از غير او است: «طاعَتُهُ غنى» و اگر اين اطاعت به كمال مطلوب رسيد، آن بنده محض و مطيع صرف، مايه بى نيازى ديگران هم خواهد شد و در حقيقت، آن بندگى خداست كه مغنى است.
4. تجليل خداوند نسبت به پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله در خطاب
خداى سبحان، از نظر ادب محاوره، حرمتى خاص براى پيامبر خاتم ـ صلىاللّهعليهوآله ـ قايل است كه براى انبياى پيشين قايل نبوده. انبياى گذشته را با نام مخصوص آنها خطاب مىكند، اما هرگز نام مبارك پيامبر اسلام را به عنوان «يا محمد» نمىبرد بلكه هميشه از او با تعبيرهاى تجليل آميزى همچون: «يا أيّها النبى»، «يا أيّها الرسول» ياد مىكند. مثلا درباره آدم ابوالبشر مىفرمايد:
«يا آدَمُ اْسْكُنْ اَنْتَ وَ زَوْجُكَ الْجَنَّة»
درباره حضرت نوح مىفرمايد:
«يا نُوح اِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أهْلِك»
درباره موسى:
«يا مُوسى أَقْبِلْ وَ لاتَخَفْ»
ولى درباره رسول اكرم ـ صلى الله عليه و آله ـ علاوه بر خطاب جلالتآميز خود، به بندگان نيز مىآموزد:
«لا تَجْعَلوُا دُعاءَ الْرَّسولِ بَيْنَكُمْ كَدُعاءِ بَعْضُكُمْ بَعْضاً»
«هر گاه خواستيد پيامبر را صدا بزنيد او را مانند مردى عادى صدا نزنيد.»
بلكه هم نحوه صدا زدن و هم اصل آن آميخته با تجليل و تكريم باشد.
5. عالم بودن به غيب و شهادت
از مقامهاى منيع رسالت، اطلاع بر غيب است. خداى سبحان مىفرمايد:
«قُلِ اْعْمَلوُا فَسَيَرَىْ اللّهُ عَمَلُكُمْ وَ رَسوُلُهُ وَ الْمُؤْمِنون»
«به مردم بگو هر كارى مىكنيد خدا، پيامبر و مؤمنان مىبينند.»
يعنى مقام رسالت كه مقام اطلاع بر غيب، آگاهى بر نهان و نهاد انسانها، قلبها و فكرها و سرهاى ديگران است، از كارهاى شما اطلاع دارد. اين كه خدا فرمود: بگو پيامبر مىبيند، تنها اخبار نيست بلكه با اين بيان، پيامبر اكرم ـ صلى الله عليه و آله ـ را مظهر عالم غيب و شهادت كرده است.
خداوند در جاى ديگر مىفرمايد:
«عالِمُ الْغَيْبِ فَلايَظْهَرُ عَلى غِيْبِهِ اِلاّ مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسولٍ»
«خداوند عالم غيب است و غيب را بر احدى آشكار نمىكند مگر بر رسولى كه مرتضى باشد.»
يعنى دينش مرضى خداى سبحان باشد و رسول اكرم ـ صلى الله عليه و آله ـ به يقين مرتضاى خدا و دين او به يقين خداپسندانه بود. از اين آيه استفاده مىشود كه رسول اكرم ـ صلى الله عليه و آله ـ عالم غيب است.
6. دارنده شرح صدر
خداوند سبحان به رسول اكرم ـ صلى الله عليه و آله ـ مىفرمايد:«ما براى اين كه تو را به مكتب لدى اللهى برسانيم و از ام الكتاب برخوردارت كنيم. ظرف دلت را باز كرديم تا گنجايش اين علوم را داشته باشى.»
«اَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكْ * اَلَّذى اَنْقَضَ ظَهْرَك»
«آن بار توان فرسا را از دوش تو برداشتيم و سينهات را گشوديم، مانعى از درون و فشارى از بيرون ندارى، مىتوانى اسرار را بنگرى و سختىها را تحمل كنى.»
7. درود فرستادن خدا و ملائكه بر پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله
مقام پيامبر اكرم ـ صلى الله عليه و آله ـ آن قدر والاست كه آفريدگار هستى و تمامى فرشتگان بر او درود مىفرستند و خداوند به همه مؤمنان دستور مىدهد كه آنها هم بر پيامبر ـ صلى الله عليه و آله ـ درود بفرستند:
«اِنَّ اللّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبى يا اَيُّهاَ الَّذينَ آمَنوُا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّموُا تَسْليماً»
«خداوند و فرشتگانش بر پيامبر درود مىفرستند، اى كسانى كه ايمان آوردهايد! بر او درود بفرستيد و سلام گوييد و تسليم فرمانش باشيد.»
منبع: فرهنگ جهاد، بهار و تابستان 1385، شماره 43 و 44