شنبه 9 تير 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم....شهدا از جان خود گذشتند، سلحشورانه مبارزه کرده و آمادگی خودشان را برای قطعه قطعه شدن در راه خدا اعلام کردند. خداوند هم جان آن‌ها را بعد از سختی‌های فراوان پذیرفت و الان آن‌ها همه نورانیت خودشان را سخاوتمندانه در معرض بهره برداری ما قرار دادند. حالا سال‌ها بعد رفتنشان ما را شریک نور خودشان کردند و ما می‌توانیم با شرکت در مجالسی که به یاد آن هاست، نورانیت آنان را برای خودمان به ارمغان ببریم. این یک سخاوت بی‌نظیری است که شهدا دارند. امام حسین (ع) با آن شهادت با عظمت در کربلا، آن حماسه بی‌نظیر را آفرید و لحظه‌های آخر وقتی سر بروی سجده گذاشت، از خدا خواست تا همه دوستان او در نور آن حضرت شریک باشند. شما میبینید که در مجالس ختم می‌گویند ما در غم شما شریک هستیم. در محضر شهدا، آن‌ها ما را در نور خودشان سهیم می‌کنند. خدا هم این درخواست امم حسین (ع) را پذیرفت و بدین ترتیب در روز قیامت هر کسی که یک قطره اشک برای سیدالشهدا ریخته باشد، جزای او بهشت خواهد بود و همچنین آن همه لطف و محبتی که آن حضرت به دوستدارانش دارند.

بحث مختصری را می‌خواهم عرض کنم درباره عالمی که کمترین عالم شناخته شده است. ما در وجود و اطرافمان دو عالم را می‌شناسیم. یکی عالم جسم و ماده و دیگری عالم روح و روان. حتی کسانی که به روح معتقد نیستند، به جهان روان آدمی اعتقاد دارند و روان آدمی را بسیار یشرفته‌تر از حیوانات می‌دانند. ما تا جایی که با علم جسم سروکار داریم و قواعد آن را می‌شناسیم، با جسم خودمان خیلی خوب تا می‌کنیم. مثلا هیچ وقت جلوی ماشین با سرعت زیاد نمی‌رویم. روح هم مانند جسم نیازهایی دارد و قواعی برای روح حاکم است. مثل نیاز به عاطفه، نیاز به عزت اجتماعی و... ما معمولا نیاز‌ها و قواعد این دو عالم را می‌شناسیم و به آن‌ها عمل می‌کنیم. پیامبرای الهی نیز درباره این دو جهان دستورات نابی آورده اند. هر چند که این دستورات در زمینه روح بیشتر است. نظیر محبت کردن به کودکان و...

اما ما در اطراف خودمان یک عالم دیگر هم داریم که آن هم قوانین و لوازمی دارد. آن جهان، عالم ناشناخته «نور» است. جهان نور جبران کننده کاستی‌های دو عالم جسم و روح است. چرا از کلمه «جهان یا عالم برای نور استفاده می‌کنم؟ چون منظومه‌ای از قواعد و حقایق آنجا کنار هم جمع شده‌اند. عالم سوم حاکم است بر دو عالم قبلی. عالم نور هم بر جسم تاثیر گذار است و هم بر روح و همچنین فرا‌تر از جسم و روح است. (الله نورالسماوات و الارض). نور خود خداست و به هرکه نگاه محبت بیافکند، او هم غرق نور خواهد شد. همچنین هر کسی به خداوند توجه کند، به میزان توجهش نورانی می‌شود. هر عملی که به نیت خدا انجام گیرد، آن عمل نورانی است.

به عنوان مثال ماجر‌ای صحبت کردن خداوند با حضرت موسی. خداوند به حضرت موسی گفت: (اني انا ربك فاخلع نعليك انك بالواد المقدس طوي). من پروردگار توام و حالا اولین دستوری که آمده چیست؟ (کفشهاتو دربیاور)! بعد می‌گوید من تو را انتخاب کردم به پیامبری. (کفش هاتو دربیاور)، مهم‌تر از (من تو را به پیامبری انتخاب کردم) است؟! حالا اول حکم پیامبری را بده، بعد در مورد دستورات شما چشم. ما تابعیم! نه! اول کفش هاتو دربیاور. چرا؟ چون توی سرزمین مقدسی ایستاده‌ای. حالا چرا این سرزمین مقدس شد؟ حضرت علامه طباطبایی (رض) فرمودند چون لحظه‌ای پیش خداوند در آنجا با موسی سخن گفت، آن زمین نورانی شد و موسی باید کفش‌هایش را بیاورد. جایی که نورانی شد، باید احترامش را رعایت کرد.

نور چیزی نیست که دیده شده و یا حتی با روح حس شود. اگر کسی به شما محبت کند، قلب شما تند می‌زند، یعنی شما آن محبت را حس می‌کنید. می‌فرمایند وضو نور دارد. وضوی روی وضو نور علی نور است. اگر شما حمام بروید نور نیست. طبق قواعد عالم ماده شما تمیز شدید، ولی طبق قواعد عالم نور، هنوز آبی به بدن شما نرسیده است. آبی که به نیت وضو بر روی خود می‌ریزید، تولید نور می‌کند. پیامبر فرمود که حضرت موسی طی سه روزی که با خدا صحبت می‌کرد، نه خوابید، نه آشامید، نه غذایی خورد و نه هیچ نیازی به نیازهای مادی پیدا کرد. همین پروردگار عالم را وقتی شما در عالم بعد از قیامت ملاقات کنید، تا چند روز که حورالعین به دیدن شما می‌آید اصلا او را نمی‌شناسید. اصلا حورالعین کی هست؟!. نور وجود انسان را تغذیه می‌کند. حضرت امیر می‌فرماید مومن انرژی خودش را از غذا نمی‌گیرد. اگر دیدی کسی کم غذا می‌خورد و زیاد کار می‌کند، بدان که نیروی او از نیت‌اش است نه از غذایش.

هر کسی باید سعی بکند تا نورانی شود. عالم نور برای خودش قواعدی دارد. مثلا شما قسمتی از خانه خود را مخصوص نمازخواندن قرار دادید. اگر مدتی آنجا نماز خواندید، آن دیگر با سایر جاهای خانه فرق می‌کند. در روایات داریم اگر دیدید فردی دارد سخت جان می‌دهد، او را بگذارید آنجایی که همیشه نماز می‌خواند تا راحت بمیرد. الان شما یک آدم حسابی بیاورید این مسجد، به شما می‌گوید که این مسجد چندسال قدمت دارد. پنجاه سال دارد اینجا نماز خوانده می‌شود یا بیست سال.. چون نماز نورانی است. اگر کسی اهل دیدن نور باشد، از جلوی خانه یک شهید که رد بشود، می‌فهمد که اینجا خانه شهید داده است.

ما در جسم نیاز به غذا را حس می‌کنیم. در روح نیاز به محبت را می‌فهمیم. اما آیا نیاز به نور را هم حس می‌کنیم؟ نه. به این سادگی‌ها نیست. نیاز به غذا را به محض اینکه به دنیا می‌آییم حس می‌کنیم. نیاز به عاطفه و امنیت را خیلی دیر انسان بفهمد، سه سالگی است. حالا نیاز به نور کی فهمیده می‌شود؟ اولین زمان احساس نیاز به نور، شب اول قبر است. حالا قبل از اینکه آدم به اینجا برسد و بخواهد نور را احساس کند، باید چکار کند؟ احساس نیاز به نور خیلی مهم است. یه مدتی نورانی زندگی کن. یه مدت پیوسته قرآن بخوان. یه مدت نیت گناه نداشته باش. یه مدتی مثلا یک سال که در نور زندگی کنی، کم کم کارت به جایی می‌رسد که اگر به خانه‌ای بروی که نور در آنجا نباشد، احساس می‌کنی که آنجا نور نیست. قبل از آن. اگر مدتی نورانی زندگی کنی، هر چند وقت یکبار یکدفعه روح و دلت سرگشته و بیقرار می‌شود. مثلا می‌گویی مشهدم کم شده. یه سر باید بروم مشهد تا آرام بگیرم. دیدید کسانی رو که از روی احساس به عاطفه سرگشته می‌شوند. بعضی‌ها هم از روی نیاز به نور سرگشته می‌شوند. می‌گوید حسین (ع) خونم کم شده! یک یا حسین بگو یک روضه‌ای بخوان تا آرام بگیرم. کمی که برایش روضه می‌خوانی، آرام می‌شود. نیاز به نور این کار‌ها را می‌کند.

انسان در مرحله اول نیاز به نور پیدا می‌کند و در مرحله بعد، دارای درک نور می‌شود. در روایات داریم در خانه با صدای بلند قرآن و نماز بخوانید تا صدایتان پخش شود. برای اینکه در خانه نور ایجاد می‌کند. لقمه حرام وحشتناک نور را می‌برد. نه تنها می‌بلعد که مانند سیاه چاله‌های فضایی که نور ستاره‌ها را محو و دفن می‌کنند، نور را از بین می‌برد.

خوشبختی خانواده‌ها با نور است نه با عاطفه. عاطفه برای زمانی بود که مردم خیلی نمی‌دانستند. قدیم تر‌ها خوشبختی خانواده‌ها با پول و قیافه و اینجور چیز‌ها بود. حالا اون قدیم بود. حالا می‌گویند عروسی‌ای بهتر است که عاطفه و عشق و محبت در آن بیشتر باشد! این حرف‌ها هم دیگر قدیمی شده. دمده شده. حرف مفت است. خیالت را راحت کنم. حرف مفت است. عاطفه کیلویی چند؟ مگر ما آمده‌ایم در این دنیا که به هم عاطفه داشته باشیم و برویم؟ کدام عروسی بهتر است؟ عروسی‌ای که نورانی باشد. عروسی نورانی چیست؟ زن و شوهرهایی که به خاطر خدا با هم ازدواج کرده باشند. عروسی‌ای که در آن ذکر امام حسین (ع) باشد. ذکر علی اکبر و امیرالمومنین (ع) باشد. نورانی کنید جلسه عروسی را. چرا سیاهی می‌پاشید؟ عجیبه‌ها. یک ساعت دور هم نشستید نور بپاشید. علی جانم علی جانم بگویید. مجلس نورانی بشود.

و اما رزمندگان و شهدا. شهدای ما یک چیزی که در نامه‌هایشان روی آن تاکید داشتند، از جمله همین شهیدان "عزیزی" که به فاصله کمی از هم شهید شدند، می‌گفتند فضای جبهه فضای نورانی است. حضرت امام فرمود جبهه‌های ما جبهه‌های نور است. این نور را چه کسانی می‌فهمیدند؟ خود رزمنده یک مدتی که در منطقه بود، وقتی برمی گشت، در می‌رفت و دوباره می‌رفت جبهه. در می‌رفت و دوباره می‌رفت جبهه (تکرار). او نیاز به نور را حس می‌کرد. چون یک مدتی غرق نور بود، وقتی برمی گشت، دلش سنگین و تاریک می‌شد. می‌گفت من نمی‌توانم تحمل کنم باید برگردم. دوباره برمی گشت. خیلی‌ها فکر می‌کردند که عواطف بین جوانان که به همدیگر عشق می‌ورزند، علت رفتن به جبهه بود. می‌گتند حالا رفیق و رفیق بازیه، به این خاطر بر می‌گشت جبهه! بین فوتبالیست‌ها این رفیق و رفیق بازی هست؟! که حتی به خاطرش جان بدهند؟

نور بود که این‌ها را برای جبهه می‌کشت. اگر عاطفه رزمنده‌های ما به همدیگر بالا بود هم در اثر نور بود. حالا این‌ها که از منطقه به شهر باز می‌گشتند، نور را احساس نمی‌کردند. چرا؟ چون اینجا هر کسی برای خودش زندگی می‌کند نه برای خدا. آنجا بچه‌ها غذا می‌خوردند برای رضایت خدا. شونصدساله (شونصد عدد مخصوصی است که فقط خودم معنی‌اش را می‌دانم!) شونصدساله که ما به صدا و سیما گفتیم شما که اینقدر صبح‌ها ورزش پخش می‌کنید، مدتی هم ورزش نورانی پخش کنید. ورزش نورانی چیست؟ رزمنده‌ها هر صبح در جبهه ورزش می‌کردند. یک دو سه شهید. یک فضای ریتمیک و شادی را فراهم می‌کند. جواب می‌دهند که چشم. انشاءالله هفته دفاع مقدس! چه اشکالی دارد که ما هر صبح یاد شهدا بیافتیم.

یک مثال برایتان بزنم. چند روز پیش مصاحبه‌ای خواندم از آقای شریفی نیای بازیگر. ایشان اخیرا مکه رفته بودند. در آن مصاحبه ایشان می‌گوید من که برای اولین بار خانه خدا را زیارت کردم حال عجیبی پیدا کردم. منقلب شدم. اصلا تصور نمی‌کردم که اینجا اینطور باشد. بعد حرف جالبی می‌زند. می‌گوید‌ ای کاش من قبل از اینکه نقش محمد حنفیه را در مختارنامه بازی کنم، به مکه رفته بودم. حرف زیباتری ایشان می‌زند می‌گوید که من در مکه مدام به یاد میرباقری بودم و می‌گفتم‌ ای کاش میرباقری هم قبل ساخت مختارنامه یک سفر مکه می‌آمد. رزمنده‌هایی که از جنگ باقی مانده‌اند، فقط یک جمله می‌توانند به شما بگویند: باید خودتان می‌بودید و حس می‌کردید.

بعضی‌ها ظهور امام زمان (عج) را می‌خواهند برای اینکه عالم به برکت وجود حضرت بیش از دوران غیبت نورانی شود. البته الان هم نورانی هست ولی وقتی حضرت ظهور کند، دیگر نور عالم را فرا خواهد گرفت. خیلی بیشتر. بعضی‌ها آنقدر تمایلشان به نور حضرت مهدی (عج) زیاد می‌شود که خدا مجبور می‌شود! یک شب یواشکی این‌ها را به ملاقات حضرت ببرد تا نیاز این افراد به این نور تامین شود. یک بدی هم از عالم نور بگویم. اگر آدم اهل درک عالم نور بشود، نمی‌توان بیان کند. نباید گفت. جدای از آن. نمی‌توانی به کسی بگویی که مثلا این کار نورانی نیست. چون اگر طرف بپرسد یعنی چه؟ هیچ جوابی نداری.

زندگی ما نباید طوری باشد که نورمان را از بین ببرد. فرمودند کمی درباره تجدد صحبت کنم. متاسفانه ما‌ها تاجایی که توانستیم منابع نوردهنده زندگی را از بین برده‌ایم. به گناهان کاری ندارم. همین کارهای خوبمان. مثل کارت ساعت زنی دم در ادارات. کارمند باید به خاطر حقوق سر ماه خودش آدم منظمی باشد. این کار نور ندارد. این اداره نور نخواهد داشت. پس چه کار کنیم؟ همانطور که امیر المومنین فرمودند اتقوا الله و نظم امرکم. انگیزه نظمت حقوق سر ماه نباشد. تقوای الهی. حالا تقوا که داشتی چه کارت خوان باشد چه نباشد، کار شما نور خواهد داشت.

ابوی ما در تهران، خدا رحمتش کند. ایشان صبح‌ها می‌رفت با فاصله زیاد از خانه‌مان نان می‌گرفت. می‌گفت این نان را خالی هم که شده بخورید. چون شاطر این نانوایی کارگرانش را مجاب می‌کند که اول وضو بگیرند و بعد نان بپزند. همین. زندگی بدون نور بدبختی است.

مسئولان مملکتی باید مراقب باشند که نورشان کم نشود. با نورشان بیشتر کار خواهند کرد تا با نامشان. نور در چیست؟ نور در انعطاف پذیری نسبت به پروردگار عالم است. گاهی از اوقات آدم نماز می‌خواند برای دل خودش نه برای رضایت خدا. برای عادت نماز می‌خواند. ابلیس اولین نمازخوانی بود که نور نمازش از بین رفت به خاطر اینکه به آدم سجده نکرد. گفت من به جای این کار نماز می‌خوانم! خدا می‌فرماید من دوست دارم آنگونه که من دوست دارم اطاعتم کنی، نه آنطور که خودت دوست داری. ابلیس گفت من به جای سجده بر آدم نماز می‌خوانم! نماز هم که کار بدی نیست. کار خیلی خوبی هم هست. رفقا مواظب باشید. آخرالزمان است. در آخرالزمان هیچ کس ادعا نمی‌کند که من می‌خواهم کار بد کنم. می‌دانید که اگر حضرت ظهور کند، ابلیس به قتل خواهد رسید. یعنی چی؟ یعنی رسیدیم به لحظه‌های آخر زندگی ابلیس. لحظه‌های آخر عمر ابلیس چه اتفاقی می‌افتد؟ بدی‌های ابلیس شیوع پیدا می‌کند. اولین بدی ابلیس می‌شود آخرین بدی انسان‌ها قبل از ظهور. همه این‌ها یعنی چی؟ یعنی کم کم داره مد می‌شه هر کسی می‌خواهد خلاف پروردگار عمل کند، با یک کار خوب خلاف پروردگار عمل می‌کند. ابلیس گفت من به جای سجده بر آدم نماز می‌خوانم!

شما می‌دانید که من آدم سیاست بازی نیستم. به سیاست کاری ندارم. ولی الان در عرصه سیاست هیچ کسی نمی‌گوید من می‌خواهم خیانت کنم. می‌خواهند کار خوبی انجام دهند به جای کار خوب دیگری که الان لازم است. می‌گوید من می‌خواهم این کار خوب را انجام دهم. ان شاءالله خداوند سیاسون ما را نجات دهد. سیاسون ما کار خوب که می‌خواهند انجام دهند، باید کار خوبی انجام دهند که خدا می‌خواهد. حالا مثالش را در خانه می‌زنم که به کسی بر نخورد! بچه، بابا و مادرش کارش دارند، همین موقع می‌نشیند تعقیبات نماز می‌خواند! یعنی کار خوبی که جای کار خوب مهم‌تر را گرفته است. این‌ها مثال‌های کوچک است. ان شاءالله خداوند ما را در انجام کارهای اولویت دار قرار دهد. اولویت‌ها را هم "ولایت" تعیین می‌کند. کسانی که با امیرالمومنین دشمنی کردند نمی‌خواستند مثلا عرق خوری کنند. آن چیزی که ولی امر مسلمین می‌گوید. آن چیزی که نائب امام زمان (عج) می‌گوید، اولویتش بیشتر است. همیشه آدم بعضی وقت‌ها به ذهنش می‌رسد که فکر خودش درست است و باید حرف خودش را عمل کند.

 امروز ادبیات و سوالات فرزندان ما عوض شده است/دغدغه ها چیز دیگه ای شده است

    ۲۱ بهمن ۱۳۹۵



    امروز ادبیات و سوالات بچه های ما عوض شده است دغدغه ها چیز دیگه ای شده است تواضح و نماز اول وقت شهدا را باید عبرت نامه کرد .۵۰۰وصیتنامه شهدا چاپ شده است.در همه این وصیتنامه سفارش ولایت فقیه و امام(ره) امده است .

در مورد شهدا نباید ناراحت شویم طبق ایات قران شهدا زنده اند ، نه به زبان بیاور و نه بپندار که شهدا مرده اند . شهید حیات برزخی دارد که خوشحال است بشارت و نظارت دارد.

اولین قطره خون شهید که به زمین ریخته می شود تمام وجودش توجه به خداوند می شود هفت جایزه به او تعلق می گیرد .مقام شهید مقام ساده و معمولی نیست .
حدیث در مجمع البیان داریم که می گوید شهید وقتی شهید می شود چیزهایی می بینید که کسی ندیده است .شهدا در روز قیامت مستقیم با خدا حرف می زنند .شهدا کریم الله هستند .اینها غبطه دارد برای ما .یکی از درهای  بهشت از ان شهداست .

پیامبر در مجمع البیان می فرماید :خدا به خانواده شهید  می گوید همسر و مادر شهید غصه نخورید من خلیفه شهید هستم در خانواده اش .هر که خانواده شهدا را خوشحال کند خدا را خوشحال کرده است و هر کس انها را ناراحت کند خدا را ناراحت کرده است .

اخلاق شهدا را باید در جامعه برجسته کنیم .صدا و سیما بنیاد شهید مراکز تبلیغاتی در این زمینه ورود پیدا کند .اهمیت به نماز و واجبات از اخلاق شهدا و تواضع و فروتنی از دیگر خصوصیات انها بود .

امروز ادبیات و سوالات بچه های ما عوض شده است دغدغه ها چیز دیگه ای شده است تواضح و نماز اول وقت شهدا را باید عبرت نامه کرد .۵۰۰وصیتنامه شهدا چاپ شده است  . در همه این وصیتنامه سفارش ولایت فقیه و امام(ره) امده است .
در مرگ سه چیز مخفی است زمین زمان، زمینه ، نمی دانیم کجا چگونه و چطوری می میریم .اگر کسی میدانست که چگونه می میرد سنگ روی سنگ قرار نمی گرفت ولی ائمه معصومین می دانند که چگونه و کجا شهید می شوند چون ظرفیت دارند خداوند به انها گفته است ولی ما نه زمین نه زمان نه زمینه را می دانیم .به این سه مورد فکر نکنیم باید به این فکر کرد که ایا می شود با شهدا محشور شد .

ما دو جور شهید داریم شهید اصلی و شهید حکمی ،شهید اصلی در جبهه شهید می شود ولی شهید حکمی شاید در  بیمارستان بمیرد ولی شهید محسوب می شود .اگر کسی از روی صداقت  شهادت در راه خدا بخواهد به هر شکلی بمیرد شهید از دنیا رفته است .

هر کسی خشمش را کنترل کند به خاطر خدا اعصبانیتش را فرو کش کند با شهدا محشور خواهد شد .کنترل شهوت هم از دیگر راههای محشور شدن با شهداست .

بدانید شهدا در این عالم خاکی نظارت دارند .بر عالم زندگی مدیریت دارند .اگر حاجتی دارید شهدا را می توانید واسطه قرار دهید .شهید به ناراحتی خانواده اش ناراحت می شود .

اگر بدانید عظمت شهید کجاست هیچوقت برای شهید خود ناراحت نمی شوید .


شهدا باب الحسین(علیه اسلام) هستند

یادواره سرداران شهید شمیران با سخنرانی حجت الاسلام میرزامحمدی


خلقت بی نقص آفرینش
بر اساس آیات قرآن ،و روایات گوهر بار معصومین علیهم السلام ،پروردگار عالم این نظام آفرینش را در زیباتریت شکل آفرید؛لذا در سوره مبارکه سجده آیه 7 فرمود: الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ ؛یعنی آنچه شما در این عالم می بینید و مصداق شیء است،پروردگار عالم نه اینکه او را زیبا آفریده است،قرآن فرمود"زیباترین آفرید.به خلقت من و شما هم که رسید،در سوره مبارکه تین فرمود: لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی‏ أَحْسَنِ تَقْویم1 ؛یعنی آدمی را هم ،من در زیباترین شکل و قالب آفریدم. اصلا در آفرینش الهی زشتی وجود ندارد، چون او منشاء زیبایی است،او خالق جمال است. و آنچه که از او صادر می شود،زیبایی محض است. لذا فرمود: إِنَّ اللَّهَ جَمِیلٌ و یُحِبُّ الْجَمَال ؛ او منشاء خیر است. پس هرچه از ناحیه او هم به ما می رسد،خیر است.

حضرت زین العابدین در دعای ابوحمزه ثمالی فرمود: خَیرُکَ اِلَینا نازِلٌ ؛ نازل اسم فاعل است و دلالت بر استمرار دارد.یعنی تو خدایی هستی که دائما از ناحیه تو به ما خیر می رسد.

نقطه ی مقابل: پس این شروعی که در عالم هست،ومنشأش ما هستیم.لذا فرمود: شرنا الیک صاعد؛ یعنی از ما دائما به تو شر و بدی می رسد،از تو دائما به خیر می رسد.
پروردگار عالم برای ما نقمت نمی فرستند،نعمت می فرستند و ما با گناه کردن آن را تبدیل به نقمت می کنیم. چون او منشاء نعمت است. وَما بِکُم مِن نِعمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ 2؛ او مشاء خیر است. منشا زیبایی و نیکویی است. مَّا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ3؛ آنچه خوبی و نیکی به شما می رسد منشأش خداست.نقطه ی مقابل: وَمَا أَصَابَکَ مِن سَیِّئَةٍ فَمِن نَّفْسِکَ3؛

لذا هم قرآن و هم ادعیه به این قاعده قرآنی اشاره کردند.آنچه بی نظمی و آنچه فساد در عالم وجود دارد، به واسطه ی ما است. " ظَهَرَ الفَسَادُ فِی البَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ"4 از او شر به ما نمی رسد،آنچه از ناحیه او به ما می رسد،عین زیبایی و نیکویی است.لذا آنچه را هم که در عالم آفریده است،فرمود: أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ 5 ؛ َقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی‏ أَحْسَنِ تَقْویم1 ؛ به عنوان خالق بنا بود با ما سخن بگوید،فرمود: اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتَابًا مُّتَشَابِهًا 6 ؛یعنی وقتی خواست با ما سخن بگوید،قرآن را نازل کرد. لذا این قرآن را در زیباترین الفاظ آورده است و به تحدی دعوت کرده است. یعنی مبارز طلبیده است. فَاْتُوا بِسُورَه مِثْلِهِ7 ؛ هرکس ادعایش این است که می تواند مثل قرآن بیاورد،یک سوره بیاورد؛ ده آیه بیاورد؛ 1400 سال است که نتوانستند مانند قرآن بیاورند. این قرآن در زیباترین شکل و قالب نازل شده است. لذا فرمود اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتَابًا مُّتَشَابِهًا 6 ؛وقتی خواست ارتباط ما را با انسانهای پیشین برقرار کند، و ما قصص انبیاء و امت های آنها به عنوان عبرت،به تعبیر امیرالمومنین علیه السلام در نامه 31 نهج البلاغه بخوانیم و بدانیم سرگذشت آنها را ،فرمود:ما قصه ها و داستانهای آنها را هم در زیبا ترین داستان و شکل و قالب آورده ایم.سوره یوسف نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ8 ؛ خیلی ها قصه گفتن و سروردن، اما هدفشان برای سرگرمی بوده است. قرآن اگر قصه می گوید،فرمود ما احسن القصص هستیم و برای عبرت هم این قصه ها را می گوییم،نه برای سرگرمی و وقت گذرانی.

وعده های خداوند
آنچه که پروردگار عالم برای رتق و فتق معیشت دنیا و آخرت ما هم عنایت فرموده است.آنها هم در همین فرمال است.اگر بنا بود برای من و شما هم یک رزق نباتی دهد،یک رزق گیاهی دهد، فرمود: أَنْبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنًا 9 ؛یعنی همین خورد و خوراکی ما از زمین دریافت می کنیم.

قرآن می گوید که اینها رزق نباتی هستند اما نبات حسن هستند.اگر بنا بود به ما رزق دیگری بدهد به غیر از رزق نباتی، فرمود: وَ رَزَقَنِی مِنْهُ رِزْقاً حَسَناً 10 ؛ هرچه از او می رسد،حسن و نیکو است. از او به ما بدی و زشتی نمی رسد. اگر بنا بود به بنده هایش وعده بدهد ،وعَدناهُ وَعداً حَسنا11 ؛ هم وعده هایش زیبا است و هم در قرآن می گوییم إِنَّکَ لَا تُخْلِفُ الْمِیعَادَ12 ؛ هم خلف نمی کند و هم وعده هایش بیهوده نیست. زیباترین وعده ها را خداوند داده است. وَعَدَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ 13 ؛ ما با مومنین وعده کردیم که آنها را بهشت ببریم و جانشینی زمین را هم به آنها بدهیم . این وعده های الهی زیباست.پوشالی نیست،زشت نیست.

اجر و مزد الهی
اگر بنا بود خدا به ما جر و مزدی دهد،آنها را هم زیبا داده است. فرمود: أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا حَسَنًا 14؛ لذا شما در ماه مبارک رمضان ببینید،اصلا بین عمل و اجر و مزد الهی تناسبی نیست ،ما در ماه رمضان می خوابیم. در کنار حرم سیدالشهدا علیه السلام بخوابیم،مکروه است.کنار کعبه بخوابیم مکروه است. در مسجد خوابیدن مکروه است.اما در ماه رمضان اگر روزه دار خوابید ،خواب او هم عبادت است. اصلا این عمل با اجر تناسب ندارد. لذا اگر اجر و مزدی هم به ما می دهد، أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا حَسَنًا است. روزی میلیون ها بار نفس می کشیم و دم و باز داریم،اما اگر این دم و باز دم در مجلس اهل بیت علیهم السلام بود ، نَفَسُ المَهمومِ لِظُلمِنا تَسبیحٌ 15 یعین اصلا به مرحله گریه هم نمی رسد،در جلسه ای نشستید و گریه هم نمی کنید،اما از نهادتان یک آه می کشید،آه هم نمی کشید بلکه نفس می کشید ،دم و باز دم منتها دم و باز دمی که از یک انسانی غصه دار اهل بیت علیهم السلام خارج می شود.امام صادق علیه السلام فرمود: نفس المهموم لظلمنا تسبیح و همّه لنا عبادة . این اجر را کنار عمل بگذاریم. انبیاء مذین به نعمت تسبیح هستند. همه ی امور تسبیح خداوند را می گویند،ولی ما تسیح که نمی گوییم ،نفس می کشیم ،برای ما ثواب تسبیح را می نویسند.اگر زائر سیدالشهدا علیه السلام شوید،خداوند ملائکی را خلق می کند که برای زائر حسین علیه السلام استغفار بگویند.

بلاهای خداوند
اگر بنا شد خداوند بلایی نازل کند،همین بلاها و ابتلاهایی که ما همیشه در اینجاها کم می آوریم،اگر به کسی نعمتی بدهند و برایش یک ماهیانه مقرری منظم هم تنظیم کنند،هیچکس خورده نمی گیرد.اما خدا بنا نیست مومن را در عافیت تربیت کند. سنت الهی بر این نیست که مومن را در عافیت بپروراند.سنت الهی بر این است که مومن را در بوته ی بلا تربیت کند.در روایات داریم .بابی داریم به نام شدت ابتلا المومن امام صادق علیه السلام فرمودند:بین بلا و مومن یک رابطه ی مستقیم است. و بمنزِلَةِ کَفّةِ المِیزانِ کُلّما زِیدَ فی إیمانِهِ زِیدَ فی بلائِه‌ 16 دو کفه ترازو هستند.یعنی هرچه درجه ایمان مومن بالا برود،خداوند بیشتر مبتلایش می کند. حال ما چه می گوییم؟ما اگر ببینیم یک نفر مبتلا است می گوییم خیلی آدم بدی است .اینطور نیست؛ آن بلایی که به عنوان مجازات است،آن برای ظالم است. امام رضا علیه السلام فرمودند: إنّ البلاءَ لِلظّالمِ أدَبٌ خداوند می خواهد ظالم را مجازات کند،بلا به او می دهد. اما سنت الهی برای تربیت مومن ابتلا است.در روایات داریم ،که اگر 40 روز بر مومنی سپری شد، و مبتلا نشد،در ایمانش شک کند. ابتلایی بالاتر از ابتلا عاشورا داریم ؟

وجود نورانی امام صادق علیه السلام به ابوبصیر فرمودند:مادر ما فاطمه سلام الله علیها ،از روز عاشورا تا قیامت هر روز گریه بر حسین علیه السلام می کند. انبیاء هر روز مبتلا به بلاء سیدالشهدا علیه السلام بودند.ما فکر می کنیم گریه بر سیدالشهدا علیه السلام از باب غفران ذنوب است.یعنی هر خطا و اشتباهی بکنیم،و بعد بیاییم بگوییم یک آقایی داریم که پیش مرگ ما است.این غفران ذنوب کمترین معرفت به ساحت مقدس سیدالشهدا علیه السلام است. انبیاء علیهم السلام که گناه کار نبودند،چرا در سفره هایشان،بکاء بر سیدالشهدا است؟روایت از موسی بن عمران علیه السلام 17 جناب موسی بن عمران از خدا تقاضا کردند که امت پیغمبر آخرالزمان را امت افضل قرار دادید؟ ندا آمد که من ده خصلت به این امت پیغمبر آخرالزمان دادم .بلافاصله از خداوند پرسید این ده خصلت چیست؟به من یاد بدهید و من هم به امتم یاد بدهم ،تا آنها هم به این درجه افضل برسند.پروردگار عالم ده خصلت را شمردند،اما حضرت موسی علیه السلام فقط از دهمین مورد سوال کردند.چون نه مورد را می دانست 1-نماز 2 روزه 3-جهاد 4- جمعه 5- زکات 6-حج 7- جماعت 8- قرآن 9- علم 10-عاشورا .. لذا پرسید:یارب و من عاشورا ؟ یعنی دهمین عاملی که باعث افضلیت امت پیغمبر صلوات الله علیه است،عاشورا است. پرسید روز عاشورا چه روزی است؟ خدا می توانست بگوید، روز عاشورا یعنی روز دهم البکاء و التباکی علی سبط محمد و المرثیه و العزاء علی مصیبة ولد المصطفی .قابل توجه کسانی که در محرم این پیام را برای هم می فرستند،این پیام برای روشنفکران بیمار است.که عاشورا فصل نگریستن است نه گریستن!عاشورا فصل باز کردن زنجیر از دست و پای این و آن است نه زدن زنجیر به دست و پا!

خدا دارد به پیغمبر اولوالعزم می گوید:عاشورا فصل گریستن بر حسین بن علی علیه السلام است. خداوند دریچه گریستن و دریچه ی نگریستن بر عالم را با بکاء بر سیدالشهدا علیه السلام عجین کرده است.یعنی این است که موجب فتح باب است. لذا در زیارت ابی عبدالله علیه السلام می خوانیم بک فتح الله ؛به واسطه تو درهای بسته باز می شود.بنای الهی بر این است که مومن را مبتلا کند.لذا در قرآن فرمود:من برای مومن بلا می فرستم،آن هم احسن است. وَلِیُبْلِیَ الْمُؤْمِنِینَ مِنْهُ بَلاء حَسَناً 18 ؛در این ابتلاها کم نیاورید..در ابتلاها بلایی بالاتر از بلایی که بر سیدالشهدا علیه السلام اتفاق افتاد نداریم.اصلا ابی عبدالله علیه السلام متصل به عظیم است. و" فدیناه بذبح عظیم.19 بلای ایشان هم عظیم است. در قرآن کریم ،ذبح حضرت اسماعیل علیه السلام را نمی گوید ذبح عظیم.می گوید : الْبَلاَءُ الْمُبِینُ‌20 .اما بلای سیدالشهدا علیه السلام عظیم است. این بلای عظیم،برای تربیت عابم و آفرینش چه کرده است؟ در سجده زیارت عاشورا چه می گوییم؟ از اول تا آخر زیارت عاشورا حرفی از صبر نمی زند.در حالی که قرآن می گوید،بلا نازل شد،صبر کنید. لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصابرین21 .صبرکنید و به صابرین هم بشارت بدهید. اما از ابتدای زیارت عاشورا تا انتها ،حرفی از صبر زده نشده است.شروع می کند به معرفی سیدالشهدا علیه السلام و بعد هم می گوید این بلا،بلای بزرگ است. لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِیَّهُ وَ جَلَّتْ وَ عَظُمَتِ الْمُصیبَةُ بِکَ عَلَیْنا وَ عَلى جَمیعِ اَهْل ِالاِْسْلامِ . در سجده هم از صبر چیزی نیامده. اَللّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ ؛ بلا وقتی نازل می شود،بشارت بر صبر آمده است.ای پیغمبر به صابرین هم بشارت بده.اما در بلای سیدالشهدا علیه السلام و بلای عاشورا ما از منظر صابرین ،عبور کردیم.یعنی همان سخنی که اربابمان در گودال گفتند،ابا عبدالله علیه السلام نگفتند صبر می کنم .گفتند:الهی رضاً برضائک یعنی به منزل رضا رسیدند.آنهایی که از در مدرسه عاشورا و ابتلا کربلا و سیدالشهدا ثبت نام کردند از منظر صابرین عبور کردند و رسیدند به حامدین و شاکرین...لذا می فرماید: اَللّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ حَمْدَ الشّاکِرینَ .در ابتلائات است که ما کم می آوریم.مثال:یک کسی غرق در ثروت است،تا وقتی که ثروت دارد و ثروتش هم زیاد می شود،نقطه ضعفش را نمی فهمد.تا وقتی که ورشکسته می شود،فرو می ریزد. یک شخصی غرق در زیبایی است،تازشتی به او عارض می شود فرو می ریزد.

همیشه در ابتلائات است که ما به نقطه ضعفمان پی می بریم.لذا اهل معرفت فرمودند: ابتلائات بالاترین و بهترین نردبان سلوک است.به تعبیر شهید مطهری (رضوان الله علیه ) ابتلا شلاق تکامل است.این ابتلائات با ایمان نسبت مستقیم دارد.یعنی هرچه درجه ایمان بالاتر می رود،بلا هم بیشتر می شود. این پرورش بسیار زیبا است.که در روایات آمده چهل روز بر مومن سپری شود و مبتلا نشود،در ایمانش شک کند.خداوند نمی گذارد،وجود مومن را غفلت فرا بگیرد. نمی گذارد مومن در عافیت گندیده بشود.

مرحوم دولابی می گفتند:ما در عافیت گندیده شدیم و بوی تعفنمان هم همه ی عالم را برداشته است.ولی متوجه نیستیم.

اولیا الهی همیشه مبتلا هستند.یا مبتلا به فقر هستند یا مبتلا به بیماری و یا مبتلا به درد و رنج های خاص هستند.

وَلِیُبْلِیَ الْمُؤْمِنِینَ مِنْهُ بَلاء حَسَناً من مومن را در بلا تربیت می کنم ،دنبال عافیت در دنیا نباشید.

امیرالمومنین علیه السلام می فرمود عافیت در دنیا پیدا نمی شود زیرا دنیا دار رنج است.به همین اسمش را گذاشته اند دارالفرار ؛امام قیامت و بهشت اسمش دارالسلام،دارالقرار است. این دنیا سفره ی رنج و پیری و غصه و درد است. ما را به این دنیا نیاوردند که بمانیم و این را شهدا فهمیدند.فرق ما با شهدا در همین مورد است.و همین آنها را آسمانی کرد.

آنکسی که آمده کنار اباعبدالله علیه السلام جا بگیرد،در دنیا با کسی نزاع ندارد.حسادت و بخل ندارد.

ما برای اینجا آفریده نشده ایم.همه ی بازی های این دنیا و رقابت ها و زد و بند ها برای این است که می خواهند در دنیا جا بگیرند.آن کسی که می خواهد در دنیا جا نگیرد،با کسی دعوا ندارد.

ما را از رحم تنگ مادر به تعبیر امام حسین علیه السلام در دعای عرفه اسکنتنى فى ظلمات ثلاث : بین لحم و جلد ودم در سه پرده ی تاریک گوشت و خون جوری مرا ساکن کردی و ربیتنی فی ظلمات ثلاث اینجایی که هیچ دستگاهی مرا نشان نمی داد.حضرت فرمودند:تو از آنجا تربیت من را دست گرفتی.

امیرالمومنین علیه السلام در کمیل فرمود که کسی که تو تربیتش را دست گرفتی،محال است که رهایش کنی.

از آن دنیای تنگ و تاریک که غذایمان خون بود و کثافات مادر، مارا به این دنیا آورد .در روایت داریم ،دنیا در برابر برزخ به قیامت مانند تنگی رحم مادر ،نسبت به دنیا است.آنهایی که پرواز کردند این دنیا را مثل رحم می بینند.ما چون پرواز نکردیم،همدیگر را سکوی رشد خودمان قرار می دهیم تا جا باز کنیم. ما را نیاورده اند که در دنیا جا باز کنیم. ما را آوردند در دینا یاد بگیریم کنار ابی عبدالله علیه السلام جا بگیریم.

بالاترین مرتبه بهشت،معیت در کنار حضرت سیدالشهدا علیه السلام است.بالاترین جنت،جنت لقا است.سیدالشهدا علیه السلام وقتی که در بهشت تجلی پیدا می کنند،دارد که جنت نعیم ها 500 سال بیهوش می شوند.یعنی آن جنت لقا را به هر بهشتی نمی دهند. در روایات داریم که شهدا به این جنت القا می رسند.

در کامل الزیارت آمده،حضرت صادق علیه السلام فرمودند: هرکس در اقصی نقاط لباس شهادت بر تن کند،بلافاصله می برنند محضر جد ما سیدالشهدا علیه السلام. و مشمول طواف ابی عبدالله علیه السلام می شود.

همه ی دغدغه لشکر عمر سعد این بود که بلایی سر ارباب ما بیاورد که در گودال هیچکس او را نشناسد.چرا اصرار دارند اینکار را کنند؟برای پیرمردی که این همه داغ دیده است و زخمی شده است؟ جبرئیل می گوید برای حضرت آدم که روضه خواند،گفت العطش بینه و بین السماء کدخان .در روایات آمده که زمانی که ارباب در گودال افتادند تشنگی به جایی رسید که همه جا را دود می دیدند. لذا از سنگینی روی سینه متوجه شدند که شمر بر روی سینه شان نشسته است.

در روایات داریم که امام حسینی ها را در زمین نمیشناسند.ممکن است روضه خوان ها،نوکران و گریه کن ها را تمسخر کنند.ما مگر برای جلب توجه و تعریف اینها آمدیم که تمسخر کنند بهمان بر بخورد؟

ما برای توجه اربابمان آمدیم. در روایات آمده وقتی در مجلس امام حسین علیه السلام گریه می کنید .جا عوض می شود و همه چیز دست ارباب هست.امام حسین علیه السلام زائر ما می شوند. امام حسین علیه السلام هر روز بر گریه کن هایشان نظر می کنند.کسی که محل نظر سیدالشهدا علیه السلام است مهم نیست مورد نظر چند نفر سرشناس باشیم. ما در این دنیا آمدیم که مورد نظر ارباب باشیم.

زمانی که حضرت در گودال افتادند،همه ی ملائک ،انبیا، جن و انس آمدند و منتظر اذن حضرت بودند و حضرت یک لبختد زدند که من راضی هستم.

ملائکه آمدند کنار گودال و گفتند چرا خدایا عذاب نازل نمی شود؟ندا آمد آرام بگیرید ؟پرده از کنار چشم ملائک کنار رفتند دیدند آقای کنار حضرت در قنوت هستند پرسیدند ایشان چه کسی است؟ندا آمد مهدی موعود عج است.

توجه کنید اگر مهدویت با عاشورا گریه بخورد دیگری افسردگی وجود نخواهد داشت. لذا شهدا خوش خنده ترین و احلی من العسل بودند.
امام علی علیه السلام به کسانی که دنبال شهوت هستند در این دنیا ،مرده می گوید،مرده هایی که در بین زنده ها زندگی می کنند.صورتشان مثل انسان است ولی قلبشان حیوانی است.

ما مگر آمدیم که حیوانی زندگی کنیم؟ تمام دغدغه تان این باشد که از چشم ارباب نیوفتید.

وقتی امام حسین علیه السلام به گریه کنانشان نظر می کنند، اولین ثمرش این است غفران ذنوب است.از آبا و اجدادش هم حضرت می خواهند که برای گریه کن هایم استغفار کنید.

مجلس اباعبدالله الحسین علیه السلام ،مجلس طهارت است.
در قیامت به همه می گویند همه سرها را پایین بیاندازید که حضرت زهرا سلام الله علیها می خواهند بیایند. حتی انبیاء هم اجازه ندارند سرها را بالا بیاورند،اما یک عده سرهاشان پایین است و دست ها بالا می پرسند اینها چه کسانی هستند؟ندا می آید اینها گریه کن های حسین علیه السلام هستند.با این اشاره می خواهند بگویند،مائر مارا یادت نرود.شهدا این جایگاه را دیدند.

پیغمبر صلوات الله علیه به امام علی علیه السلام فرمودندکدر قیامت که انبیا سواره می آیند،دستور می آید که به احترام شهدا پیاده شوید و تعظیم کنید.
مردن که ترس ندارد.اگر ما از مردن می ترسیم ،این مرگ حیوانی است.مردنی که حیاتش به شهرت و شهوت و شکم است.چون وقتی اهتزار نزدیک می شود،همه ی اینها را می گیرند.اما اگر مردنی باشد که ما را به سیدالشهدا علیه السلام می رساند،این که ترس ندارد.

امام صادق علیه السلام به مسمع فرمود: برای حسین ما گریه می کنید؟گفت بله آقا آنقدر که زن و فرزندم غذا جلوی من می گذارند از گلویم پایین نمی رود.امام فرمودند:به تو بشارت می دهم دم جان دادنت ما می آییم بالاسرت،مادرمان هم می آید جدم می آید.و همین ازرائیلی که از او می ترسی از مادر به تو مهربان تر خواهد بود. این مرگ ترس ندارد.

پیغمبر صلوات الله علیه به سلمان فرمودند:از دم مردن تا ورود به بهشت ما ،صد منزل را باید طی کنید .آسان ترین این صد منزل جان دادن است.
از موسی بن عمران پرسیدند این جان دادن چجور است؟فرمود:مثل اینکه یک گوسفند زنده ای را زنده زنده پوستش را بکنند.به این می گویند سکرات موت.لذا بعضی ها در سکرات موت کر،لال ،کور می شوند.

پیامبر به سلمان فرمود:هرکس دخترم زهرا سلام الله علیها را دوست دارد،صد جا این محبت بدادش می رسد.آسان ترین این صد منزل جان دادن است. از دم جان دادن محبت دخترم شما را تا ورود به بهشت کمک می کند.این مردن نگرانی و تاخیر ندارد.خدا یک ملائکی دارند که صیاح هستند،گردش کر هستند و می گردند مجالس اهل بیت علیهم السلام را پیدا کنند.کارشان استغفار بر اهل جلسه است.هیئات محل نزول ملائکه هست.شهدا هم در هیئات حضور دارند.

حبیب بن مظاهر را در رویا دیدند گفتند آرزویی هم داری؟ گفت آرزو دارم زنده شوم و برای حسین علیه السلام گریه کنم.

عزیران،هرجا کم آوردید متوسل به سلاح بکا بر سیدالشهدا علیه السلام شوید.

هزار سال دیگر برتو گریه خواهم کرد حسین جان

این گریه انبیا را به مدارج عایه رسانده است.آنوقت نمی تواند ما را از گناه نجات دهد؟

این شرط ایمان است.حضرت فرمودند:انا قتیل العبرات...هیچ مومنی نیست که مرا یاد کند و اشکش جاری نشود.اگر جاری نمی شود در ایمانت شک کن..

این دنیا با همه ی رنجش تمام می شود.ما می خواهیم به نزد ارباب برویم.پیغمبر فرمود وقتی حضرت در محشر وارد می شوند،حسین علیه السلام را نزد دخترم می آورند اما سر در بدن ندارد..یعنی در محشر به ما نشان می دهند.

شهدا هم باب امام حسین علیه السلام هستند.از شهدا بخواهید،توسل کنید.

پی نوشت:

1 تین آیه 6

2 نحل آیه 53

3 نساء آیه 79

4 روم آیه 41

5 سجده آیه 7

6 زمرآیه 23

7 یونس آیه 38

8 یوسف آیه 3

9 آل عمران آیه 37

10 آل عمران 88

11 قصص آیه 61

12 آل عمران آیه 194

13 نور آیه 55

14 کهف آیه 2

15 شیخ مفید، الأمالی، ۱۴۱۳ق، ص۳۳۸

16 الکافی، الشیخ الکلینی، ج3، ص637، ط دارالحدیث

17 وسائل الشیعه جلد 10

18 انفال آیه 17

19 صافات آیه 107

20 صافات آیه 106

21 بقره آیه 155


حجت الاسلام رفیعی: وصیت نامه و خاطرات شهدا را وارد کتب درسی کنیم
1395-07-07
وقتی از شهدا برای جوانان صحبت می شود فکر می کنند که افسانه می گوییم. این جلسات باید در جامعه بیشتر باشد، به دوستان صدا و سیما چندین بار گفته ام مثل برنامه ی شهید آوینی که قبلا داشتیم، باید در معرفی شهدا داشته باشیم. بخش هایی از وصیت نامه های شهدا باید در کتاب های درسی بیاید دیگر دهقان فداکار، تصمیم کبری برای کتابها کهن شده است.

 
مباهله؛ از ویژگی ها و افتخارات امیرالمومنین علیه السلام

روز مباهله روز بسیار مهمی است و از افتخارات ائمه علیهم السلام و امیرالمومنین علیه السلام است. پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در اواخر عمرشان برای اسقف اعظم مسیحیان نجران فرستاد و آنها را به اسلام دعوت کرد. اسقف به مدینه آمد و با پیغمبر صلی الله علیه و آله صحبت کرد و محکوم هم شد اما اسلام را نپذیرفت. در این هنگام آیه 61 سوره آل عمران نازل شد که فرمود: با هم مباهله کنید؛ مباهله یعنی دو گروه در مقابل یکدیگر می ایستند و دیگری را نفرین می کنند و می گویند: اگر ما حق هستیم و گروه مقابل ناحق است از بین برود.

در روز 24 ذی الحجه پیغمبر صلی الله علیه و آله، امام علی، حسن و حسین علیهم السلام و حضرت فاطمه سلام الله علیها را برای مباهله آوردند. اسقف اعظم وقتی حضرات معصوم علیهم السلام را دیدند گفت باید منصرف شویم اگر افرادی که ایشان آورده ما را نفرین کند یک نفر مسیحی روی زمین باقی نمی ماند و اگر پیغمبر صلی الله علیه و آله به کارش شک داشت عزیزان و جگرگوشه هایش را همراهش نمی آورد. مباهله صورت نگرفت و آنها مجبور شدند به کشور اسلامی مالیات دهند.

این روایت در منابع اهل سنت وجود دارد؛ یک وقتی معاویه به سعدبن ابی وقاص گفت: تو چرا علی علیه السلام را سب و لعن نمی کنی؟ سعد پاسخ داد: علی علیه السلام سه ویژگی و افتخار دارد که اگر فقط یکی از آنها را من داشتم حاضر بودم دنیا را بدهم.

یک حدیث منزل: در جنگ تبوک پیغمبر صلی الله علیه و آله به امیرالمومنین علیه السلام فرمود: أنت منّي بمنزلة هارون من موسی إلّا إنّه لا نبيّ بعدي

دوم حدیث رایت: پیغمبر صلی الله علیه و آله در روز خیبر پرچم را به دست امیرالمومنین علیه السلام داد و فرمود: او کسی است که خدا و پیغمبر صلی الله علیه و آله او را دوست دارند و او هم خدا و من را دوست دارد.

سوم مباهله که روز 24 ذی الحجه است.

 25 ذی الحجه است روز نزول سوره "هل اتی" است اینها همه مهم است و برای ما عید است. امشب حضرت زهرا سلام الله علیها و خانواده اش و دو شب قبل از آن نانشان را به یتیم، مسکین و اسیر دادند که 18 آیه از سوره "هل اتی" نازل شد. هر دو مناسبت مربوط به فضایل اهل بیت علیهم السلام است که آن را گرامی می داریم.

شهید در روز قیامت مستقیم با خدا سخن می گوید

من غالبا در یادوراه شهدا از سخن گفتن خجالت می کشم، چه بگویم از شهیدی که وقتی اولین قطره خونش ریخته می شود هفت جایزه به او می دهند که یکی از آنها این است که مستقیم با خدا صحبت می کند، حورالعین سرش را به دامن می گیرد، بهشت برایش آماده است و ... مقام شهادت به قدری بلند است که در قرآن دو آیه درباره شان آمده است. به اطرافیان و خانواده ی شهدا می گویم برای شهید غصه نخورید بلکه به شهید غبطه بخورید اگر بدانید جایگاه شهید کجاست و چه نعمتهایی در اختیارش است غصه نخواهید خورد.

در خطبه 156 نهج البلاغه آمده است که: امیرالمومنین علیه السلام گریه کنان نزد پیغمبر صلی الله علیه و آله آمد و فرمود: یا رسول الله، مصعب، حمزه، حنظله و 70 نفر دیگر شهید شدند چرا من شهید نشده ام؟ چون حضرت 70 زخم برداشته بود اما شهید نشده بود.

پیغمبر صلی الله علیه و آله به ایشان فرمود: خیالت راحت باشد تو در نهایت شهید خواهی شد اما پرسش مرا جواب بده، چقدر بر شهادت صبور هستی؟ چون بالاخره شهید شدن تیرخوردن و زخم و درد دارد.

امیرالمومنین علیه السلام فرمود: اینجا جای صبر نیست صبر برای گرفتاری و مصیبت است اما شهادت که گرفتاری نیست. از من بپرسید چقدر شاد و خوشحال خواهی شد؟ امیرالمومنین علیه السلام افتخارات زیادی در دنیا دارد عمروبن عبدود را به زمین زده، درب خیبر را گشوده، در جنگ اُحد مقابل دشمن ایستاده اما هیچ کجا "فزت و رب الکعبه" نگفته بلکه هنگام شهادتش این جمله را فرمود.

شهادت خیلی مفهوم بلندی است، مقام شهید خیلی عالی است که حتی تصور هم نمی شود کرد به همین دلیل یک درب بهشت برای شهداست، بهشت هشت درب دارد اما "باب المجاهدین" یکی از دربهای بهشت است که مخصوص ورود شهداست. شهید حق شفاعت ویژه دارد نه فقط از اقوام و خانواده اش بلکه برای غریبه ها هم حق شفاعت دارد.

پدر جابربن عبدالله انصاری در جنگ اُحد شهید شد و در کنار حمزه او را دفن کردند. جابر در آن جنگ 14 ساله بود، گریه کنان نزد پیغمبر صلی الله علیه و آله آمد و حضرت به او فرمود: جابر! پدر تو در روز قیامت مثل انبیاء با خدا مستقیم صحبت می کند برای پدرت غصه نخور. مقام شهادت به قدری بالاست که اولیای خدا از خدا تقاضای شهادت می کردند یکی از دعاهای امام صادق علیه السلام این بود: خدایا مرا در راه خودت شهید کن.

لزوم وارد کردن وصیت نامه و خاطرات شهدا به کتب درسی

وقتی از شهدا برای جوانان صحبت می شود فکر می کنند که افسانه می گوییم. این جلسات باید در جامعه بیشتر باشد، به دوستان صدا و سیما چندین بار گفته ام مثل برنامه ی شهید آوینی که قبلا داشتیم، باید در معرفی شهدا داشته باشیم. بخش هایی از وصیت نامه های شهدا باید در کتاب های درسی بیاید دیگر دهقان فداکار، تصمیم کبری برای کتابها کهن شده است. ما مطالب و شهدایی داریم که بسیار آموزنده هستند، خاطراتی که از آنها نقل شده.

پیشگویی کار معصوم و اولیای خداست. من برای یک شهیدی به شیراز رفتم که در نوجوانی جزو مداحان بوده و در مسجدی خادم بوده و کمک می کرده شاعر هم بوده است. در یکی از اشعارش درباره خودش گفته که دوست دارم شهید بشوم و مثل اربابم اباعبدالله علیه السلام سرم را در راه دین بدهم، در مسجد هم برای خودش قبری می سازد که فقط به اندازه بدن است و محل سر ندارد و کوچک بوده، ایشان در جبهه شهید شدند در حالی که بدون سر هستند. چطور می شود یک نوجوانی به جایی می رسد که هم شهادت بدون سرش را پیشگویی می کند و هم قبر بدون سر را برای خودش حاضر می کند؟

لذا از برنامه سازان، کتاب نویس ها، صدا و سیما و ... تقاضا دارم اخلاق شهدا را در جامعه گسترش دهند. یکی از اخلاق آنها تقید به نماز بود. شهید صیاد شیرازی در هلی کوپتری در کردستان می چرخیدند اما مدام به ساعتش نگاه می کرد، خلبان علت را از او جویا شد و ایشان فرمود وقت نماز است در جایی فرود بیا تا من نماز بخوانم با خدا عهد کرده ام که نماز را اول وقت بخوانم. تقید به نماز شهدا را به چنین مقامی رساند. جوانان باید از نماز شهدا درس بگیرند.

یک کتابی اخیرا چاپ شده که خیلی آن را معرفی کرده ام به نام "فانوس زائر" که مطالب عجیبی از شهدا نقل کرده، خاطراتی از نوجوانان رزمنده نقل کرده که سه نوجوان زیر بیست سال یک کاغذی نوشتند و با هم امضا کردند به این مضمون: ما سه نفر قول می دهیم اگر هر کدام شهید شدیم دیگری را شفاعت کنیم. نامه را امضا کردند و در کوله پشتی شان گذاشتند و هر سه نفرشان شهید شدند.

تقید عجیب شهدا به نماز

متاسفانه ادبیات جوانان ما عوض شده است. حتی متاسفانه مسئولین و افراد تحمل شنیدن بحث حجاب را در کشور ندارند به جای اینکه درمان کنند در مقابل آن جبهه می گیرند. یکی از رزمنده ها تعریف می کرد در دزفول دخترم که حدودا 8 ساله بود شب با مانتو و مقنعه خوابید، به او گفتم: دخترم حجاب خوب است اما در خانه لازم نیست. دخترم پاسخ داد: دزفول را بمباران می کنند ممکن است یک بمب به خانه ی ما بخورد و مردم بیایند جنازه های ما را بیرون بیاورند نمی خواهم مو و بدن مرا ببینند. به خاطر یک احتمال اینچنین به حجابش اهمیت می دهد.

شهدایتان را نزد خدا وسیله قرار دهید و با آنها صحبت کنید پیغمبر صلی الله علیه و آله کنار قبر شهدای اُحد با آنها سخن می گفت، حضرت زهرا سلام الله علیها اولین تسبیح را از قبر شهید ساخت؛ حمزه سیدالشهدا و فقط خوردن تربت حضرت سیدالشهدا علیه السلام از بین خاکها مجاز است چون خون شهید و خون حضرت در آن ریخته شده است.

چگونه مثل یک شهید از دنیا برویم؟

یک روایت از نهج البلاغه امیرالمومنین علیه السلام برایتان بخوانم که فرموده اند: اگر کسی سه ویژگی داشته باشد و در رختخواب بمیرد به عنوان شهید از دنیا رفته است. گاهی می شود انسان به مرگ طبیعی بمیرد اما ثواب شهید را ببرد مثلا در روایت داریم کسی که شهوت و خشمش را کنترل کند با شهدا محشور می شود، یا کسی که زیاد سوره قدر بخواند.

حضرت امیرالمومنین علیه السلام فرمودند: هر کس در رختخواب بمیرد ولی سه ویژگی داشته باشد، شهید مرده است؛ حق خدا، حق پیغمبر صلی الله علیه و آله و حق اهل بیت علیهم السلام را رعایت کند. حق خدا بندگی است، حق پیغمبر صلی الله علیه و آله رعایت سنتش است و حق اهل بیت علیهم السلام محبت و اطاعت آنهاست.

در حدیث داریم که اگر کسی مرتب از خدا شهادت را صادقانه بخواهد اگر در رختخواب یا تصادف یا طریق دیگری از دنیا برود خدا او را شهید حساب می کند که به آنان شهید حکمی گفته می شود ثواب شهادت را دارد اما جایگاهش متفاوت با شهید است.
حجت الاسلام رفیعی

پی نوشت:


1- مسند، احمد ابن حنبل، ۱/۱۷۹ و ۳/۳۳۸؛ مناقب، ابن حنبل، حلیة الاولیاء، حافظ ابو نعیم اصفهانی، ۷/۱۹۵؛

متن سخنرانی | رهروی راه شهید و شهادت


سخنران: حجت الاسلام و المسلمين انجوي نژاد
موضوع: رهروي راه شهيد و شهادت
زمان: 7 ارديبهشت 1387


مظلومين حقيقي شهدا هستند كه يه مقداريش برمي گردد به مسائل اخلاقي و يك مقداريش هم برمي گردد به مسائل اخير!

قضيه اي كه براي ما پيش اومد به هر نحوي از انحاء حتما و حتما جزو مصالح خدا و شامل يك سري پيامهاست.پيامهايي كه اگر من و شما اين پيامها را نگيريم در حقيقت ادعاي راه رهروي شهدا باطل مي شود.حتي در قضاياي خيلي ساده تر.

فرض مي كنيم اولياي خدا داشتند راه مي رفتند مي خوردند زمين زانوشون كه يك كم درد مي گرفت با خودشون مي گفتند اين دردي كه آمده حاوي يك پيام است.و مرورمي كردند در زندگي خودشان مخصوصا در ساعات آخر تا ببينند كه اين پيام چه چيزي را مي خواست از خداوند تبارك و تعالي به آنها منتقل كند.لذا شهادت و مجروح شدن عده ي زيادي در كنار دست تو حتما و حتما حاوي يك پيام است كه اگر اين پيام شنيده نشود و به فراموشي سپرده شود اي خون بيهوده ريخته شده است.ما دو جور نتيجه از اين قضيه مي توانيم بگيريم .يك نتيجه نتيجه ي بد و اشتباه است به هر پيامي براي انسانهايي كه در تاريكي قرار دارند نتايج بدي را به دنبال خواهد داشت.

مثلا وقتي يك ولي خدا را نيمه شب مي بينند كه نماز شب مي خواند و اشكش جاري است اين يك پيام براي كساني دارد كه در نورانيت قرار دارند و براي آنهايي كه در ظلمت قرار دارند اينست كه چه انسان رياكاري است.يعني الزاما شهادت نمي تواند حاوي پيام مثبت باشد و به نورانيت شخص و به نورانيت دل تو هم بستگي دارد.

نتايج بدي كه مي شود از اين داستان گرفت:
من و شما از قبل خودمان يك تغييراتي به سمت مثبت كرديم.

فرض را بر اين مي گذاريم كه براي كساني داريم صحبت مي كنيم كه انسانهاي نوراني هستند.

1. نتيجه ي اول اينست كه بازگشت به قبل از انفجار داشته باشي.

حالات روحي آرام آرام كمرنگ بشودو ميزان ارتباط و توسلت از بين برود و از لحاظ روحي و معنوي به قبل از انفجار بازگشت داشته باشي.

قبل از انفجار چي بود؟يك سري بديهايي كه به قيمت خون اين بچه ها و جانبازي عده اي از اين بچه ها از ما جداشد. اما دوباره آرام آرام به اين بديها فرصت بدين بديهايي كه منشا انسان و نفس است.ديدند تو داغي رهايت كردند وقتي آرام آرام كه اين فاجعه در دلت سرد مي شود دوباره بديها تو را تست مي كنند كه دوباره مي شود برگشت يا نه؟

لذا خاكريز پاك بودن خودت رو بايد محكم نگه داري.

2.معناي بازماندن را درك نكردن

بازمانده يعني كسي كه به دليل مصلحت خداوند براي كار ديگري مانده است! كسي كه وظايفش در دنيا تمام نشده است.آقا و خانم چهار تا وظيفه در اين دنيا انجام مي داده بعد از اين واقعه به 3 و 2 وظيفه مي رسوندش به دليل ناراحتي و غمگيني.بنابراين باز ماندن يعني تو ظاهرا يك وظايفي داشتي اما اگر وظايفت را انجام داده بودي قطعا مي رفتي.بگرديد و كشف كنيد ببينيد وظايف بر زمين مانده اي كه داشتي چي بوده و بعد از اينكه آْنها را كشف كردي اين وظايف رو انجام بدهي.

بازمانده ي بد كسي است كه نه تنها وظايف جديد رو كشف نمي كند بلكه وظايف قديم را هم فراموش مي كند!
كه آقا ما حالش رو نداريم و ديگه تموم شد و ما جا مونديم.درسته كه جا موندي اما بالاخره روزي خواهي رفت.يا در خياباني يا در يك بستري يا ايشالله شهادت روزي خواهي رفت.بنابراين بازماندن به معناي دائم ماندن نيست.بازماندن يعني به اين خط نرسيدي و بايد در اين ايستگاه بنشيني و وظيفه ي انتظارت را انجام بدهي و با خط بعدي بروي.حالا خط بعدي كي هست؟؟؟شايد امشب,شايد ده سال و شايد صد سال ديگر.اما اگر تو از ايستگاه خارج شوي بازمانده نيستي..چون يك وقت مي بيني به ايستگاه نگاه مي كند و مي گويد فلانيها جا ماندند اينها مي شوند بازمانده.يك وقت مي بيني تو ول كردي رفتي يك جاي ديگري داري كار مي كني.در اينجا به تو بازمانده نمي گويند .بازمانده ي بد آنست كه ايستگاه را ترك مي كند!

3. معناي جهاد اكبر و اصغر را درك نكردن

شهادت در اثر انفجار در جبهه مصاديق جهاد اصغر است.بسياري از كساني كه در دنيا باقي مي مانند وظيفه شان از كساني كه شهيد شده اند سنگين تر است چون بايد سنگر جهاد اكبر را نگه دارند.يك وقت هست تو شهيد شدي و وخودت را نجات دادي و يك وقت هم هست كه مي ماني و صدها و هزاران نفر را نجات مي دهي بعد هم شهيد مي شوي.مثلا امام خمينيشهادت را به من و شمايي كه حتي نمي دانستيم چي هست ياد داد.رفتن ساده و پرواز كردن عاشقانه از كفت فعلا رفته اما ماندن قوي و جهاد كردن با نفس و مقابله با شياطين جن و انس جزو وظايف اصلي ماست.

4. استفاده ي منفي از غم

غم يعني داغ شدن تنور دل.خداوند فرموده است من نزد قلوب شكسته ام.آنهايي كه استفاده ي منفي مي كنند كساني هستند كه از خدايي كه الان نزدشان است استفاده نمي كنند.فردا اگر تو مدرسه و دانشگاه نمرت كم شد خداوند به سراغت مياد يا كسي دلت را شكست خداوند به سراغت مياد.لذا خداوند مي فرمايد هر جا غمي فرستادم خودم هم دارم باهاش ميام.معناي مفهومي اين روايت كه فرمود انا عندالمنكسرة قلوبهم .

اين غمها را عده اي سعي مي كنند برطرف كنند.به دنبال شادي و به دنبال جوك و تفريحاتي مي رود كه به نحوي سر خودش را گرم كند اما آنهايي كه زرنگ هستند به محض اينكه غمي آمد چون مي دانند كه همراه با آمدن غم خدا هم مي آيد بلافاصله حسن استفاده را مي كنند كه خدا ببين دلم گرفته است.تا ميگه خدايا ببين دلم گرفته خدا متوجه ي تو مي شود و حالا شروع كن به صحبت كردن

نتايج مثبت با عنوان پيام شهداء:

1. يك چشم زدن غافل از آن ماه نباشيم
شايد كه نگاهي كند آگاه نباشيم

خيلي وقتها پيش مياد كه فرصت يك ثانيه است(اتصال به اهل بيت)بارها عرض كردم كه انسان حتي زماني كه گناه مي كند در ضمير ناخودآگاه دلش بايد به خدا و اهل بيت وصل باشد.كه خدايا فكر نكني كه گناه كردنم به معناي فرار كردن است.خدايا رو به تو ايستادم و مي دانم كه داري مرا مي بيني خدايا مرا درك كن كه اين گناه كردن من,از جهالت من است.خدايا يك وقت فكر نكني كه من در جبهه ي مخالف قرار دارم.چه بسا كساني كه يك ثانيه اميرالمومنين را ترك كردند و به سپاه دشمن پيوستند.لذا مراقبت از خود كه همراهي با كلمه ي رفتن و مراقبت از اتصال خودت مي باشد.(ذكر زباني و ذكر قلبي و دائم به ياد خدا بودن)

از الان تا آخر عمرت شايد صد هزار جاي ديگر در يك اجتماعي تو قرار بگيري و از اين صد هزار جا فقط يك جا تو فرصت پرواز داشته باشي و اگر انساني اين صدهزار تا رو بكنه نهصدو و نودو نه هزارو نهصدو نودو نه تا, شايد همون يكي را كه ترك كرده است همان يكي قسمتش بوده است.چقدر شياطين از راههاي مختلف سعي مي كنند كه ارتباطات مارا قطع كنند چون ما وقتي با هم ارتباط داريم و يدالله هستيم دست خدا با ماست .هر كسي باشيم دست خدا با ماست..چرا اينقدر در دين اسلام تاكيد بر جماعت وجود دارد؟چون فيض به جماعتها مي رسد.خيلي كم پيش مياد كه فيضهاي به اين بزرگي در يك جاي خاص و به صورت تنهايي باشد.بنابراين شياطين مارا به انحاء مختلف از فيض محروم مي كنند.يك وقت هست مشكل جسمي هست يك وقت هست مشكل روحي هست و...!لذا در زمان جنگ خيلي پيش مي يومد كه بعضي وقتها تو مي ديدي كه همه چيز آماده بود فقط يك لحظه انسان نبايد خودش را جدا مي كرد.در يكي از خاطرات دوستان خودم هست كه در سنگر با دو تا از بچه ها نشسته بوديم با يكيشون من بحثم شد و من ناراحت شدم كه برو ببينم بابا.تا اومدم بيرون خمپاره خورد به سنگر و اون دو تا شهيد شدند و ما بيرون مانديم.بنابراين فقط يك لحظه جا مي موني

كربلاي هشت دست من از دست احمد طوسي فقط بيست ثانيه جدا شد احمد طوسي شهيد شد و ما جا مانديم.لذا حق نداري دست يارت را رها كني!

عهدي كه تو كنار اباعبدالله با رفيقت مي بندي حق نداري عهدت را بشكني.هر چي رفاقت, تو دبيرستان و دانشگاه و خيابان و فاميل و اقوام و حتي پيوندهاي زناشويي داري براي خودتان مبارك.خواستي بشكني به من ربطي ندارد اما عهدت رو با اباعبدالله كنار هر كسي كه اينجا بستي حق نداري بشكني.امام زمان چشمش به توست.

متاسفانه به بهانه هاي مختلف مي بيني با رفيقش دعواش ميشه از فلاني بعدش مياد و...عهدش رو مي شكنه و دل امام زمان رو خرد مي كند و چيزي كه دل امام زمان را شاد مي كند اينست كه تو به هر قيمتي دست برادر و خواهرت رو ول نكني كه تو در يك جاي عادي همديگر رو نشناختي .در مجلس اباعبدالله و در جلسه ي اهل بيت برادر و خواهر خودت را شناختي.كي جرات دارد اين حسينيه را ول كند حسينيه اي كه خون شهداء در آن ريخته شده است.بنابراين داد مي خواهي بزني فحش مي خواهي بدهي كتك كاري و ....اشكالي ندارد اما از در حسينيه كه داخل شدي و به مجلس اباعبدالله قدم گذاشتي عين يك خواهر و مثل يك برادر بايد كنار هم بنشينيد.اينجا محل فراموش شدن تفرقه هاست.. جلسه ي اباعبدالله محل تاليف قلوب است.

2.دنيا همين است. امروز اينجا به فيض شهادت نرسي فردا در يك جاي ديگر در خيابان تصادف مي كني كشته مي شوي.لذا اگر قرار بر اين باشد كه ناخودآگاه بروي مي روي.فرمودند:به شهدا نگوييد از دست رفتند بگوييد آنها به دست آمدند!

بين بچه مسلمانهاي مذهبي و اهل بيتي راي گيري بكنيد ببينيد چند نفرشون از زندگيشان راضي هستند.دنيا همينه.شب نوزدهم ماه رمضان خدمتتون عرض كردم كه گويي خداوند تبارك و تعالي دنيا را تلخ كرده كه من و تو زياد دل نبنديم و منتظر ظهور باشيم كه از علائم ظهور تلخيهاي دنياست. وقتي دنيا اينست غير از صبر گزينه اي ديگر در جواب زندگي كردن , ما نداريم.

زندگي كردن مردم جهان دو حالت بيشتر ندارد:
الف:غفلت و رفتن به جهنم
يا
ب:صبر و رسيدن به رضوان الهي

اگر در دنيا قرار بود خيلي خوش بگذرد به بهترين دوستان خدا(چهارده معصوم(ع))خوش مي گذشت.لذا دنيا همين است.از بيست و چهار ساعت سه ساعت خوبي ميگي مي خندي غذا مي خوري ده ساعت ناراحتي و پنج ساعت مي خوابي الي آخر.دنياي رويايي مال سريالها و فيلمهاي تلويزيون و سينماست!

دوستان ما راحت شدند و خوش به سعادتشون.صبر يك بار ديگر حداقل براي شمايي كه رفقاتون رو از دست داديد و اسم خودتان را بازماندگان گذاشتيد يك معناي ديگري پيدا مي كند.دردهاي دنيا در چشم تو بايد بسيار كوچك شده باشد.ديگر ما (خانواده هاي شهيد تازه) داريم.بچه اش رو از دست داده پس مادر و پدري نبايد براي بچه اش غصه بخورد چون در حقيقت به دست آورده با اينكه بچه اي ندارد.ديگر بچه اي نبايد براي پدرش غصه بخورد چون بچه اي داريم كه باباش رو از دست داده و شهيد شده است .كسي ديگر نبايد بابت ناراحتيهاي كوچك و مسخره و مزخرف دنيا زانوي غم بغل بگيرد چرا كه ما جانباز داريم كه چشمهايش را از دست داده اما تسبيحش از دست بيرون نمياد بهش ميگم چطوري؟؟ميگه الحمدالله از اين بهتر نمي شود.نود سالشه؟؟؟؟نه آقا بيست سالشه.جانباز داريم كه دست ندارد پا ندارد و كليه ندارد و هزار تا مشكل دارد اما بالاي سرش كه مي روي دائم مي خندد.من نمي دانم كه از چه درد دنيا بايد بنالم؟؟؟دفترچه هاي خاطرات و وبلاگهاتون رو بي زحمت جمع كنيد كه آي نمي دونم فلان شد و دلم گرفته و....مردشور اين دلت رو ببرن.بزرگ بشو.تازه امام زمان دارد شيعيان واقعي را مي بينيد.

پانزده ساله هاي ما اندازه ي چهل ساله ها باشند قوي و محكم باشند تا در دبيرستان ها بهشون افتخار كنند. كه ببينيد بحث نمي كند دعوا نمي كند ناراحت نمي شود.بزرگوار شده است.يا دانشجوهاي ما كه هر جاي كشور هستند و سرشان را بلند گرفته اند و مي گويند ما از بچه هاي كانونيم و از بازماندگانيم شهداييم و الحمدالله شهيد داده ايم اينها در كشور ببينند كه امواج كه بالا و پايين مي شود اتفاقي براي اينها نمي افتد.از اين واقعه بايد ده هزار تا خميني بيرون بياد با اون شرح صدر!

بنابراين معناي صبر در ذائقه ي بچه هاي ما بايد فرق كند.ديگر ما صبر در برابر چيزهاي كوچك دنيايي را صبر نمي دانيم و حتي قابل نيستند كه بخواهند ما را اذيت كنند كه بخواهند بگويند ما صبوريم

ديگر فشار گناه من و تو را به صبر وادار نمي كند.

3. فكرت را بزرگ كن.

بارها خدمتتون عرض كردم كه مرحوم دولابي فرمودند: غم كربلا ساير غمها را از دل مي زدايد و امروز غم جانبازان و شهداء.

خانواده ي شهداء نبايد فراموش شوند.جانبازان ما نبايد فراموش شوند.به هر قيمتي شده دولت بايد اين كارها را انجام دهد و اگر اينطور نشد خيلي زشت است كه ما خودمان يك ستاد مردمي بزنيم و كاري كه دولت بايد انجام دهد ما به عهده بگيريم و مي توانيم.هر چند مطمئنم اينطور نخواهد شد ولي پاي اين شهدا و جانبازان ايستاده ايم و حق و حقوق اينها با همان حق و حقوقي كه جانبازان و شهداي زمان جنگ داشتند بايد رعايت شود.ما بايد نشان دهيم كه فراموش نمي كنيم.ما اهل فراموش غم هستيم اما اهل فراموشي راه نيستيم.ما معرفت داريم!

لذا فكرت بايد بزرگ شود و دغدغه هاي فكري تو از حسن و نقي و تقي و فاطي و نرگس بايد به دغدغه هاي آقا امام زمان تبديل شود.كه آقا چرا من موندم؟؟آقا من هميشه اونجا بودم اون شب اونجا نبودم و لياقت نداشتم.آقا من لياقت نداشتم چه صيغه ايه ؟اين حرفها كدامه؟تو هنوز وظيفه ات را انجام ندادي و لياقت بعد از اتمام وظيفه است تمام خانواده هاي شهداء و رفقاي آنها به شما مي گويند كه آقا اينها تمامشان وظايفشان را انجام داده بودند و آماده ي براي رفتن بودند حتي اعلام هم كرده بودند و به همه هم گفته بودند.اينها وظيفه شان را انجام داده بودند و يك كشور را تكان دادند.كلي جوان به خاطر اينها برگشتند و كلي از مردم توبه كردند و كلي از مردم مثل من و تو آدم تر شدند.كلي تغييرات در سراسر كشور ايجاد شد.لذا اگر قرار بر اين باشد كه هفتاد ميليون ما شهيد شوند پس از انجام وظايف ديگر خبري نيست.
و حال تا صد سال ديگر به گلزار شهداء كه مي روي متحول مي شوي.

برادرها و خواهرها اگر ديدند كه دوستانشان از نظر فكري دارند برگشت مي زنند تذكر بدهند كه بابا بسه.هر چي گفتي باور كرديم و فكر كرديم تو راست ميگي بعد ديديم زندگي كه اينطوري نيست.تويي كه نوكر اهل بيتي و به امام حسين(ع) وصلي و عاشق امام رضايي هستي كه بقيه ي كساني كه اين ارتباط را ندارند نمي توانند براي تو الگو باشند.استاد بزگوارمان حضرت آيت الله امجد مي فرمودند كه:مرجع تقليد باشد اما گريه كن امام حسين نباشد دوزار به در نمي خورد. چون حرف خيلي بزرگ و سنگين بود من اسم ايشون رو آوردم.

تمام خط و خطوطت را از همين گريه كن هاي امام حسين(ع) بگير.رفقايت اينها باشند.هر كسي مي خواهد با تو رفيق شود بايد گريه كن امام حسين باشد.نوري كه اين عزا و مجلسها براي تو دارد خيلي بيشتر از اين است كه اين نور را بخواهي بفروشي.طرف محرم به محرم شايد در خانه ي امام حسين برود آخه اين شخص چه سودي براي تو دارد.صد تا اسم حاضرم ببرم كه به همين دلايل واهي از اين جلسات بريده شدند و الان فهميدند كه چه ضرري كردند.

4. قدرداني بيشتر از يكديگر

چه بچه هايي بودند كه ما با آنها بحثهاي الكي كرديم و رفتند و حالا چقدر پشيمانيم.لذا بيشتر قدر همديگر را بدانيم.همديگر را بپوشانيم.به جاي اينكه بكديگر را زمين بزنيم يكديگر را بپوشانيم.هر جاي ما لطمه بخورد همه لطمه خوردند آن هم در تمام كشور.در ديداري كه پارسال با رياست جمهور محترم آقاي احمدي نژاد داشتم عرض كردم كه دولت شما هر كاري انجام دهد ما ضربه خورديم. وقتي مكتب,مكتب امام زمان و اهل بيت است هر جاي دنيا لطمه بخورد ما لطمه خورديم.

دست و پاي هر چي بچه هيئتي است در هر جاي كشور هستند برويد و ببوسيد.شيراز كه هيچ.ديدين چه خبره؟؟تمام هيئتها به لطف خدا اگر كسي كوچكترين مشكلي هم تو ذهنش بود اومد بغل كرد گريه كرد خيلي عالي.قربون خون شهداء برم كه با خونشان چكار مي كنند.شما بچه مذهبي ها هم بايد اينطوري باشيد.بگذاريد جمع ده نفره و بيست نفره و پنچاه نفره و صد نفره ي تو در دبيرستان و دانشگاهت حسرت بقيه ي گروهها باشد از بس كه انسجام و محبت ببينند از بس كه همدلي و محبت و وحدت جهت ببينند.دلسوز براي يكديگر باشيد .چرا بايد بميريم و از دنيا برويم تا براي يكديگر گريه كنيم؟كلي در اين جمع درد مند هست .بر دردهاي زنده ها گريه كن.با يك لبخند و با يك نوازش و با التيام مي توانستي دلش را به دست بياري.حالا كه از دنيا رفته مي خواهي برايش گريه كني؟؟؟لذا انسجام و قدرداني بيشتر داشته باشيد.

5. تغيير معنوي

تغييرات معنويت را ثبت كن و به آنها مقيد شو.چون اين داغ كه سرد بشود شيطان برمي گردد.بنابراين بگو من بعد من بايد اين كارها را در روز انجام بدهم آنهم بصورت جدي و جزو لاينفك زندگيم هست

6. يك پوشه ي جديد و جدي در زندگي خودت باز كن تحت عنوان كار براي خدا آنهم بي مزد و بي منت كه امروز مي خوام براي خدا كار كنم.

نگذار دنيا غرقت كند بعد يكدفعه چشمت را باز كني و ببيني كه از صبح تا شب داري دنبال دنيا مي دوي و هيچي به هيچي.يكدفعه هم مي بيني عزراييل مياد كه آقا پاشو بريم.مي توني بگي نميام؟؟هر كسي مي تواند به عزراييل بگويد كه نميام من حرفي براش ندارم التماس دعا هم ازش دارم دست ما را هم بگيره.پس مي بيني كه نميشه گفت!

7. شناخت بيگانگان داخلي و خارجي

فرمودند ارتباط با نامحرم كدورت مي آورد. چه ارتباطي؟؟مجاز يا غير مجاز؟؟فرمودند هر ارتباطي با نامحرم.گفتند يعني چي؟؟يعني اينكه برادرها و خواهر ها من بعد هيچ ارتباطي با هم نداشته باشند؟؟گفتند:نه.نامحرم يعني كسي كه در پيشگاه خدا نامحرم است.
آقا اين با تو ارتباطي ندارد.بيگانه است.مكتبت را نمي شناسدونمازش مثل تو نيست.تقيداتش مثل تو نيست و حتي دلسوز تو هم هست.

متاسفانه اين ده بيست روزه با اينكه اسمشان هم مذهبيه خوشحالند كه, بد نشد حالا اگر اينجا تعطيل بشود خيلي بهتر است.گرچه خيلي اندكند ولي هستند به اينها مي گويند بيگانگان داخلي. و در مورد بيگانگان خارجي امام فرمودند:هرگاه دشمن برايتان كف زد جلوي آنها بايستيد و بگوييد كه به تو ربطي ندارد.حتي به همسايه ربط ندارد كه تو خانه ي ما چه خبر است

8. كنترل نفس و زبانت

نفست مركز فتنه و زبانت اعلالگر فتنه.برادرها و خواهرها حق ندارند پشت سر هيچ مسئولي مقصر يا غير مقصر غيبت كنند.حق نداري تهمت بزني.شهيد نرفته كه تو اين كارها را بكني.برادرها و خواهرها بعضيا دارند به ما فحش مي دهند.برويد و تو سايتهاي خارجي كه نظر گذاشتن آزاد است نظرها را ببينيد كه نوشته به درك كه تكه تكه شدند و ايشالله همه ي بسيجيها و همه ي حسينيه ها تكه تكه بشوند.و اين عده كم هم نيستند!

حداقل بياييد با همديگر خوب باشيد.بگذاريد فحش بدهند كه الحمدالله ما يك كاري كرديم و اينها چنان لجشان گرفته كه دارند فحش مي دهند.اما خودمان مراقب نفس و دل و زبانمان باشيم.چند ساله كه دارم اينها را مي گويم و خدا را شاهد كه من خودم اول عمل كردم دلم را از هر گونه كينه خالي كردم .دلم را از هرگونه مسائل غير اصلي خالي كردم.چشمم را بر همه ي بديها و فحشها مسكوت گذاشتم.زبانم را در دفاع كلا قطع كردم.تو هم اينطوري باش و بدان كه روسياهي در اين زمستان دنيا فقط براي زغال مي ماند تو بسوز و فاني شو.بگذار زغالها هي بسوزند و بگويند تا سياه شوند.
زبان دلت را خالي كن.اجازه بده كه تمام زندگيت صرف دفاع از خدا شود و نه دفاع از خودت.تا يك جايي يك چيزي شنيدي سريع جبهه نگير.يا راست مي گويد يا دروغ كه اگر راست مي گويد خداوند تو و من را اصلاح مي كند و اگر دروغ مي گويد خداوند او را اصلاح كند و چوب خدا صدا ندارد.خداوند كه اجازه نمي دهد بنده ي مومنش تحت تهمت و غيبت واقع شود و ازش دفاع نكند.منتها خداوند به درستي كارش را انجام مي دهد.يك ماه ديگر سه سال ديگر !لذا دلت را از كينه خالي كن و هر وقت احساس كردي كه خيلي تحت فشاري به بزرگترها فكر كن ببين رهبرت چقدر دارد بهش توهين مي شود اما يك كلمه از خودش و دفترش دفاع كردند؟؟چقدر شايعات محكم درست مي كنند اما يك كلمه دفاع كردند؟؟بدان كه اين دشمنان اتفاقا دارند به تو لطف مي كنند چهار تا و نصفي هم كه گناه داشته باشيم تقديم به اونها مي كنيم.

9. اين قضيه خداوند را شاكريم كه اگر امتحان اولي كه براي ما پيش آمد و شهادت ياران و دوستانمان دركنار ما و قطعه قطعه شدنشان در دستانمان بود و جراحت و جانبازي بچه هايي كه آدم خرد مي شود وقتي از بيمارستان برمي گردم ده سال پير مي شوم و بالاي هر تختي كه مي روم چنان نوري ديده مي شود كه هر ننه قمري مي تواند اين نور را ببيند .پرستاري كه بيست ساله پرستار حرفه اي است و آنقدر جنازه و مجروح ديده كه برايش عادي شده وبالاي سر روده ي پاره پاره مي تواند راحت بنشيند و ساندويج بخورد گريه مي كند و مي گويد كه نمي دانم چرا ولي ده بيست سال است نديدم كه اينطوري يك مجروح با دل من بازي كند.پرستاري كه مي گويد من بيست سال است دارم توي آي سيو دارم كار مي كنم براي اولين بار است كه مي نشينم و ختم امن يجيب براي اون مي گيرم!!!!!

اين امتحان كم نبودا!؟باريك الله خيلي خوب پشت سر گذاشتي.و اما امتحان دوم از امتحان اول خيلي بالاتر است.فشاري كه به تو آمد تو را از ولايت و رهبري جدا نكرد.نتيجه اي كه راجع به اين پرونده هست كه فكر مي كنم روزهاي پاياني خودش را سپري مي كند يقينا اين چند روزه اعلام نمي كنند به خاطر اينكه هرسمت قضيه را اعلام كنند با سفر رهبري منافات دارد.جو بايد آرام باشد و بعد از سفر اعلام شود.اما ما در اين سفر حضور خودمان را نشان خواهيم داد.و نشان بدهيد كه بچه هاي كانونيد كه بدانند اينها به صحنه آمدند الان وقت تظاهره.ما كه الان پولش رو نداريم ولي مي توانيد برويد و روي كفنها بنويسيد به ياد شهداي كانون فرهنگي رهپويان وصال.پوستر بزنيدو...و من ملتمسانه از برادرها و خواهرها مي خواهم كه حضورشان را نشان دهند تا كور شوند آنهايي كه فكر مي كردند در اين امتحان دوم تو مردود مي شوي.ما الان چند هفته است كل برنامه هاي شهرستانها را كنسل كرديم غير از جلسه ي هفتگي اصفهان كه هفته ي پيش جاتون خالي بود و چقدر باصفا مراسم برگزار شد چقدر اين بچه ها اشك ريختند و آرزو مي كردند كه در جمع شما بودند.براتون شعر مي خواندند.ببينيد به بركت خون اين شهداء مركز توجه شديد و اين توجه زماني به درد مي خورد كه تو يادت نرود كه كي بودي و فكر نكني كه توجه به تو هست بلكه توجه به شهدا و توجه به صبر اين جانبازان ماست كه لبخند از روي لبهايشان كنار نمي رود.توجه به صبر خانواده هاست كه در يك مورد هم اعتراض نكردند كه بچه مون چي شد؟؟كسي كه فرزندش همه ي زندگيش بوده.شهيد شاهچراغي تمام زندگي مادرش بود اما مادرش سرش را بالا مي گيرد و افتخار مي كنديا شهيد هاشمي تك تك افعال شهداي كربلا را انجام داد.خودم بالاي سرش بودم كه عطش ابالفضل و علي اكبر را چشيد.زبانمان بسته است.نمي ارزد كه براي گريستن دل يك خانواده را بلرزانيم

شهداء رفتند تا تو درست سر جايت قرار بگيري.من به برادرها و خواهرهايمان تبريك عرض مي كنم و ابراز خشوع و تواضع مي كنم بابت اينكه كه در امتحان دوم كه بسيار مشكلتر بود محكم ايستاديد و ان شاءالله بزودي شاهد به انجام رسيدن اين ماجرا خواهيم بود و صبر شما حتما نتيجه خواهد داد.فعلا فضاي ذهنيمان را به سمت استقبال از نائب امام زمانمان مي بريم و من در اينجا با اينكه ما از طرق مختلف هم پيگيري كرديم در اينجا ما تقاضاي ديدار براي بچه هاي كانون داريم كه ديدار ايشان براي ما ان شاءالله سبب التيام خواهد شد.

ان شاءالله كه خداوند به همه ي ما توفيق رهروي راه شهداء و ثابت ماندن در اين مسير را عنايت كند.در هفته ي آتي هم همينجا هستيم اگر حسينيه را تحويل داده بودند كه يك بساط خاصي داريم تحت عنوان بازگشايي و زيارت مقتل و يك مقدار هم بايد رسيدگي كنيم كه بعضي از فضاها همان حالت قبلي را داشته باشد و قسمتهاي ديگر حسينيه را هم سعي مي كنيم افتتاح كنيم.

نقش هدایتگری امام صادق (ع)
 سخنران: آیت الله حسینی بوشهری

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین بارئ الخلائق اجمعین، باعث الأنبیاء والمرسلین، ثم الصلاة والسلام علی سیدنا و نبینا حبیب اله العالمین، ابی‌القاسم محمد(ص)، وعلی آله الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین الهداة المهدیین واللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

عن مولانا ومقتدانا الامام الصادق(ع): «شِيعَتُنَا مَنْ‏ وَافَقَنَا بِلِسَانِهِ‏ وَ قَلْبِهِ وَ اتَّبَعَ آثَارَنَا وَ عَمِلَ بِأَعْمَالِنَا أُولَئِكَ شِيعَتُنَا».[1]

لزوم شناخت ائمه (ع)- نقش هدایتگری امام صادق (ع)

این مجلس و محفل باشکوه به مناسبت شهادت ششمین امام و پیشوا، وجود مقدس امام صادق(ع) و پنجاه و پنجمین سالگرد حمله وحشیانه مزدوران طاغوت به مرکز علم و فضیلت، از طرف بیت مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی(قدس سره) تشکیل یافته است. موضوع سخنم در محضر اهل علم و فضل و کمال آیات و حجج و مردم خوب و متدین شهر خون و قیام قم، پیرامون لزوم شناخت و معرفت امامان و پیشوایان و نقش هدایتگری امام صادق(ع) است. هم در قرآن و کلام وحی و هم در سخنان گوهربار رسول خاتم (ص) و امامان (ع)، در رابطه با لزوم معرفت و شناخت امامان و اهل بیت (ع) سخن فراوان به میان آمده است. آیات مودّت، آیاتی که خطاب به رسول گرامی اسلام، خطاب به امت اسلامی است در رابطه با وظیفه امت اسلامی نسبت به پیامبر و اهل بیت در قرآن مکرر به چشم می‌خورد.

از کلمات نورانی خود امام صادق(ع) هم نسبت به مسئله معرفت و شناخت امامان و پیشوایان جملاتی وجود دارد که من بسنده می‌کنم به یک جمله از کلمات نورانی امام صادق(ع)؛ یکی از اصحاب و یاران امام (ع) از امام(ع) پرسشی را مطرح می‌کند تحت این عنوان: «أَيُّ الْأَعْمَالِ هُوَ أَفْضَلُ بَعْدَ الْمَعْرِفَة» کدامیک از اعمال و کردار ما بعد از شناخت ذات کبریایی حق تعالی برتر و بالاتر است؟ امام صادق(ع) می‌فرماید: «مَا مِنْ شَيْ‏ءٍ بَعْدَ الْمَعْرِفَةِ يَعْدِلُ هَذِهِ الصَّلَاةَ، وَ لَا بَعْدَ الْمَعْرِفَةِ وَ الصَّلَاةِ شَيْ‏ءٌ يَعْدِلُ الزَّكَاةَ، وَ لَا بَعْدَ ذَلِكَ شَيْ‏ءٌ يَعْدِلُ الصَّوْمَ، وَ لَا بَعْدَ ذَلِكَ شَيْ‏ءٌ يَعْدِلُ الْحَج‏» جان سخن اینجاست «وَ فَاتِحُةُ ذَلِكَ كُلِّهِ مَعْرِفَتُنَا، وَ خَاتِمَتُهُ مَعْرِفَتُنَا»[2] در پاسخ امام صادق(ع) می‌فرماید: بعد از معرفت، برتر و بالاتر نماز است، بعد از معرفت و نماز، زکات است، بعد از معرفت و نماز و زکات، روزه است و بعد از اینها حج است، ولی بدان آغاز و انجام همه اینها معرفت و شناخت ما اهل بیت (ع) است. این جمله بلند، این جمله نورانی و رسای امام صادق(ع) در رابطه با معرفت و شناخت اهل بیت است، لذا بی‌جهت نیست که رسول گرامی اسلام خاتم انبیاء محمد مصطفی(ص) در آخرین وصیتش مسئله حرمت‌گذاری به عترت، پیروی راه عترت را عدل قرآن می‌داند، «إِنِّي‏ تَارِكٌ‏ فِيكُمُ‏ الثَّقَلَيْنِ‏ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْض‏»[3] عترت در کنار قرآن، قرآن در کنار عترت، آنانی که دچار انحراف شده‌اند دست از عترت برداشته‌اند و شعار حسبنا کتاب الله سر داده‌اند، سرنوشتی آن چنان پیدا کردند،

جایگاه امامت

این است جایگاه امامت، جایگاه پیشوایی و جایگاه امامان معصوم ما هم در قرآن و هم در روایات نورانی اهل بیت. این مجلس و محفل به مناسبت شهادت امام صادق(ع) و یادآوری آن خاطره دردناک قبل از 55 سال قبل برگزار شده است. اجازه بفرمایید سخنم را پیرامون دو موضوع مطرح کنم،

نقش هدایتگری امام صادق(ع)،

یکی از ویژگی‎های امام صادق (ع) این است که ایشان عمر طولانی دارد نسبت به دیگر امامان و ویژگی دیگرش طول دوران امامت آن حضرت است، لذا فرصت خوبی پیدا کردند تا بتواند در مدینه به گسترش علم و دانش و تفسیر و تربیت شاگرد و گسترش حدیث بپردازد، شما اهل علم، شما بزرگان مجلس، شخصیت‌های علمی که در محضرتان هستند می‌دانید کتاب وسائل ما، مجامع روایی ما، عمده روایاتی که به خصوص در زمینه فقه وارد شده، مربوط به وجود مقدس امام باقر و امام صادق(ع) است، این جایگاه و مکانت امام صادق(ع) است، دوران حضرت، دوران عجیبی است، چند مسئله در زمان حضرت اتفاق افتاده که اینها به عنوان تهدیدهاست و مسائلی در زمان حضرت اتفاق افتاده که اینها به عنوان فرصت‌هاست، تهدیدهای عصر حضرت این بوده که حضرت با یک جو سیاسی مواجه هست بعد از انقراض حکومت امویان و بر سر کار آمدن دولت سفاک عباسیان، این عامل تهدید است برای امام در برهه‌ای از تاریخ حکومت عباسیان، گاهی شرایط امام شرایط دردناکی است که اگر کسی مسئله‌ای شرعی برای او پیش می‌آمد و می‌خواست از محضر امام سوال کند به شکل طبیعی و عادی درِ خانه امام به روی او باز نبود تا بتواند پرسش را مطرح کند، ناگزیر بود لباس خیار فروش را بپوشد، خیارهای خیارفروش را از او بخرد و به عنوان خیارفروش خودش را به درِ خانه امام صادق(ع) برساند تا پرسش شرعی‌اش را بتواند از امام داشته باشد، این شرایط جانکاهی است که به وجود آمده، فرقه‌های مختلف، نحله‌های مختلف، مذاهب متعدد فقهی، مفاسد مختلف اجتماعی، همه اینها در عصر امام صادق(ع) است و لذا امام نمی‌تواند آزادانه در مقابل جبهه طاغوت مبارزه کند، لذا در مقابل آن یار حضرت که به حضرت گاهی با لحن اعتراض آمیز سخن می‌گفت که آقا شما با همه این شیعیانی که دارید چرا در مقابل طاغوت قیام نمی‌کنید، آقا بفرماید تعداد شیعیان همراه من چه تعداد هستند رقمی حدود 100 هزار نفر مطرح می‌کند، امام با تعجب می‌پرسد 100 هزار نفر؟ او در پاسخ می‌گوید، آقا نه 200 هزار نفر شما یار پا به رکاب دارید که اینها آمادگی دارند، باز حضرت با تعجب می‌پرسد 200 هزار نفر؟ می‌گوید نه نیمی از مردم با شما هستند، حضرت دست او را می‌گیرد و به بیابان می‌برد، نوجوانی را می‌بینند که گله گوسفندی را به چرا آورده است؛ حضرت می‌فرماید اگر تعداد یاران واقعی من در عصر منصور و این خلفای عباسی به اندازه این تعداد گله گوسفند بود یک ذره در مبارزه و ایستادن در مقابل جبهه طاغوت کوتاهی نمی‌کردم، بعد آن آقا تعداد گوسفندان را شمرد عدد آنها 17 عدد بود. این عصر خفقانی بود که که حضرت در آن زندگی می‎کرد، اما حضرت یک فرصت طلایی هم در فاصله انتقال قدرت بین حکومت امویان و عباسیان پیدا کرد که این فرصت طلایی را هم امام باقر(ع) و هم امام صادق(ع) پیدا کرد، امام در دو عرصه کار جدی را دنبال کرد، که امروز حوزویان ما، طلاب عزیز ما، فضلای گرانقدر ما، عالمان دین ما، شخصیت‌های وارسته ما به تبعیت از امام صادق(ع) در جامعه باید چنین اقدامی انجام بدهند، امام در دو عرصه کارش را دنبال کرد، عرصه اول در سطح عموم جامعه به شایسته‌سازی اقدام کرد، امام تنها کار نخبگانه‌ای انجام نداد، امام تنها روی شاگردانی مثل ابان بن تغلب‎ها و محمد بن مسلم‌ها و هشام بن حکم‌ها و مومن طاق‌ها کار نکرد که البته آن کار جایگاه خاص خودش را دارد و ارجمند و ارزشمند است که الان اشاره می‌کنم، امام (ع) در سطح افکار عمومی جامعه، مردم کوچه و بازار و افرادی که به عنوان نخبگان جامعه محسوب نمی‌شوند هم امام کار کرد، جملاتی که مطرح کرد، کلماتی که امام بیان کرد، تذکراتی که مطرح کرد، این تذکرات، تذکرات بسیار مهمی است، موقعی که به کسی می‌رسد، می‌گوید من می‌خواهم در مجلسی شرکت کنم و در آن مجلس مبتلا به گناه می‌شوم، چه کنم؟ حضرت (ع) می‌فرماید: «لَا يَنْبَغِي‏ لِلْمُؤْمِنِ‏ أَنْ‏ يَجْلِسَ‏ مَجْلِساً يُعْصَى اللَّهُ فِيهِ وَ لَا يَقْدِرُ عَلى‏ تَغْيِيرِه‏»[4] سزاوار نیست یک مومن و مسلمان و بازاری و یک فرد معمولی در مجلسی شرکت کند که در آنجا گناه انجام می‌گیرد و او قدرت و توان تغییر فضای مجلس را ندارد، اینها تربیت افراد عادی جامعه است، این خطاب، خطاب نخبگان است، خطاب مربوط به توده جامعه است، بازاریان و اصناف مختلف متوجه باشید، در مجلسی که گناه انجام می‌گیرد، حضور پیدا نکنید اگر می‌توانید فضای گناه را تغییر بدهید بسم الله و اگر نتوانستید، اگر پیرو امام صادقی است که می‌فرماید: «شیعتنا من وافقنا بلسانه و قلبه و اتبع آثارنا و عمل باعمالنا اولئک شیعتنا» شیعه امام صادق در مجلس گناه شرکت نمی‌کند، این کار نخست حضرت بود که نمونه‌های فراوانی وجود دارد، در یک جا خطاب به عموم جامعه می‎فرماید: «لَا يَتِمُ‏ الْمَعْرُوفُ‏ إِلَّا بِثَلَاثِ‏ خِصَالٍ تَعْجِيلِهِ وَ تَصْغِيرِهِ وَ سَتْرِهِ فَإِذَا عَجَّلْتَهُ هَنَّأْتَهُ وَ إِذَا صَغَّرْتَهُ عَظَّمْتَهُ وَ إِذَا سَتَرْتَهُ أَتْمَمْتَه‏»[5] خیلی تعبیر زیبایی است، می‌گوید اگر می‌خواهید کار خوب در جامعه رونق پیدا کند، اگر می‌خواهید کار خوب در جامعه شکل بگیرد، سه ویژگی باید کار خوب شما داشته باشد تا به نتیجه برسد، از امام سوال می‌کنند آن سه ویژگی کار خوب چیست که در جامعه شکل بگیرد؟ می‌فرمایند: «تَعْجِيلِهِ وَ تَصْغِيرِهِ وَ سَتْرِهِ» خیلی تعبیر زیباست اگر کار خوب به ذهنتان آمد تأمل نکنید، زود بروید سراغ کار خوب و خیر، جای چه کنم چه کنم نیست، به فردا انداختن نیست، در کار خوب باید تعجیل کرد و باید انجام داد، اگر می‌خواهید دست مسلمانی را بگیرید، اگر می‌خواهید جهیزیه کسی را برایش آماده کنید، اگر می‌خواهید کمکی به حال کسی بکنید، تعجیل کنید.تصغیره یعنی چه؟ یعنی در نظرت بزرگ جلوه نکند. کاری را که برای خدا انجام داده‌ای، کار خوب تو در نظرت کوچک باید جلوه کند، ذیل روایت نکته جالبی است، «إِذَا صَغَّرْتَهُ عَظَّمْتَهُ» اگر کوچک شمردی کار را، خدای بزرگ این کار کوچک تو را بزرگ جلوه می‌دهد و صورت سوم و وجه سوم تصغیره، بنا نیست در بلندگو بگذاری و هر جا رسیدی به رخ این و آن بکشی، کار خوب را بپوشان که اگر تو پوشاندی، خدا کار خوب تو را برجسته می‌کند. این کلام نورانی امام صادق (ع) در سطح عموم جامعه است، اما در سطح نخبگانی، امام صادق(ع) ابان را تربیت می‌کند، امام صادق هشام را تربیت می‌کند، خود ابان بن تغلب سی هزار حدیث از امام صادق(ع) نقل می‌کند و لذا آن لحظه‌ای که خبر فوقت ابان بن تغلب به امام (ع) رسید تعبیری که حضرت دارد فرمود: «أما و اللّه‏ لقد أوجع‏ قلبي‏ موت‏ أبان‏»[6] به خدایی خدا قسم که مرگ ابان قلب مرا به درد آورد، این کلام نورانی امام صادق در مرگ یک شاگرد تربیت شده مکتب امام صادق است،

برنامه امام در بعد اعتقادی

هشام بن حکم شخصیتی است که هارون الرشید زمانی که درباره او می‌خواهد قضاوت کند می‌گوید زبان هشام بن حکم برابری می‌کند با صد هزار شمشیر زن، این تعبیر کمی نیست، لذا امام صادق(ع) در حق او دعا می‌کند: «لَا تَزَالُ‏ مُؤَيَّداً بِرُوحِ‏ الْقُدُسِ‏ مَا نَصَرْتَنَا بِلِسَانِك‏»[7] تو همیشه هشام عزیز ما مؤید به روح القدس باشی تا زمانی که با زبانت یار ما اهل بیت (ع) هستی، این کلام حضرت در رابطه با این دو شاگرد برجسته است. در بُعد اعتقادی، در بُعد اجتماعی، در بُعد سیاسی حضرت برنامه دارد، در مقابل ابن ابی الاوجاها، ابوشاکر دیصانی‌ها، عبدالملک مصری‌ها، حضرت یکه و تنها مقابله می‌کند و اینها را در مجالس مختلف محکوم می‌کند؛ منصور کسی را که ادعای فقه و فقاهت داشت وادار می‌کند که چهل مسئله از امام صادق(ع) در یک مجلس بپرسد، هر چه پرسید، امام (ع) پاسخ داد، او ناگزیر شد در پایان گفت اعلم الناس کسی است که اختلافات فتاوا را خوب می‌داند و آن کسی جز امام صادق(ع) نیست. اینها جایگاه امام صادق(ع) است در بُعد اعتقادی تنها در مقابل ابن ابی‌العوجا ها امام مناظره نمی‌کند، تنها در مقابل ابوشاکر ديصاني امام مناظره نمی‌کند، یک جوان بر امام وارد می‌شود - این برای ما طلبه‌ها پیام دارد- می‌گوید آقا من خدا را قبول ندارم و منکر خدا هستم، من تا چیزی را به چشمم نبینم به آن باور پیدا نمی‌کنم، آقا فرمود تو این عالم و خورشید را قبول دارید، زمین و ماه و آسمان را قبول داری؟ گفت همه اینها را من قبول دارم چون به چشمم می‌بینم، حضرت فرمود به نظر شما این خورشید و ماه و زمین از چه وقت به وجود آمدند؟ به تعبیر طلبگی ما آیا اینها قدیم هستند یا حادث، اینها از اول بودند یا بعداً پدید آمدند، فکر کرد اگر بگوید حادث است حتماً امام سوال می‌کند چه کسی آنها را به وجود آورده است، لذا گفت اینها از روزی که آدم بوده روی زمین خورشید و ماه و امثال ذلک بوده است، امام در اینجا سوال کرد آیا تو که می‌گویی تا من چیزی را نبینم به آن باور ندارم، تو آن روز بوده‌ای که اینها بوده‌اند یا نبوده‌ای؟ به همین جا که رسید ناگزیر شد تسلیم کلام امام صادق بشود.

برنامه امام در بعد اجتماعی

در ابعاد اجتماعی بارها و بارها نکاتی پیش می‌آمد مسائلی پیش می‌آمد و وجود مقدس امام صادق(ع) گره‌گشایی می‌کرد، مشکلات جامعه را برطرف می‌کرد و آحاد جامعه تحت تاثیر رفتار امام صادق و برخورد امام صادق قرار می‌گرفتند. بزرگترین معضل امام صادق(ع) معضل مواجه شدن حضرت با طاغوت‌های زمان خودش بود بخصوص منصور دوانیقی، منصور دوانیقی خیلی بر امام سخت‌گیری کرد، روزی به امام خطاب کرد چرا مثل بقیه مردم با ما رفت و آمد نمی‌کنید، حضرت فرمود: ما که دنیایی نداریم، تا از تو بخاطر دنیایمان بترسیم و تو آخرتی نداری که ما به خاطر آخرت به تو امید داشته باشیم، منصور برگشت و گفت حالا که سراغ ما نمی‌آیی لااقل نصیحتی کنید ما را، خیلی سخن تکان دهنده است، ببینید تهدید وجود دارد، بارها امام را احضار کردند، تهدید به قتل کردند ولی حضرت شجاعانه در مقابل طاغوت زمان سخن می‌گوید، می‌فرمایند: «مَنْ‏ أَرَادَ الدُّنْيَا لَا يَنْصَحُكَ وَ مَنْ أَرَادَ الْآخِرَةَ لَا يَصْحَبُك‏»[8] کسی که دنبال دنیاست که تو را نصیحت نمی‌کند دنیا را از دست می‌دهد و کسی که دنبال آخرت است با تو هم‌نشینی نمی‌کند تا بخواهد تو را نصیحت کند، این پاسخ دندان شکن امام صادق(ع) به منصور است اما منصور دست بردار نیست، در مقابل مکتب امام صادق(ع) می‌خواهد مکتب‌سازی کند، در مقابل امام صادق(ع) می‌خواهد شخصیت‌سازی کند، مالک بن انس یک شخصیت گمنامی است، اما منصور کسی را به دنبال او می‌فرستد، هر موقع مالک وارد مجلس می‌شود، منصور با تمام مجموعه در مقابل مالک می‌ایستد، می‌خواهد مالک را در مقابل امام صادق(ع) در جامعه آن روز بزرگ کند، به مالک می‌گوید تو کتاب حدیث بنویس من کتاب حدیث تو را در سراسر حکومتم منتشر خواهم کرد، لذا مالک کتاب مقطع را نوشت که بیش از 1720 حدیث در آنجاست، منصور با او شرط کرد، یک شرط دارد، در صورتی کتاب تو را در سطح کشور مطرح خواهم کرد که حتی یک روایت از علی به تعبیر او و از امیرمومنان علی(ع) به تعبیر ما در این کتاب تو ذکر نشود، او هم چنین کرد، مکتب سازی در مقابل مکتب امام صادق(ع)، چهره‌سازی، شخصیت‌سازی در مقابل شخصیت امام صادق تا شخصیت امام تحت شعاع شخصیت مالک بن انس قرار بگیرد، این کاری است که منصور دوانیقی انجام داده، آن هم نه یک بار و چند بار، گاهی دستور می‌داد امام را احضار کنند، بعد شرایطی برای او پیش می‌آمد، ناچار می‌شد دو زانو در مقابل امام بنشیند و به امام بگوید شما فرمایشی دارید، امام بفرماید تو ما را احضار کردی من که اینجا نمی‌آمدم.

طاغوتهای زمان

بزرگان مجلس، مردم خوب و ولایتمدار قم، طاغوت‌های زمان کارشان این است، در مقابل چهره‌های الهی مبارزه می‌کنند، جنگ راه می‌اندازند، یورش راه می‌اندازند، حمله راه می‌اندازند، 55 سال قبل در همین فیضیه، طاغوت زمان ما در مقابل شخصیت امام و مراجع بزرگوار تقلید، در مقابل شخصیت برجسته‌ای که آمد در مجلس عزای امام صادق (ع) شرکت کند حمله را آغاز کرد، کماندو راه انداخت، نیروهای نظامی را با اسلحه وارد فیضیه کرد، عده‌ای در لباس دهقان و کشاورز اینجا ریختند به سر و صورت طلبه‌ها زدند، طلبه‌ها را زخمی کردند، از طبقه دوم این ساختمان به رودخانه انداختند، فاجعه‌ای آن روز اتفاق افتاد، این حرکت ددمشنانه‌ای بود که طاغوت زمان ما به پیروی از طاغوت عصر امام صادق انجام داد، این روش طاغوت‌های زمان در هر برهه‌ای از تاریخ است، اگر امام را تبعید می‌کنند، اگر شخصیت آیت‌الله العظمی گلپایگانی در یکی از این حجرات تردید دارم حجره این طرف مدرس یا حجره آن طرف مدرس در اطاق به ظاهر زندانی می‌شود چون اینها ریختند طلبه‌ها را کتک زدند و تعدادی از همراهان آن مرجع بزرگ جلو درب ایستادند تا از جان حضرت آیت الله العظمی گلپایگانی حفاظت و حمایت کنند، این وضعیت طاغوت است، لذا منصور به ربیع می‌گوید در دل شب برو امام صادق را در هر حالی که هست احضار کند به کاخ و قصر ما، ولی پسرش محمد را می‌فرستد به او هم دستور می‌دهد از دم در وارد نشو، از بالای دیوار وارد شو آن هم در دل شب، وارد منزل امام صادق می‌شود، می‌گوید وارد شدم دیدم امام صادق پیراهن بلند سفیدرنگی را پوشیده و در حال نماز و نیایش و دعاست. می‌گوید کمی صبر کردم حضرت نمازش را تمام کرد، گفتم منصور تو را احضار کرده، گفت پس اجازه بده غسل کنم و لباسم را بپوشم، می‌گوید به او اجازه ندادم می‌گوید من سوار بر اسب بودم و حضرت جلوی من با پای پیاده، با سر برهنه آن هم در دل شب، می‌گوید برای حضرت دلم رحم آمد حضرت را سوار بر اسب کردم، او را نیمه شب به قصر منصور بردم این یکی از اقدامات منصور است؛ منصور دستور می‌دهد خانه امام صادق را آتش بزنند؛ بزرگان! طلاب! فضلا! این در تاریخ مظلومیت شیعه سابقه دارد، درب خانه حضرت زهرا را آتش زدند، خیمه‌های بچه‌های ابی‌عبدالله را آتش زدند، الان نوبت رسیده به خانه امام صادق، حضرت همینطور در راهروی منزل می‌گشت، می‌فرمود: من فرزند ابراهیم خلیل هستم که آتش خاموش شد برای او، مردم آمدند آتش را خاموش کردند ولی دیدند آقا دارد گریه می‌کند، گفتند آقا آتش به کسی آسیب نرساند چرا گریه می‌کنید، فرمود به یاد بچه‌های جدم حسین افتادم، این بچه‌ها رو به بیابان آوردند، آشیانه‌شان را آتش زدند، پناهگاهی نداشتند، من عرض می‌کنم آقا امام صادق تو را مسموم کردند و زهر دادند، اما «لایوم کیومک یا عبدالله» آقا امام صادق تو را شهید کردند ولی خواهرت زینب را کتک نزدند، آقا امام صادق تو را شهید کردند ولی بچه‌هایت دربه‌در بیابان‌ها نشدند، آقا امام صادق تو را شهید کردند ولی بدن مطهرت سه روز و سه شب در بیابان کربلا روی زمین نیفتاده بود، آقا امام صادق تو را شهید کردند ولی اسب‌های نعل زده بر بدنت نتاختند...

من قبل از اینکه دعا کنم لازم می‌دانم از طرف آقازادگان مکرم مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی از همه آیات حجج ائمه محترم جمعه، شخصیت‌های علمی، اساتید بزرگوار، فضلا و طلاب و شما مردم خوب و خون گرم و ولایی به خاطر حضورتان در این جلسه آبرومند تقدیر و تشکر کنم.

پروردگارا ما را بیامرز، به اسلام و اسلامیان عزت عنایت بفرما، تا از ما راضی نشوی ما را از این دنیا مبر، روح بلند حضرت امام، روح بلند مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی را پروردگارا عالی است اعلا بگردان، به رهبر معظم انقلابمان این سکان دار کشتی انقلاب پروردگارا عزت و سلامت و طول عمر با برکت عنایت بفرما، به مراجع بزرگوار تقلیدمان عزت و سلامت عنایت بفرما، پروردگارا این توسلات را به شایستگی از همه ما قبول بفرما، پروردگارا این فیضه ما این مهد علم و تقوا و فضیلت را برای دفاع از اسلام در مقابل تمام خطرات حفظ بفرما، در فرج مولا و آقایمان صاحب اصلی‎مان حضرت بقیه الله الاعظم تعجیل بفرما، با صلوات بر محمد و آل محمد.

1.وسائل الشيعة، ج‏15، ص247.

[2]. الأمالي (للطوسي)، ص694.

[3]. وسائل الشيعة، ج‏27، ص34.

[4]. كافي (ط - دار الحديث)، ج‏4، ص121.

[5]. بحار الأنوار (ط - بيروت) ؛ ج‏71 ؛ ص413

[6]. من لا يحضره الفقيه، ج‏4، ص435.

[7]. بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏29، ص69.

[8]. كشف الغمة في معرفة الأئمة (ط - القديمة)، ج‏2، ص209.

ذکر توسل و روضه جانسوز_شهادت حضرت معصومه سلام الله علیها_ حجت الاسلام میرزامحمدی

 

*السلام علیک یا بنت رسول الله*

اینجا قم است شهر گلی از تبار نور

آرامگاه دختر موسی ابن جعفر است

این شهر کعبه ی دل اهل ولایت است

خاکش ز هرچه هست زافلاک برتر است

اینجا کریمه ایست که عالم گدای اوست

*نه فقط اهل قم،نه فقط علما،طلاب" اینجا کریمه هست که حتی ملائکه برا گدایی به محضرش میان؛اگه امشب اومدی کشکول گداییت رو پر کنی ساکت نباش،این بانو حلقه ی اتصال من و شما به امام رضاست،شفیع من و شما محضر امام رضاست،به امام رضام ما تسلیت بگیم" من روضه م رو ازینجا بخونم، سروان و دوستان هستن فیض کامل رو میدن" وقتی از دنیا رفت،با جلالتی از محله ی بیت النور بی بی رو تشیع کردن به این محله ی باغ موسی ابن خزرج بود"

دو سوار نقاب دار اومدن همه رو کنار زدن،درستشم همینه" معصومه رو باید معصوم دفن کنه ....." حتما هم باید دو نفر باشن ... (فهمیدی چی گفتم؟!!) یکی بدن رو بده،یکی هم بدن رو میان قبر بزاره ..... (میدونم دلت کجا رفت ...) وقتی بدن مبارکش رو تو سرداب مقدس دفن کردن جناب موسی ابن خزرج رفت مقداری بوریا آورد ..... (برا چی ؟؟ بدن که دفن شده بود،لحدم چیده شده بود) گفت این قبر زیر آفتاب نمونه ..." آخ اسم آفتاب که میاد ناخداگاه بند دلاتون پاره میشه ..." یکی از سویدای دل میگه بگو حسین ......

آخ لایوم کیومک یا اباعبدالله ..... بی بی جان حتی مردم قم نزاشتن خاک قبرتم زیر آفتاب بمونه .....اما دلا بسوزه برا ابی عبدالله .... دختر علی آمد .... بین این بدن و آفتاب سایه کنه،گفت داداش :

دین احسانت بود بر گردنم

آمده وقت تلافی کردنم

*حالا که نتونستم تشنگیت رو رفع کنم،حالا که نتونستم جلو تیر و تیغ و نیزه و سنگهاشونو بگیرم،اما بدنمو سایه می کنم ..." آفتاب بدن اربا اربا ت رو نسوزونه ...." (یاالله ....) گفت داداش:

عفو کن ای یادگار مادرم

سایه بانی نیست جز موی سرم ....

حسین .......

۱۰ ربيع الثانى

۱ - وفات حضرت معصومه عليه السّلام
در اين روز در سال ۲۰۱ ه’ بنابر مشهور سالروز رحلت شهادت گونه حضرت ولية اللَّه خاتون خلق جهان، عابده زاهده كامله مستوره حضرت فاطمه معصومه سلام اللَّه عليها دختر امام موسى كاظم عليه السّلام است.
(مراقد المعارف: ج ۲، ص ۱۶۳. منتخب درياى سخن: ص ۳۴. زندگانى كريمه اهل بيت عليهم السّلام: ص ۸۳)
آن حضرت ۱۷ روز پس از ورود به شهر قم، با دلى شكسته و غصّه دار از داغ پدر و فراق برادر، رحلت فرمودند. در عزاى آن حضرت شهر قم را يكپارچه غم و ماتم فرا گرفت. بدن مطهر آن حضرت را غسل داده كفن كردند، و به طرف باغ موسى بن خزرج مكان فعلى حرم مطهر آوردند. دو سوار نقتبدار از بيرون شهر آمدند و بر بدن آن حضرت نماز خواندند. آنگاه داخل سرداب شده بدن مطهر را دفن كردند و رفتند، و كسى آنان را نشناخت.
موسى بن خزرج آن باغ را وقف حضرت معصومه عليه السّلام نمود، و از بوريا و حصير سقفى بر روى قبر مطهر آن حضرت قرار داد. اين بنا بود تا آنكه زينب دختر امام جواد عليه السّلام بر روى قبر شريف قبه اى بنا نهاد. سپس جماعتى از دختران ائمه عليهم السّلام در آن مكان دفن شدند. هنگامى كه امّ محمّد دختر موسى بن محمّد بن على الرضا عليه السّلام فوت كرد، در كنار آن حضرت دفن شد. بعد از آن ميمونه خواهر امّ محمّد از دنيا رفت، و آن بزرگوار هم در جنب امّ محمّد دفن شد. روى اين دو قبر يك گنبد ديگر بنا كردندبه گونه اى كه دو گنبد چسبيده به هم بر روى قبر حضرت فاطمه معصومه سلام اللَّه عليها و امّ محمّد و ميمونه بوده است.
به جز دختران معصومين عليهم السّلام، دو كنيز هم دفن شده اند كه در هنگام مرمت كف حرم مطهر در زمان
ناصرالدين شاه، روزنه اى به سردابى پيدا مى شود و چند زن صالحه، وارد سرداب مى شوند. پيكر پاك ميمونه و دو تن از كنيزان را پس از هزار سال تر و تازه مشاهده مى كنند. اين سرداب جنب سرداب حضرت فاطمه معصومه عليهاالسّلام قرار دارد.
(بحار الانوار: ج ۶۰، ص ۲۲۰ ۲۱۹. اجساد جاويدان: ص ۱۰۵)
مرحوم نمازى وفات حضرت معصومه سلام اللَّه عليها را در ۱۲ ربيع الثانى سال ۲۰۱ ه’ نقل كرده
(مستدرك سفينة البحار: ج ۸، ص ۲۵۷)
و قول منسوب به شيخ حر عاملى رحمة اللَّه هشتم شعبان سال ۲۰۱ ه’ است.
(حياة الست: ص ۱۱)
امام صادق عليه السّلام مى فرمايد: «قم كوفه صغيره است، و بهشت داراى هشت در است كه سه در آن از قم است. در آن شهر زنى از اولاد من رحلت مى كند كه اسمش فاطمه است، و او دختر موسى بن جعفر عليه السّلام است كه به شفاعت او تمامى شيعيانم داخل بهشت مى شوند». (بحار الانوار: ج ۵۷، ص ۲۲۸)

مادر گرامی حضرت ابوالفضل العباس (ع)
 
13 جمادی الثانی
 

چند سال پس از شهادت حضرت فاطمه (س) بود، كه اميرالمومنين (ع) از برادرش عقيل، كه به اصل و نسب قبايل آگاه بود، درخواست كرد زني را از دودماني شجاع براي او خواستگاري كند و عقيل، فاطمه كلابيه (ام البنين) را براي آن حضرت خواستگاري كرد و ازدواج صورت گرفت. اميرالمومنين (ع) از اين بانوي گرامي، صاحب چهار پسر به نامهاي عباس، عثمان، جعفر و عبدالله شد.
 
عباس (ع) ازبرادران ديگرش بزرگتر بود و هر چهار برادر به امام خويش، حسين (ع) وفادار بودند و در روز عاشورا در راه آن امام جان خود را نثار كردند. ارادت قلبي ام البنين (س) به خاندان پيامبر (ص) آنقدر بود كه امام حسين (ع) را از فرزندان خود بيشتر دوست مي داشت؛ بطوري كه وقتي به اين بانوي گرامي خبر شهادت چهار فرزندش را دادند فرمود: مرا از حال حسين (ع) باخبر سازيد و چون خبر شهادت امام حسين (ع) به او داده شد، فرمود رگهاي قلبم گسسته شد، اولادم و هر چه زير اين آسمان كبود است، فداي امام حسين (ع).
 
تقدیم به ام البنین (علیها السلام)
روزی که علی بن ابیطالب با عقیل مشورت کرد و از آن پیر نسب شناس همسری خواست که (ولدتها الفحوله) فرزندانش شیر مردان روزگار باشند، هیچ کس حتی عقیل نفهمید که چرا و از چه جهت؟ اما تو را نمی دانم. تا بحال فکر نکرده بودم شاید می دانستی. پس بگذار بگوئیم نمی دانستی.
تو! فاطمه کلابیه! که به پاکدامنی شهره بودی... اما چون تو کم نبودند در آن عصر و او تو را برگزید. نمی دانم آنروز به او چگونه جواب دادی، اما آنقدر می دانم که نو عروس خانه حیدر شدی.
و باز مردم دهان ناپاک مدینه سخن آغاز کردند که دیگر حسنین و زینبین روز خوشی نمی بینند! (مگر نه اینست که همین مردم آنها را یتیم کرده بودند با یاری نکردن علی و فاطمه؟؟!) اما آن روز تو با علی شرطی کردی که: مولای من! دیگر مرا فاطمه مخوانید که با هر بار بردن نام آن علیا مخدره تن کودکان را لرزان می بینم! روز اول به خدمت زینب رفتی که طفلی ٦ ساله بود و گفتی که به خدمت خانه و شما آمده ام! کدبانوی خانه شمائید خانمم! و اینگونه زندگی آغاز شد تا آنزمان که خدا به تو و علی فرزندی عطا کرد.
 
و باز هم شروع کردند که: دیگر تمام شد. فرزند خودش که بیاید دیگر اولاد زهرا از چشم میافتند اما...
 
آن روز که برخاستی کودکان و علی بر سر سفره غذا بودند. عباست را آرام در آغوش گرفتی و نزدشان رفتی و ناگهان همه دیدند بجز زمین که بر گرد سر این کودکان و پدرشان می چرخد کودک شیرخواره ای و مادرش نیز خود به تنهایی گردشی عظیم آفریده اند که عالمیان را انگشت حیرت به دهان گذاشته.
 
عباس من به فدایتان! آرام آرام میگفتی و میگریستی. به فدای تو حسن جان! به فدای تو زینب جان. به فدای تو ام کلثوم و ناگهان دیگر فدایش کردی... به فدایت شود حسین فاطمه. من کنیز این خانه ام و شمایان اربابان فضل و کمال! کنیززاده را چه به برابری و برادری با شما...
 
نامت فاطمه بود؛ اما دوست نداشتی فاطمه صدایت کند. نخستین بار که تو را فاطمه خواندند، نشستی و در غم تنهاترین بانوی آسمانی، زار گریستی و یادش را در دل زنده نگاه داشتی. خود را با آفتاب عظمت او مقایسه نمودی و گفتی: "مرا فاطمه مخوانید. فاطمه کوثر رسول است، مادر هستی است. من کنیز اویم، البته اگر این افتخار نصیبم شود." آری، تو کوثر رسول نبودی؛ اما درس آموخته مکتب او بودی، اما اکنون بقیع، مهمانی تازه دارد. رفتی و عاشقانه در جوار مادر علی (ع) و فرزند او امام حسن مجتبی (ع) رخ در خاک دلربای بقیع کشیدی. غروب غم انگیز تو بانوی فاطمی سرشت را به حق باوران و شیفتگان خاندان رسول اکرم (ص) تسلیت می گوییم.
 
 

 

 

 

۱۱ شعبان سال ۳۳ هجرى قمري
 
۱۱ شعبان سالروز ولادت با سعادت فرخ لقای نگارخانه عاشورا، حضرت علی اکبر علیه السلام مبارک باد.
 
حضرت علي اکبر(ع) فرزند بزرگ امام حسين (ع) در مدينه متولد شد. مادر بزرگوار ايشان ليلا دختر ابى مره مي باشد. وي زمانى چند در خانه امام حسين عليه السلام به سر برد و روزگارى در زير سايه حسين (ع) بزیست. ليلا براى امام حسين (ع) پسرى آورد، رشيد، دلير، زيبا، شبيه ترين كس به رسول خدا صلى الله عليه و آله رويش روى رسول ، خويش خوي رسول ، گفت و گويش گفت و گوى رسول خدا صلى الله عليه و آله؛ هر كسى كه آرزوى ديدار رسول خدا را داشت بر چهره پسر ليلا مى نگريست تا آنجا که پدر بزرگوارش مي فرمايد «هرگاه مشتاق ديدار پيامبر مى شديم به چهره او مى نگريستيم»؛ به همين جهت روز عاشورا وقتى اذن ميدان طلبيد و عازم جبهه پيكار شد،امام حسين(ع) چهره به آسمان گرفت و گفت:«اللهم اشهد على هؤلاء القوم فقد برز اليهم غلام اشبه الناس برسولك محمد خلقا و خلقا و منطقا و كنا اذا اشتقنا الى رؤية نبيك نظرنا اليه...»
 
حضرت علي اکبر در كربلا حدود 25 سال داشت.برخي راويان سن ايشان را 18 سال و 20 سال هم گفته اند. او اولين شهيد عاشورا از بنى هاشم بود. شجاعت و دلاورى حضرت على اكبر (ع) و رزم آورى و بصيرت دينى و سياسى او، در سفر كربلا بويژه در روز عاشورا تجلى كرد. سخنان و فداكاريهايش دليل آن است. وقتى امام حسين (ع) از منزلگاه «قصر بنى مقاتل» گذشت، روى اسب چشمان او را خوابى ربود و پس از بيدارى«انا لله و انا اليه راجعون» گفت و سه بار اين جمله و حمد الهى را تكرار كرد. حضرت على اكبر (ع) وقتى سبب اين حمد و استرجاع را پرسيد، حضرت فرمود: در خواب ديدم سوارى مى‏گويد اين كاروان به سوى مرگ مى‏رود. پرسيد:مگر ما بر حق نيستيم؟ فرمود:چرا. پس گفت:«فاننا اذن لا نبالى ان نموت محقين»پس باكى از مرگ در راه حق نداريم
 
 روز عاشورا نيز پس از شهادت ياران امام، اولين كسى كه اجازه ميدان طلبيد تا جان را فداى دين كند او بود. اگر چه به ميدان رفتن او بر اهل بيت و بر امام بسيار سخت بود، ولى از ايثار و روحيه جانبازى او جز اين انتظار نبود. وقتى به ميدان مى‏رفت،امام حسين(ع) در سخنانى سوزناك به آستان الهى، آن قوم ناجوانمرد را كه دعوت كردند ولى تيغ به رويشان كشيدند، نفرين كرد. على اكبر چندين بار به ميدان رفت و رزمهاى شجاعانه‏اى با انبوه سپاه دشمن نمود
 پيكار سخت، او را تشنه‏ تر ساخت؛ به خيمه آمد. بى آنكه آبى بتواند بنوشد، با همان تشنگى و جراحت دوباره به ميدان رفت و جنگيد تا به شهادت رسيد. قاتل او مرة بن منقذ عبدى بود.پيكر حضرت على اكبر (ع) با شمشيرهاى دشمن قطعه قطعه شد.وقتى امام بر بالين او رسيد كه جان باخته بود. امام حسين (ع) صورت بر چهره خونين حضرت على اكبر (ع) نهاد و دشمن را باز هم نفرين كرد
 
«قتل الله قوما قتلوك...»و تكرار مى‏كرد كه:«على الدنيا بعدك العفا».و جوانان هاشمى را طلبيد تا پيكر او را به خيمه گاه حمل كنند. حضرت على اكبر ، نزديكترين شهيدى است كه با امام حسين«ع»دفن شده است.مدفن او پايين پاى ابا عبد الله الحسين«ع» قرار دارد و به اين خاطر ضريح امام،شش گوشه دارد

 

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group