همانندی کفار با چهارپایان
خداوند متعال در آیه 171 سوره مبارکه بقره، کافران متعصب را که از سنت های غلط پیشینیان خود، کور کورانه تقلید می کنند، به حیواناتی تشبیه کرده است که از نهیب های چوپان خیرخواه، جز سر و صدا چیزی نمی فهمند.
دقّت و تأمّل در آیات قرآن، نشانگر آن است که در مبارزات اعتقادی میان جبهه حقّ و جبهه باطل، یکی از سلاح های کارسازی که از خود تأثیرات شگرفی بجای می گذاشته، ابزار «مثال» بوده است! قرآن کریم در آیاتی چند، اشاره می دارد که کفّار و مشرکین در مواجه و مقابله با جبهه حقّ، به مثال هایی چند روی آورده و قصد داشتند تا از این ابزار در جهت خاموش ساختن نور حقّ بهره جویند.
از جمله این آیات حکایت کسی است که قطعه ای از استخوان پوسیده را که معلوم نبود از چه کسی است و چگونه مرده، پیدا کرده و به گمان اینکه دلیل دندان شکنی برای نفی معاد پیدا کرده است به نزد پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و اله آورد و آن استخوان را نرم کرده و روی زمین پاشید و گفت: چه کسی می تواند این استخوان های پوسیده را از نو زنده کند؟
وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلًا وَ نَسِیَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ خداوند متعال بلافاصله پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله را فرمان می دهد که به این خیره سر مغرور و فراموشکار بگو: «کسی او را زنده می کند که در روز نخست او را ایجاد کرد.»
قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ و در جای دیگر، خداوند متعال پیامبر صلّی اللّه علیه و اله را خطاب نموده و می فرماید: انْظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثالَ فَضَلُّوا فَلا یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلًا «ببین چگونه برای تو مثل ها زدند! در نتیجه گمراه شدند و نمی توانند راه حقّ را پیدا کنند.»
و در آیه ای دیگر می فرماید: وَ لا یَأْتُونَکَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئْناکَ بِالْحَقِّ وَ أَحْسَنَ تَفْسِیراً «آنان هیچ مثلی برای تو نمی آورند مگر اینکه ما حقّ را برای تو می آوریم و تفسیری بهتر (و پاسخی دندان شکن که در برابر آن ناتوان شوند!» از آیات به خوبی می توان دریافت که مثال ها همواره یکی از سلاح های مؤثّر در منازعات کلامی و اعتقادی بوده اند، که اگر نبود این جاذبه و نفوذ عمیق مثال ها بر دل ها، تا این حدّ شاهد رویکرد گسترده به «مثال» و بهره جستن از آن در میادین مناظره و احتجاج نبودیم.
قرآن کریم در قالب تمثیلاتی نغز و روشنگر، اعتقادات و مبانی فکر کفّار و مشرکین را زیر سؤال برده و تو خالی و پوشالی بودن خدایان و آلهه های دروغین آنها را به روش های مختلف در برابر چشمان شان مجسّم نموده، و از این راه سوزنی به بادکنک غرور آنها وارد آورده و با مثال های بیدارگر خود، همچون تازیانه ای بر پشت آنها، نواخته و وجدان های خفته آنها را بیدار ساخته است.
به این ترتیب، مثال های قرآن نه تنها «نور» ی است که در پرتو آن چشم ها بینا می شود و دل ها هدایت یافته و آدمی به سرچشمه صلاح و فلاح رهنمون می گردد، بلکه «نار» ی است که بدیها و زشتی ها و پلشتی ها را می سوزاند و چهره زشت و کریه کفر و شرک و نفاق را آشکار می سازد و بدینسان، سره را از ناسره، نور را از ظلمت، حقیقت را از گمراهی، معرفت را از جهالت، و در یک کلام «حقّ» را از «باطل» به خوبی جدا ساخته و سیمای هر یک را در قالب تابلوهای زنده و بدیعی به تصویر می کشد.
در اینجا تمثیلاتی ارائه می شود که محور عمده آنها ردّ و طرد آرمان ها و مبانی اعتقادی کافران است که در آنها به سست و پوشالی بودن نظام فکری و اعتقادی مشرکین اشاره گردیده است. قرآن کریم حالات و روحیات کفّار را با ارائه مثال های متعددی ترسیم نموده و آرمان ها و مبانی فکری آنها را مورد تحقیر قرار می دهد و تار و پود سست اندیشه ها و اعتقادات آنها را از هم می پاشد، و عجز و ناتوانی خدایان دروغین ایشان را در یاری رساندن به پیروان خود در قالب تمثیلات گویائی مجسّم می سازد.
تمثیل کفّار به حیواناتی گنگ
مَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا کَمَثَلِ الَّذِی یَنْعِقُ بِما لا یَسْمَعُ إِلَّا دُعاءً وَ نِداءً صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ[1] «مثال (تو) در دعوت کافران مثال کسی است که (گوسفندان و حیوانات را برای نجات از چنگال خطر) صدا می زند، ولی آنها چیزی جز سروصدا نمی شنوند (و حقیقت مفهوم گفتار او را درک نمی کنند) این کافران (در حقیقت) کر و لال و نابینا هستند و لذا چیزی نمی فهمند!» مفسّرین گفته اند که: این تمثیلی است مرکّب، که کافران و جهّال را هم به بهائم تشبیه فرموده و هم به کوران و کران و گنگان.[2]
آیه چنین اشاره دارد که: مثل تو در دعوت کفّار مانند کسی است که بانگ بر بهائم می زند و آنها جز صدا، چیزی از آن نمی شنوند و فقط از صدائی که به گوششان برخورد می کند ترسان می شوند، بدون اینکه کوچکترین چیزی از آن درک کنند، بنابراین در واقع گوش های آنها کر است و سخنی که مفید به حال آنها باشد نمی شنوند، گنگ هستند و سخنی که مفید حقیقتی باشد نمی گویند و نابینا هستند و چیزی نمی بینند. خلاصه، تمام راههای فهم بر آنها بسته شده است و چیزی درک نمی کنند![3] آری! گر چه آنها از نعمت چشم و گوش و زبان، بهره مند هستند لیکن مادامی که از این ابزارهای شناخت استفاده نبرده و بدانها راه هدایت را نمی پیمایند گوئی کر و کور و لال هستند و گوئی این ابزارها از وظیفه اصلی خود باز مانده اند و دیگر سودی نمی بخشند. و این نهایت نگونبختی است برای انسانی که مجاری اندیشه و هدایت را بر خود سدّ نموده و از نعمت عقل و معرفت (که تمییز دهنده آدمی از حیوانات است) سودی نمی برد.[4]
یکی از محقّقین، در توضیح این موضوع از بعد روان شناختی آن می گوید: «گاهی عوامل بازدارنده ای متعرّض جریان تفکّر می شوند و آن را از راه راست منحرف می سازند و میان تفکّر و وصول انسان به حقیقت، مانع ایجاد می کنند و هر گاه موانع و بازدارنده های تفکّر به طور متراکم بر انسان فشار آورند، اندیشه انسان دچار خمود می شود، به طوری که قادر به پذیرش نظریه ها و افکار تازه نمی باشد و انسان وقتی به این حالت برسد دیگر تفکّر ارزش عظیم خود را در زندگی از دست می دهد، و وظیفه طبیعی خود را در کار تشخیص حقّ و باطل و نیکی و بدی و کشف حقایق و کسب دانش و بالا بردن انسان در مدارج ترقّی و کمال انجام نمی دهد. و وقتی نیروی تفکّر انسان از کار باز بماند و دچار جمود شود در واقع انسان امتیاز اساسی خود را که از حیوان جدایش می سازد از دست می دهد و مانند حیوان یا حتّی گمراهتر از آن خواهد شد.
أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا[5] قرآن این حالت جمود فکری را به عنوان «مهر زدن بر دل ها» یا «قرار گرفتن دل ها در پوششی» و یا «قفل نهادن بر آنها» توصیف کرده است.»[6] جالب است که در یکی از تشبیهات قرآنی حالت وحشت و رویگردانی و اعراض کفّار از شنیدن سخن حقّ و هر گونه اندرز و نصیحت سودمند، به «فرار گورخران از مقابل شیر» تشبیه شده است.
آنجا که می فرماید: فَما لَهُمْ عَنِ التَّذْکِرَةِ مُعْرِضِینَ* کَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ* فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَةٍ*[7] «چرا آنها از تذکّر روی گردانند؟ گویی گورخرانی رمیده اند، که از (مقابل) شیری فرار کرده اند!» این آیه، تعبیری است بسیار رسا و گویا از وحشت و فرار مشرکان (و کافران) از آیات روح پرور قرآن. آنها را به گورخر تشبیه کرده که هم فاقد عقل و شعور است و هم به علّت وحشی بودن گریزان از همه چیز، در حالی که در برابر آنها چیزی جز تذکره (وسیله یاد آوری و بیداری و هوشیاری) قرار ندارد.[8]
پی نوشت ها:
[1] بقره، 171.
[2] امثال قرآن، ص 152.
[3] تفسیر المیزان، ج 1، ص 599.
[4] تفسیر فی ظلال القرآن، ج 1، ص 156.
[5] فرقان، 44.
[6] قرآن و روانشناسی. ص 206 و 207.
[7] مدثر، 51 - 49.
[8] تفسیر نمونه، ج 25، ص 263.